مریم فضائلی، خبرنگار گروه فرهنگ: نیرنگ افراسیاب به نتیجه میرسد و رستم وارد میدان جنگ با سهراب میشود. برخی از حاضران که میدانند آنها پدر و پسر هستند، مهر بر دهان زده و خاموشند تا ببیند انتهای این نبرد به کجا میرسد.
نشست از بر رخش رستم چو گرد
پر از خون رخ و لب پر از باد سرد
بیامد به پیش سپه با خروش
دل از کرده خویش با درد و جوش
چو دیدند ایرانیان روی اوی
همه برنهادند بر خاک روی
ستایش گرفتند بر کردگار
که او زنده باز آمد از کارزار...
رستم به پسرش سهراب که حالا بیجان در بین دستانش افتاده بود نگاه کرد و با بغض و اندوه گفت: «ای کاش میشد بین فرزند و وطن، فرزند را انتخاب کنم. اما من رستمم، هرچه کردم برای وطن کردم.» آخرین دیالوگی که رستم میگوید این است و صحنه از غم کشتن فرزندی به دست پدر بیحرکت میماند.
داستان پسرکشی رستم، نقطهای بود که هرکسی که شاهنامه را خوانده یا از آن شنیده برایش عجیب است. حسین پارسایی در تئاتر جدیدش به سراغ این موضوع رفته و خواسته تا روایت شخصیاش را از این اتفاق به تصویر بکشد. روایتی که در آن بیشتر از هرچیزی نام وطن پررنگ است. رستم پسرش را میکشد، برای ایران.
رستم در شاهنامه امید ایرانیان، پناه پهلوانان و کمربسته شهریاران توصیف شده است. رستم ابرقهرمانی است که هیچ چیز و هیچکس مانع او در انجام مسئولیتش نمیشود و بزرگترین افتخار او خدمت به سرزمین ایران و حفظ کیان این سرزمین میباشد. حالا رستم حسین پارسایی با تمام این ویژگیها سرگشته و حیران است تا بداند چرا پسرش را کشته. تئاتر به نوعی طراحی شده است که رستم در کنار نقش آفرینیای که میکند، همگام با تماشاگران صحنه به صحنه پیش میرود تا بفهمد چرا پسرش را کشته است. در این میان سیرنگ در لباسی سفید و ظاهری آرامشبخش یکی از همراهان خوب رستم است. اکوان، دیوی سیهچرده و با اندیشههای شرورانه باعث آشوب رستم میشود.
نمایش جدید پارسایی از روز دهم مرداد ماه امسال در استادیوم تنیس باشگاه انقلاب در حال اجرا است. تئاتر رستم و سهراب، به غیر از موضوع این نمایش که اقتباسی مدرن از یکی از حماسیترین داستانهای شاهنامه ایران است، اما به واسطه نام سلبریتیهایی که در آن ایفای نقش میکنند و قیمت بلیت که میتوان گفت فقط به یک قشر خاص اختصاص دارد، نامش بیشتر از تئاترهای دیگر روی صحنه در این روزها شنیده میشود. پارسایی در تئاتر جدیدش دوباره مانند سال گذشته نام ایران را پررنگ تکرار کرده و با میان آوردن رستم و سهراب و یک داستان اساطیری، سعی داشته تا گامی جلوتر از قبل برای تئاتر پیش برود.
بازیگران زیر ذرهبین
در تئاتر حماسی نبرد رستم و سهراب، هرنقش آینهای است از یک شخصیت اسطورهای. وقتی اسم هرکدام را میشنویم، در ذهنمان از آن شخصیت تصویری میسازیم. تصویری که شاید با دیدن خود آن بازیگر یا بسیار دور باشد یا تصویر واضحتر از تصورمان را ببینیم. در طول نمایش گاهی صحنه پر از آدم و شخصیتهای مختلف میشد. همین موضوع باعث گم شدن بازیگران و از دست دادن یک موقعیت برای مخاطب بود. بازیگرانی که متمایز از همدیگر بودند و برای خودشان کاراکترسازی کرده بودند، در همهمه صحنه، کمتر فراموش میشدند. بازیگران این نمایش هم خارج از این دو وضعیت نبودند. بعضیهایشان در صدا و متن خوب بودند، اما هیبتی که باید را نداشتند. برخی دیگر هم نه در صدا و لحن و نه در هیچکدام از ویژگیهای دیگر خوب نبودند.
