سینا سپهرآذر، خبرنگار: تحلیل تکنیکال (Technical Analysis) روشی برای تحلیل و بررسی بازارهای مالی براساس رفتار قیمتی گذشته یک دارایی است؛ از تحلیل تکنیکال در بررسی انواع بازارهای مالی مانند سهام، فارکس، و همچنین رمزارز استفاده میشود. برخلاف تحلیل بنیادین یا فاندامنتال (Fundamental Analysis) که عوامل بسیار متنوعی را در نظر میگیرد، تحلیل تکنیکال فقط براساس سابقه رفتار قیمتی یک دارایی انجام میشود و در این راه ابزارهای متنوعی مانند نمودارهای شمعی، میانگینهای متحرک، سطوح حمایت و مقاومت و بسیاری ابزارهای دیگر را به کار میگیرد. همانطور که گفته شد تحلیل تکنیکال براساس قیمت فعلی و گذشته یک دارایی کار میکند و در واقع فلسفه این کار این مساله است که تغییرات قیمتی تصادفی نیستند و به مرور زمان الگوهایی قابل شناسایی را تشکیل میدهند؛ هدف اصلی تحلیل تکنیکال شناسایی سطوح حمایت و مقاومتی است که اساس تغییرات بازار را شکل میدهند. به بیان دیگر قیمت یک دارایی توسط فشار خرید و فروش تعیین میشود و این فشارها توسط احساسات معاملهگران تشکیل میشود. قابل ذکر است که تحلیل تکنیکال در بازارهایی با حجم معاملات و نقدینگی بالا بهتر و درستتر کار میکند زیرا بازارهایی با حجم معاملات بالا خطر کمتری برای دستکاری شدن دارند و رفتارهای غیرقابل پیشبینی کمتری دارند که باعث میشود بررسی رفتار قیمتی آنها درستتر باشد.
تحلیل تکنیکال به مرور زمان و با ساخته شدن ابزارهای مختلف تحلیل سوابق قیمت به وجود آمد. اولین نمونههای این نوع از تحلیل بازار در قرن هفدهم میلادی در هلند و در قرن هجدهم در ژاپن به وجود آمدند؛ تاجران برنج ژاپنی از نوعی از نمودار قیمتی برای بررسی قیمت برنج استفاده میکردند که امروزه به نام نمودار شمعی ژاپنی (Japanese Candlestick) شناخته میشود و یکی از اساسیترین ابزارها و پایه و اساس تحلیل تکنیکال است. اما آنچه امروزه بهعنوان تحلیل تکنیکال نوین شناخته میشود را میتوان براساس تحقیقات چارلز داو (Charles Dow)، یک خبرنگار بازارهای مالی و موسس نشریه معتبر والاستریت ژورنال (Wall Street Journal) در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم دانست؛ او از اولین اشخاصی بود که متوجه شد رفتار داراییهای مختلف را میتوان دستهبندی و پیشبینی کرد و درنهایت تحقیقات وی منجر به شکلگیری تئوری داو شد. در نظریه داو اصولی مانند سطوح حمایت و مقاومت، حرکت قیمت در روندها و تکرار رفتار تاریخی قیمت برای اولین بار مطرح شد.
یکی از مهمترین مباحث در موضوع تحلیل تکنیکال، امواج الیوت (Elliot Waves) هستند؛ این تئوری در دهه ۱۹۳۰ میلادی توسط رالف نلسون الیوت (Ralph Nelson Elliot) شکل گرفت. این تئوری براساس تئوری داو و با مشاهده رفتارهای تکراری در بازارهای مالی ایجاد شد؛ این تئوری تلاش میکند تا به معاملهگر کمک کند تا با تشخیص روند حرکت قیمت در امواج مختلف بتواند قیمت دارایی را پیشبینی کند. تئوری امواج الیوت از مباحثی مانند امواج صعودی و اصلاحی، چرخه امواج و سطوح فیبوناچی تشکیل میشود.
