صادق امامی، عضو شورای سردبیری: از اواخر هفته گذشته تا روز دوشنبه، خیلیها در میدان جهاد «دور» زدند تا خودشان را به ستاد انتخابات کشور برسانند و کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم بشوند. برخلاف تصور، تعدد و تکثر سیاسی چهرههای ثبتنامکننده در انتخابات، تا حدودی بیانگر شکست پروژه تحریم انتخابات بود؛ شکست پروژهای که حتی سیدمحمد خاتمی، رئیسجمهور اسبق را که در انتخابات مجلس شورای اسلامی حاضر به شرکت در انتخابات نشد بر آن داشت تا «دور» بزند و با صدور بیانیهای از شرکت در انتخابات سخن بگوید، حتی برخی- که در دورههای پیشین، خطونشان میکشیدند که درصورت عدم احراز صلاحیتشان، نه انتخابات را تایید و نه در آن شرکت میکنند- هم برای چندمین بار راهی ساختمان پراهمیت خیابان فاطمی شدند. این را که چه اتفاق یا اتفاقاتی منجر به شکست این پروژه غیرایرانی شده باید در چند عامل خلاصه کرد.
1. ترس از حذف کامل
حیات جریانات سیاسی به میزان حضورشان در قدرت است. شرکت نکردن در انتخابات یا تحریم آن، ضمن اینکه فرصت کسب کرسی و نفوذ در قدرت را از یک جریان یا حزب سیاسی میگیرد، زمینه پیروزی سادهتر جریان رقیب را نیز فراهم میکند. در انتخابات مجلس اخیر، جریان اصلاحطلب- همسو با اپوزیسیون خارجنشین- انتخابات را تحریم کرد اما میزان مشارکت تفاوت قابلتوجهی با انتخابات مجلس پیشین نداشت که این جریان بتواند با استفاده از آن، امتیازی کسب کند.
رئیس دولت اصلاحات نیز همراستا با نگاه اصلاحطلبان، از تحریم انتخابات دفاع نکرده و اتفاقا به این موضوع نیز تاکید کرده که شرایط برای مشارکت در انتخابات تا حدی فراهم است. او اگرچه در بخشی راهبرد جبهه اصلاحات ایران را « تایید» کرده و از شرکت در انتخابات درصورت تحقق آن سخن گفته اما در بخشی دیگر، راه را برای گزینههای میانهرو نبسته است. او در شمارش شرایط نامزد مناسب تاکید کرده که نامزد اصلاحطلبان «باید در باور و عمل ملتزم به اصلاحات و تحول و تلاشگر در جهت اصلاح در همه عرصههای ساختاری و رویکردی باشد.» خاتمی اگرچه از لزوم حمایت از نامزد اصلاحطلبی صحبتی به میان نمیآورد و در بیانیه خود راه را برای حمایت از نامزد نیابتی نبسته است، اما با مطرح کردن این شرط که میبایست شروط جبهه مورد توجه قرار گیرد شرایط را نیز برای حمایت احتمالی از لاریجانی چندان هموار نکرده است. ظاهرا افراد خواهان حمایت جبهه اصلاحات بخشی از مخاطبان این بیانیه هستند، خاتمی درحالیکه از لزوم حمایت نامزد اصلاحطلب صحبتی نمیکند اما بازهم از نامزد مشخصی حمایت نمیکند و همچنان سایر گزینههای محتمل به حمایت اصلاحطلبان از جمله لاریجانی را در برزخ حمایت یا عدم حمایت نگه میدارد. کنش خاتمی در بیانیه اخیر و عدم حمایت علنی از مشارکت مشروط اصلاحات، به معنی غیرواقعی بودن این نگاه است؛ امری که برخی از اصلاحطلبان از جمله عباس عبدی نیز آن را مورد انتقاد قرار داده است. او گفته معنایی که از شرط و شروط گذاشتن برای مشارکت، استنباط میشود «تهدید و تقابل» است نه تلاش برای همراهی و حضور موثر، براین اساس شرط گذاشتن اصلاحاتیها برای حضور راهی برای آنها باز نمیکند، این کنش اساسا نه برای باز کردن راه حضور و مشارکت بلکه برای تقابل با نظام حکمرانی