زینب مرزوقی، خبرنگار گروه نقد روز: «وزارت آموزشوپرورش مکلف است به درخواست اشخاص حقیقی و حقوقی که متقاضی ایجاد مدرسه یا مرکز آموزشی و پرورشی غیردولتی بهعنوان بخشی از یک مسجد هستند، مشروط به موافقت هیاتامنای مسجد، رسیدگی کرده و ضمن رعایت ضوابط فنی برای ساختمان مسجد یا ساختمان منظور شده از سوی متقاضی، مجوز ایجاد مدرسه مسجدمحور یا مرکز آموزش و پرورشی مسجدمحور را به متقاضی مربوطه بدهد.» این مصوبه مجلس شورای اسلامی درخصوص فعالیت مدارس مسجدمحور است که دو روز گذشته به تصویب رسید.
پیرو این مصوبه، احمد محمودزاده رئیس سازمان مدارس و مراکز غیردولتی و توسعه مشارکتهای مردمی در گفتوگو با فارس درباره راهاندازی مدارس مسجدمحور، گفت: «بهدنبال استفاده از ظرفیت مساجد در جریان تعلیم و تربیت کشور هستیم؛ تمام افراد حقیقی و حقوقی با دارا بودن شرایط مواد ۸ و ۹ قانون تاسیس مدارس غیردولتی میتوانند مجوز راهاندازی مدرسه دریافت کنند. مدارس مسجدمحوری که اکنون درحال فعالیت هستند، مجوز ندارند و فعالیت آنها قانونی نیست. با مصوبه اخیر مجلس، هیاتامنای مساجد بهعنوان اشخاص حقوقی میتوانند تقاضای ایجاد مدرسه غیردولتی بدهند اما باید توجه داشت که نمیتوان داخل مسجد، کلاس درس برگزار کرد و موضوع مدارس مسجدمحور، حمایت مسجد از مدرسه است.» محمودزاده گفت مدرسه ایجاد شده بخشی از مسجد است و نه داخل مسجد؛ بهعنوان مثال اکنون دانشگاه سما مدارسی ایجاد کرده است، مدارس مسجدمحور نیز نوعی از مدارس وابسته هستند که تمام استانداردهای موجود در مدارس دیگر بر آنها حاکم است. همچنین او در این گفتوگو خبر داده بود وزارت آموزشوپرورش به درخواست اشخاص حقیقی و حقوقی که متقاضی ایجاد مدرسه یا مرکز آموزشی و پرورشی غیردولتی بهعنوان بخشی از یک مسجد هستند، مجوز ایجاد مدرسه صادر میکند. بهعنوان مثال ممکن است در کنار یک مسجد، فضای خالی وجود داشته باشد که در سالهای گذشته به بخش خصوصی برای فعالیتهای تجاری اجاره داده میشد، اکنون مسجد میتواند این فضا را به مدرسه غیردولتی تبدیل کند البته باید تمام استانداردهای مورد نیاز را داشته باشد.
وقتی خبر تاسیس مدارس مسجدمحور را میشنویم، شاید از دور و کلیت ماجرا این خبر، خبر بدی نباشد و اتفاقا دغدغه بسیاری از خانوادههای مذهبی نسبت به فضای مدارس دولتی را نیز برطرف کند. اما وقتی ابعاد مختلف مدارس مسجدمحور را واکاوی میکنیم، به اشکالات فنی تاسیس این دست از مدارس میرسیم. در نگاه منطقی به تاسیس مدارس مسجدمحور باید اعتراف کرد که آسیبشناسی موسسان مدارس مسجدمحور تقریبا درست است و آنچه بهانه تاسیس این دست از مدارس شده، درست است. یعنی باید اعتراف کرد در این 40 و چند سال، متاسفانه نظام آموزشی آنگونه که باید به امر تربیت فرزندانمان در مدارس نپرداخته است و اولویت، آموزش در یک فضای کاملا رقابتی است. اما آیا عملکرد نامطلوب آموزشوپرورش، بهانه کافی برای تاسیس این دست از مدارس را خواهد داد؟ خیر! چراکه اساسا راهکار ارائهشده، خودش به تنهایی محلی برای بروز و ظهور آسیبهای دیگر در نظام آموزشی و اجتماع خواهد شد و ما با ایدهای مواجه خواهیم شد که نهتنها علاج درد نظام آموزشی نیست، بلکه خودش به تنهایی چندین آسیب دیگری را نیز به وجود میآورد.