تفاوت با تحلیل بنیادین
همانطور که گفته شد، تحلیل تکنیکال تفاوتهای اساسی با تحلیل بنیادین دارد و در واقع تحلیلگران تکنیکال اعتقاد دارند تمامی فاکتورهای تحلیل بنیادین در نمودارهای قیمتی لحاظ شدهاند و نیازی به بررسی آنها نیست و بالعکس، تحلیلگران بنیادین اعتقاد دارند که برای پیشبینی قیمت آینده یک دارایی به عواملی بسیار متنوعتر و گستردهتر از سابقه قیمتی نیاز است؛ به همین جهت میتوان اینطور گفت که تحلیل تکنیکال به بررسی رفتار قیمت و روند بازار میپردازد و تحلیل بنیادین به بررسی ارزش ذاتی یک دارایی و تصمیمگیری درباره ارزان یا گران بودن آن میپردازد. تحلیل تکنیکال معمولا در معاملات کوتاهمدت به کار گرفته میشود و تحلیل بنیادین معمولا در معاملات بلندمدت استفاده میشود.
یکی از نقاط قوت مهم تحلیل تکنیکال شکلگیری آن براساس اطلاعات آماری و عددی است؛ به همین دلیل تحلیل تکنیکال ما را از حدس و گمان درباره مواردی که در تحلیل بنیادین بررسی میشود مانند کاربردهای یک پروژه بینیاز میکند. هرچند که تحلیل تکنیکال براساس اعداد و ارقام کار میکند اما به هر حال تحت تاثیر عقاید شخصی و احساسات نیز قرار دارد؛ بهعنوان مثال تحلیلگری که اعتقاد دارد یک دارایی به قیمت مشخصی میرسد، میتواند بهگونهای از ابزارهای تحلیل تکنیکال استفاده کند که نظر خویش را تایید کند و این اتفاق معمولا به شکل ناخودآگاه میافتد. همچنین تحلیل تکنیکال در مواقعی که بازار روند خاصی را دنبال نمیکند از توانایی پیشبینی باز میماند و به همین دلیل است که یک معاملهگر موفق باید از هر دو نوع تحلیل استفاده کند.
اهمیت تحلیل تکنیکال
تحلیل تکنیکال و یادگیری و تسلط بر آن بهخصوص در بازار پر تلاطمی مانند رمزارز، به دلایل متعددی اهمیت دارد. اولین مساله زمانبندی معاملات است، جایی که ابزارهای مختلف تحلیل تکنیکال به معاملهگر کمک میکنند تا زمان مناسب برای ورود به یک معامله را پیدا کند و سود حداکثری را کسب کند. نکته بعدی شناسایی روند قیمتها است؛ تحلیل تکنیکال میتواند به شناسایی روند قیمت و صعودی یا نزولی بودن آن کمک کرده و دیدی کلی از جهتگیری بازار به معاملهگر ارائه کند. همچنین این دانش میتواند در مدیریت ریسک موثر باشد و با کمک در شناسایی سطوح حمایت و مقاومت، تحلیلگر میتواند قیمتهای مناسب برای حد سود و حد ضرر را شناسایی کند. در گام بعدی، تحلیل تکنیکال دید روانشناسانه بازار را ارائه میکند؛ نمودارهای قیمت میتوانند جو احساسی بازار را نمایان سازند و در تشخیص تغییرات روند بازار کمکرسان باشند. نکته آخر بهینه بودن در استفاده از اطلاعات است، به این معنی که تحلیل تکنیکال با استفاده از اطلاعات آماری بیشترین فاکتورها برای تصمیمگیری را در اختیار معاملهگر قرار میدهد و این مساله بهویژه در بازار پرشتابی مانند بازار رمزارز بسیار کاربردی است.