از بازیگر نقش اول که شروع کنیم، رستم همان تصویری را برای مخاطب میسازد که همیشه در ذهن داشته است. فریادهایش رسا و گیرا است و این در جایی بیشتر به چشم میآید که مخاطب تاب گریه پهلوان ایران زمین را ندارد. امیر آقایی که نقش رستم را در این نمایش بازی میکند، نشان میدهد که کارش را بلد است. در دل نقش فرو رفته و توانسته خلا ظاهری را با بازی خویش جبران کند. امیر آقایی با مو و محاسن سپید، لباس رزم، کلاهخودی بر سر و شمشیری در غلاف توانسته خودش را به رستم پهلوان نزدیک کند.
تهمینه، اولین بازیگر زنی است که پا به دل صحنه میگذارد. نام تهمینه که همیشه برای ایرانیان زنی قدرتمند بوده است، باعث میشود تا منتظر شیرزنی باشیم که صدایش از حالت زنانه بمتر بوده و ظرافت زنانه در ظاهر او خیلی پدیدار نیست. الناز شاکردوست شاید با لباسهای اشرافی و براق، استفاده از زیورآلات، گیسوی بلند تافتهشده و دنباله لباس مشکی خودش را به دختر شاه سمنگان نزدیک کرده باشد، اما بازی و لحنش او را از یک شاهدخت قوی دور و دورتر میکند. شاکردوست در تمام اجرا فقط در یک صحنه خوب ظاهر شده است؛ آن هم زمانی که نبرد بین سهراب و رستم به پایان رسیده. کشته این نبرد، پسرش، سهراب است و او که حالا سیاهپوش مرگ پسرش است، در بین شلوغی صحنه، همراه با ندیمههایش راه میرود. اینجا شاکردوست دیالوگی ندارد و شاید همین باعث میشود که احساسات به میان بیاید و مخاطب را با خود همراه کند. بیشتر از این صحنه، زمانی که نبرد میان پدر و پسر هنوز آغاز نشده است، تهمینه که به پیشواز خبر بد رفته است، به میدان میآید. او که سر تا پا سیاه پوشیده است دوباره در دل شلوغی میدان راه میرود و میگوید: «هرکسی که بمیرد برای من غم است؛ از یک سو شویم و از سوی دیگر پسرم.»
سهراب بازیگر مهم دیگر این نبرد است. لباس رزم بر تنش خوب نشسته. سینا مهراد در قامت سهراب توانسته جای خودش را بین همه بازیگران این صحنه باز کند. حتی صدای او هم به شخصیت سهراب نزدیک است.
باید بهترین بازیگر نبرد رستم و سهراب را علی زندوکیلی، بنامیم. خوانندهای که در اولین تجربه بازیگریاش در نقش سیرنگ ظاهر شد. او نمادی از خوبی و پاکی بود و با لباس، مو و محاسن سپید بیشتر به چشم میآمد. در اکثر اوقات به دنبال سیرنگ، دخترانی روانه میشدند که لباسهاس سپید بر تن کرده بودند. گویی که او در پشت سرش، ردی از خیر و خوبی به جای میگذارد. آهنگهایی که با صدای او خوانده میشود، مخاطبان را تحت تاثیر قرارمیدهد و نمایش را از حالت یکنواختی خارج میکند. با هربار خواندن او صدای دست زدن تماشاگران به گوش میرسد و انگار روح تازهای را به این نمایش میدمد. هماهنگی نور و صدای این خواننده، باعث شده تا صحنههای بدیعی به چشم بیاید و تئاتر را متفاوت کند.
شر مطلق که از ابتدای نمایش او را میبینیم اکوان نامیده میشود. اکوان دیو پلیدی است که هرگونه شرارتی از او برمیآید. در نمایش نبرد رستم و سهراب، این دیو بیشتر در قامت شیطانی برای رستم ظاهر میشود. او رستم را ناامید میکند و بابت کشتن فرزندش به او سرکوفت میزند و سرزنشش میکند. بانیپال شومون که بازیگر این نقش است، در لباسی سیاه و قرمز، با موهایی ژولیده و شلخته به صحنه میآید. برعکس سیرنگ به دنبال او مردانی سیاهپوش هستند. مردانی که دائم آشفتهاند و این آشفتگی را با حرکات موزون نشان میدهند. دوگانه اکوان و سیرنگ، از همان ابتدای تئاتر با مخاطب همراه میشود تا پرده پایانی که به او نشان دهد رستم، نیتش از کشتن پسرش، فقط و فقط حفظ وطن بوده است.
