منطقه دلخواه/The Zone of Interest
درام تاریخی
کارگردان: جاناتان گلیزر
نویسنده: جاناتان گلیزر
بر پایه رمانی به همین نام اثر مارتین آمیس منتشر شده در سال ۲۰۱۴.
در سال ۱۹۴۳ رودولف هوس، فرمانده اردوگاه کار اجباری آشویتس، به همراه همسرش و پنج فرزندشان در خانهای آرام در کنار اردوگاه زندگی آرامی را میگذرانند اما آن سوی دیوار باغ، صدای شلیک گلوله، فریاد و صدای قطار و کوره شنیده میشود.
ویژهها: برنده جایزه بزرگ و جایزه فیپرشی در هفتادوششمین جشنواره فیلم کن. نامزد جوایز بهترین فیلم- درام، بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان و بهترین موسیقی در مراسم گلدنگلوب
مهران زارعیان، منتقد: فحوای کلام هانا آرنت در تئوری «ابتذال شر» که این روزها در ایران هم تئوری بسیار پر استناد و نخنمایی شده است و شاید بهتر باشد آن را چیزی در مایههای «بهنجاری شر» ترجمه کنیم، این است که اجراکنندگان جنایات سیستماتیک دولتی، اولا در سازوکار بروکراتیک و سلسلهمراتبی کار دولتی غرق میشوند، بهطوری که بهعنوان یک چرخدنده از ماشین جنایت، مستقیما خشونت آن جنایت را حس نمیکنند و ثانیا قدرت ذهنی و هوش پایینی خاصه در قرار دادن خود بهجای قربانیان دارند و همین باعث میشود وجدانشان پس از انجام وظیفه به درد نیاید. فیلم جدید جاناتان گلیزر که بسیار پر سر و صدا بوده، دقیقا بهدنبال اجرای همین ایده است اما این فیلم «The Zone Of Interest» که ترجیح میدهم نامش را «منطقه منافع» ترجمه کنم، بدون آنکه ظرفیتش را داشته باشند، حدود 100 دقیقه کش آمده است و دچار نوعی شاعرانگی متکلف نهچندان جذاب هم شده است که هیچ چنگی به دل نمیزند.
«محدوده منافع» با ریتمی کند و روندی بدون کشمکش، روزمرگیهای خانوادگی رودلف هوس -فرمانده اردوگاه آشوویتس- را روایت میکند. فیلم بهطور عامدانه، فاصلهگذاری بارزی بین شخصیتها با مخاطب ایجاد میکند در حدی که در بیشتر لحظات فیلم، تمام آدمها را از فاصله دور میبینیم و صدای دیالوگها را نیز بهسختی میشنویم و احتمالا این تمهید علاوهبر جنبه فرمالیستی متکلف و زمختی که دارد، با نیت از بین بردن کامل همدلی مخاطب با آلمانیهای فیلم است. درحالیکه با این تمهید علاوهبر حذف سمپاتی نسبت به آدمها، انقطاع از حس و درام نیز رخ داده و ما اساسا انگیزهای برای پیگیری فیلم نداریم. گویی مستندی شاعرانه طولانی میبینیم که جنبه تاریخی و بیوگرافیک نیز ندارد، چون از دادن هرگونه اطلاعاتی به مخاطب طفره میرود و هر چه لازم است بدانیم را پیشاپیش فرض کرده که میدانیم!
محدوده منافع، پر از نماهای زیبا و خوشرنگ است که مثلا قرار است، تناقضشان با ماهیت مخوف و دهشتناک هولوکاست، خشونت غیرمستقیم فیلم را بازتاب دهد. از طرفی این فیلم سرشار از جزئیات و نکات در لابهلای دیالوگها و حاشیه کادر تصویر است که با توجه به ماهیت کسالتبار و فاصلهدار فیلم، اساسا سخت میتوان به این جزئیات توجه کرد و آنها را دریافت.
محدوده منافع، فیلم خام و متظاهرانهای است که به گمانم مهمترین مشکلش در این است که فیلمساز مرعوب ایده اولیه خود شده و نتوانسته به فرم مطلوبی دست یابد که آن خشونت کمنظیر و تکاندهنده در داستان هولوکاست را با زبانی غیرمستقیم و شاعرانه به تصویر بکشد. فیلم میخواهد شرحی بر تئوری هانا آرنت باشد، اما چیزی فراتر از ایدهاش ارائه نمیدهد و از گوهر درام که اصل «تاثیرگذاری» است، چیزی در چنته ندارد؛ درست مانند خواندن یک خبر دلخراش در روزنامه، کمرمق و فراموششدنی.