همانطور که چندین بار اشاره شد بازار رمزارز بسیار شناور و پرشتاب بوده و به همین دلیل بهکارگیری تحلیل تکنیکال در آن امری بسیار مهم میباشد؛ برای نمونه رمزارز سولانا در مدت حدود دو ماه از حدود ۲۰ دلار تا ۸۰ دلار رشد کرده است و شناسایی این روندهای پرسرعت بدون تحلیل تکنیکال ممکن نیست. البته باید توجه داشت که بازار رمزارز در مقایسه با سایر بازارهای مالی بسیار جوان است و این مهم میتواند باعث ایجاد چالشهای جدیدی در بهکارگیری تحلیل تکنیکال شود؛ قیمتها در این بازار بهشدت تحت تاثیر اخبار اقتصادی و عوامل روانی قرار دارند که احتمال دارد توسط ابزارهای معمول تحلیل تکنیکال قابل شناسایی نباشند. مشابه با سایر بازارهای مالی، بهکارگیری سایر روشهای تحلیل و مدیریت ریسک در معاملهگری در بازار رمزارز اکیدا توصیه میشود.
الگوهای نمودار (Chart Patterns)
الگوهای نمودار از مباحث کلیدی در تحلیل تکنیکال هستند و در واقع شامل اشکال هندسی میشوند که توسط مجموعهای از شمعها (CandleSticks) روی نمودار قیمت تشکیل میشوند؛ فلسفهای که در پی این مبحث قرار دارد آن است که روندهای تاریخی قیمت مجددا تکرار میشوند و میتوان با کمک آنها قیمت آینده یک دارایی را پیشبینی کرد. دو نوع از مهمترین دستهبندیهای الگوهای نمودار شامل الگوهای ادامهدهنده (Continuation) و الگوهای برگشتدهنده (Reversal) میشوند که نوع ادامهدهنده حرکت قیمت در روند فعلی را تایید میکند و نوع برگشتدهنده، نشانگر تغییر روند حرکت قیمت میشود. باید توجه داشت که این الگوها وحی منزل نیستند و ممکن است نتوانند بهدرستی روند قیمت را پیشبینی کنند. در ادامه باهم به بررسی مهمترین این الگوها میپردازیم.
الگوی سر و شانه (Head and Shoulders)
این الگو شبیه به سر و شانههای یک انسان است و از شانه چپ و راست به همراه سر و خط گردن تشکیل شده است؛ الگوی سر و شانه یک الگوی برگشتدهنده است و نشانه تغییر روند صعودی به نزولی میباشد. نوع برعکس آن (Inverse) نیز نشانگر تغییر روند نزولی به صعودی میباشد.
الگوی کف دوقلو و سقف دوقلو (Double Top & Double Bttom)
سقف دوقلو از انواع الگوهای برگشتدهنده است و شامل دو قله قیمتی در یک قیمت یکسان است که شبیه به حرف M در زبان انگلیسی میباشد؛ همچنین الگوی کف دوقلو شامل دو کف قیمتی در قیمتی یکسان است و شبیه به حرف W در زبان انگلیسی میباشد.
مثلثها (Triangles)
الگوهای مثلث شکل شامل سه نوع مثلث متقارن، مثلث صعودی و مثلث نزولی میشوند که نوع متقارن از انواع الگوهای ادامهدهنده است و مدلهای صعودی و نزولی همانطور که از نامشان پیداست میتوانند روند بازار به اشکال صعودی و نزولی تغییر دهند.
پرچمها(Flags)
پرچمها به شکل مستطیلهایی با سیب مخالف روند قیمت هستند، اما در واقع الگوهایی ادامهدهنده هستند و روند قیمت بعد از خروج از آنها ادامه مییابد.
فنجان و دسته (Cup and Handle)
این الگو از انواع الگوهای ادامهدهنده است و معمولا در روندهای صعودی دیده میشود، هرچند در برخی منابع به نوع برعکس آن نیز اشاره شده است؛ شکل الگو بهراحتی از اسم آن قابل حدس است.
