ایمان عظیمی، خبرنگار گروه فرهنگ: هوشنگ مرادیکرمانی سلبریتی نیست ولی ازجمله معدود نویسندگان مملکت ماست که آوازه و معروفیتش بیرون از دایره نویسندگی تعریف میشود و نسلهای متعددی از ایرانیان را با تماشای آثار سینمایی و مجموعههای تلویزیونیاش به سمت مطالعه و پیگیری قصههایش میکشاند. اما چه چیز باعث میشود که خواندن و از سر گذراندن آثار مرادیکرمانی آنقدر برای مخاطب ایرانی هوشربا و دلچسب بهنظر برسد؟ مرادیکرمانی از تجربه زیستهاش سخن میگوید و این گوهری نیست که نویسنده امروزی بتواند به سادگی به آن دست پیدا کند. او در ۱۶ شهریور سال ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد کرمان زاده شد و از سال ۱۳۴۷ با چاپ اولین داستان «کوچه ما خوشبختها» در مجله خوشه بهطور حرفهای پا در این مسیر گذاشت و تا این لحظه از قطار داستاننویسی پیاده نشده است.
مردم ما هوشنگ مرادیکرمانی را بیش از نویسندههای همعصرش میشناسند. دلیل این امر را میتوان در اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی از آثار او جستوجو کرد. بدون هیچ شکی، مرادیکرمانی تاثیر کمنظیری در شناساندن خردهفرهنگهای ایرانی به ایرانیان دارد. وجه تمایز این نویسنده با بسیاری از همنسلانش این بوده و هست که بدون هیچ غلوغشی قصه میگوید و تصاویر داستانهایش در عین سادگی، بسیار عینی و غنی است، بهطوریکه مخاطب ایرانی را پای تماشای خود مینشاند و نگاهش را از لذت پر میکند. حتی نشستن گرد پیری بر آثاری همچون خمره و قصههای مجید هم نتوانسته ذرهای از حلاوت و شیرینی این آثار کم کند.
پربسامدترین و معروفترین اثر هوشنگ مرادیکرمانی، قصههای مجید است. «قصههای مجید» برای اولینبار در قالب مجموعه داستان از طریق رادیو تهران به گوش مردم رسید و در سال ۱۳۵۳ بهصورت نمایش رادیویی پخش شد. کیومرث پوراحمد در اواخر دهه 60 قصههای مجید را دستمایه یک مجموعه تلویزیونی به همین نام قرار داد. قصههای مجید پوراحمد بهقدری موفق بود که پخش مکرر آن از تلویزیون هنوز از ارزش ذاتی آن کم نکرده است. شخصیت مجید برگرفته از زندگی خود مرادی کرمانی است؛ نوجوانی که برای رسیدن به اهدافش از هیچ ترفندی نمیگذرد.
«میهمان مامان» را میتوان نقطه اوج آخرین دوره کارنامه فیلمسازی داریوش مهرجویی درنظر گرفت. دورهای که با فیلم کوتاه «دختردایی گمشده» آغاز شد و با لامینور به پایان رسید. اقتباس سینمایی مهرجویی از داستان میهمان مامان هوشنگ مرادیکرمانی به مذاق مردم خوش آمد و آنها با استقبال از این فیلم سینماها را پر کردند. میهمان مامان در بیستودومین دوره جشنواره فیلم فجر در رشتههای متعددی نامزد شد و سیمرغ بهترین فیلم را برای داریوش مهرجویی به ارمغان آورد.
محمدعلی طالبی، فیلمساز مطرح سینمای کودک و نوجوان در سال ۱۳۷۱ دو فیلم «تیکتاک» و «چکمه» را ساخت که دومی اقتباسی از قصهای به همین نام از هوشنگ مرادیکرمانی بود. از میان این دو چکمه بسیار مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت و دیده شد. این فیلم جایزه بهترین فیلم نیمهبلند و جایزه بهترین بازیگر نوجوان را از جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان و همچنین جایزه گلدنگیت سیوهفتمین جشنواره سانفرانسیسکو را دریافت کرد.
سومین همکاری طالبی و مرادیکرمانی همچون تیکتاک در قالب نوشتن فیلمنامه اوریجینال فیلم «کیسه برنج» رقم خورد. این فیلم روایتی از زن سالخوردهای به اسم معصومهخانم و کودکی پنجساله به نام جیران است که برای خرید برنج کوپنی و ادای نذر با هم همراه میشوند. آنها در این مسیر در موقعیتهای جالبی قرار میگیرند و نگاه نگران و همدلانه مخاطب را نسبت به خود برمیانگیزند.
مرضیه برومند یکی دیگر از چهرههای مهم سینمای کودک و نوجوان بود که برای ساخت یک اثر بلند سینمایی تصمیم به اقتباس از یکی از داستانهای هوشنگ مرادیکرمانی گرفت. انتخاب او «مربای شیرین» بود که در سال ۱۳۸۰ ساخته شد ولی برومند برای اکران آن پنج سال به زحمت افتاد. بعدها نمایش «درگوشی» نیز براساس این داستان به روی صحنه رفت.
داستان «خمره» هم در معروفیت و محبوبیت کم از قصههای مجید ندارد. فیلمنامه فیلم خمره برمبنای همین داستان نوشته و توسط ابراهیم فروزش ساخته شد. نسخه سینمایی این اثر جایزه یوزپلنگ طلایی جشنواره فیلم لوکارنو را در سال ۱۹۹۴ دریافت کرد. خمره آنقدر جذابیت داشت که در دیگر مدیومها نیز مورد استفاده قرار گرفت و حتی تولید انیمیشنی هم برای آن انجام شد.
اغلب کودکان در آثار مرادیکرمانی با درد و رنج تنهایی دستوپنجه نرم میکنند و از زندگی سهل و راحتی برخوردار نیستند. آنها در محیطهایی نظیر خیابان، کارگاه و... مسیر رشد را پی میگیرند و خود، امنیتشان را میسازند. ولی همین مساله هم موجب نشده تا مرادیکرمانی به سبیل مالوف پیش برود و آثارش را با لحنی تماما تلخ و گزنده روایت کند. او درد و رنج را با چاشنی شوخی و طنازی همراه میکند و از ایجاد دهلیز امید برای شخصیتهای محوریاش هراسی به دل راه نمیدهد.
شماره ۴۲۲۲ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
شما هیچوقت غریبه نبودید آقای نویسنده