اساسا خاصسازی و برگزیدن اقشار خاص تحت هر عنوانی چه مدارس غیردولتی و چه مدارس مسجدمحور، در این سالها ثابت کرد که به نفع نظام آموزشی نبوده و باعث طبقاتی شدن مساله آموزش در جامعه خواهد شد. حالا در اینجا و مدارس مسجدمحور، مدارسی داریم که احتمالا مساله تربیت را بر مساله آموزش مقدم و اولی میدانند و تحت ایدئولوژی خاص و موردنظر خود، کودکان را آموزش خواهند داد. این امر از چند جنبه به ضرر نظام آموزشی خواهد بود. اول اینکه در خانوادههای دیگری که فرزندانشان در مدارس دولتی درس میخوانند، اعتماد به نظام آموزشی کشور از بین میرود یا در بهترین حالت کمرنگ خواهد شد و این نگرانی بهوجود میآید که امکان دارد در امر پرورش و تربیت، مدارس دولتی مانند مدارس مسجدمحور، به امر تربیتی کودک نپردازند. به تعبیری و در بعد کلان این ماجرا آنچه بدیهی است، این است که آموزشوپرورش یک امر حاکمیتی است. حال آنکه حکمرانی ما، یک نظام حکمرانی دینی است و تاسیس این مدارس بهنوعی، بیاعتمادی به رویه موجود نظام آموزشی است و وقتی نظام آموزشی ما ذیل یک حاکمیت اسلامی درحال فعالیت است، تاسیس مدارس مسجدمحور چه لزومی خواهد داشت؟
جنبه دیگر ماجرا، ایزوله کردن دانشآموز و تربیت آن تحت یک فضای ایزولهشده است، یعنی دانشآموز با طیف دیگری از افراد نشست و برخاست نخواهد داشت و در نوع خود یک خاصسازی و گزینش افراد خواهد بود و آینده اجتماعی کودک تحتالشعاع این خاصسازی و ایزوله شدن محیط آموزش قرار میگیرد.
زیر سوال بردن نظام آموزشی با عناوین مختلف
رضوان حکیمزاده معاون سابق وزیر آموزشوپرورش در گفتوگو با «فرهیختگان» در رابطه با ایده مدارس مسجدمحور معتقد است آموزشوپرورش در تمام نظامهای جهان، یک امر حاکمیتی است. حکیمزاده گفت: «آموزشوپرورش در تمام نظامهای دنیا، یک امر حاکمیتی است و یک امر حاکمیتی هم قابل واگذاری نیست. در بند دوم سیاستهای ابلاغی مقاممعظمرهبری نیز آمده است مهدکودک تا دانشگاه، سیاستگذاری و برنامهریزی و اداره امور بر عهده آموزشوپرورش است. این نکته بسیار مهمی است. همچنین فرض بر این است که نهاد تعلیم و تربیت و سازمان آموزشوپرورش مانند هر نهاد و سازمان دیگری، ذیل نظام اسلامی همان رویکرد و توجه را دارد. کل نظام سند تحول بنیادین ما هدف اصلی آن تحقق مراتبی از حیات طیبه است و زیربنای فلسفی و نظری آن تعلیم و تربیت براساس مبانی دینی است. اینکه ما بیاییم این موارد را نادیده بگیریم و با عناوین مختلف این شبهه را ایجاد کنیم و این اعتماد را از عامه مردم بگیریم که ما مسیری را انتخاب میکنیم که بنا به دلایلی نظام آموزشی صلاحیت لازم را ندارد، بهنوعی زیر سوال بردن فعالیت ارزشمندی است که سالها در آموزشوپرورش انجام شده است.»
معاون سابق وزیر آموزشوپرورش همچنین در ادامه افزود: «فراموش نکنیم همین نظام آموزشوپرورش 36 هزار دانشآموز و معلم شهید به جامعه تقدیم کرده است. این افراد که در مدارس دیگری مانند مساجدمحور تحصیل نکرده بودند. اینکه ما با هر وسیلهای اعتماد عمومی را نسبت به نظام آموزشی خدشهدار کنیم، بهنظر من صلاح نیست و این امری است که در رویکرد مدارس مساجدمحور دیده میشود. یعنی با انگارههایی که مثلا نظام تعلیم و تربیت فعلی، واجد صلاحیت نیست و ما باید به شکل خاص راه خودمان را جدا کنیم. این بهنظر من یکی از نکات مهمی است که باید در نقد این دست از مدارس به آن توجه داشت.»