اندیکاتورها (Indicators)
اندیکاتورها که میتوان از آنها با عنوان نشانگرها نیز نام برد، در واقع محاسبات ریاضیاتی هستند که براساس سابقه قیمت و حجم معاملات محاسبه میشوند و به معاملهگران اطلاعات خوبی درباره جهتگیری و جو بازار میدهند؛ لذا میتوانند در تصمیمگیری برای معاملات در بازارهای مالی امری مهم تلقی شوند. در ادامه به بررسی چند مورد از مهمترین این اندیکاتورها میپردازیم:
شاخص قدرت نسبی(RSI)
این نشانگر مقیاس تغییرات قیمتی در بازههای زمانی اخیر را بررسی میکند تا شرایط خرید بیش از حد یا فروش بیش از حد در بازار را بررسی کند؛ در واقع این شاخض عددی بین صفر تا صد را شامل میشود که مقادیر کمتر از عدد ۳۰ نشاندهنده فروش بیش از حد (Oversold) و مقادیر بالاتر از عدد ۷۰ نشانگر خرید بیش از حد (Overbought) هستند. نکتهای که وجود دارد آن است که در بازار رمزارز به سبب رشد و سقوطهای شدید احتمالا این شاخص بهتنهایی چندان کاربرد زیادی نداشته باشد و بهرهگیری از آن در بازههای زمانی بزرگتر شاید بهتر باشد.
میانگین متحرک (Moving Average)
میانگین متحرک شاخصی است که بهطور عام، میانگین قیمت را در بازه زمانی تعیین شده نشان میدهد و انواع بسیار متنوعی دارد؛ برای مثال، میانگین متحرک ساده ۱۰ روزه، میانگین قیمت در بازه زمانی ۱۰ روز گذشته را محاسبه کرده و روی نمودار نشان میدهد. نوع دیگر این میانگین که با عنوان تصاعدی (Exponential) شناخته میشود، به نحوی محاسبه میشود که تغییرات قیمتی روزهای اخیر را با وزن بیشتر محاسبه میکند.
همگرایی و واگرایی میانگین متحرک (MACD)
همانطور که اشاره شد میانگینهای متحرک انواع بسیاری دارند و اهمیت بسیاری نیز دارند! خیلی از انواع نشانگرها براساس نشانگر میانگین متحرک پایهریزی شدهاند که مهمترینشان همین نشانگر مکدی (MACD) است. این نشانگر از دو نوع خاص میانگین متحرک استفاده میکند و با محاسبه فاصله بین این دو میانگین، اطلاعات خوبی راجعبه ساختار بازار به تحلیلگر ارائه میکند. همچنین یک نمودار هیستوگرام نیز در این نشانگر وجود دارد که فاصله میان دو میانگین را نشان میدهد. باید توجه داشت که این نشانگر کاربردهای بسیار زیادی دارد که در این بحث نمیگنجد و حتما باید دربار آنها مطالعه کرد.
شاخص قدرت نسبی اتفاقی
همانطور که از نامش پیداست، این نشانگر براساس نشانگر شاخص قدرت نسبی توسعه یافته است و در واقع به جای اینکه مستقیما براساس سابقه قیمت محاسبه شود، براساس مقادیر محاسبه میشود و بازهای میان اعداد صفر و یک دارد. با توجه به دقت و سرعت بالایی که دارد سیگنالهای زیاد و متنوعی را ارائه میکند که بهرهگیری از آنها نیازمند تبحر و تجربه بالایی است؛ بهطور کلی میتوان گفت هنگامی که این نشانگر به محدودههای بالایی و پایینی خودش میرسد دارای بیشترین بهرهوری است که این محدودهها شامل مقادیر بیشتر از 0.8 برای نمایش خرید بیش از حد و مقادیر کمتر از 0.2 برای نمایش فروش بیش از حد هستند.