کاربرد دارد. به نظر میرسد خاتمی با علم به این گزاره که مشارکت مشروط کمکی به حیات سیاسی اصلاحطلبان نمیکند، در بیانیه خود از مشارکت مشروط حمایت نکرده است. بیانیه دوم که از سوی ۱۵۱ نفر از اندیشمندان و فعالان سیاسی و مدنی دغدغهمند توسعه و مردمسالاری در ایران منتشر شده، از جریان اصلاحات خواسته تا در شرایط سرنوشتساز، از «ملاحظات جبرانی و گذشتهنگر» فراتر برود و «با رویکردی بلندنظر و ملی»، نقش فعالانهتری برای افزایش مشارکت و تقویت اصلاحگری میانه و توافقساز در انتخابات ۸ تیر ۱۴۰۳ ایفا کنند. این بخش از جریان اصلاحطلب، در جریان انتخابات مجلس، بیانیهای را در راستای مشارکت در انتخابات منتشر کردند که به «روزنهگشایان» مشهور شدند. آنها اکنون از جریان متبوع خود خواستهاند که «بدون نیاز به دعوت و فرش قرمز» گام بردارد و در انتخابات با «آرمانگرایی واقعگرایانه» وارد انتخابات شوند.تحریم انتخابات مجلس دوازدهم و بهشکلی بیرغبتی انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم، دستاورد و نتیجه ملموسی برای جریان اصلاحات بهدنبال نداشت و برخلاف تصور، منجر به تضعیف شبکه هواداران این جریان شد. عدمکنشگری جریانهای سیاسی در انتخابات و کوبیدن بر طبل تحریم، آنها را گوشهنشین میدان سیاست و بهمرور حذف میکند. این جریان گوشهنشین حتی اگر عزمش را برای ورود مجدد به قدرت جزم کند، بهدلیل تعدد تحریم و عدممشارکت در انتخابات، در چشم هوادارانش تبدیل به جریانی ناکارآمد و جدا از روند سیاسی شده است. از این منظر، اصلاحطلبان رادیکال پس از ناکامی در تحریم انتخابات، صلاح خود را در مشارکت در انتخابات دیدهاند. البته این تصمیم کمهزینه نیز نخواهد بود. سال 1388 و در جریان انتخابات ریاستجمهوری دهم، «رادیکالیسم ایدئولوژیک» آنها را از صندوق، به کف خیابان کشاند و باعث شد در انتخابات ریاستجمهوری بعدی، برای بازگشت به قدرت به «رادیکالیسم پراگماتیک» و حمایت از حسن روحانی روی بیاورند. علیرغم تلاش نیروهای میانهرو، در انتخابات مجلس، رادیکالها نسخه تحریم پیچیدند؛ نسخهای تکراری که نهتنها دستاوردی نداشته که هزینهزا نیز بوده است.
2- شکست ناآرامیها
یکی دیگر از دلایل شکست پروژه تحریم، شکست ناآرامیهای خشونتبار سال 1401 است. فریدریش نیچه، فیلسوف آلمانی گفته بود: «چیزی که تو را نمیکشد قویتر میکند.» ناآرامیهای سال 1401، اگرچه زخمی سخت بر پیکر ایران بود اما نتوانست کشور را از پا دربیاورد و قویترش کرد. در عرصه بینالملل، فائق آمدن یک دولت بر شورش خشونتآمیز، نشاندهنده توانایی و ثبات آن دولت در مدیریت کشور است. از این رو پس از ناکامی شورش، جایگاه یک دولت در جامعه بینالمللی بهبود پیدا میکند. بهعبارت سادهتر، حکومتها پس از شکست شورشهایی که منشأ خارجی دارند، قدرتمندتر شدهاند؛ چراکه شهروندان برای بازگشت امنیت و مقابله با هرجومرج و بیثباتی، به یک دولت قدرتمند میل پیدا خواهند کرد. ثبات، نقطه مقابل خواسته گروههای اپوزیسیون عمدتا خارجنشین است. اپوزیسیون در جریان ناآرامیها تلاش داشت با گسترش سطح خشونت، کشور را بهسمت جنگ داخلی پیشببرد و زمینهساز دخالت نظامی خارجی در ایران شود. اما تفاوت مطالبات مردم با اپوزیسیون، منجر به مشروعیتزدایی و طرد آنها شد.
