سیدمهدی طالبی، خبرنگار گروه جهانشهر: در هفتم اکتبر، حماس گروهی که گفته میشود بین 20 تا 25 هزار نیروی ثبت نامی دارد، ضربهای به رژیم صهیونیستی زد که تمام ارتشهای عربی روی هم رفته تا به امروز نتوانستهاند چنین کنند. رژیمصهیونیستی با پشتیبانی و فرماندهی آمریکا، تجاوز به غزه را آغاز کرد تا حماس را نابود و اسرایش را آزاد کند؛ دو هدفی که هیچکدام آنها محقق نشده است. این اهداف محقق نشد تا صهیونیستها برای جبران شکست تحقیرآمیز، به جای نابودی حماس، ترور رهبران آن به ویژه محمد الضیف، فرمانده گردانهای القسام و یحیی السنوار، رئیس دفتر حماس را در دستور کار خود قرار دهند. آنها در تحقق این هدف نیز ناکام ماندند. شکست در میدان آن هم در برابر یک تشکیلات و ناکامی در آزادسازی اسرا و به دنبال آن فشار افکار عمومی در سرزمینهای اشغالی، رژیم را ناچار کرد تا برای رهایی از فشار افکار عمومی و کشاندن پای دیگران به بازی در زمین سوخته، چند عملیات ترور در منطقه را طراحی و به اجرا بگذارد. ترور دو فرمانده سپاه در سوریه و به دنبال آن ترور سیدرضی موسوی، مسئول پشتیبانی جبهه مقاومت در سوریه و در ادامه ترور غروب سهشنبه صالح العاروری، مرد شماره دو جنبش حماس در همین چهارچوب قابل بررسی است. او را یکی از ارشدترین رهبران حماس و رابط اصلی این جنبش با ایران و حزبالله لبنان میدانند. گفته میشود عاروری کمک زیادی به نزدیکی حماس و حزبالله کرده و بر رویکرد «وحدت جبههها» که دلالت بر هماهنگی نزدیک بین اعضای «محور مقاومت» در مبارزه با اسرائیل دارد، تاکید داشته است.
عاروری در اواسط دهه 1980 زمانی که دانشجوی دانشگاه الخلیل بود، درگیر فعالیتهای اسلامی شد. او بلافاصله پس از تاسیس حماس و انتفاضه اول به حماس پیوست و به ایجاد شاخه نظامی حماس، لواهای عزالدین القسام کمک کرد. عاروری در سال 1992 توسط رژیمصهیونیستی دستگیر و زندانی شد و تقریبا تمام 18 سال بعد را در زندان گذراند. در سال 2010، او در جریان مذاکره برای آزادی بیش از 1000 اسیر فلسطینی توسط اسرائیل در ازای تنها یک سرباز اسرائیلی ربودهشده، آزاد شد.
منابع غربی مدعی هستند عاروری که ابتدا در سوریه، سپس در قطر و درنهایت در لبنان مستقر بود، به عنوان یک فرمانده زیرک با تماس در سراسر خاورمیانه، به ویژه با ایران، شهرت پیدا کرد. منابع صهیونیستی مدعی هستند العاروری شبکهها و نفوذ حماس را در کرانه باختری گسترش داد و با فتح، که بر تشکیلات خودگردان فلسطین تسلط دارد، مذاکره کرد. گفته میشود عاروری، در کرانه باختری اشغالی، جایی که در آن متولد شد، فردی تاثیرگذار بوده است. او پس از گسترش شهرکهای یهودینشین در کرانه باختری، گفت «گزینه دیگری» جز «مقاومت همهجانبه» وجود ندارد. از همین رو در سال 2015، خزانهداری ایالات متحده، او را به تامین مالی و هدایت عملیات نظامی حماس در کرانه باختری متهم کرد. ایالات متحده پنج میلیون دلار را برای اطلاعاتی که منجر به دستگیری وی شود، پیشنهاد داد.
در سال 2017 عاروری که قبلا یکی از اعضای «سیاسی دفتر سیاسی» قدرتمند حماس بود، به عنوان معاون اسماعیل هنیه، رهبر این سازمان انتخاب شد. از آن زمان، او فرستاده بلندپایه این گروه بوده و تقریبا در تمام تصمیمات سیاسی مهم شرکت داشته است. اخیرا، عاروری در مذاکراتی که با میانجیگری قطر انجام شد، نقش ایفا کرد و در آزادی اسرای فلسطینی فعال بود. کارشناسان در اسرائیل گفتند مذاکرهکننده کهنهکار مسئول تهیه فهرستی از کسانی بود که هر دو طرف آزاد میکردند.
