فرهیختگان: بیست و پنجمین قسمت ازمجله تصویری قاف با اجرا و سردبیری اکبر نبوی میزبان رضا پورحسین استاد دانشگاه و از مدیران سابق صداوسیما بود. پورحسین در این گفتوگو درباره وضعیت امروز صداوسیما و همچنین شرایط این سازمان در دوره ریاست افراد مختلف، سخن میگوید.
با نام و یاد هستی هستیبخش. درود و مهر و احترام خدمت شما همراهان و دوستان عزیز، امیدوارم که دل و جان شما شاد و در سلامتی باشد. در این نوبت از مجله تصویری «قاف» میخواهم یک مقداری در رابطه با وضعیت امروز صداوسیما با شما صحبت کنم و به اقتضا البته نقبی هم به گذشته این رسانه بسیار مهم خواهیم زد. به همین دلیل میزبان جناب آقای رضا پورحسین هستم که از مدیران با سابقه و قدیمی صداوسیما بودند و تا چندی پیش هم به فعالیتهای فرهنگی هنری و رسانهای خودشان در صداوسیما ادامه میدادند که برق «تحول» ایشان را هم گرفت. آقای دکتر خوش آمدید.
سلام عرض میکنم به شما و کسانی که گفتوگوی ما را میبینند.
سلامت باشید. آقای دکتر شما چه سالی وارد فعالیت جدی و به تعبیر رسمی رسانهای شدید؟
منظورتان از رسانهای، رادیو تلویزیون است؟
بله
شهریور ۱۳۶۹ وارد رادیو شدم.
به چه عنوان؟ نویسنده؟ مدیر؟
نه من نمیدانستم میخواهم مدیر باشم. بهعنوان نویسنده برنامه «خانه و خانواده» وارد شدم ولی تقریبا وارد خانه خانواده نشدم و بعد از یکی دو هفته برنامه، مستقیما بهعنوان سردبیر، نویسنده وارد برنامه «سلام صبح بخیر» شدم.
با رشته تحصیلی شما ارتباط داشت؟ من خدمت شما عرض کنم آقای دکتر، دکتری روانشناسی دارند و همین الان که با شما صحبت میکنم رئیس دانشکده روانشناسی دانشگاه تهران هستند.
بله، چون بحث خانه با خانواده بود و همچنین مسائل تربیتی، مرتبط با رشته من بود. من قبل از آن در این حوزه یعنی حوزه روانشناسی و مسائل تربیتی قلم زده بودم. به همین دلیل چنین پیشنهادی شد ولی بعدا به من گفتند اگر امکان دارد شما سردبیر برنامه سلام صبح بخیر شوید و من کارم را بعد از مدتی با سردبیری سلام صبح بخیر شروع کردم.
آن موقع دانشجوی فوقلیسانس بودید یا فوقلیسانس گرفته بودید؟
پایان فوقلیسانس بود. ولی رسالهام را زمانی که سردبیر برنامه سلام صبح بخیر بودم، دفاع کردم.
آن زمان آزادی عمل چقدر بود؟ به این دلیل سوال میکنم که از یک دوران پر التهاب و وضعیت خاص جامعه عبور کرده است. یک یا دو سال از وضعیت سالهای دفاع و جنگ پایان رسیده و خب شرایط جنگ اقتضائات خودش را داشت. به اعتبار ایجاد بعضی از محدودیتها در حوزه کنش رسانهای. همه جای دنیا هم به همین صورت است. حالا دو سال گذشته و در آن مقطع برای کنش رسانهای چقدر آزادی عمل داشتید؟
در اوایل سلام صبح بخیر آزادی عمل به شکل نسبی وجود داشت و شرایط اذیتکننده نبود ولی تقریبا وارد دهه ۷۰ که شدیم میزان آزادی عمل کاهش یافت.
چرا؟ از ناحیه چه کسی؟
انتقادها عموما انتقادهایی نسبت به دولت و ادارات؛ مشخصا در آن زمان شهرداریها. قاعدتا ما هم نوعی صدای مردم بودیم و مردم بهجز رادیو، صدای دیگری نداشتند، چون تلویزیون هم تقریبا تا ساعت ۳ الی ۴ تعطیل بود. به همین دلیل آهسته و بهزعم دولتمردان حجم انتقادها بالا رفت. درحالیکه من چنین اعتقادی نداشتم همانطور که انتقادها بالا میرفت، بحثها و موضوعاتی انتخاب میشد که موید حرکت دولت بود بهخصوص در حوزه کار، فعالیت، سازندگی و از این قبیل؛ برنامه سلام صبح بخیر کم در این موضوع بحث نمیکرد. ولی تا جایی که برنامه صبح بخیر به تعطیلی کشانده شد؛ دلیل آن هم این بود که این برنامه یک شخصیت صرفا تاریکنگر دارد.
یعنی با همین تعبیر از آن یاد میکردند؟
نه؛ این حجم از انتقاد منصفانه نیست در برابر با کاری که انجام میشود. انعکاس آن کارها یا مسائلی که مردم دارند و تازه از جنگ بیرون آمده بودند بالاخره چیزی بود که به ما تلفن میزدند و نامه میفرستادند، حجم نامه هم در آن زمان کم نبود، به همین دلیل، [یعنی] این برنامه سیاهنمایی میکند، تقریبا تعطیل شد و جای آن برنامهای تحت عنوان «کار و زندگی» شکل گرفت. برنامه به دو ماه نکشید چون حرفی برای گفتن نداشت.
سردبیر آن هم شما بودید؟
بله. باید بگوییم کار خوب است. خیلی خوب است و چقدر عالی است و مردم هم بگویند چقدر عالی است. برای ما کار «رِسانه»ای نبود یک کار «رَسانه»ای بود و «رَسانه» به معنای حسرت و اندوه و رِسانه به معنای منتقل کردن. بعد رسیدیم به برنامهای به نام «سرزمین من.» که یک مقدار سر و شکل خوبی پیدا کرد. هدف و زبان مشخص بود. به همین ترتیب من از برنامه سلام صبح بخیر و آن برنامه صبحگاهی رفتم.
در این ادوار مختلف که شما در سازمان تشریف داشتید کدام دوره بهعنوان کنشگر رسانهای احساس میکردید آزادی عمل بیشتری دارید و دست شما بازتر است هم برای انتخاب موضوعات و هم در انتخاب محتوای برنامه و دعوت از میهمان و مسائلی از این قبیل.
