فاطمه بریمانی، خبرنگار گروه جهانشهر: جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا در آخرین روز هفته گذشته طرحی برای توقف جنگ در غزه پیشنهاد کرد که شباهت زیادی به طرح صلح مصر داشت. گروه حماس که پیش از ورود زمینی ارتش رژیمصهیونیستی به رفح موافقت خود با طرح صلح مصر را اعلام کرده بود پس از پیشنهاد علنی بایدن نیز این مساله را تکرار کرد. با این وجود مقامهای حماس و کارشناسان بر دوپهلو بودن طرح بایدن تاکید دارند.
برای بررسی ابعاد و اهداف طرح صلح بایدن به سراغ هادی خسروشاهین، کارشناس مسائل بینالملل رفتهایم. او میگوید طرح بایدن در راستای پروژه عادیسازی قرار دارد. در ادامه این گفتوگو را میخوانید.
جو بایدن روز جمعه طرحی برای آتشبس جنگ غزه ارائه کرد. آیا میتوان گفت یکی از اهداف ارائه رسمی این طرح توسط بایدن مدیریت اوضاع داخلی است که تا حدی به دلیل جنایتهای رژیمصهیونیستی دچار التهاب شده و بهطور ویژه برای دموکراتها دردسرساز بوده است؟
باید به این نکته توجه داشت که طرح صلح بایدن در ادامه پروژهای است که قبل از 7 اکتبر توسط دولت او پیگیری میشد و آن تداوم بخشیدن به پروژه صلح ابراهیم است. بحث عادیسازی روابط بین کشورهای عربی و بهویژه در کانون آن عربستانسعودی با اسرائیل، در صلح ابراهیم پیگیری میشد. اتفاقی که در 7 اکتبر افتاد این بود که مساله اصلی دوباره مساله فلسطین شد و در صدر قرار گرفت؛ درحالیکه مفروضه بنیادین پروژه ابراهیم این بود که مساله فلسطین از اولویت منطقه خارج شده است. این برداشت به تحلیل «دولت-ملت محور» مقامات آمریکایی از منطقه خاورمیانه برمیگردد. معمولا در تحلیلهایی که مقامات آمریکایی از منطقه خاورمیانه ارائه میدهند، نسبت به لایههای دیگری از بازیگران مهم منطقه بیتوجه هستند. آنها در تحلیلهایشان برای بازیگران غیردولتی هیچ شانیت و موضوعیتی قائل نیستند و به آنها بیشتر بهمثابه ابژهها و مهرههایی در دست بازیگران دولتی نگاه میکنند. مقصودم از بازیگران غیردولتی، درواقع بازیگران Non nation state است. بنابراین مفروضه بنیادین پروژه صلح ابراهیم بر این مبنا قرار گرفته بود که اولویت در کشورهای منطقه و کشورهای اسلامی دیگر فلسطین نیست؛ بنابراین میتوان بدون توجه به مساله فلسطین، مساله عادیسازی و هضم اسرائیل در ترکیبات نظامی، امنیتی و سیاسی منطقه را پیش برد. 7 اکتبر اما این مفروضه را بر هم زد؛ در نتیجه مقامات آمریکایی سعی کردند سنتز جدیدی را از این تز و آنتیتزی که به وجود آمد مطرح کنند. این سنتز، پروژه عادیسازی را به مساله فلسطین وصل میکرد. بر این پایه و براساس این طرح که چهره اصلی پشت آن برت مک گورک دستیار خاورمیانه و شمال آفریقای بایدن در شورای امنیت ملی آمریکا است، قرار است مساله آتشبس، بازسازی در غزه، به رسمت شناختن یک دولت فلسطینی در تداوم یا به موازات مساله عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل، مورد پیگیری و توجه قرار گیرد. بنابراین بحث بایدن در ارتباط با این طرح صلح، یک مزیت بلندمدت راهبردی دارد یا یک هدفگذاری بلندمدت راهبردی را دنبال میکند. این در وهله اول خیلی مهم است. در وهله دوم یک مزیت کوتاهمدت هم میتواند داشته باشد، آن هم کنترل اوضاع در آمریکا بهویژه ایالتهای چرخشی یا رقابتی و جبران کردن مساله قهر بخشی از آمریکاییهای مسلمانتبار با بایدن است که احتمالا آمریکاییها روی این پروژه کار میکنند.