شاید برای بنیامین نتانیاهو و دولت در آستانه سقوط او، این ترورها در زمان شکست در میدان، برای مدتی بر واقعیات سرپوش بگذارد اما یکی از بزرگترین نگرانیهای محافل امنیتی، تبعات چنین استراتژیهایی است. تحولات چند دهه گذشته نشان داده است که استراتژی ترور، نتیجه معکوس داشته باشد. اهداف قبلی ترور توسط اسرائیل به گاردین گفتهاند که آنها منصرف نشدهاند بلکه مصممتر شدهاند؛ و برخی دیگر پیشنهاد میکنند هرگونه آسیبی که به سازمانهای اینچنینی وارد شود، موقتی است. تحلیلگران همچنین میگویند عواقب ترورها اغلب بسیار غیرقابل پیشبینی است. ترور یک رهبر ممکن است به همان اندازه منجر به ظهور رهبر دیگری شود که به مراتب علیه دشمن صهیونیستی مصممتر است.
منابع صهیونیستی مدعی هستند شهید العاروری از عملیات طوفان الاقصی آگاه بوده است. مشخص نیست این ادعا تا چه اندازه واقعی باشد اما دو سال پیش او در گفتوگو با یک خبرگزاری ایرانی(آنا) با گلایه از روند عادیسازی کشورهای عربی با اسرائیل، از «تغییر معادلات» به دست مقاومت سخن گفته و تاکید کرده بود «بهزودی شاهد اتفاقاتی خواهیم بود که از آن مسرور میشوید.» دو سال بعد، در هفتم اکتبر این اتفاق افتاد و مقاومت فلسطین، معادلات را به کلی تغییر داد.
نقش آمریکا در عملیاتهای ترور
عملیات ترور سیدرضی موسوی، مسئول پشتیبانی محور مقاومت در سوریه و صالح العاروری، معاون دفتر سیاسی حماس دارای اضلاعی تاکتیکی و راهبردی است که رژیمصهیونیستی در تامین هرکدام از آنها بدون آمریکا دارای ضعف است.
به لحاظ تاکتیکی، این عملیاتهای ترور نیازمند پیشرفتهترین دستگاهها و شبکههای انسانی هستند که خارج از توان رژیم قرار دارند، چراکه اگر رژیم به تنهایی دارای چنین توانی بود، آن را به امروز محول نمیکرد. صهیونیستها با وجود تبلیغات پرطمطراق درباره توانمندیهایشان در فناوری و ساخت تسلیحات، وابستگی کاملی به آمریکا دارند. به لحاظ انسانی نیز مقدم بر شبکههای موساد، شبکههای اطلاعاتی غربی در منطقه فعال هستند و اقدامات دیگران از چشمان آنها اغلب دور نمیماند.
به لحاظ راهبردی انجام این دو ترور نیازمند پناهگاهی است تا عاملی که عملیات به نام آن ثبت شده است، بتواند از مجازات و یا مجازات فوری و سطح بالا در امان بماند. در این حوزه نیز به طور آشکار پناهگاه رژیم پس از هر جنایتی آمریکا و توان این کشور است.
به لحاظ کلان حضور آمریکا در جنایات دمشق و بیروت محرز است اما شواهد دیگری نیز برای این موضوع وجود دارد. ساعاتی پس از ترور معاون دفتر سیاسی حماس، روزنامه نیویورک تایمز به نقل از دو مقام آمریکایی گزارش داد که رژیمصهیونیستی مسئولیت حمله هوایی به ناحیه جنوبی بیروت را که منجر به ترور صالح العاروری، معاون رئیس دفتر سیاسی حماس شد، بر عهده دارد. این اقدام در ابتداییترین موضوع نشاندهنده تلاش آمریکا برای مبرا کردن خود از اتهام و انتقامهای آتی و متوجه ساختن این ضربات به سمت رژیم است؛ اساسا نقشی نیز که برای یهودیان در غرب آسیا در نظر گرفته شده، پیشبرد منافع غرب با خون یهودیان است.