اگر بخواهم به شکل نسبی نگاه کنم با یک فاصله دوره آقای دکتر لاریجانی، دوره درخشانی نسبت به دورههای دیگر بود. در مورد این فضایی که مطرح کردید؛ هم آزادی عمل و هم اینکه من بهعنوان یک سردبیر و مدیرگروه و بعدا مدیر شبکه، میدانستم که چه کار میکنم و کار من چطور در راستای سیاستگذاریهای کلان سازمان است. وضوح خیلی مهم است. این نکاتی که شما گفتید در زمان آقای لاریجانی خیلی بیشتر بود.
یعنی هم نسبت به قبل و نسبت به بعد خودش؟
بله، هم قبل و هم نسبت به بعد و این قضیه به میزان زیادی به شخصیت خود آقای لاریجانی برمیگردد. با توجه به انتخابهایی که آقای لاریجانی داشتند و اینکه یکی از شخصیتهایی بود که دو مولفه راهبردی؛ «استراتژیک بودن» و «اجرایی بودن» را در خود جمع کرده بود. فکر کنم مدیران زیادی نداشته باشیم که هم استراتژیک و هم عملگرا باشند و از عهده کار اجرایی بهخوبی برآیند. من جمع این دو نفر را یک مدیر کاریزماتیک میگویم. آقای لاریجانی بر حسب شخصیت، سواد، تحصیلات و منش، هر دو را با هم داشت و قاعدتا میزان احترام و اعتبار به نیروهایی که انتخاب میکرد بیشتر بود. اهل تفویض بیشتر بود و از همه مهمتر اینکه چتر ایشان برای انتخاب مدیران باز بود. این نشان میدهد آزادی عمل وجود دارد؛ به تعبیری میگویم کابینه. در کابینه ایشان سلایق مختلف و جناحهای مختلف حضور داشتند و جالب است که دستهبندی نمیکرد که این از خودمان است و این از خودمان نیست و کاملا تفویض شده هم به آنها کار میسپرد. دیگران هم متوجه بودند لاریجانی بهدنبال چیست؟ اینکه از چه روشی انتخاب میکرد و کسانی انتخاب میشدند که کار رسانه را میشناختند. در رابطه با انتخاب بهعنوان مثال شخصی مثل سیدمحسن مهاجرانی را بهعنوان مدیر رادیو و بعد بهعنوان معاون سیما یا رئیس تلویزیون انتخاب کرد. من تلویزیون قبل انقلاب را هم مطالعه کردم. بهزعم من قویترین، باسوادترین و رسانهایترین مدیر سیدمحسن مهاجرانی بود. از قبل ایشان را نمیشناخت ولی انتخاب درست کرد که البته او بعد از مدتی که آقای لاریجانی رفتند، درحالیکه در اوج کار بودند، در سن ۵۰سالگی رفتند.
تقریبا ۹ الی ۱۰ ماه، ظاهرا به ایشان گفتند که شما پیر هستید و از این صحبتها.
بله، از دست دادن آقای مهاجرانی به نظر من یک اشتباه بزرگ در تاریخ تلویزیون محسوب میشود. یا انتخابی مثل جعفریجلوه، علیاصغر پورمحمدی و دیگر دوستان در سیمافیلم آقای حیدریان. آقای لاریجانی درگیر این نبودند که طرف چه سلیقه سیاسیای دارد. این خیلی مهم بود. این را از این بابت گفتم که شما فرمودید چقدر آزادی داشتید؟ این چتر باز و راهبرد مشخص و چینش و انتخاب آدمها در این راهبرد کاملا واضح نشان میدهد که آزادی عمل وجود دارد. شاید من بتوانم ادعای آزادی عمل کنم ولی کسانی که انتخاب میکنم، صرفا در یک تیره خاص یا یک نوع قبیلهگرایی را در انتخابم قرار میدهم. آنجا هر چقدر بگویم آزادی عمل وجود دارد؛ آن فضا اجازه آزادی عمل که به شکل یک رسانه باید داشته باشد، ندارد.
اگر تعبیری را که شما در رابطه با آقای لاریجانی دارید، بپذیریم... منطقا به هر حال ۱۰ سال ایشان رئیس سازمان صداوسیما بودند و این ۱۰ سال فاصله سالهای اول ریاست بر سازمان با سالهای جنگ کمتر است و هرچه میانه و پایان دوره مدیریت فاصله را زیادتر میکنیم فاصله بیشتر میشود؛ جنگ و در نتیجه فضا هم اقتضائات خودش را دارد و جامعه نیازهای خود را طلب میکند؛ به تعبیری جامعه هم مطالبات انباشتهاش را مطالبه میکند و هم مطالبات جدید خود را. این خواستهها را از حاکمیت، حکومت و به تبع رسانهای که فراگیر است میخواهد. منطقا وقتی به دوره بعد از آقای لاریجانی میرسیم فضا باید بازتر شود. دیگر از اقتضائات فروبسته زمان جنگ فاصله ما بیشتر شده است. آیا در دوران آقای ضرغامی هم اینگونه بود؟
با همان مسیری که شما تصویر کردید که باید بازتر و بازتر شود، نه. نمیگویم بسته شده است ولی باید یک روند رو به افزایش و گشایش بیشتری اتفاق بیفتد. این خیلی احساس نمیشد. اگر من بخواهم مثال بزنم، باید بگویم در زمان آقای لاریجانی مناظرههایی پخش میکردید که این مناظرهها واقعا مناظره بود. موضوع درجه یک معرفتی، اجتماعی و حتی سیاسی مطرح میشد و دو نفری که در دو طیف کاملا متضاد قرار میگرفتند و سازمان ابایی از این نداشت که یک بابی را باز کند. بهعنوان مثال مناظرههای خیلی زیادی بود. من گستره شریعت را عرض کنم؛ در دوره اول که من در شبکه ۴ بودم اگر نام ببرم از اسامی کسانی که در آن مناظرهها شرکت میکردند، دعواها و بحثهای شدید؛ واقعا تعاطی افکار و تضارب آرا به خوبی در آنجا شکل میگرفت. بعد زمین خیلی پیدا نشد، با اینکه من دوباره به شبکه ۴ برگشتم همینجا اقرار میکنم که نتوانستم با توجه به مقتضیات زمانی و مکانی گستره شریعت دوره اول را بیندازم. ملاحظه پشت ملاحظه، مصلحت پشت مصلحت، غافل از اینکه من گسترش شریعت شماره یک را وقتی اجرا میکردم؛ شخص رئیس سازمان اعتماد داشتند به من و گفتند که من این را به خود شما میسپارم، منتها هم ایشان میدانست که من دنبال چه هستم و خودم هم میدانستم که چه کار میکنم.