سطوح فیبوناچی (Fibbonaci Retracement)
سطوح فیبوناچی از مهمترین ابزارهای تحلیل تکنیکال در شناسایی مناطق حمایت و مقاومت روی نمودار قیمت هستند و براساس یک مفهوم ریاضی ساده اما بسیار مهم شکل گرفتهاند که در قرن ۱۳ میلادی توسط ریاضیدانی ایتالیایی کشف شد؛ این رشته از اعداد از ۰ و ۱ شروع میشود و رقم بعدی در آن برابر با مجموع دو رقم قبلی است. ازین رشته اعداد میتوان درنهایت مقادیری را به دست آورد که شامل صفر درصد، 23.6درصد، 38.2درصد، 61.8 درصد، 78.6 درصد و ۱۰۰ درصد و تعداد زیادی مقادیر دیگر میشوند که اهمیت کمتری دارند. اما نحوه استفاده از آن چگونه است؟
معمولا تحلیلگران سطوح فیبوناچی را بین دو نقطه مهم قیمتی مانند یک کف قیمتی و یک سقف قیمتی ترسیم میکنند و سپس از سطوح فیبوناچی مشخص شده برای انجام تحلیلهای بعدی بهره میبرند. بهطور عام این سطوح، مناطق قیمتی مهم در داخل محدوده ترسیمشده را نشان میدهند اما میتوان از آنها و با کمک سایر نسبتهای فیبوناچی برای پیشبینی قیمت در خارج محدوده نیز بهره گرفت.
امواج الیوت (Elliott Waves)
تئوری امواج الیوت یکی از مهمترین مباحث در میان تمام مباحث تحلیل تکنیکال است و بر این اساس بنا شده است که بازارهای مالی فارغ از جهتگیری و بازه زمانی، در الگوهایی خاص حرکت میکنند که میتوان آنها را شناسایی کرد و از آنها بهره برد؛ این نظریه در سالهای دهه ۱۹۳۰ میلادی توسط رالف نلسون الیوت با زحمات بسیار زیاد به دست آمد و گفته میشود تلاشهای آقای الیوت برای رسیدن به این تئوری چیزی معادل ۷۵ سال کار نیاز داشته است! به هر جهت، امواج الیوت برای تشخیص چرخه و جهتگیری بازار استفاده میشود و بیش از آنکه یک استراتژی معاملاتی باشد، روشی برای کمک به شناسایی کلی بازار است.
معمولا امواج الیوت از هشت ریز موج تشکیل شده که شامل پنج موج محرک در جهت حرکت بازار و سه موج اصلاحی در خلاف جهت حرکت بازار است و هر کدام از این ریز موجها میتواند خود از چند چرخه دیگر تشکیل شده باشد. با توجه به بازه زمانی، هر چرخه امواج الیوت میتواند از چند ساعت تا دهها سال به طول بینجامد و بر همین اساس میتوان استنباط کرد که این امواج خیلی برای معاملات روزمره قابل اتکا نیستند. تئوری امواج الیوت مبحث بسیار گستردهای است و تحلیلگران حرفهای باید معاملات زیادی روی این مبحث داشته باشند.
منابعی برای مطالعات آتی
مشهورترین کتاب در زمینه تحلیل تکنیکال که توسط جان مورفی (John J. Murphy) نوشته شده است و چندین ترجمه به زبان فارسی نیز دارد. کتابهای بسیاری در زمینه تحلیل تکنیکال وجود دارند اما کتاب جان مورفی بهمثابه کتاب مرجع این رشته است و هیچ منبع دیگری را نمیتوان به کارایی آن دانست، پس مطالعهاش بر همه تحلیلگران امری است واجب!
معاملات پرایس اکشن
اگر به معاملات به سبک پرایس اکشن علاقه دارید و میخواهید در این زمینه تبحر یابید، هیچ منبعی به اندازه مجموعه کتابهای نوشته ال بروکس (AlBrooks) نمیتواند در این رابطه به شما کمک کند. درست مانند کتاب قبلی، این مجموعه نیز کتاب مرجع موضوع پرایس اکشن است و البته که ترجمه فارسی نیز دارد.