هفته گذشته یک عضو یهودی دولت بایدن استعفا داد. او پنجمین عضو از دولت و اولین عضو یهودی از این دست است که به دلیل حمایت واشنگتن از تلآویو در طول جنگ استعفا داده است. وی یکی از طرفداران رژیم و فعالان لابیهای صهیونیستی بود که در وزارت داخله آمریکا که دارای وزیری یهودی است خدمت میکرد. این مساله نشاندهنده بروز واگرایی فزاینده میان یهودیان لیبرال با محافظهکاران حاکم بر تلآویو است. این پدیده را چگونه ارزیابی میکنید؟
هرچه داستان اتفاقات جنگ غزه تداوم پیدا کرد، برخلاف آن اجماع اولیهای که بین لیبرالهای یهودی با رادیکالهای یهودی درمورد واکنش نشان دادن یا ضرورت واکنش نشان دادن به حادثه 7 اکتبر به وجود آمد، شکسته شد. ادامه جنگ باعث تنهایی دیپلماتیک و سیاسی اسرائیل در نظام بینالملل، تظاهرات و اعتراضات گسترده در جهان غرب نسبت به اقدامات اسرائیل در غزه و شکاف در بین اسرائیلیها مانند یهودیان لیبرال و یهودیان رادیکال مذهبیتر شد. ما این مساله را تنها در هفته اخیر شاهد نیستیم. بهطور مثال سناتور برنی سندرز که خودش یک یهودی است حدود چند ماه است که جلودار و پیشتاز اعتراضات علیه اسرائیلیهاست. او حتی درخصوص اتفاقاتی که در فضای آکادمیک آمریکا رخ داد، حمایتهای بیسابقهای به عمل آورد. البته تا الان واگرایی در صحنه سیاست داخلی اسرائیل مشاهده نشده است. یعنی ما در صحنههای بیرون از سیاست داخلی اسرائیل، جو متفاوتتری را نسبت به فضای داخل در دوران اسرائیل شاهد هستیم که بخشی از این مساله، به مسائل، اولویتها و منافعی غیر از منافع دولت اسرائیل برمیگردد. اینها به هر حال شهروندان آمریکا هستند. آبشخورهای فکری دیگری دارند و اولویتها و مزیتهای دیگری را نمایندگی میکنند و خودبهخود چنین مسائل و متغیرهایی بر نوع کنش سیاسی آنها، تاثیرگذار است.
آیا بایدن در اعلام پیشنهاد مستقیمش گوشهچشمی به اعمال فشار علیه نتانیاهو برای تحمیل پیشنهاد خود به وی داشته است؟
حتما همینطور است. تا اینجای کار آقای بایدن و تیمش به دنبال یک برگ برنده و ارائه یک برگ برنده در انتخابات هستند. آنها فکر میکنند شاید پرسروصداترین برگ برندهای که میتوانند به دست بیاورند پروژه عادیسازی روابط است. البته حالا آنها بهخوبی میدانند که این پروژه عادیسازی اگر توجه و نیمنگاهی به مساله فلسطین نداشته باشد، حتما دوام نخواهد داشت. ضمن اینکه احتمالا سعودیها تحفظات زیادی برای داستان عادیسازی با اسرائیل بدون توجه به مساله فلسطین با توجه به فشار افکار عمومی دارد، بنابراین بایدن و تیمش طی ماههای گذشته مدام و دائما در رایزنی، چانهزنی و اعمال فشار در پشت پرده بر نتانیاهو و کابینه جنگ بودند که هم زمینه آتشبس را بهعنوان مبدا این کلانپروژهشان به وجود بیاورند و هم پس از آن بتوانند زمینه و شرایط را برای گفتوگوهای بیشتر دیپلماتیک میان عربستان سعودی و اسرائیل برقرار کنند. ولی صحبتهای بایدن درواقع نشاندهنده یک شکست برای این سیاست خاص آمریکا و اعمال فشارهای متعدد در دروازههای زمانی متفاوت توسط دولت بایدن علیه بیبی و نسبت به بیبی است که باعث شده تنها چاره بایدن این باشد که مطالبات و پیشنهادهای خود را علنی کرده و سعی کند از این طریق فشارها علیه بیبی و کابینهاش را افزایش دهد. ضمن اینکه بایدن و تیمش به فشارهای ناشی از این طرح علنی آگاهی داشتند. شاید این علنی کردن و اتخاذ چنین موضعگیری به این منجر شود که شکافها و اختلاف نظرهایی که بین اعضای کابینه جنگ به وجود آمده افزایش پیدا کند و زمینه فروپاشی دولت بیبی را هر چه زودتر فراهم کنند تا بتوانند پس از آن این پروژه عادیسازی را حداکثر تا ماه سپتامبر به ثمر برسانند.