میهمانهای مشترک را با آقای اسعدی انتخاب میکردید؟
بله. گاهی هم با پرویز فارسیجانی که در آن موقع مدیرگروه معارف و اندیشه بود و خیلی هم زحمت میکشید. اما آقای اسعدی؛ در اینکه ما چه موضوعی را انتخاب کنیم از کجا به کجا برویم؛ و یک طراحی به این شکل بود و پشت صحنه به آن فکر میشد. ولی بعد مناظرههایی اتفاق افتاد که تا همین الان هم که مناظرهها را ملاحظه میکنید، به نظر من وقتی بهعنوان یک آدم رسانهای نگاه میکنیم یک کاریکاتوری از مناظره میبینیم. مناظره بر وزن مفاعله یعنی نظرها به همدیگر بخورند. نفرات سوم که بینندگان باشند نتایج خود را بگیرند و قابل استفاده باشند. حتی نظراتشان تکمیل و تصحیح بشود ولی وقتی ملاحظات میآید، یک سری خودسانسوریهایی اتفاق میافتد؛ در برنامههای بهنام مناظره عملا نفرات سومی در آنجا نشستهاند و مطلبی را گوش میکنند. حتی در مناظرههای کاریکاتوری زبان بدن هم مناظره را افاده نمیکند. مگر میشود در حال اثبات یک نظر باشید و بعد زبان بدن آن را نشان ندهد؟
بله، در زمان ایشان آزادی عمل بود و میتوانست جلوتر برود؛ من یک مثالی را عرض میکنم در کارهای نمایشی، در زمان آقای مهاجرانی اینطور نبود؛ من یادم است در زمان بعد از آقای مهاجرانی مدیر شبکه دو بودم، یک سریالی را به نام روزهای اعتراض ساختیم که نقش اول آن را خانم مینا لاکانی بازی میکرد. قصهای بود که -به شکل استعاره انگلیسیها- میخواهند مسیر یک آب را عوض کنند، برای اینکه گنجی را بردارند. سریال خوبی بود؛ پناه آورد به یک مسجد و تیر خورد توسط سربازان شاه و پای منبر به شهادت رسید. این را بهعنوان یک نمونه از چندین نمونه عرض میکنم. شوهر ایشان که البته عقدکرده هم بودند در سریال، دیالوگش این بود؛ من تو را خیلی دوست دارم و خب این واژه دوستت دارم و دوستت داشتم. انگار یک مساله ناموسی است و من بهعنوان مدیر شبکه باید ۱0جا پاسخ بگویم به قول تلویزیونیها کات و الان نگاه کنید.
این زمان کدام یک از روسای سازمان بود؟
این زمان مهندس ضرغامی بود و در این خصوص با ایشان نکتهای نداشتم. من با معاون وقت آقای میرباقری این مسائل را داشتم.
یعنی ایشان با دوستت دارم مشکل داشت.
بله
نامحرم است و چرا باید بگوید دوستت دارم!
نه نامحرم که نبودند آنها عقد کرده بودند.
نه بهعنوان شخصیت واقعیشان عرض میکنم.
بله. این در حالی است که بعدها داستان یوسف را مطرح کردیم و دغدغه ما رسانهایها این بود که آیا نمیشود از رسانه یک عشق پاک را -کاری که قرآن میکند و همهچیز را مشخص کرد- نشان داد. بهعنوان نمونه عرض میکنم قاعدتا اگر میخواستم یک سریال دیگری بسازم این برای من حجت میشد که سراغ گزارهها و جملاتی مثل دوستت دارم و از این قبیل نتوانم بروم.
یک نوع محدودیتهایی را به شما تحمیل میکرد.
بله.
شما نه بهعنوان پورحسین، شما بهعنوان مدیر و مدیران دیگر.
همین بهگونهای جلو میرفت که خیلی از بینندگان تعجب میکردند که حالا این شخصیت بالای سر همسرش آمده است و باید چه کار کند؟ آنجا آیه قرآن بخواند؟ باید یک ابراز ارادت کند و از این قبیل مثالها زیاد است. قاعدتا ما هر چقدر جلوتر برویم باید فضا را بازتر کنیم که همه سلیقهها، همه افکار بتوانند در داخل یک گفتمان بزرگتری با یکدیگر صحبت کنند و ثمره آن به نفع خود کشور است. فکر کنم که هنوز هم در این مورد در سال ۱۴۰۳ مشکل داریم. آداب گفتوگو را به راحتی نمیدانیم و چون عادت هم نمیکنیم و نکردهایم و تمرین نکردهایم به محض اینکه مناظرهای اتفاق میافتد بعد از ۵ دقیقه جان منفی وارد مناظره میشود. انگار دعوا اتفاق افتاده است. چرا؟ چون عنصر گوش دادن و فهمیدن حرف طرف مقابل و نقل امانتدارانه را عادت نکردهایم و نمیکنیم. هرکس حرف خودش را میزند؛ اما چون دو نفر روبهروی هم نشستند اسم این را یک مناظره میگذاریم ولی در ماهیت مناظره به نظرم بسیار مشکل داریم.
شما یک کاری را در صداوسیما انجام دادید، چون مسئولیت مستقیم آن با شما بود طرح میکنم. کار بسیار ارزنده و و بزرگی بود و دستاوردهای فرهنگی و علمی خیلی قابل اعتنا است و آن برگزاری یک برنامه فاخری به نام چهرههای ماندگار است. نمیدانم از کی شروع شد و نطفه آن بسته شد را توضیح دهید تا ما برسیم روند آن را مرور کنیم تا ببینیم چطور به تعطیلی رسید.
پیشنهاد واژه یا ترکیب چهرههای ماندگار را محمود اسعدی دادند که زمانی سردبیر کیهان فرهنگی بودند. ایشان یک برنامه داشتند در شبکه ۴ در دهه ۷۰ به نام چهرههای ماندگار، اما آنجا به اتفاق آقای فارسیجانی، ایشان و بنده نشستیم و گفتیم تکریم کنیم از بزرگان علمی کشور. اینکه چرا تکریم کنیم برمیگردد به رادیو، که برنامهای در رادیو بود در گروه دانش به نام «گفتوگو»، که البته من یاد کنم از آقای مسعود محمدپور که ایده این برنامه از ایشان بود. یعنی مدیر قبلی گروه دانش رادیو و بعد از آمدن من، کار را ادامه دادیم؛ البته چند نسخهای بیشتر پخش نشد از مرحوم دکترحسابی تا بزرگان دیگر.
چه شخصی آن را اجرا میکرد؟
آقای اسماعیل میرفخرایی. ایشان با بزرگان گفتوگوی بسیار حرفهای و درست داشت؛ آن هم با آدمهای طرازاول. از دکتر حسابی شروع شد...، دکتر مجتهدی صاحب دبیرستان البرز، مرحوم شیبانی زیستشناس، بدرالزمان قریب؛ همینطور این گفتوگوها پیش میرفت و این برنامه ساعت ۳ ظهر پنجشنبهها پخش میشد و تا سالها هم بهترین برنامه رادیویی محسوب میشد.
