مازیار وکیلی، خبرنگار: تماشاگران ایرانی ابراهیم امینی را با فیلمنامه های بسیار خوبش یعنی «ماجرای نیمروز»، «ماجرای نیمروز ردخون»، «لاتاری» و «موقعیت مهدی» به خاطر می آورند. تمام این فیلمنامه ها ویژگی مشترکی دارند دارای زیرمتن قدرتمندی هستند که به فیلم ابعاد متنوعی میبخشند فیلمنامه فیلم هایی را که او نوشته می توان از وجوه مختلف تحلیل کرد و این برای سینمایی که مهمترین مشکل آن فیلمنامه است دستاورد بسیار بزرگی است. اما نوشتن فیلمنامه های خوب تنها دستاورد ابراهیم امینی نیست. او همچنین بازیگردان بسیار خوبی است و در فیلمهای مختلفی این کار را انجام داده بازی های درخشان هادی حجازی فر و جواد عزتی در «ماجرای نیمروز و حضور متفاوت پیمان معادی در «درخت گردو» را میتوان مهمترین دستاوردهای ابراهیم امینی در هدایت بازیگران دانست با چنین پیشینه ای انتظار میرفت او سراغ کارگردانی برود و می شد انتظار داشت کارگردان خوبی شود که آثار ماندگاری به هنر نمایش ایران اضافه کند. اما کمتر کسی انتظار داشت با توجه به پیشینه قدرتمندی که امینی در کار تصویر دارد سراغ تئاتر برود و با ساخت یک نمایش مدرن کارگردانی تئاتر را هم امتحان کند. اما امینی این جسارت را به خرج داد و با کارگردانی نمایش «ترور» نشان داد در تئاتر هم حرفهای زیادی برای گفتن دارد امینی به واسطه سالها فیلمنامه نویسی و تدریس در این حوزه توانایی تشخیص متن خوب را دارد و می داند چه متنی را انتخاب کند که به حال و هوای جامعه امروز ایران بخورد. از طرف دیگر سالها فعالیت در حوزه بازیگردانی او را در بازی گرفتن از بازیگران توانمند کرده است و کیست که نداند مهمترین ابزار یک کارگردان برای ساخت نمایشی موفق بازیگر است و ترور به جز یک مورد بازیهای خوبی دارد که نمی توان به راحتی از کنار آنها گذشت ترور نوشته نویسنده مشهور آلمانی فردیناند فون شیراخ .است نمایش داستان سرگرد نیروی هوایی آلمان کخ را روایت میکند که در یکی از ماموریت هایش مسئول مقابله با هواپیمایی می شود که توسط یک تروریست ربوده شده است. کخ هنگام پرواز مجبور به گرفتن تصمیم سختی میشود که کار او را به دادگاه میکشاند و زندگی اش را تحت تاثیر قرار می دهد.
ترور نمایش خوبی است چون تقابل آن یک تقابل واقعی است. تقابل شخصیتهای اصلی نمایش ترور بر سر مسائل پیش پا افتاده ای مانند پول و زن نیست. تقابل آنها تقابل دو دیدگاه و دو جهان بینی است؛ یکی جهان بینی لیبرال هایی مانند کانت که نگاهی ایده آلیستی و انتزاعی به جهان دارند و دیگری نگاه فیلسوفانی مانند نیچه که واقعیت را نه پدیده ای لطیف و انسانی که پدیده ای زخمت و خشن میدانند نکته درخشان متن فون شیراخ این است که وضعیت شخصیت اصلی به قدری دهشتناک است که تماشاگر را وادار میکند عمیقا درباره باورها و عقاید خود فکر کند یا حتی پس از تماشای این نمایش در آنها تجدید نظر کند. اما قسمت جالب ماجرا اینجاست که نویسنده در پایان نمایش از شما به عنوان تماشاگر میخواهد درباره سرنوشت سرگرد کخ تصمیم گیری کنید و اینجاست که تماشاگر با خود حقیقی اش روبه رو می شود؛ تماشاگری که باید میان آرمان و واقعیت منطق و احساس و از همه مهم تر آزادی یا مرگ انسان یکی را انتخاب کند و این انتخاب واقعا هولناکی است. نمایش ترور حقیقت وجودی انسان را به چالش میکشد تماشاگر هنگام تماشای این نمایش خودش را جای شخصیتهای مختلف نمایش میگذارد و ماجرا را از منظر شخصیت های مختلف تحلیل میکند و درنهایت انتخاب میکند که چه باشد یک لیبرال ایده آلیست یا انسانی که واقعیت زندگی را زمخت، سخت و خشن می بیند.