رستم، پهلوان ایرانی است و اگر به سهراب که با لشکر افراسیاب آمده رحم کند، این ایران است که از بین میرود و شکست میخورد. رستم، سهراب را حریف قدری میداند؛ آنقدر زیاد که در نبرد اول به او میبازد. ولی رستم با نیرنگ به او میگوید که رسم آنان این است که در دومین نبرد پیروزی، حریف را از پای درمیآورند. ولی در نبرد بعدی که رستم پیروز آن است به سهراب رحم نمیکند و همین که او را از پای در میآورد، صدای سهراب را میشنود که میگوید: «پدرم رستم، انتقام من را خواهد گرفت.» و اینجا زمانی بود که رستم، متوجه میشد پسرش را به قتل رسانده است.
تئاتر موزیکال ؟
علاوهبر خوانندگی علی زندوکیلی، استفاده از موسیقی و ساز، بار موزیکال بودن نمایش را به دوش میکشید. در چند جای نمایش، موسیقی و نور همراه با انجام حرکتهای هماهنگ گروهی، تصاویر زیبایی را خلق میکند. البته حسین پارسایی، کارگردان این اثر در مصاحبهای که با ایسنا داشت موزیکال بودن تئاترش را قبول نکرد و گفت: «نبرد رستم و سهراب، یک نمایش موزیکال یا کنسرت تئاتر نیست بلکه یک سوگ نمایشی عظیم و حماسی است که در گونه تراژدی میگنجد. در این نمایش هیچ سازی دیده نمیشود و فضای کار اجازه نمیدهد این نمایش را در قالب چیزی به غیر از یک نمایش آیینی اجرا کنیم. تلاش کردهایم با بهرهگیری از عناصر تعزیه، نمایش خود را در قامت یک نمایش ایرانی اجرا کنیم و اصل نمایشمان هم باور مشترک وطن است، همان چیزی که رستم بهعنوان قهرمان شاهنامه برایش میجنگد.» پارسایی ادعای نبود ساز را درحالی گفته است که در چند جای این نمایش نوازندههایی همراه با سازهایشان ظاهر میشوند و موسیقی مینوازند.
برای برخی افراد!
یکی از موضوعات چالشبرانگیز در نمایش نبرد رستم و سهراب که از همان ابتدا مطرح شد، بحث قیمت بلیت این اجرا بود. این حواشی آنقدر بالا گرفت که حسین پارسایی، کارگردان نمایش نبرد رستم و سهراب با اشاره به قیمت بالای بلیت این نمایش گفت: «قیمت بلیت نمایش ما از ۵۹۰ هزار تومان شروع میشود و تا یک میلیون و ۳۵۰ هزار تومان ادامه دارد. اگر بهای بلیت پایینتر از این باشد، ضرر میدهیم. درحالحاضر ۵۹۰ هزار تومان رقمی است که برای بسیاری از هزینههای روزمره و بدیهی میپردازیم.» وی در ادامه مطرح کرد: «در نمایش «هفتخان اسفندیار» مورد حمایت یک ارگان دولتی قرار گرفتیم، توانستیم قیمت بلیت را از ۷۰۰ هزار تومان به ۳۰۰ هزار تومان برسانیم ولی در این اجرا از حمایتی برخوردار نیستیم ضمن اینکه امکانات فنی کار بسیار گستردهتر است.»