تجمع کوچکی از اینها را یک بار ما در یک رستورانی جمع کردیم و جلسه خیلی خوبی بود. ما تصمیم گرفتیم که این گروه را در مجلسی جمع کنیم و در بین آنها چندین چهره برجسته را انتخاب کنیم، بهعنوان چهره ماندگار و از آن تجلیل شود. وقتی این ایده با آقای دکتر لاریجانی مطرح شد، سخت استقبال کردند و گفتند حتما یک در جای بزرگی باشد. سالن همایش بینالمللی صداوسیما برای آن در نظر گرفته شد؛ مراسمی برای آن تدوین شد و همچنین جایزه که فکر میکنم آن سال سکه بود... سال اول حدودا ۴۰ نفر توسط یک هیات ژوری انتخاب شدند و روسای چهار فرهنگستان بودند. رئیس انجمن مفاخر آقای دکتر مهدی محقق بودند. روسای دانشگاه تهران، صنعتی شریف، دانشگاه شهید بهشتی، و نفرات دیگری هم که مطرح میشد هم بودند از بین اسامی که میشد ۴۰ نفر انتخاب شدند.
یعنی در رشتههای مختلف همین هیات تعیین و انتخاب میکرد. شخصیت حقیقی هم کسی بود. اینها شخصیت حقوقی حقیقی هستند. دکتر محقق اگر رئیس انجمن مفاخر نبود؛ باز هم یک شخصیت برجسته و بزرگ علمی کشور است ولی اینجا شاید بهعنوان اعتبار انجمن مفاخر انتخاب شدند. افراد دیگری هم بودند که برای هیات داوری و انتخاب بدون داشتن پستی انتخاب شده باشند؟
بله. بهطورمثال آقای دکتر سهرابپور نه بهعنوان اینکه رئیس دانشگاه شریف بود بلکه به اعتبار خودشان. یا برادر ایشان یا دکتر فریدون عزیزی و دکتر منافی. پزشکی ۴۰ نفر انتخاب شدند و ما فکر نمیکردیم با این استقبال مواجه شود استقبال نه از نوع نظرسنجی و از این قبیلها، بلکه از این لحاظ که در حال تبدیل شدن به یک نهاد علمی در جامعه بود. یک سنتی را ایجاد میکرد که این سنت خیلی کمرنگ بود. اینکه عالم در زمان حیاتش تجلیل شد. این خیلی مهم بود. بعد از مدتی متوجه شدیم که یک روحیه علمگرایی و انگیزه پژوهش و تحقیق را در دانشجو اضافه میکند. بازخورد چهرههای ماندگار اول در بین دانشجویان خیلی بیشتر بود؛ بهگونهای که تقریبا هفتههای بعد از آن هر دانشگاهی که چهره ماندگار از دانشگاهش انتخاب شده بود خودشان هم مراسم مستقل برگزار میکردند.
آنها هم تجلیل میکردند؟
بله. یک چهره پژوهشی که توقع هم نداشتند اینها از ستارههای آسمان علم هستند. آنجا دیدیم که جمعیت بسیار زیادی هستند که سالها تجلیل از آنها دریغ شده و باید تجلیل میشده. بهترینها انتخاب شدند. کسانی که به نوعی با این مراسم مخالف بودند، می گفتند چرا صداوسیما برگزار میکند؟
اعتراف میکردند به اینکه چرا راضی هستیم؟
میگفتند که بهترین انتخابهاست. سالها بعد در زمان دکتر لاریجانی تقریبا سه دوره برگزار شد و مهندس ضرغامی که آمدند، ایشان هم اهتمام داشتند به اینکه این ادامه پیدا کند. چهار دوره برگزار شد و بهتدریج که خودم هم متوجه نشدم دو سالانه شد و آخرین همایش چهره ماندگار هشتم در سال ۸۹ برگزار شد. در این بین آقای نبوی وقتی چهره ماندگار قبلی انتخاب شدند خودشان آمدند جزء هیات ژوری قرار گرفتند، به گونهای شد که ما اجماعی در دورههای اول، دوم و سوم کردیم. اگر روی یک نفر یک انقلتی بود آن شخص انتخاب نمیشد.
میخواستید اکثریت مطلق آرا را داشته باشد.
اکثریت مطلق آرا روی آدمهای فرهیخته و بزرگ. مثلا در سری اول اینکه آقای فرشچیان بهعنوان یک چهره ماندگار ایران و جهان انتخاب بشود، اجماع کامل کامل وجود داشت یا درمورد مرحوم بیرشک.
پس اجماع کامل بود.
عرض کردم اجماع کامل یعنی اگر یک مخالف داشتند روی آن بحث میکردیم. شکل اینکه یک رایگیری که یکسوم دوسوم باشد، اینطور پیش نمیرفت. هر چقدر جلوتر رفتیم این مقداری شکسته شد و باز هم چهرههای خوبی انتخاب شدند تا سال ۱۳۸۹. بین اینها ما ارتباط خود را با چهرههای ماندگار انتخابشده حفظ میکردیم.
چطور حفظ میکردید؟
هر دو ماه یا یک ماه یکبار میهمانی برگزار کرده و هر دفعه ۴۰ نفر را دعوت میکردیم. جالب است که در زمان لاریجانی شخص ایشان در تمام این میهمانیها قبل از اینکه میهمانها بیایند حضور داشتند، حتی ایشان دبیر انجمن هیات ملی بودند و در این کار شرکت میکردند. یادم است در یک شب بارانی در دیماه ما دیدم که آقای یوسف ثبوتی که یکی از فیزیکدانها و بزرگان کشورند و هنوز هم در قید حیات هستند، مستدام باشند، از دانشمندان برتر زنجان هستند، در باران آمدند. گفتم استاد شما چند وقت هستید؟ گفتند که نه، من فقط برای این جلسه آمدم. حالا جلسهای هم نبود، یک گعدهای بود. در واقع دید و بازدید بود. به ایشان گفتم که شما در همین هتلی که مراسم برگزار شده، بمانید. اما گفتند من باید برگردم، ببینید چه فضایی است که دکتر یوسف ثبوتی در باران از زنجان با ماشین میآیند و در باران شدید برمیگردند. این نمونه میهمانیهای ما بود. گاهی هم که دیر میشد، بعضی بزرگان علمی کشور میگفتند آقای اسعدی و آقای پورحسین میهمانیها چه شد؟
دیدنها اهمیت داشت؟
خوب همین لجنه و گردهمایی سالهاست که تعطیل است و خود من شخصا با اینها ارتباط خود را حفظ کردم. آقای دکتر اسعدی هم هنوز ارتباط دارد.