تعلیم و تربیت یک علم تخصصی است
حکیمزاده در ادامه این گفتوگو به تخصصی بودن امر تعلیم و تربیت اشاره کرد و گفت: «تعلیم و تربیت یک امر تخصصی است. یک علم است و بههرحال باید یک متولی تخصصی داشته باشد. مثل بهداشت و درمان که یک علم است. همانطور که شأن امور علمی پزشکی یا مهندسی حفظ میشود باید شأن علم تعلیم و تربیت نیز حفظ شود. البته من معتقدم این مهمترین علم است؛ چراکه سر و کارش با تربیت انسان است. اگر قائل به این نگاه تخصصی باشیم، بنابراین نمیتوان از یک نهاد تخصصی سلب صلاحیت کرده و آن را تحت هر عنوان دیگری واگذار کرد. از آنجایی که این نهاد تخصصی، صلاحیت افراد فعال در این زمینه را باید احراز کند، نمیتوان از آن سلب صلاحیت کرد. نمیتوان صلاحیت این نهاد تخصصی را نادیده گرفت و گفت خب ما این را به بخشهای مختلف واگذار میکنیم. مثلا امروز به مساجد مدارسمحور و فردا ممکن است متقاضیانی باشند که محور دیگری را برای آموزش درنظر بگیرند و تشتت بهوجود خواهد آمد.»
امکان ظهور جریانهای خاص در مساله مدارس مسجدمحور
وی همچنین ادامه داد: «یکی از کارکردهای اصلی نظام آموزشی در کنار فراهمسازی فرصت برای رشد و اعتلای افراد، این است که به هویتبخشی و انسجام اجتماعی کمک میکند. همچنین بهعنوان بستری ظاهر میشود که دانشآموزان از گروههای مختلف در مکانی بهعنوان مدرسه در کنار یکدیگر جمع میشوند و در پیوند با یکدیگر انسجام اجتماعی شکل میگیرد. همانطور که در گذشته و اکنون به جداسازی دانشآموزان در مدارس خصوصی و غیردولتی نقد دارم؛ این جداسازی نیز به نوبه خود نهتنها کمکی به انسجام اجتماعی نمیکند، بلکه انسجام اجتماعی را دچار خدشه جدی میکند.»
حکیمزاده همچنین معتقد است باید نگاه تاریخی به این جریان داشته باشیم. او در این باره تصریح میکند: «ممکن است گروهی با دغدغه و با نیت خیر وجود داشته باشند ولی اعتبار نهاد رسمی تعلیم و تربیت را خدشهدار میکنند و به این بهانه، راهشان را جدا میکنند. زمانی که نظارت وجود نداشته باشد و امکان نظارت نیز بهطور رسمی وجود ندارد و نمیتوان انتظار داشت که این گرایش را محدود کرد. ما کشوری با تنوع قابل توجه فرهنگی و قومیتی هستیم. ممکن است جریانهای مختلف دیگر مدعی و دنبال این باشند که دانشآموزان را در مساجد مربوط به گرایشهای خاص خود پرورش دهند، نظام رسمی نیز نظارتی روی آنها ندارد. اگر دید وسیعتری به تجربه سایر کشورها داشته باشیم، این کشورها تجربه بسیار منفی داشتهاند و گاهی اوقات نیز حتی مشکلات امنیتی جدی برای جامعه ایجاد کرده است که این موارد را باید درنظر داشت.»
غربت کودکان با سیستم اصلی آموزشی
معاون سابق وزیر آموزشوپرورش معتقد است باید درنظر داشت که بحث سند تحول ما، تربیت متوازن و چند ساحتی است. وی ادامه داد: «اینکه ما یکدسته از کودکان را جدا میکنیم، چه تضمینی وجود دارد که این تربیت تمام ساحتی شکل بگیرد؟ کجا میتوان اطمینان پیدا کرد آن رویکردی که برای تربیت اعتقادی مدنظر است، دقیقا همان رویکردی باشد که مدنظر نظام رسمی است و چهبسا پیامدهای پیشبینی نشدهای نیز در آینده گریبانگیر جامعه شود که بهدلیل عدمدقت به چنین تصمیماتی رخ دهد.»
حکیمزاده همچنین معتقد است که برنامه درسی رسمی ما با توجه به اسناد بالادستی تنظیم شده و رویکرد آن تربیت متعادل و متوازن در تمام ساحتهاست. او گفت: «اگر قرار است این برنامه رسمی نادیده گرفته شود، چه کسی نظارت خواهد کرد که بر چه اساسی برنامه درسی جایگزین میشود؟ چه کسی صلاحیت آن را تایید میکند؟ کما اینکه در تجربههای عملی که من مسئولیت داشتم، همین مسائل را مطرح کردم. در برخی از تجربهها که صرفا براساس یک دغدغه پیش گرفته شده بود، نتایج نگران کنندهای داشتیم. بچههایی که از سیستم آموزشی جدا شده بودند، ما با این مساله مواجه شده بودیم که این کودکان هیچ نسبتی با برنامه درسی ندارند و حتی مهارتهای پایه را هم نداشتند و خانوادهها نگران و پیگیر این بودند که این دانشآموزان از طریق یک آزمون به سیستم آموزشوپرورش رسمی بازگردند. خانوادهها ممکن است که آگاهی نداشته باشند و تحت تاثیر قرار بگیرند.»
