محمدسجاد حمیدیه، منتقد: «احمد» مانند یک بحث توییتری طولانی در طرفداری یا مخالفت با مساله «مدیریت جهادی» است. واضح است فیلمساز موضوع فیلمش را حس نکرده و نمیشناسد لذا سطح دیالوگها و استدلالهای دو گروه در حد همان بحثهای توییتری، سادهانگارانه است. احمد درباره وقایع پس از زلزله بم و کمک شهید احمد کاظمی به مردم زلزلهزده است. علیالقاعده فیلم باید برای این مردم احترامی قائل باشد که قهرمانانش را به نجات آنها میفرستد اما کاملا برعکس، فیلم نهتنها احترامی برای مردم بم قائل نیست که از آنها در جهت گدایی اشک، استفاده ابزاری میکند. اولین مواجهه تماشاگر با مردم در سکانس پیاده شدن حاج احمد از هواپیما است. در این لحظه دوربین مردم را شبیه به زامبیهایی ترسیم میکند که از جای خود برمیخیزند و به سمت حاج احمد هجوم میبرند. در جای دیگر فیلم، یک نمای مسترشات از ورود هواپیما به فرودگاه هست که در آن، مردم در یک سمت هواپیما و بیابانی پر از بوتههای خار در دیگر سمت هواپیما قرار دارد. در این نما، مردم کاملا شبیه به بوتههای خار نشان داده میشوند و این میزانسن، گویی در جهت تحقیر مردم است. گریمهای اغراق شده و خون و گلپاشی به صورت بازیگران، کمکی به ایجاد سمپاتی نسبت به مردم نمیکند که هیچ، تماشاگر را هرچه بیشتر از آنها دور میکند. فیلم حتی تلاش هم نمیکند تا حداقل یک کاراکتر در بین مردم مجروح خلق کند و برخوردش با مردم کاملا عام است. به صحنهای که دخترک بر سر پیکر مادرش زار میزند دقت کنیم. در این موقعیت شخصیت هیچکدام از مادر و دختر معرفی نشده و فیلم صرفا با توسل به مفهوم عامی که از «مادر» و «دختر» در ذهن بیننده وجود دارد، تلاش میکند از آنها اشک بگیرد. دوربین نیز اصلا خویشتندار نیست و چندین بار نماهای طولانی از این عزاداری میگیرد تا مطمئن شود کسی بدون اشک ریختن سالن سینما را ترک نکند.
مساله اصلی فیلم مواجهه کاراکتر مهندس و حاج احمد، بهعنوان «نماد»های مدیریت علمی مدرن و مدیریت جهادی است. مهندس در ابتدا اعلام میکند که طبق محاسبات، با این تعداد هواپیما ۵ روز طول میکشد تا مردم از بم خارج شوند اما حاجی اصرار دارد این عمل باید در یک روز انجام شود و این کار قابل انجام هست. پرده دوم پر است از بحثهای سطحی و طولانی مهندس با حاجی و همفکرانش. هیچ دلیل قانعکنندهای از طرف تیم حاجی در مخالفت با مهندس و ممکن بودن تخلیه بم در یک روز ارائه نمیشود. بدتر آنکه عباس، یکی از همفکران حاجی، با توهینهایی زننده در مقابل مهندس میایستد و تیم «مدیریت جهادی» را آنتیپاتیک میکند. با تمام اینها کاراکتر مهندس با سفارش مخصوص جناب فیلمنامهنویس دچار تحول شخصیتی شده، کت خود را درمیآورد و وارد تیم حاجی میشود. درنهایت هم، نمیدانیم چطور اما بم در یک روز تخلیه میشود! یکی از کاراکترهایی که میتوانست فیلم را نجات دهد، کاراکتر دکتر صدر است که بهعنوان یک زن بمی قوی، درحال کمک به مجروحان است. فیلم در یک سوم پایانی خود ناگهان بدون زمینه قبلی و البته صرفا در دیالوگ به مخاطب اطلاع میدهد که بچه این زن در زیر آوار است و او از فرزندش گذشته تا به مردم کمک کند. داده شدن این اطلاعات در ابتدای فیلم، میتوانست عمل کاراکتر در سراسر داستان را معنادار کند. او صرفا یک دکتر نیست که درحال مداوا باشد، بلکه یک مادر فداکار است که خدمت عمومی را بر نفع شخصی ترجیح میدهد. اگر این اطلاعات در ابتدای فیلم داده میشد و همچنین به صورت سینمایی و نه صرفا در دیالوگ، به مخاطب انتقال مییافت، کاراکتر دکتر میتوانست یکی از بهترین توضیحدهندهها برای «مدیریت جهادی» باشد. احمد نیز در کنار آثاری قرار میگیرد که میلیاردها تومان بودجه را هدر میدهند و نهتنها خدمتی به شهید مورد نظرشان نمیکنند،که بیشتر موجب وهن شخصیت او میشوند. ایکاش روزی مدیران دولتی سینمایی یاد بگیرند که باید با وسواس بیشتری بودجه عمومی را خرج کنند.
شماره ۴۰۷۷ |
صفحه ۱۴ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
یک بحث توییتری