فکر میکنم سال گذشته با شما صحبت میکردم، گفتید با چند چهره ماندگار جلسه دارید.
بله. هیاتی که همیشه همدیگر را میبینند از این جلسه استقبال میکردند و ما هم از خدا میخواهیم که با اینها مانوس باشیم.
چرا تعطیل شد؟
من واقعا متوجه نشدم چرا تعطیل شد.
محافظهکاری میکنید یا واقعا؟
عرض کردم. متوجه نشدم.
چطور ممکن است؛ شما که دبیر این برنامه هستید. یا آقای اسعدی دبیر بوده، چطور ممکن است که ندانید چرا تعطیل شد؟ بالاخره باید دنبال پاسخ از آقای ضرغامی یا هر کسی که آن را تعطیل کرده باشید. بپرسید چرا آن را تعطیل کردهاند؟
الان جوری است که شما از من میپرسید؟ ممکن است من هم از آقای مهندس ضرغامی بپرسم و ایشان هم تقریبا یک نوع نمیدانم هم به من خواهد گفت. اسم این را هرچی میخواید بگذارید شاید ایشان هم بگویند من متوجه نشدم، یعنی اینجا دیگر بحث گروه فشار و اینها نیست.
کار بزرگی بوده است. برنامه یک برنامه هفتگی گفتوگومحور یا هر تعبیری که برای آن بگوییم چنین سطحی را نداشته است. برنامهای در سطح ملی که چهرههای شاخص در رشتههای مختلف را کنار هم قرار میداد.
و حتی فراملی. ما بعدا رفتیم سراغ ایرانشناسان و اسلامشناسان خارجی و از چین، روسیه و آلمان نیز میهمان داشتیم. به تعبیر پروفسور سمیعی که میگفتند در خارج از کشور این همایش، بهعنوان نوبل پرایز جمهوری اسلامی مطرح شده نوبل پرایز یعنی یک نهادی تاسیس شده و جایزه بینالمللی پیدا کرده است. جالب است که حتی در بیرون از جامعه ایران هم انعکاس داشته و این به راحتی تعطیل میشود.
ببینید، در مقام تمثیل نمیخواهم مراتب و ساحتها را با هم مقایسه کنم. مثل این هست که یکباره جشنواره فیلم فجر تعطیل بشود بالاخره علتی باید داشته باشد.
بله باید یک علتی داشته باشد و اینکه من گفتم برای این بود که واقعا متوجه نشدم. چیزهایی میشنیدم ولی مطمئن بودم که آنها نمیتواند دلیل باشد.
مثلا چه چیزهایی؟
اینکه میگفتند مقامات مخالفت داشتند. بعدها متوجه شدم که چیزی غیر از این بوده است بهعنوان مثال عرض میکنم، وقتی آقای سرافراز رئیس سازمان شدند ایشان گفتند که چرا این کار نشده است؟ انجام بدهید. اصرار هم داشتند که این کار انجام شود. چون از سال ۸۹ تا ۹۳ که تعطیل شد، چهار سال شد. مثلا به شوخی به ما گفتند که دیگر دانشمندان تمام شدند. همه بزرگان هم وقتی که ما را میدیدند میگفتند چرا تعطیل شد؟ یکی از کسانی که پیگیری میکردند آقای لاریجانی بودند. ایشان رئیس مجلس بودند، میگفتند که دانشمندان تمام شدند؟ و من به ایشان عرض کردم صحنهای که ما از حضور دانشمندان در رتبه جهانی میبینیم؛ تمامشدنی نیست.
حوزه علوم پایه که نبود. در حوزه ادبیات یک دوره مرحوم منوچهر آتشی، در حوزه هنر تجسمی مرحوم فرشچیان و رشتههای متفاوتی بوده است.
در رشتههای دیگه شرط استادی دانشگاه شاخص بود، الا در هنر که استادی بدون مدرک مطرح بود ولی اجماع مهم بود.
در حوزه موسیقی یادتان هست چه کسانی انتخاب شدند؟
بله. در حوزه موسیقی آقای فخرالدینی بودند. سازنده موسیقی جمهوری اسلامی. دکتر ریاحی، مرحوم فریدون ناصری بودند، دکتر شاهین فرهت، آقای فرهنگ شریف، مرحوم عثمان حقپرست بودند و یک دوتارنوازی انجام دادند. در اینجا یک لطیفهای هم بگوییم بد نیست. ایشان بعد از ارکستر بزرگ با رهبری استاد فخرالدینی برای اجرا آمدند که من دو تا سیم دارم و این همه سیم و این حرفها، من چه کار کنم. ولی با همان دو سیم کاری کردند که جمعیت فرهیخته بلند شدند و به مدت طولانی وی را تشویق کردند، اینها در حوزه موسیقی بودند.
در حوزه ادبیات چه کسانی بودند؟
استاد علی معلم، استاد شاهرخی و استاد مشفقکاشانی.
منوچهر آتشی را هم که گفتید.
سیدحسن حسینی و مرحوم قیصر امینپور، بهیکباره سوال کردید. متاسفم که برخی را فراموش کردهام.
خواستم که بینندگان بدانند چه چهرههایی در این جمع یا نهاد فرهنگی- علمی مورد توجه قرار گرفتهاند.
بهطورمثال در حوزه فلسفه آقای میرزا جلالالدین آشتیانی، استاد دینانی، استاد اعبانی، استاد رضا داوری، استاد محسن جهانگیری و مرحوم مجتهدی.
در حوزه ترجمه هم داشتید؟
در حوزه ترجمه مرحوم فیروز حریرچی و استاد آینهوند بودند و الان بعضی مترجمان هستند.
مرحوم آینهوند بهعنوان مترجم یا نویسنده حوزه جهان اسلام؟
آنجا در حوزه ادبیات عرب مطرح شدند، چون بعضی از این افراد ذووجه بودند و در همهجا مطرح میشدند یا در حوزه حقوق، مرحوم دکتر ابوالقاسم گرجی.
در حقوق یکی از مراجع بودند.
یعنی انصافا کسانی که مطرح شدهاند خودشان بهدنبال این نبودند که بخواهیم آنها را مطرح کنیم، حتی خدمت یکی از این بزرگان رفتم و گفتم شما ممکن است راضی نباشید ولی جامعه هم راضی نیست. جوانان ما چه گناهی کردهاند که نمیتوانند شما را بشناسند و حالا به شوخی و با جسارت و البته شرمندگی می گفتم که باید بیاید.