حکیمزاده در پایان گفت: «در زمینه معلمان نیز داستان همین است. به هرحال هر معلمی برای ورود به آموزشوپرورش باید در برنامههای تربیت معلم شرکت داشته باشد. صلاحیت افراد از طریق نهادهای مختلف بررسی و گزارش میشود. یک معلم باید صلاحیتهای تخصصی و تربیتی و ویژگیهای شخصیتی متناسب داشته باشد. وقتی ما امر را واگذار میکنیم، چه تضمینی وجود دارد که این امور رعایت شوند؟ به هرحال مردم اعتماد میکنند و کودکانشان را به مدارسی تحت عنوان مدارس مسجدمحور میفرستند. در غیاب سازوکار نظارت رسمی، بحث تربیت تخصصی معلم به فراموشی سپرده میشود.»
نسبت طرحهای نظام آموزشی باید با تقویت و تضعیف این سیستم مشخص شوند
همچنین امیرحسین سلطانیفلاح یکی دیگر از فعالان حوزه تعلیم و تربیت است. او در گفتوگویی به «فرهیختگان» گفت نکتهای که با مدارس خاص و با تیپهای مختلف مطرح شدهاند، این است که متناظر با فرمایشات رهبری درخصوص آموزش باشند. سلطانیفلاح گفت: «تاکید مقاممعظمرهبری بر آموزشوپرورش رسمی است که شانیت آن به عهده حاکمیت است. مثالش آن است که ما در نظامهای مختلف دنیا با چند مساله مواجه هستیم که اساسا آن مسائل، وظیفه آن دولت و حاکمیت هستند که آنها را ایجاد و برای عموم افراد جامعه تسهیل کند. یکی از آن نظام سلامت و دیگری نظام آموزشوپرورش است که بیهیچ آموزشی در اختیار عموم مردم قرار بگیرد. آنچه ما در تعلیم و تربیت باید روی آن تاکید کنیم این خطمشیای است که ایجاد و بیان شده که نظام تربیت رسمی نباید ضعیف و نظام آموزشوپرورش رسمی باید تقویت شود؛ طرحهای آموزشوپرورش را باید در نسبت با این امر بسنجیم. این باور سلطانیفلاح در رابطه با ظهور مدارسی تحت عنوان مدارس مسجدمحور است.» او در ادامه اظهار کرد: «اگر چنانچه ما طرحی دادیم و بر تقویت مدارس دولتی منجر نشود و همبستگی منفی نسبت به مدارس دولتی وجود داشته باشد، در آن موقع مواجهه ما با مساله چگونه خواهد بود؟ این یک نمای کلی است. اما آنچه درباره مدارس مسجدمحور است این است که این مدارس میزان شفافیتی که باید در پرداخت به مسائل داشته باشند را حداقل برای بنده ندارد، یعنی ما در سند تحول بنیادین بخشهای جدی داریم که اساس تعلیم و تربیت روی آن بنا میشود. امری که در مدارس مسجدمحور میبینیم در این حیطه قرابتش با سند تحول بسیار بالاست. در مواقعی میگوییم که اساسا رسالت یک مدرسه و تنوع آن به قدری متفاوت است که در ساختار آموزشوپرورش نمیگنجد و یک ایده تحولی محسوب میشود. اما گاهی اوقات اینگونه نیست.»