پارسایی فکر میکند با افزایش صندلی برای تماشاگرانی که از تمکن مالی کمتری برخوردار هستند، این مشکل حل میشود. او در مصاحبهاش با ایسنا اینگونه میگوید: «برای تماشاگرانی که از تمکن مالی کمتری برخوردار هستند، فرصتهایی فراهم کردهایم که به جز صندلیهای ۵۹۰ هزار تومانی، از صندلیهای دیگری استفاده کنند و بهزودی چندین سانس را در نظر میگیریم که این عزیزان بتوانند نمایش را ببینند. به هر حال چارهای نداریم و اگر قیمت را پایینتر از این در نظر میگرفتیم، ضرر میکردیم و نمیتوانستیم دستمزد عوامل گروه را که دستمزد عجیب و غریبی هم نیست، بپردازیم.» درصورتیکه تاثیر قیمت نجومی این تئاتر در جابهجا شدن نرخ میانگین بلیت در هنرهای نمایشی میشود. این تجربه پیشتر زمانی که تئاتر «بینوایان» در هتل اسپیناس پالاس تهران برگزار شده، تکرار شد؛ نرخ بلیت تئاتر از 50 هزار تومان به 100 هزار تومان رسید. با اتمام این تئاتر، احتمال اینکه کف قیمت برخی از تئاترها به 600 هزار تومان برسد، اتفاق عجیب و دور از ذهنی نیست.
مکانی که نمایش لاکچری پارسایی در حال اجرا بود از سه جهت جا برای نشستن تماشاگران آماده شده بود. بهنوعی سه ضلع یک مربع برای تماشاگران و ضلع دیگر برای دکور و بازیگران مشخص شده بود. هرچه صندلیها از صحنه دورتر میشد، قیمت تغییر پیدا میکرد، اما بالطبع تصویر بسیار کمتری از تئاتر قابل دیدن بود. با اینکه قیمت صندلیهای دورتر از سن کمتر است، اما خالی بودن صندلیهای ردیفهای بالا بسیار به چشم میآید.
نام پارسایی با تئاترهای لاکچری گره خورده؟
سال گذشته وقتی با حسین پارسایی برای نمایش «هفتخان اسفندیار» گفتوگو کردیم و از دلیل علاقهاش به این مدل تئاتر پرسیدیم، این جواب را داد: «من نمیتوانم نمایش مینیمال و کوچک کار کنم. تقریبا از حدود 30 سال پیش که در سفرها نمایشهایی از این جنس میدیدم به این قالب اجرا تعلق خاطر پیدا کردم و باعث شد همیشه به نمایشهای باشکوه فکر کنم. من احساس میکنم که این هم یکی از گونههای نمایشی در کنار گونههای دیگر و یکی از نیازهای فرهنگی ما است. وقتی که نمایشهای بزرگ موزیکال را در کشورهای بزرگی که صاحب تئاتر هستند، میدیدم و متوجه شدم این تجربه به کرات اتفاق میافتد و مخاطب زیادی هم دارد، احساس میکردم جنبههای موسیقایی در ایران اگر بتواند با ادبیات کهن یا موضوعات ایرانی ترکیب شود برای مخاطب جذاب خواهد بود و درعینحال هم میتواند هزینه خودش را برگرداند. این یک سلیقه است و مثل سایر هنرمندان که نمایشهای مذهبی و تاریخی کار میکنند من هم سلیقه خودم را اینطور پیدا کردهام و تمایل دارم نمایشهای بزرگ و باشکوه بسازم.»
نام او بین اهالی تئاتر با کارهای بزرگ و اصطلاحا بیگ پروداکشن پیوند خورده است. در کارنامهاش کارهای کلاسیک مانند «الیور توئیست» و «بینوایان» دیده میشود. درباره تجربههایش در تئاترهای قبلی رسیدنش به اجرای نبرد رستم و سهراب گفت: «اجرای نمایشهایی همچون الیورتویست، بینوایان، هفتخان رستم و... برایم تمرینی بودند تا به ساختار مناسبی در رابطه با اجرای نمایشهای ملی دست پیدا کنم؛ کاری که سرشار از شاخصههای نمایشهای ملیمان باشد. پیشتر با اجرای هفتخان اسفندیار کوشیدم این نمایش را در سالن روی صحنه بیاورم اما حال در یک میدان بزرگ با بیش از چند هزار تماشاگر مواجهم و تلاش کردهام همه تجربیات پیشین را برای اجرای یک نمایش ایرانی با روح حماسی و آیینی با شاخصهای تئاتر ملی تجربه کنم و البته که همواره مشغول تجربهاندوزی هستم.»