شما نمیتوانستید جدای از سازمان صداوسیما و با همراهی آقای اسعدی این برنامه را برگزار کنید؟ به این فکر افتادید؟
خواستیم این کار را انجام دهیم ولی چون این نشان و برند صداوسیما بود. سازمان هر آن میتوانست این کار را انجام دهد. عرض کردم آقای سرافراز میخواست این کار را انجام دهد و دولت ایشان هم مستعجل بودند.
آقای علیعسگری چطور؟
آقای علیعسگری در این مورد دغدغهای نداشتند، حتی خیلی این مراسم برای ایشان واضح نبود، یعنی اسم مراسم را هم نمیدانستند. بعد هم در زمان آقای علی عسگری من از سازمان رفتم و الان شواهد نشان میدهد دغدغه گفتمان علمی در رسانه وجود ندارد.
این دقایق پایانی را بگذاریم به ارزیابی امروز رسانه اگر شما موافق هستید؟ شما از سال ۶۹ در صداوسیما وارد فعالیت رسمی رسانهای شدهاید. حالا در حوزه مطبوعات اگر فعالیت کردید با آن کاری نداریم و بهاصطلاح مدیریت شبکه و دورهای قائممقام معاون سیما بودید. از کف هم آمدهاید؛ نویسنده، سردبیر برنامهای در بهاصطلاح «صدا» و بعد همین ترتیب جلوتر. با تغییر و تحولاتی که در صداوسیما صورت گرفت و ریاست آقای جبلی، آقایان تعریفی را به کار بردند که این سالها هم استفاده میکنند و آن ایجاد تحول است در سازمان صدا و سیما چگونه میبینید؟
ببینید تحول باید بروز بیرونی داشته باشد، صرفا یک واژه در لغتنامه نباشد. از این لغتها زیاد داریم. آزادی هم یکی از اینهاست. باید بروز بیرونی داشته باشد. چیزی که دوستان از باب تحول مطرح میکنند، بروز بیرونی ندارد. حالا شاید روی کاغذ باشد خیلی چیزها روی کاغذ نوشته شده ولی ترجمه نشده است.
مورد دوم مسیر رسانه بهگونهای بوده است که ما میتوانیم حرکتهای شتابآور را در جامعه انجام بدهیم و تحول ایجاد کنیم اما این تحول به معنای دگردیسی نمیتواند باشد، چون این تحول خوب معنا نمیشود بهجای اولش برمیگردد. مثلا برنامههای نوروز امسال را ببینید. اینها برنامههایی بودند که قبلا انجام میشد و الان میگویند برای اجتماع مضر است. بعد هم سطح پایینتر از آن دوباره برگشت و این یک ارتجاع است. برگشتن به قالبی که ما آن را نفی میکنیم و الان دوباره برمیگردیم به شکلی از آن و برای اینکه بتوانیم دیالوگ برقرار کنیم با پول مساله را حل میکردیم، یعنی اگر سیدمحسن مهاجرانی با داوود میرباقری سر این موضوع که دو زنه بودن مختار باید مطرح بشود یا نشود، بنابر دلایلی ساعتها و ساعتها بحث کنند؛ هر دو شأن یکدیگر را میدانند و تنها چیزی که مطرح نمیشود اینکه پول را ببریم بالاست. اما اگر پورحسین نامی با کارگردانی صحبت میکرد هر دو حرف یکدیگر را متوجه نمیشدند و بهترین کار این بود آقای پورحسین یک مقدار در برآورد کار بگذارد و کارگردان هم میگفت ایشان مدیر خوبی است و در انتها کار خودش را انجام میداد. شما خودتان در این فضا زندگی میکنید. فضای فرهنگ و هنر فضای مفاهمه؛ متقاعدسازی و پخته شدن تعامل جدی به شرط اینکه دوطرف بفهمند هر دو مقوله فرهنگ را میفهمند.
یک تعامل جدی است و هر دوطرف همدیگر را بهرسمیت میشناسند.
بله وگرنه ملاحظات دیگری این وسط میآید حالا یا پول یا حرفها جدی گرفته نشود. جالب این است نفر سوم متوجه میشود بین اینها مفاهمه معنوی عمیقی وجود ندارد و فقط بحث میکنند که بگذرد این تحول باید خودش را در آنتن نشان بدهد.
بحث نمیکنند، بلکه با هم معامله میکنند.
در اوایل دوره آقای ضرغامی و کل دوره آقای لاریجانی ایشان میگفتند که مردم به تفریح نیاز دارند. گاهی طنزهای 90 شبی داشتیم که سه تا در شبانهروز بود. یکی از کارهای من بهعنوان قائممقام تلویزیون این بود که این طنزها روی هم نیفتند، بهجز سریالهای شبکهها و الف ویژهها. این را کات بزنیم. دوره کرونا زمان آقای علی عسگری. مردم در خانهها زندانی هستند، تعطیل و ایزوله هستند و حوصله ندارند مردم عصبی هستند و دریغ از یک فریم طنز. این نشان میدهد از جامعه شناخت نداریم. ممکن است فقط جمعی به معنویت فکر میکنند که آنها هم که به معنویت فکر میکنند اتفاقا به نشاط نیاز دارند. انرژی روانی را سه چیز جبران میکند؛ معنویت، تفریح و مردمداری. این امر برگرفته از مکاتب روانشناختی است. در مکتب تعلیم و تربیت اسلام هم این هست. مگر میشود کسی به نشاط نیاز نداشته باشد؟ شما در کرونا هستید، بله دعای مکارمالاخلاق را میشنوید و بعد میزگرد خبر و اعلام تعداد کشته ها.
قرار نیست که تلویزیون حسینیه شود.
حتی اگه حسینیه نشود مردم طنز نیاز دارند. تلویزیون چه بخواهیم چه نخواهیم وجه غالبش تفریح است. ما تفریح سرکش و بیمبنای جلف نمیخواهیم. آیا تفریح بدون جلف بودن هم وجود دارد؟ بله، حتما هست. اگر نیست پس ما نمیتوانیم. زمان کرونا گذشت، مردم هم گذشتند. بچهها، پدر و مادر در خانه بودند و کسی میهمانی نمیرفت. ارتباطها کم شده بود. اینها محل طنز است. من این را از این بابت عرض کردم که نمیخواهم ادعا کنم ولی در شرایطی که بخواهیم یک سریال بسازیم با ۶ ماه میشود. یک سریال در سطح «ب» خوشساخت.
البته ۶ ماه تولید را میگویید. مرحله فیلمنامه را که جدا کنیم تولید ۶ ماه طول میکشد.