به نظر میرسد آمریکا خواهان تمرکز بر اوکراین بهعنوان مسالهای فوری است. چقدر این موضوع مدنظر آمریکاییهاست که به جنگ غزه پایان داده و بر اوکراین تمرکز کنند؟
داستان پایان دادن جنگ غزه را باید یک پروژه بزرگ در نظر بگیرید. پروژهای که برت مک گورک تحت عنوان «محدود کردن تنش» جلو میبرد. محدود کردن تنش فضا را برای آزادسازی تجهیزات و تاسیسات مستقر آمریکا در منطقه و انتقال دادن آنها به حوزههای درگیریهای راهبردیتر آمریکا در نظام بینالملل مساعد میکند. همچنین کاهش تنشها، تمرکز بیشتر ایالات متحده را بر رقبای اصلیتر و دشمنان اصلیترش که طبق سند امنیت ملی آمریکا در اکتبر 2022 منتشر شد، فراهم میکند. بنابر این تنشزدایی در غزه به جز بحث پروژه عادیسازی، به یک کلاناستراتژی آمریکا مربوط میشود و آن هم محدودسازی تنش برای فروکاستن از نقش مستقیم و پرهزینه ایالات متحده در منطقه خاورمیانه و توجه به منطقه هندوپاسیفیک و همچنین مساله روسیه است ولی در اولویت بیشتر این استراتژی، آمریکا نگاه بلندمدت و راهبردیتری به مساله چین دارد. بنابراین بیشتر از آنچه مساله اوکراین در اینجا درمورد جنگ غزه مهم باشد، مساله چین مهم است. نکته دیگر که خیلی حائز اهمیت است و کمتر به آن توجه میشود این که در آمریکا پیشتر رهیافت جدیدی به وجود آمده بود و حالا قوت و قدرت بیشتری به خود گرفته است. این رهیافت درمورد ضدیت با نقش پلیس جهانی آمریکا در نظام بینالملل است. این مساله ویژه توسط ترامپیستها نمایندگی میشود. این دسته کنفرانسی را هم هفته گذشته برگزار کردند که در آن برخی از سناتورها و چهرههای متنفذ مجلس نمایندگان صحبت کردند. این افرد هم مداخله آمریکا در جنگ غزه و هم مداخله آمریکا در جنگ اوکراین را زیر سوال بردند، حتی کمکهای آمریکا به این دو جبهه را نیز زیر سوال بردند و اساسا گفتند دیگر نمیتوان وارد فضای کمکهای بدون قیدوشرط به بازیگران بینالمللی شد؛ چراکه این مساله با منافع ملی و مالیاتدهندگان آمریکایی ضدیت دارد. بنابراین بحث پروژه محدودسازی تنش به جز بحثهای راهبردی خارجی نگاهی به مساله داخلی در آمریکا هم دارد. نگرشها درخصوص جنگهای بیپایان، هزینههای تریلیون دلاری جنگ باعث شده تا فضای افکار عمومی و فضای بخشی از نخبگان آمریکایی درخصوص بهکارگیری روشهای نظامی تغییر کند. حساسیتهای افکار عمومی هم یکی از اسباب و دلایل پیش بردن پروژه محدودسازی تنش و تلاش برای متوقف کردن جنگ در غزه است.