ابراهیم ابراهیمیان در نخستین ساخته بلند خود سراغ فیلمی محدود در لوکیشن یک خانه با مایههای ملودرام و البته دغدغههای اجتماعی رفته است. جوان دانشجوی شهرستانی که برای تامین هزینههای زندگی و ازدواجش، مسئولیت نگهداری از پیرمردی بیمار را برعهده میگیرد. او که در دریافت دستمزد ماههای حضورش در خانه پیرمرد دچار مشکل شده است، جنازه مرد سالخورده را نگه میدارد تا پولش را بگیرد اما با رفتار دختر مرد غافلگیر میشود.
این دستمایه همراه با محدودیت لوکیشن فیلم، نوید تماشای یک فیلم دلگرمکننده را نمیدهد.در سالهای اخیر فیلمهای سینمای ایران برای گریز از افزایش هزینهها و مشکلات دیگر تولید، سراغ فضاهای محدود و بسته رفته و قصههایی بیش و کم تکراری را حکایت میکنند.
اما در نقطه مقابل، فیلم کوشیده کاستیهای ظاهری را با تقویت عنصر روایت و بهرهگیری از عنصر غافلگیری در نقطه عطفهای خود جبران کند. «ارسال آگهی تسلیت...» فیلمی به شدت مبتنی بر فضاسازی است. فضای محدود آن خانه فرسوده و قدیمی که همچنان صاحب بیمارش در آستانه فروریختن و اضمحلال است. طراحی صحنه و لباس فیلم بر حس کهنگی و تاریخگذشتگی همه عناصر متن و ساختار هم افزوده و در خدمت ایده اولیه اثر قرار گرفته است. طیف رنگی مورد استفاده در فضاسازیها هم به یاری فیلمساز آمده است.
نوعی حس چرکمردگی در رنگ سبز زیتونی غالب فیلم دیده میشود که القاکننده حس فساد و اضمحلال جسم انسانی است. مجموعه این عوامل در همراهی با چهره اغلب درهم طاها و ریحانه که حسی از اشمئزاز را در ذهن مخاطب ایجاد میکند، لحن و حال و هوای خاصی به فیلم بخشیده است.
مجموعه عوامل متنی و فرامتنی فیلم، حس خمودگی و روزمرگی را به ساختار و فضاسازیها تزریق کرده است. در چنین بستری از سکون و سکوت مرگبار، شیوه نامتعارف گسترش پیرنگ روایتی اندکی به کمک فیلم میآید.
پیرنگ روایت بر پایه دو غافلگیری در بطن سکوت و عدموجود رویداد استوار شده است. ابتدا طاها که جوانی با اعتقادات مذهبی است در رفتاری غیرقابل پیشبینی، میکوشد جنازه پیرمرد را نگه دارد تا شاید بتواند دستمزد معوقه خود را دریافت کند.او دردسری عظیم را برای خود میخرد تا به خواسته نه چندان بزرگش برسد. جسد فاسد میشود و بوی آزاردهندهای تمامی فضای خانه را پر میکند.
اما او و ریحان دست به هرکار هوشمندانه و گاه سادهلوحانهای میزنند تا وضعیت موجود را در بعد ظاهری حفظ کنند. تمام این تلاشها برای آن است که مینا متوجه مرگ پدرش نشود. غافلگیری دوم اینجا رخ میدهد. مینا بیخبر و در غیاب طاها و ریحان به خانه میآید و با جنازه فاسدشده پدرش روبهرو میشود. اما واکنش او نسبت به این وضعیت نهتنها طاها و ریحانه که مخاطب را هم شگفتزده و کنجکاو میسازد. او نیز از حفظ وضع موجود و پنهانکاری واقعیت حمایت میکند تا منافعی دیگر را برای خود تامین سازد. این روند رخداد دسیسهها میتواند اندک رمقی به پیکره قصه منتقل کند. قصهای که با کمبود مصالح داستانی و فراز و نشیبهای روایتی دست و پنجه نرم میکند.
«ارسال آگهی تسلیت...» دارای ویژگیهای مینیمالیستی در فرم و محتواست همچنین با محدودیت حرکت دوربین و آدمها، مواجه است و فیلم متکی بر بازی بازیگران است.صابر ابر با توجه به رویکرد خود در تحلیل نقش و ورود به بحث شخصیتپردازی، بازی قابلقبول و کمی متفاوت از پرسونای بازیگری خود ارائه میکند. نازنین بیاتی در این زمینه بیش و کم مکمل اوست اما همچنان رگههایی از تکرار شخصیت نازنین در فیلم «دربند» در رفتار و گفتار و سکناتش دیده میشود.باید به بازی خوب پریوش نظریه هم اشاره کرد که با سردی و درونگرایی نزدیک به ویژگیهای روابط خانوادگی شخصیت مینا، یک بازی نسبتا خوب را در کارنامه حرفهایاش به ثبت میرساند. مجموعه بازیگران اصلی و فرعی فیلم بازیهای قابلقبولی ارائه دادهاند و این امر تا حدی توانسته نقیصه کم و کاستی متن را جبران کند.
«ارسال آگهی تسلیت...» فیلم اول قابلدفاعی است. بهویژه آنکه کوشیده نوآوریهایی در متن و اجرا داشته باشد. همین که یک قصه تلخ و بدون فراز و فرود دراماتیک مشخص را در قالب یک فیلم جریان تجاری خلق کرده، جاهطلبی بزرگی است. اما فیلم همچون بسیاری از همتایانش در سینمای ایران از پاشنه آشیل همیشگی یعنی متن، آسیبدیده است. فقدان کشش و کنش دراماتیک معضل مبتلا به سینمای ماست. هرچند شیوه متفاوت گسترش پیرنگ روایی و نحوه چینش دسیسه و رخداد در متن، رمقی به فیلم بخشیده اما همه این تلاشهای خلاقانه در بستر قصهای پررنگ و دارای زوایای گوناگون، میتوانست تاثیرگذاری افزونتری بیابد.
شماره ۱۶۱۷ |
صفحه ۱۱ |
ورزش
دانلود این صفحه
نگاهی به فیلم «ارسال آگهی تسلیت برای روزنامه»
توجه به عنصر غافلگیری در اجرای متن
مازیار فکریارشاد، منتقد سینما