اجرای نمایش هم اجرای خوبی است اجرایی است که جزئیات دارد و این جزئیات را دقیقا در راستای مضمون هولناک نمایش استفاده میکند. دکور مینی مال نمایش به خوبی حس یک دادگاه را منتقل میکند تماشاگر در طول تماشای فیلم خودش را در دادگاهی شبیه دادگاه نورنبرگ تصور می کند. منتهـا یـک تفاوت عمده میان این دادگاه و دادگاه نورنبرگ وجود دارد؛ در دادگاه نورنبرگ تماشاگر به واسطه نفرتی که از فاشیست ها دارد پیشاپیش انتخاب خود را انجام داده اما دادگاه سرگرد کخ بسیار پیچیده تر از آن است که تماشاگر بتواند پیشاپیش تصمیم بگیرد کدام طرف این منازعه ایستاده. امینی از تمام اجزای صحنه به نفع تنش فزاینده ای که در داستان وجود دارد به درستی استفاده میکند ما در تلویزیونهایی که بالای صحنه نصب شده به صورت همزمان تصاویر شخصیتهایی را میبینیم که زمان اجرا آنها را در قاب نگاه خود نداریم، مثلا تماشاگرانی که در حال تماشای خطابه حماسی سرگرد کخ هس هستند میتوانند از روی تلویزیون بالای سر او صورت بی احساس قاضی را هم ببینند تا هنگام تماشای نمایش هیچ چیز را از دست ندهند.
او به مثابه کارگردانی چیره دست از اتاق فرمان همه چیز را به خوبی کنترل کرده و دقیقا تصاویری را به تماشاگر نشان میدهد که به آن نیاز دارد. امینی با کارگردانی ترور نشان می دهد آینده درخشانی در هنر نمایش ایران دارد. بازی های نمایش همگی یکدست و خوب از کار درآمده اند؛ وحید رهبانی مثل همیشه درخشان است مهدی پاکدل بعد از مدتها موفق میشود از پرسونای پسر مظلوم فاصله بگیرد و نقش یک مرد را به خوبی بازی کند اما این نمایش دو غافلگیری خیلی خوب هم دارد؛ یکی الهام نامی که نقش زنی داغدیده را با ظرافتی کم نظیر بازی میکند و دیگری علی محمد حسام فرکه در نقش قاضی خونسرد و بی احساس به خوبی دادگاه را اداره میکند. تنها بازی ضعیف نمایش متعلق به مینو شریفی است که نه اقتدار یک دادستان را دارد نه می تواند به اندازه سایر بازیگران نمایش مواضع شخصیت را باورپذیر جلوه دهد. البته بدشانسی شریفی است که رقیب او وحید رهبانی است که روی صحنه یکه تازی میکند سالها پیش ارنست بورگناین درباره اسپنسر تریسی ه بود: «اسپنسر تریسی اولین بازیگری بود که می توانست زمین را نگاه کند و صحنه را تحت تسلط خودش بگیرد یک صحنه با رابرت رایان را همین طور بازی کرد. زمین را نگاه میکرد و بعد در مناسب ترین لحظه رایان را نگاه کرد. باورکنید رایان اگر بالانس میزد صحنه مال آقای تریسی بود.» در تقابل رهبانی و شریفی، رهبانی همان اسپنسر تریسی ماجراست و شریفی رابرت رایانی که پیشاپیش شکست خورده است.