موازیکاری با نظام اصلی آموزشوپرورش
سلطانیفلاح در این رابطه ادامه داد: «مثلا مدارس مسجدمحور گمان من این است که بر اموری در اهداف، ماموریتها و چشماندازش تاکید دارد که نظام تعلیم و تربیت در وضعیت کنونی روی آن تاکید دارد، یعنی یک کاربست ویژهای ندارد که اگر چنین مدرسهای ایجاد نشود مسیر نیفتادن در چالشهای فعلی آموزشوپرورش، میسر میشود. این عدم شفافیت در مسیر اجرایی و عملکردی که وجود دارد اصل مساله است. مدارس مسجدمحور روی یک دسته از مسائل تاکید میکنند. مثلا بحث خانواده امری بود که در مدارس مسجد حور مورد تاکید بود. اینکه نقش خانواده در تعلیم و تربیت بسیار مهم است اما ایدهای که در آن پرداخته شده این است که مشارکت خانوادهها در تعلیم و تربیت را بیشتر کنند. این موردی است که در نظام آموزشوپروش فعلی هم پیش گرفته میشود. همچنین ارتقای توانمندی والدین باز هم در آموزشوپرورش کنونی در نظر گرفته شده است.» این فعال حوزه تعلیم و تربیت همچنین گفت که ممکن است شاخصهایی در مدارس مسجدمحور به آن پرداخته شود که در نظام آموزشی کمتر مورد توجه است. وی افزود: «ما معتقدیم یکی از چالشهای جدی کنونی نظام تعلیم و تربیت، در بحث تعامل خانواده و مدرسه، روی سبک زندگی آنگونه که باید تاکید نمیکند. مثلا معیار ما سبک زندگی اسلامی است اما آیا این نکته و نکاتی از این دست میتوانند دلالت کنند که گونهای از مدرسه به وجود بیاید که چنین ایدهای داشته باشد؟ از نظر من بنده کافی نیست؛ هرچند امکان دارد لازم باشد اما باز هم تاکید دارم که کافی نیست. ما وقتی میتوانیم تمرکز کنیم و الگویی از مدرسه ارائه دهیم که تفاوتهای خاص و مطرحی با نظام تعلیم و تربیت کنونی داشته باشد و براساس معیارهای جدید باید بتوانیم چرخشی در مدارس ایجاد کنیم. اما آنچه من مشاهده میکنم الگوهایی که درحال حاضر در مدارس خاص وجود دارند آنگونه که باید تغییر ایجاد کنند، نتوانستهاند موفق باشند.»
مدارس خاص برای دانشآموزان خاص
سلطانیفلاح در ادامه گفت: «از طرفی این مدارس خاص، شاخصههای بعد اجتماعی را هم تحت تاثیر خودشان قرار دادهاند. مثلا به جای اینکه مدرسه عمومیت مفهوم تربیت را نشان دهد تربیت را قشربندی کرده است. بماند که نظام تعلیم و تربیت رسمی هم چنین خطاهایی دارد که اصلا وارد آن بحث نمیشوم. مثلا مدارسی ایجاد کردیم که فقط دهکهای مشخصی میتوانند از آموزش آن مدارس برخوردار شوند. یا فقط وقتی از یک تیپ خاصی باشند، از آن مدارس بهره ببرند. این امر آموزشوپرورش را وارد یک جریان قشربندی و طبقهبندی کرد. آموزشوپرورشی که اساسا تعلیم و تربیت آن برای عموم جامعه است و از طرفی هم مقداری عمومیت انسجام اجتماعی آن را به چالش کشاند.» این کارشناس تعلیم و تربیت در انتقاد به مدارس مسجدمحور افزود: «ایده مدارس مسجدمحور آسیبشناسی خوبی است و خوب توانسته تشخیص دهد که باگهای آموزشوپرورش کجاست و آموزشوپرورش کجا باید دقت کند و نمیکند. اما آیا توانستیم از این آسیب ایدهای منسجم استخراج کنیم که این آسیبها را پوشش دهد و حداقلترین آسیبها را هم داشته باشد؟ این ایده بسیار جای کار دارد تا این ایده در قامت ایدهای باشد که بهعنوان یک تحول شناخته شود.»
ظهور و بروز یک آسیب اجتماعی دیگر
سلطانیفلاح همچنین در ادامه تاکید کرد: «ایدهای که متولد میشود به اندازهای که باید جامع نیست که بتواند آسیبهای کنونی را پوشش دهد. مثلا گمان کنیم محتوای درسی کتابهای فعلی ناکارآمد است. همه این را قبول داریم. اما باید ببینیم که آیا من کارآمدی کافی برای جایگزینی یک محتوای دیگر به جای کتب درسی فعلی را دارم؟ از طرفی دیگر باید ببینیم آیا با ایجاد یک مدرسه خاص، بستر بروز یک آسیب دیگر را فراهم نکردهایم؟ نکته اصلی دقیقا این است، یعنی کارکرد اجتماعی مدرسه است. نکتهای که باید روی آن حساس باشیم مساله کارکرد اجتماعی دانشآموزان و مدرسه است. آیا اساسا مدرسهای که بهصورت موازی در کنار نظام آموزشی فعلی فعالیت میکند، باعث به وجود آمدن شکاف و افزایش این شکاف نمیشود؟ این سوال جدی است. برای همین میگوییم تجربهای که امروز به وجود آمده است، عموما مدارسی که با ایدههای تحولی تربیتی روی کار آمدهاند و یک سیکل مشخص داشتهاند، به ساختار تعلیم و تربیت اصلی کمک نکردهاند که هیچ؛ متاسفانه سبب بروز یک آسیب دیگر شدهاند و آن آسیب در قامت یک آسیب اجتماعی ظهور کرده است.»
