میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ: امروز هشتمین سالمرگ حبیب محبیان است. خوانندهای پاپ که به ایران برگشت تا کارش را به طور قانونی در کشور ادامه بدهد اما تا دم مرگ در تعلیق ماند. از روزی که زمزمههای بازگشت نصرالله معینفر به ایران شنیده شد، خیلیها خاطره تلخ آنچه که بر سر حبیب محبیان گذشت را یادآوری کردند. حبیب با وعده اینکه بتواند کارش را به طور رسمی و قانونی در ایران ادامه بدهد به کشور برگشت اما زیاد از برگشتن او نگذشته بود که دولت عوض شد و در شرایط جدید که ظاهرا ادامه کار حبیب محبیان به طور رسمی و قانونی، منافع خیلی از سرمایهگذاران داخلی را به خطر میانداخت، هرچند گاهی با نیشتر رسانهها این پرونده در قفسههای بایگانی جابهجا میشد اما روی میز دستور کار نمیآمد. بالاخره حبیب از دنیا رفت و هرچند همانطور که خودش آرزو داشت چهره در نقاب خاک وطنش کشید اما خاطره تلخ آنچه که بر سر او آمد، در ذهنها باقی ماند.
این فقط حبیب محبیان نبود که اگر ذرهای همت و جدیت وجود داشت میتوانست کارش را در داخل کشور به طور رسمی ادامه بدهد و حس آشتی و صلح را به فضای افکار عمومی تزریق کند؛ بلکه درمورد معین، سیاوش قمیشی، شادمهر عقیلی و خیلیهای دیگر هم چنین چیزی میتوانست ممکن شود. مرحوم نادر طالبزاده میگفت از قمیشی اجازه گرفته تا یک موزیکش را روی کلیپی که برای جانبازان است بگذارند و از تلویزیون پخش کنند اما خود مدیران سیما از این کار ترسیدهاند. اگر آن مدیر به جای حفظ صندلیاش کمی هم به منافع عمومی و ملی فکر میکرد، اتفاقات میتوانست طور دیگری رقم بخورد. اگر آنهایی که وقتی حبیب در ایران بود مناصب مدیریتی داشتند، به جای حفظ صندلیهایشان کمی هم به منافع عمومی و ملی فکر میکردند، اتفاقات میتوانست طور دیگری رقم بخورد. درمورد نصرالله معینفر هم مسئولان مربوطه تا چند ماه با طرح این مساله که بازگشت او بلامانع است و ادامه کارش باید بررسی شود، مردم را در دوگانه ذوقزدگی و یاس، معلق نگه داشتند و هیچ قدم عملی خاصی هم برداشته نشد تا اینکه به ناگاه دولت در آستانه تغییر قرار گرفت و این بحث به طور کل به حاشیه رفت. حتی عباس قادری هم موفق شد با شخص رئیسجمهور فقید دیداری داشته باشد و همانجا تلاشی در جهت هموار کردن فعالیت قانونیاش در کشور داشت، اما حالا همه چیز در حالتی از ابهام قرار گرفته است؛ هرچند این هم به وضوح مشخص نبود که اگر دولت به این شکل شوکهکننده و تلخ به پایان راه نمیرسید، آیا داستان معین و عباس قادری و دیگرانی که میخواستند برگردند و همین جا کار کنند، حل میشد یا نه.
نظیر این مساله را در سینما هم داشتهایم. بسیاری از چهرههای مشهور که در سینمای قبل از انقلاب فعالیت کرده بودند میخواستند در دوره پس از انقلاب هم به فعالیتشان ادامه بدهند اما به هزار و یک بهانه، هر بار جلوی این اتفاق گرفته شد ستارههایی مثل سعید راد و ایرج قادری توانستند در دوره بعد از انقلاب هم کار کنند اما مقاومت سرسختانهای درمورد ورود بعضیهای دیگر مثل بهروز وثوق و ناصر ملکمطیعی صورت گرفت؛ حال آنکه وقتی به امثال راد یا قادری مجوز کار داده شده بود، مطابق همان منطق امثال وثوق و ملکمطیعی هم باید میتوانستند کار کنند. محمدعلی فردین هم قرار بود به عرصه رسمی برگردد اما قضیه آنقدر به طول انجامید که عمر او قد نداد و از دنیا رفت. در این مورد توجه به دو نکته مهم است. اول اینکه باید بدانیم چرا دغدغه بازگشت چنین افرادی به عرصه عمومی را داریم و این بازگشت میتواند چه فایدهای داشته باشد؟ پرواضح است که هر کدام از این چهرهها اگر برگردند، سوای از شوق اولیهای که ورودشان ایجاد میکند، در ادامه راه، فضای زیادی از صنعت هنر داخلی را اشغال نمیکند اما صرف اینکه برگردند و کار کنند، زمینه تحریک بسیاری از کینهورزیها را در افکار عمومی اطفاء میکند. احتمالا همه به یاد دارند که وقتی خبر بازگشت معین به کشور در رسانهها پیچید، جماعت برانداز چطور آچمز شده بودند و با چه ادبیات دستپاچهای به زمین و هوا ناسزا میگفتند.
طبیعتا آنها از هیچ چیز به اندازه اینکه گسلها و نقاط قابل تحریک در خاطره جمعی جامعه ما ترمیم شود، صدمه نخواهند دید. نکته دوم این است که احتمالا ورود به این مسائل نشان میدهد مسئولان ما بهواقع چقدر دغدغه فرهنگی دارند. شاید تعداد کسانی که در سطوح بالای مدیریتی کشور مشکلی با بازگشت اکثر این افراد نداشته باشند، بیشتر از آنهایی باشد که بر ممانعت از ورود آنها پافشاری میکنند؛ اما مساله اینجاست که اکثر آن مسئولان دولتی یا حاکمیتی حاضر نیستند برای تحقق این موضوع هزینهای هرچند کوچک بدهند، حتی اگر این کار را مفید بدانند.
مساله فرهنگ عموما اولویت دولتها نیست و روی همین حساب خیلی از اوقات آنها با اولین تشری که از جانب تندروها زده شود، بلافاصله از مواضع فرهنگیشان عقبنشینی میکنند تا سنگرهای دیگر را حفظ کنند. با ادامه این وضعیت نهتنها معین و امثال او به کشور برنمیگردند یا ادامه کارشان قانونی نمیشود، بلکه بهخوبی میشود فهمید دستچندم بودن دغدغههای فرهنگی برای مدیران دولتی باعث چه میزان از مشکلات جدی این حوزه شده است.