هیچ وقت زمانی نبوده که سازمان دستبهدست شود و فیلمنامه آماده موجود نباشد. هیچ وقت فیلمنامه صفر نبوده و فیلمنامه خوب هم بوده. منتها شاید ترجیح دادهاند که اکبر نبوی آن را نسازد ولی سازمان خالی نبوده، حتی بعضی از آنها پیشتولید درجه یک هم داشتهاند با ۶ ماه شما میتوانید یک فیلم خوب بسازید. زمان همینطور میگذرد و ما چیزهای دیگری را میبینیم. کلمه تحول را باید بجا استفاده کرد و باید خودش روی آنتن ببینیم.
آقای دکتر چه شخصی باید تحول ایجاد کند؟ میشود کسی که رسانه را نمیشناسد تحول ایجاد کند؟ یک بیت هست که میگوید ذات نایافته از هستیبخش/ کی تواند که شود هستیبخش. مگر میشود چنین اتفاقی بیفتد؟
این بحث شما بحث فرم محتواست که قابل جدا شدن از همدیگر نیست. ما قبل از اینکه به هر چیزی فکر کنیم باید عملگرا باشیم و باید به مخاطب فکر کنیم، یعنی بدانیم دوربینی که در جلوی ماست و با آن صحبت میکنیم میلیونها چشم است. ما بهمحض اینکه حس میکنیم میلیونها چشم به ما نگاه میکنند در صحبت کردن صداقت بیشتری بهکار میبریم اما اگر فکر کنیم دوربین یک ابزار است، لنز است و توجهی به پشت لنز نکنیم، دیگر آنجا مهم نخواهد بود. میخواهم بگویم مخاطب الان خیلی مهم نیست. ممکن است دوستان بگویند خیلی مهم است، اما در عمل مهم نیست. ما یک دسته و یک سلیقه مخاطب نداریم. این کشور رنگینکمان اقوام است، اما همه تحت نام ایران وحدت دارند و ذائقهها و خرده فرهنگها و نیازها متفاوت است از نیازهای ردههای سنی که باید عطش آنها برآورده شود وگرنه انسان بدون رسانه نمیتواند زندگی کند. به هر دلیلی ارزشیابی و خوب یا بد نکنیم، وقتی من نمیتوانم محتوای رسانهای درست و حتی به اندازه کافی را بدهم، قاعدتا مغزهای ما که عادت به شتاب و دوربین و تصویر و ویدئو دارد بیکار نمینشیند. دیگرانی هستند که خیرند، پول هم برای ما خرج میکنند و خوراک میدهند. بعد از ۱۰ سال که میگوییم چرا نسل ما اینطوری فکر میکند؟ جوابش این است که ۱۰ سال شما رها کردید.
حتی زمان آقای محمد هاشمی ایشان برای رسانه خیلی زحمت کشیدند. حتی در زمان جنگ و زمان آقای دکتر لاریجانی، برنامههای کودک و نوجوان دیده میشد. به عبارتی بچههای ما با این برنامهها بار آمدند، حالا اگر بخواهم کمی جاهطلبانه صحبت کنم، مغزهای بچهها دست ما بود. بعد از مدتی یکباره برنامههای کودک پرسابقه شبکه یک را در زمان آقای دکتر میرباقری تعطیل و در شبکه دو متمرکز میکنند. زمان من فیتیلهایها بود که مجید قناد با سه برادر اجرا میکردند و قلقلی که بدون حرف بود. با کلی کارهای عروسکی و همه این شخصیتها را بچههای کوچک میشناختند.
بد نیست که من کوتاه بگویم در یک جلسهای با عموها در شبکه ۴ جمع شده بودیم و بحثی میکردیم. آقای قناد رفته بود پشت صحنه، بچهای که من بعدا از مادرش پرسیدم که یک سال و دو ماهش بود، داد زد عمو قناد! الان میتوانیم یک کار میدانی کنیم. بچهها را بیاوریم ببینیم، خالهها و عموها را میشناسند یا خوانندههای کرهای را؟ چرا یک برنامه یا چند برنامهای که در یکجا تبدیل به یک مساله شده، مثل نیمرخ باشگاه جوان، یکمرتبه تعطیل میشود. خب این یعنی واگذاری ذهنها به آدمهای خیر که آن خیری که آمریکاست نشسته است و رصد میکند و بگوید من اصلا به شما نیاز ندارم، به مغز بچهها نیاز دارم.
در مورد وضعیت امروز میخواستید بگویید. یک سوال بپرسم. آقای میرباقری یک دوره در زمان آقای ضرغامی معاون سیما شد و آن بلایا را به وجود آورد. من آن را بلا میخوانم، برای آن اسم دیگری نمیشود گذاشت. بعد در زمان آقای علی عسگری در یک دوره معاون سینما میشود. این چه مناسباتی است که آدمی که کارنامه نسبتا تاریکی دارد، دومرتبه برمیگردد؟
ببینید من از واژه دیگری استفاده میکنم. ایشان جای آقای مهاجرانی آمد. سیدمحسن مهاجرانی بهترین رئیس تاریخ تلویزیون بود. من آدم کوچه بازار نیستم، با یک اجتهاد رسانهای عرض میکنم. ایشان در اوج کار کنار میرود. نه ایشان دیگری و دیگریها. با شخصیت و پرسوناژ فرد کاری ندارم. کاری را شروع کنند که قبلا سابقهای از آن نداشتند. زمانی در تلویزیون اگر کسی مدیرگروه میشد، تعجب میکرد. خدا شاهد است آقای مهاجرانی به من گفتند، میخواهیم که تو مدیر طرح و برنامه رادیو بشوی که مثل مدیر شبکه بود. گفتم من میتوانم؟ گفت که بله مطالعه کردم و شما میتوانید. انتظار این را نداشتم که من مدیر شبکه بشوم. اگر اغراقآمیز بگویم رویا بود و بعد اینکه رسانه، رادیو، تلویزیون، سینما و مطبوعات کلا حوزه فرهنگ و هنر، حوزه قند و شکر نیست. شما کارخانهای را میتوانید تعطیل کنید و 3 سال کارگرها بیکار شوند، مثل هپکو و بعد دومرتبه راه میاندازند و کارگرها مشغول کار میشوند و نشاط کاری اتفاق میافتد.
البته خسارت زیادی به بار میآورد، چون حداقل از تکنولوژی زمان عقب میافتد.
بله، حتما نوعی افسردگی برای کارگران به وجود میآید اما یک جوری ترمیم میشود اما رسانه را نمیشود ترمیم کرد. مغز در لحظاتی واگذار میشود و آن لحظه رفته است، بهخصوص در حوزه کودک و نوجوان که ما در اختیار دیگری قرار میدهیم. بعد از ۱۰ سال فکر میکنیم برداشتی از آن خواهیم داشت. این قاعده حاکم بر حیات روانی انسان است که اگر قالبهای شناختی شکل بگیرد، این قابل برگشت نیست. تکثیر میشود تا آخر عمر. رسانه ذائقهسازی میکند. هنر و فرهنگ ذائقهسازی میکند. همان بحث چهرههای ماندگار گفتمان علمی که دست رادیو و تلویزیون است، جریان و مسیر ایجاد میکرد. وقتی همچنین حرکت هایی اتفاق می افتد، رسانه در کجای این گفتمان قرار دارد.