تعاریف مختلف تئوری و رویههای مختلف عملی
حسین سیستانی، معلم و پرسشگر تعلیم و تربیت نیز معتقد است پرسشها و ابهامها پیرامون این طرح آنقدر زیاد است که نمیتوان بهسادگی موضع موافقت یا مخالفت تام گرفت.
او در گفتوگو با «فرهیختگان» میگوید: «به اعتقاد بنده، مادامی که برخی زیرساختهای نظری و ریشهها را تعیینتکلیف نکنیم، نمیتوان بهراحتی درباره خرده پدیدهها نظر قطعی داد. اینجا بنده سه چالش جدی دارم؛ یکی بحث تناقضات مبنایی و پارادایمی حلنشده است. آن هم در دو محور تعریف مفهوم تربیت و یکی هم در موضوع مدل اداره جامعه و نسبت و سهم مردم برای مشارکت در آن است. علیرغم تلاشهای فراوان اما بهنظر میرسد این دو محور را بهطور قطعی، در چهار دهه اخیر نتوانستهایم حل کنیم. برای همین یک زخم درماننشده و صرفا تسکینیافته است که هر از گاهی دوباره سر باز میکند و چالشساز میشود. در موضوع تربیت ما دو نگاه داریم؛ یک نگاه این است که مساله تربیت را در یک دوگانه کلی و جزیی میبینند.» سیستانی توضیح میدهد: «مثلا مقاممعظمرهبری در کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی معتقدند حکومت و کلیت جامعه باید کارخانه انسانسازی باشد. آنجا به صراحت و به لفظ میگویند این مدرسهبازیها را باید کنار گذاشت و از آن عبور کرد. از یک طرف دیگر مخصوصا در فضای دانشگاهی و بهویژه علوم تربیتی ما هم تربیت، معنای دیگری دارد. آن علم بر محوریت واژه اجوکیشن بنا شده اما ما آن را به دو واژه آموزشوپرورش ترجمه کرده و صرفا خود را فریفتهایم؛ در صورتی که موضوع پرورش و تربیت در اندیشه اصیل اسلامی ما کاملا معنای متفاوتی دارد. وقتی میگویم علوم تربیتی یا خود واژه تربیت را به کار میبریم هنوز به یک جمعبندی نرسیدهایم که مرادمان برداشت اولیه در مفهوم بعثت و ولایت در پارادایم توحیدی است یا این برداشت دومی در حوزه اجوکیشن در پارادایم غرب جدید. قطعا ایندو دلالتهای مشترکی هم میتوانند داشته باشند. اما تناقضات مبنایی دارند که ریشه مسائل بعدی مثل همین موضوعات تنوع مدارس میشود.»
این معلم و پرسشگر حوزه تعلیم و تربیت ادامه میدهد: «پس از آن در پارادایم بومی خودمان باز هم در مساله تربیت بین فضلا و علمای مختلف برداشتهای متفاوت وجود دارد. بعضیها مثل آقای صفایی حائری معتقدند بحرانی بودن فضا و چالشها، از قضا خودش بستر حقیقی رشد و تربیت است و انسان در مواجهه با این چالشها است که میتواند به خودآگاهی برسد و خودش را رشد بدهد و به کمال برسد. برخی نیز نگاه متفاوت دیگری دارند که به تعبیری لفظ گلخانهای را میتوان به آنها اطلاق کرد. آنها معتقدند بچهها را باید در یک محیط طیب و پاکیزه نگه داریم و نگذاریم آفتهای اجتماعی مختلف به آنها برسد. این ایده حتی پس از انقلاب و تشکیل حکومت اسلامی هم همچنان پابرجاست. لذا اینکه تربیت اسلامی در کدام یک از دو شیوه باید پیش برود را ما هنوز نتوانستهایم حل کنیم. ایراد اصلی اینجاست. اینجا باید ابتدا نقد و بررسی و سپس حل کرد. این تازه محور اول بود. در محور دوم و موضوع، میزان، سهم و چگونگی مشارکت مردم در اداره امور حکومت هم هنوز ابهامات بسیاری داریم که باز کردنش فرصت دیگری میطلبد.»
مسئولیت اجرایی نشدن سند تحول بالاخره به عهده چه کسی است؟
سیستانی همچنین میافزاید: «اگر از مورد اول یعنی تناقضات مبنایی بگذریم، مورد دوم تناقضات نهادی و ساختارهای تصمیمگیری، تقنینی و نظارتی کشور ماست. مثلا درباره موضوع آموزشوپرورش فارغ از برخی مجموعهها و نهادها و شخصیتهای بسیار پر نفوذ، در ساحت رسمی نظام تربیت رسمی و عمومی نهادهایی چون شورای عالی آموزشوپرورش، شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجلس شورای اسلامی به عنوان سه نهاد رسمی هستند که به صورت مستقل و مجزا شروع میکنند به تصمیمگیری و موضوعات مختلفی را بررسی میکنند. این باعث میشود که ما بعدها در حوزه نظارت و پاسخگویی و مسئولیتپذیری هم به مشکل بخوریم. ظاهرا دیوان عدالت اداری از لحاظ قانونی نمیتواند به مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی ورود پیدا کند و چالشهای دیگری که از این دست به وجود میآید.»
