ایمان عظیمی، خبرنگار: شمارش معکوس برای لحظه انتخاب فرارسیده است. هرکدام از نامزدها برای تصاحب صندلی ریاستجمهوری اسب خود را زین کردهاند و درصددند در آخرین ساعات تبلیغات از ظرفیت باقیمانده ستادهایشان برای جذب رای افراد مردد استفاده کنند. فیلمهای انتخاباتی نیز یکی از همین ظرفیتهای موجود است که با برقراری ارتباط با همه مردم میتواند بر رای و نظر آنها اثر بگذارد و هوش کمپینها را اندازه بگیرد. البته باید این واقعیت را نیز پذیرفت که تیغ فیلمهای انتخاباتی در حوزه اثرگذاری برخلاف روال پیشین چندان برنده نیست و نمیتواند بهصورت جدی کاری از پیشببرد و روی ادراک بیننده سوار شود. دلیلش هم مشخص و مبرهن است. امکانات رسانهای در حال حاضر تنها در گرو مستندهای انتخاباتی نیست و کاندیداهای انتخاباتی بیرون از گود صداوسیما هم شانس بالایی برای برخورداری و استفاده از ظرفیت میکرورسانهها دارند و مردم زیادی از این راه تصمیم خود مبنیبر حضور در انتخابات و رای احتمالی به فلان نامزد را خواهند گرفت. درواقع رسانههای جریان اصلی دیگر فرمان کنترل اوضاع را همچون گذشته در دست ندارند و این تنها به وضعیت نهچندان مناسب صداوسیما در اقناع نظر مخاطب بازنمیگردد و باید این واقعیت را پذیرفت که دنیا، دنیای سابق نیست و مردم در مقام کاربر چندان تابع رادیو و تلویزیون ملی کشورهای خود نیستند و توهم آگاهی را با حضور در پلتفرمهای بهاصطلاح آزاد جشن میگیرند.
با این حال، نقد فیلمهای انتخاباتی نامزدهای چهاردهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری نهفقط خالی از لطف نیست، بلکه همچنان اهمیت دارد، چون پرداختن به آنها واقعیت و دروغ حرف و نظر نامزدها را در نگاه منتقدان و اهالی فن هویدا میکند و بهعنوان پیشنیاز دورنمای خوبی از وضعیت آینده این افراد در جایگاه رئیس دولت به دست میدهد.
به دعواهای سیاسی بپرداز، مردم را بیخیال
مستند اول انتخاباتی علیرضا زاکانی کلاژی نامنظم از دوران زندگی این کاندیداست که با پخش تصاویری از دوران دفاع مقدس آغاز میشود و با پخش یک موزیکویدئوی چهاردقیقهای با صدای مانی رهنما به پایان میرسد. پخش این اثر در رسانه ملی، نهتنها کمکی به شهردار فعلی تهران برای کسب نظر مردم نمیکند، بلکه با کاتهای اشتباه و تدوین درهمریخته عملا ذهن مخاطب را بههم میریزد و دچار پرش میکند. فیلم عملا هیچ حرفی برای گفتن ندارد و فقط بر بعد مخالفخوان زاکانی بهعنوان یک آلترناتیو همیشگی که دائم علیه اصلاحطلبان و اعتدالیون حرف میزند، انگشت میگذارد و مخاطبانش هم «مردم» نیستند. ایرادهای ساختاری و تکنیکی فیلم بهقدری زیاد است که ما به جواد موگویی در مقام کارگردان این اثر حق میدهیم مستند موردنظر را گردن نگیرد و صدای قضیه را درنیاورد.
فیلم دوم زاکانی سروشکل بهتری دارد و ساختمان روایتش را با ارائه یک چهره فسادستیز از این نامزد به مخاطب بنا میکند. حضور وی در میانه قاب، آن هم در مکانی که به بایگانی شباهت دارد همان تصویر «اهل جنجال» و بهظاهر افشاگر فساد در فیلم پیشین را به ذهن بیننده متبادر میکند؛ واقعیت امر آنکه فیلم دوم این کاندیدا در ادامه مستند اول قرار دارد و فقط رتوشی از آن مستند ابتر است. جای نابلدی و اغتشاش فکری را نگاه ژرف هنرمندانه به سوژه پر کرده و مستند در ایجاد روایت شبهداستانی به موفقیت میرسد، هرچند در ایده کلی «فرد مصلح دربرابر جمع فاسد» هر دوی این آثار یک نسخه تکراری و قابلحدس از زاکانی را به مردم عرضه میکنند. هرچه فیلم جواد موگویی بر متن و خطابه استوار است، فیلم داوود مرادیان بیشتر از زبان تصویر برای انتقال پیام به مخاطبان هدف بهره میگیرد. اما درنهایت با تماشای این دو مستند انتخاباتی میتوان به این نتیجه دست یافت که زاکانی تلاش زیادی برای ارائه برنامههای خود ندارد و فقط به دعوا با جناح مقابل میپردازد و مردم را مخاطب قرار نمیدهد.