3- وحشت از اپوزیسیون اسرائیلی
ترس و وحشت از اپوزیسیون اسرائیلی ایرانی را میتوان یکی دیگر از دلایل شکست پروژه تحریم تلقی کرد. تا پیش از وقایع 1401 اگر اپوزیسیون ایرانی بر ارزشهایی همچون «دموکراسی» پافشاری میکرد و مفتخر به حمایت غرب از خود بود، پس از سال 1401 چهره سرکوبگرایانه و وحشتآفرین خود را به نمایش گذاشت و تبدیل به پیادهنظام رژیمصهیونیستی شد. البته دست به قلم شدن و نامهنگاری اپوزیسیون ایرانی با نخستوزیر موقت رژیمصهیونیستی، پیش از 1401 نشان میداد دیگر غرب چندان امیدی به اثرگذاری این گروهها ندارد. در جریان ناآرامیهای سال 1401 این پیوند عمیقتر شد و تا جایی پیش رفت که فرزند شاه مخلوع نیز به سرزمینهای اشغالی سفر کرد تا زیر چتر حمایتی بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیمصهیونیستی قرار گیرد. شبکههای فارسیزبان هم برای ادامه حیات زیر یوغ صهیونیستها رفتند. درحالحاضر اپوزیسیون ایرانی تبدیل به جریانی مشابه «راستافراطی» در غرب شده است؛ جریانی وحشی و هتاک که نسبتی با بسیاری از ارزشهای امروز جهان ندارند.
4- وعده صادق
عملیات تنبیهی «وعده صادق» و ناتوانی رژیمصهیونیستی در پاسخی مشابه و همسطح، به شکلی به شکست پروژه تحریم انتخابات کمک کرد. محاسبات دقیق مهندسان جوان هوافضای سپاه پاسداران و ناکامی 27 کشور در جلوگیری از اصابت موشکهای ایرانی به سرزمینهای اشغالی، موجی از اقتدار را در رگهای جامعه تزریق کرد. بهطور معمول، شرایط بحرانی اغلب منجر به افزایش آگاهی سیاسی و مشارکت در میان مردم میشود. به همان میزان که مردم با مسائل ملی و تصمیمات دولت هماهنگ میشوند، احتمال رای دادن بیشتر میشود، بهعنوان نمونه پس از حملات 11 سپتامبر، افزایش قابلتوجهی در مشارکت سیاسی و مشارکت رایدهندگان در انتخابات آمریکا رخ داد که این امر ناشی از نگرانی مردم در مورد امنیت ملی و رهبری کشور بود.
5- شهادت رئیسجمهور
عملکرد دولت روحانی و ادبیات تبخترآمیز برخی اعضای دولت او، بسیاری را بر آن داشت در انتخابات ریاستجمهوری سال 1400 شرکت نکنند. علیرغم تلاش دولت سیزدهم، چشمانداز روشنی از مشارکت قابلتوجه در انتخابات سال آینده ریاستجمهوری وجود نداشت. اما با شهادت سیدابراهیم رئیسی، رئیسجمهور فقید و هیات همراهش، همهچیز در هم پیچیده شد. شیوه شهادت، محل شهادت رئیسجمهور و ساعتها دلنگرانی برای یافتن خبر سلامت یا شهادت او، دلهای بسیاری را در ایران لرزاند. پس از شهادت رئیسی، بخش پنهان شخصیت منحصربهفرد او، در قاب تلویزیون و شبکههای اجتماعی بهنمایش در آمد تا درد ناشی از فقدان او، دوچندان شود. غم فقدان او و همراهانش، سیلی از جمعیت را در شهرهای مختلف به خیابانها کشاند. بهطور حتم شهید رئیسی، یکی از اصلیترین عوامل شکست پروژه تحریم انتخابات است.