او همچنین میافزاید همه اینها باعث شده ما وقتی به یک نارسایی میرسیم ندانیم بالاخره عامل این بیماری کجا بوده. باید برویم یقه کمیسیون آموزش را بگیریم یا شورای عالی انقلاب فرهنگی و یا شورای عالی آموزشوپرورش. سیستانی میگوید: «الان مسئولیت عدم اجرای سند تحول آموزشو پرورش پس از یک دهه از اجرای آن با کیست؟ برای این پرسش ساده نمیتوانید مشخص کنید مسئول کیست. در چنین فضایی نمیشود یک ساختار منسجم قانونی شفاف و پاسخگو را در حوزه سیاستگذاری و خطمشیگذاری نظام تربیت رسمی وضع کنیم.»
سیستانی در کلیت بررسی ماجرای مدارس مسجدمحور میگوید: «مورد سوم بحث تناقضات روشی است که دو تناقض قبلی بر آن اثر میگذارند. این امر، مقداری به مساجد و گونههای مختلف غیررسمی نزدیک میشود. مثلا ما قبلا تجربه مدارس طبیعتمحور را داشتیم که با چالش مواجه و تعطیل شدند. اینکه در حوزه تنظیم برنامه درسی آیا قرار است ما از یک سیستم متمرکز استفاده کنیم یا نه، قرار است که سیستم غیر متمرکز باشد؟ این چالشها را من اصطلاحا روشی میدانم که مهمترینش در حوزه برنامه درسی آن هم به تعبیر کلان است که در آن روشهای آموزش، محیطهای یادگیری، سرفصلها، اهداف، نظام سنجش و چیزهای دیگر را هم توضیح میدهد. ما این را هم نتوانستیم حل کنیم. این سه چالش نظری و جدی ما است. بدون تعیینتکلیف کردن اینها نمیتوان وارد بحثهای بعدی شد.»
راهکار جداسازی یک بخش خاص از سیستم است؟
او بهطور خاص در رابطه این ایده گفت: «درخصوص مصوبه اخیر مجلس مثلا وقتی که داریم توضیح میدهیم که ما میخواهیم مدارس مسجدمحور داشته باشیم که فضای تربیتی و پرورشی خوبی داشته باشد تلویحا داریم اعلام میکنیم نظام رسمی وضعیت پرورش و تربیت خوبی ندارد. من هم موافقم اما وقتی تربیت رسمی ما وضعیت خوبی ندارد آیا راهکار این است که بخشی را از سیستم جدا کنیم؟ حالا بقیه دارند در یک مسیر قهقرایی میروند؛ خب بگذار بروند. ما و چند نفر دیگر از این قطار پیاده میشویم و مسیر دیگری برای خودمان تعبیه میکنیم. آیا این پاسخ منطقی و شرعی و اخلاقی است؟ تا جایی که بنده میدانم این راهکار هم با منظومه رهبرمعظم انقلاب و هم با منظومه امام خمینی همخوانی ندارد. شاید اینکه ما سالهاست در فرآیند دولتسازی و جامعهپردازی داریم در جا میزنیم به دلیل فقدان همین نگاه باشد. من این چالشها را ارجح میدانم. چالشهایی که موجب یکسری کژکارکردیها میشوند.»
بدون هیچ پشتوانه تحقیقی کار درحال انجام است!
مساله مورد بحث دیگر سیستانی مرتبط با ابهامات تاسیس مدارس مسجدمحور است. او در ادامه گفتوگو با «فرهیختگان» افزود:«موضوع بعدی هم مربوط میشود به یکسری ابهامات. مجوز تاسیس مدرسه مسجدمحور خیلی برایم جای تامل بود. این که بدون هیچ پشتوانه کارشناسی متقن و شفاف این کار دارد انجام میشود، یعنی نه مرکز پژوهشها گزارش سیاستی مشخصی دارد، نه پژوهشگاه آموزشوپرورش در این فضا مطالعهای انجام داده و نه فضای اندیشکدهایمان کار عمیقی کرده است. یکی از نمایندگان مجلس در حال بررسی قانون یک پیشنهادی را ثبت میکند و آنجا در حد چند دقیقه دغدغههای بسیار خوبی را مطرح میکند و نمایندههای مجلس با یک رای قاطع چنین موضوعی را تصویب میکنند. من فکر میکنم بعضی از چالشهایی که در آینده با آن مواجه خواهیم شد ناشی از این است که ما در لحظه قانونگذاری نتوانستهایم پیامدهای کارهایمان را بسنجیم. باید مسئولیت کارهایمان و تبعاتش را بپذیریم و در فرآیند شفافی پاسخگو باشیم. این ابهام برای من واقعا جدی است که آیا پشتوانه پژوهشی یا گزارش سیاستی از مراجعی مثل مرکز پژوهشگاه پژوهشهای مجلس، پژوهشگاه آموزشوپرورش و دانشکدههای علوم تربیتی وجود دارد یا نه.»