خیلی چپ، خیلی راست
از روزی که حضور مسعود پزشکیان بهعنوان یکی از نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری قطعی شد، کمکها به کمپین و ستاد انتخاباتیاش با رشدی عجیبوغریب مواجه شد و شرایط برای این نامزد بهگونهای پیش رفت که در ابتدا انتظارش را نداشت. مستندهای انتخاباتی پزشکیان نیز همسو با برنامههای تبلیغاتی این کاندیدا پیش رفتند و از وی در عین حمایت از اقدامات دولت روحانی و سیدمحمد خاتمی چهرهای صادق، عدالتمحور و شایستهسالار ارائه دادند.
کارگردان مستند اول نامزد مطلوب اصلاحطلبان با قرار دادن پزشکیان در میان جوانان موسوم به نسل Z- که یادآور موقعیت آشنای بازی مافیاست- مخاطبان احتمالی این کاندیدا را مشخص میکند و با واگذار کردن فرمان جلسه به آنها بر حرف پزشکیان مبنیبر سپردن کارها به جوانان متخصص صحه میگذارد. تکلیف مستند اول مشخص است و با مخاطب قرار دادن عدهای از مردم، آنها را در جریان برنامههای کاندیدا احتمالیشان قرار میدهد و با زبان تصویر میگوید وی برای «رقابت» به صحنه آمده است. اما فیلم عقبتر از خواست و تمایل افرادی میایستد که میخواهند تغییر را بهصورت ملموس احساس کنند و تنها به جمع انگشتشمار و دستچینشدهای از جوانان با خواستهای حداقلی و قابلدسترس اهمیت میدهد؛ همانهایی که پیشتر با حضور در ستادهای این طیف سیاسی در انتخاباتهای پیشین به آرزویهایشان دستیافتهاند.
کاراکتر مسعود پزشکیان علیرغم برخورداری از صداقت ظاهری چندان جذاب نیست و فیلمساز برای بههمزدن تصویر ذهنی مردم نسبت به نماینده ادوار مجلس با مخاطبان محدود محلی و منطقهای چهرهاش را بازسازی میکند و حسی از نو بودگی و بداعت را به وی انتقال میدهد.
مهدی شاهمحمدی در مستند دوم انتخاباتی مسعود پزشکیان به سراغ زندگی کاری و شخصی این نامزد رفته و با استفاده حداکثری از تصاویر آرشیوی و گفتوگو با پزشکیان در میان فواصل متعدد فیلم، از حلقه بسته مستند قبلی پا فراتر گذاشته و طرحی نو درمیاندازد. در مستند قبلی ما تنها با طیفی مواجه بودیم که خواستهها و تمنایشان برای برخورداری از یک زندگی مرفهتر را بر سر مسعود پزشکیان با فریاد آوار میکردند، اما در مستند دوم اینگونه نیست و فیلمساز با پیش کشیدن و محور قراردادن بحث عدالت، صدای مردم عادی کوچه و بازار را نیز به گوش مسعود پزشکیان میرساند. باند صوتی در این رابطه نقش ویژهای به عهده دارد و فیلمساز با استفاده درست و بجا از صدای خارج از قاب از هیچ تلاشی برای مطرح کردن مسعود پزشکیان در قامت یک نامزد فراجناحی و ملی دریغ نمیکند.
پزشکیان مدام در حال بیان حرفهای تکراری است ولی شاهمحمدی برای بیرون آوردن بیننده از این چرخه سرگیجهآور مدام به این در و آن در میزند و موفق هم میشود، ولی جنس موفقیتش چندان ربطی به طرح دغدغه اصلی این نامزد، یعنی عدالت ندارد و پایانبندی اثر همهچیز را لو میدهد. حضور رجل سیاسی امتحان پسداده شده جریان موسوم به اعتدالی در قاب دوربین شاهمحمدی نهتنها با قول و قرار پزشکیان با مردم منافات دارد، بلکه در نقض غرضی آشکار، همه آن ایدهها را به حاشیه میکشاند و یاد انتخاباتهای ۹۲ و ۹۶ را زنده میکند. پزشکیان میگوید عکسبرگردان دولت یازدهم و دوازدهم نیست، اما سینما واقعیت را برملا میسازد.