الان سالهای سال است که هیچ جا قرار ندارد.
اصلا دغدغه علمی به معنای عام را هم ندارد knowledge نه Science. نمیگویم ما در آن زمان در اوایل دهه ۷۰ میدانستیم که در حوزه علوم پایه باید کار کنیم. درست یا غلط به این نتیجه رسیده بودیم که اگر جوانان را به سمت علوم پایه بکشانیم، یکی از بهترین ابزارهای مقابله با تهاجم فرهنگی است؛ آدمهایی که روحیه علمگرایی داشته باشند. مطالعه شده بود، شانسی نبود که این برنامه را هم بگیریم و آن را هم اضافه کنیم. الان این کلمات را ببینید؛ دانشبنیان، علم، فضا، فرمول، موازنه قدرت توسط فرمول اتفاق میافتد؛ رسانه ما در کجا قرار گرفته است؟ ما الان در یک جنگ رسانهای هستیم و میگوییم این جنگ آنقدر قوی است که بین واقعیت و روایت یک دره عمیق ایجاد شده و در کشور ما که پر از امنیت است، احساس ناامنی وجود دارد و در جایی که ناامن است، احساس امنیت داریم. چه کسی این گپ و دره را اجرا کرده است؟ خب قطعا رسانه. واقعیتها را رسانه میسازد و در این سپهر و گسترده جنگ رسانهای؛ رسانه فعلی ما در کجا قرار گرفته است. رسانه به معنای کلی آن را عرض میکنم. به تعبیر یکی از اساتید علوم شناختی، مهمترین مدرسه مغز و مهمترین مدرسهای که در عالم هست و واقعا تربیت میکند، سینماست و او بزرگترین مدرسه را هالیوود میداند. نه اینکه هالیوود خیلی خوب یا بد باشد، قدرت سینما را میگوید. حالا رسانه بخشی از آن سینماست و ما الان در کجای این قرار گرفتهایم؟ چقدر به ما تهمت میزنند و توطئه میآفرینند؟ چقدر انگ میسازند و چقدر شایعه میسازند؟ ما چقدر باید غیررسانهای در این فضا شمشیر بزنیم. درحالیکه با تمهیدات رسانهای و آدمهای رسانهشناس، اگر در مصدر امور باشند، میزان زیادی از زحمت امنیتیها، نظامیها و انتظامیها کم میشود.
به نظر من از زمان آقای ضرغامی صداوسیما روند نزولی را در پیش گرفته و این روند در شیبی افتاده که همینطور که جلوتر میرویم، تیزتر شده است. به جای اینکه هرچه جلوتر میرویم سطح هموار شده باشد و بعد آرام آرام شروع کنیم در مسیری که به طرف قله میرود، حرکت کنیم.
این شیبی که شما میگویید پیوسته به جلو میرویم و تیزتر میشود، به این معتقد نیستم. فراز و نشیب هم داشتیم ولی الان هفت، هشت سالی است که این نزول را میبینیم.
آقای دکتر بهعنوان آخرین سوال، با وضع امروز رسانه آینده موقعیت و پایگاه رسانه در افکار عمومی را چگونه میبینید؟ منظورم رسانه خودمان است. آیا همین ریزش مخاطب ادامه پیدا خواهد کرد؟ چون ریزش مخاطب همینطور از یک مقطع شروع شده و بدجور هم شروع شده است و سیر شتابگیری هم دارد.
اضافه کنم در شرایطی که یک فضای مجازی جدید آمده و شوخیبردار هم نیست. چند سال پیش یکمقدار شوخی میگرفتیم اما الان شوخی نیست. من برگردم به آن واژه تحول. هیچوقت تحول با کوشش و خطا نمیخواند. تحول یعنی یک برنامه دقیق که از نقطه A به B میرسیم که قبلا نرسیدیم و الان میخواهیم به جای جدید برسیم. وقتی یک نوع برگشت ناشیانه میبینیم، پس فاتحه تحول را شما بخوانید. با این دستفرمان اگر جلو برویم، افکار عمومی را بیشتر از این واگذار خواهیم کرد، بهخصوص برای نسل نو. آیا این قابل برگشت است؟ بله ولی به سختی.
زمان و سرمایه انسانی و معنوی، نه صرفا سرمایه مادی.
عرض کردم و اینکه قاعدتا باید نفر دیگری باشد که اگر ادعا میکند و تصمیم گرفته به یک ریل درست برگرداند، مخاطب باورش بشود. ما در سپهر رسانهای نمیتوانیم افکار عمومی درونی و بیرونی را سامان بدهیم. سخت در حالت انفعال هستیم. این پس بودن و انفعال یکی از مضرترین حرکتهای اجتماعی، حکمرانانه و از این قبیل است که در حوزه فرهنگ و هنر اصلا جایز نیست. اگر بخواهم فتواگونهای بدهم، باید بگویم اگر هرجا جایز باشد که نیست، اینجا اصلا جایز نیست. به همین دلیل این واگذاری افکار عمومی و واگذاری متقاعدسازی به یک مرجعیت دیگر، چیزی است که یک روز زودتر هم اگر جلوی خسارت را بگیریم، بهتر است.
خیلی ممنونم از شما آقای دکتر. در روزگار کنونی که اتفاقات شگفت و بزرگی در حوزه ارتباطات انسانی و ابزارهای گسترش این ارتباطات دارد به وجود میآید که بخشی از آن به وجود آمده اما مثل کوه یخ است که بخش اعظم آن زیر آب است و بخش اندکش را شما میبینید، دریغ است وضعیت ما در حوزه رسانه، منظورم صداوسیماست به این ترتیب و به این شکل و وضعیت باشد و باز دریغ که هنوز گمان میکنیم با ایجاد محدودیت در حوزههای مختلف میتوانیم به اهدافمان برسیم و جامعه را از راههایی که مکرر شکست خورده است، ایمنسازی کنیم. اگر این تفکر در آینده نزدیک بخواهد ادامه پیدا کند باید انسانها را احیانا محدود کرد که امکان آن نیست. دست از تجربههای مکرر شکستخورده برداریم و نگاه درستی به حوزه ارتباطات انسانی و بهویژه حوزه رسانه داشته باشیم. رسانههای جدید در راه هستند، سیل آنها ما را خواهد برد اگر به هوش نباشیم.