احتمال ظهور مدارس با محوریت امور دیگر
این معلم در ادامه گفت: «موضوع بعدی این است که اگر قرار باشد که ما باب جدیدی را باز کنیم، یعنی قانون مدارس غیردولتی است؛ امروز یک ماده و بند اضافه کردیم با عنوان مدارس مسجدمحور. فردا یک گروه دیگری میتوانند بیایند و در همین مکانیسم غیرشفاف، غیرمنطقی، غیرعلمی و غیرپژوهشی بگویند میخواهیم خواهیم مدارس فرهنگسرامحور را مثلا با همکاری شهرداریها ایجاد کنیم. یا یک گروهی از علاقهمندان به طبیعت و محیطزیست میتوانند بیاییند بگویند ما با سازمان محیطزیست مدارس طبیعتمحور را میخواهیم تاسیس کنیم. با این منطق به جای مسجد هر چیز دیگری را میتوانید محور قرار بدهید. هر گروهی هم دلایل خاص خودش را دارد. مثلا ما در دهههای پیشرو با بحران محیطزیستی جدی در فلات ایران مواجهیم و کلی از دغدغههای شبیه به اینکه در جای خود دغدغههای محترمی است. اما آیا تنها راهکار این است؟»
بعضیها میخواهند زمین بازی را به هم بزنند
سیستانی معتقد است جریانی وجود دارد که نظام فعلی آموزشوپرورش را فاقد کارکردهای مطلوب میداند، البته آنها را صاحب حق میداند. اما این جریان میخواهند با تکیه به این آسیبشناسی و دغدغه محترمی که دارند اصطلاحا زمین بازی را برهم بزنند. او ادامه داد: «مدتهاست پرسشی برایم وجود دارد. آیا تنها راه این است که ما مدارس دولتی را به حال خودش رها کنیم و مدارس ویژه مذهبیون و دغدغهمندان تاسیس کنیم یا راههای دیگری هم وجود دارد؟ بهعنوان مثال طی یک دهه اخیر که ما شاهد گسترش فضای مسجدمدرسهها بودیم همزمان با آن بیش از 200 هزار نفر از طریق آزمونهای استخدامی وارد آموزشوپرورش رسمی شدند. من نمیدانم مجموع این دوستان دغدغهمند در کشور چند هزار یا چند 10هزار باشد اما احتمالا چند 100 هزار نخواهد بود. نمیشد ما به جای اینکه برویم سراغ این روشهای دیگر خودمان وارد ساختار رسمی آموزشوپرورش شویم و دغدغههای خودمان را حفظ کنیم؟ هر چند نفر طرحی را برای مدیریت یک مدرسه طراحی کنیم و برویم آنجا به خانوادهها ارائه کنیم، مشارکت آنها را جلب کنیم و بتوانیم اهداف و دغدغههای عالی خودمان را آنجا محقق کنیم.» سیستانی همچنین عنوان کرد: «یکی از مهمترین کلیدواژههای برزمینمانده سند تحول آموزشوپرورش بحث مدرسهمحوری است و مدیر مدرسه بهعنوان یک شان مهم مدیریتی میتواند فرآیند تحول در مدرسه خودش را راهبری کند. این بزرگواران میتوانستند از این مسیر وارد بشوند و چالشها را کم کنند. فارغ از موضوع مدارس مسجدمحور اتفاقی که ما امروز با آن مواجه شدیم، میتواند یک فرصت یا یک تهدید باشد. من تصورم این است که ما واقعا باید وارد یک عصر جدیدی بشویم و تداوم رویههای قبلی نمیتواند به کشور ما کمک کند. فرصتی به وجود آمده که ما بیاییم دربارهی کژکارکردیهای آموزشوپرورش و نظام رسمیمان صحبت کنیم، ریشهیابی کنیم و مدلهای مختلف ارائه داده و ایده برای حل این مساله بدهیم. یک تهدیدی هم وجود دارد که مثل سابق این موضوع هم مثل بقیه موضوعات تبدیل به یک دوقطبی بشود.»