دروغ نمیگوید، حتی به غلط
مستندهای انتخاباتی سعید جلیلی را میتوان در قالب دو بعد دستهبندی کرد. ۱- در قالب چهرهای که طرفدارانش میخواهند از وی ترسیم کنند و ۲-کسانی که دوست دارند با آشناییزدایی از ابعاد شخصیتی جلیلی دیگران را به رای دادن به وی ترغیب کنند.
مستند اول انتخاباتی سعید جلیلی در همان نماهای ابتدایی تکلیفش را با خود و مخاطبش روشن میکند و با دست گذاشتن روی مشکل اساسی مردم، یعنی درد معیشت و اقتصاد وارد مبحث انتخابات میشود. مستند برای اظهار کارآمدی این نامزد نه وارد دوران کاریاش در گذشته میشود و نه با ورود به زندگی شخصی سعید جلیلی از گذشته لقمه میگیرد. فیلمساز سعید جلیلی را در موقعیتهای ناآشنا و نامانوس قرار میدهد و به این واسطه از پرتره شکلگرفته در ذهن افکار عمومی آشناییزدایی میکند. بهعنوان مثال وی را در میانه جمع کافهنشینان طبقه متوسط احضار میکند و مسائل جاری زندگی این طیف را به گوش این کاندیدا میرساند. نخبهباوری جلیلی نیز یکی دیگر از تصاویر نهچندان آشنا برای عوام است که توسط فیلمساز مورد بازسازی قرار میگیرد و او را در قامت یک مدیر غیرجناحی با فکر باز به تصویر درمیآورد.
فیلمساز در مستند دوم نیز سعی کرده تا جلیلی را بر مدار همان انقلابی تحولخواه به بیننده عرضه کند، منتها با یک تفاوت اساسی. هرقدر مستند اول انتخاباتی دگرگونه و کلیشهزداست، مستند دوم روی اعتقادات شخصی و سیاسی جلیلی تاکید میکند و خیلی رک و راست و بدون ممیزی، واقعیت او را به نمایش میگذارد و مهمتر از همه اینکه دروغ نیز نمیگوید، حتی اگر عدهای را از رای دادن به جلیلی منصرف کند. درواقع مستند اول با وجود آشناییزدایی از کاراکتر جلیلی حرف بیربطی را به این نامزد نسبت نمیدهد و مستند دوم هم همین کار را به نحوی دیگر انجام میدهد. به عبارت دیگر بیان بسیاری از واقعیتها قرار نیست تصویری از جلیلی بسازد که با واقعیت در تضاد باشد.
مردی در وسط میدان
مستند اول محمدباقر قالیباف همانی است که از وی برای انتقال برنامههای تبلیغاتیاش انتظار داریم. یک تدوین تر و تمیز و مکانیکی، بدون اینکه ذرهای بیرون بزند و در مقام بیان حرفی بربیاید که نمیتواند پاسخگویش باشد. فیلم با تصاویری از حضور قالیباف جوان بهعنوان یک فرمانده دفاع مقدس شروع میشود و در یک خط صاف راهش را بهصورت خطی تا انتها ادامه میدهد. فیلمساز در عین اینکه خواسته این نامزد را چهرهای انقلابی معرفی کند که از دوران جنگ دغدغه نظام را داشته، از او کاراکتری تحولخواه و عملگرا نیز به دست میدهد و با دقت فراوان سعی میکند تا از پرداختن به حواشی این سالهای زندگی کاری و شخصی قالیباف دوری گزیند. پایانبندی مستند اول نقطه مهم و اساسی این فیلم بهشمار میآید؛ آنجا که صدای خارج از قاب رئیسجمهور شهید در تایید قالیباف بر تصاویر انصراف وی به نفع مرحوم ابراهیم رئیسی نقش میبندد و دولت احتمالی شهردار وقت تهران را با دولت سیزدهم اینهمان میکند، حامل یک پیام برای مخاطبان هدف است. پیامی که ادامه راه رئیسی را تنها در صورت انتخاب قالیباف بهعنوان رئیسجمهور ممکن میداند، هرچند ممکن است اینگونه نباشد.