همزمان با تلاش آمریکا برای سوق دادن اتهامات و انتقامها به سمت رژیم، پایگاه آکسیوس ادعا کرد آمریکا پیش از عملیات از ترور باخبر نبوده و مقامات صهیونیست واشنگتن را در حین عملیات از اجرای آن باخبر کردهاند. این خبر نشان میدهد آمریکا میداند که بیاطلاع بودنش از ترور امری غیرقابل باور و خندهدار است، از این رو به لحاظ رسانهای قصد دارد ضمن تایید مطلع بودن خود از این عملیات، آن را محدود به لحظه آخر کند.
نقش پررنگ آمریکا در ترور مقامات ایرانی و فرماندهان محور مقاومت پاسخ سنگینتر به این کشور را ضروری میسازد. تا زمانیکه ضربات تلفاتگیرانه محور مقاومت در منطقه به سپر بلای واشنگتن یعنی تلآویو اصابت کند، آمریکاییها متوقف نخواهند شد، آن هم به یک دلیل واضح؛ زیرا تبعات اقدامات آمریکا دامنگیر این کشور نمیشود.
با توجه به ورود مستقیم آمریکا به درگیریها و گرفتن تلفات از محور مقاومت و کشیده شدن دامنه تجاوزات به ترور رهبران محور، ضروری است حملات به پایگاههای آمریکا بر مبنای بروز تلفات در نظامیان این کشور بازتنظیم شود.
روند مقابله چه بود؟ الان چیست؟
رژیمصهیونیستی با توجه به بروز روند تکثر قدرت در جهان که باعث شده علاوهبر قدرتهای جهانی، بار دیگر قدرتهای منطقهای نیز به بازیگرانی موثر تبدیل شوند، به این درک رسید که اگر دیر بجنبد، حیاتش در معرض خطر قرار میگیرد. در میان قدرتهای منطقهای حاضر در غرب آسیا که شامل ایران، ترکیه و عربستان سعودی میشوند، تنها خطر بزرگ برای رژیم، ایران بود. ترکیه و عربستان سعودی منافع و سبک بازی متفاوتی نسبت به ایران دارند و از سوی دیگر متحد آمریکا به حساب میآیند. صهیونیستها برای آرامسازی این دو متحد و همچنین دیگر کشورهای منطقه، با فشار آمریکا عادیسازی را به پیش بردند که یک دستورکار سیاسی بود. آنها اما برای مقابله با ایران و محور مقاومت دستور کار امنیتی را در پیش گرفتند که شامل ضربه به اضلاع محور مقاومت و ناکارآمدسازی نفوذ منطقهای ایران بود. برخلاف تبلیغات، آنچه میتواند رژیمصهیونیستی را محو کند، نه سلاح هستهای یا حتی توان موشکی ایران، بلکه نفوذ منطقهای آن است.
بر مبنای این سیاست، رژیم ابتدا قصد داشت بر محور مقاومت در داخل جغرافیای فلسطین غلبه کرده و سپس به سمت لبنان یا سوریه حرکت کند. سرکوب شدید مقاومت در کرانه باختری و حمله به جنین در نیمه نخست سال جاری بر همین مبنا قابل ارزیابی است. با نابودی نسبی امکانات مقاومتی در کرانه باختری، هدف دوم غزه بود. شهید العاروری در روز نخست جنگ طوفان الاقصی افشا کرد رژیم قصد داشت طی هفت تا ده روز آینده به حمله گستردهای علیه غزه دست بزند.
گفته میشود طی پنجم شهریور ماه تا پنجم مهر ماه تقریبا یک ماه پیش از عملیات 7 اکتبر، صهیونیستها 10 عملیات نظامی در کرانه داشتهاند اما در غزه تعداد این عملیاتها به 17 مورد بوده است. با توجه به قریبالوقوع بودن آغاز حمله به غزه، حماس در حملهای پیشدستانه در 7 اکتبر با متلاشی ساختن لشکر غزه و کشته و زخمی کردن 6 هزار نفر از اعضای آن و گریختن مابقی پرسنل، موفق شد ضربهای سنگین به صهیونیستها وارد کند. این ضربه باعث شد رژیم و آمریکا در شرایط دشواری عملیات خود علیه غزه را آغاز کنند.
امروز آمریکاییها از اصلیترین مشوقان تداوم اقدامات در غزهاند. در روزهای اخیر ژنرال دیوید پترائوس که پیش از این ریاست نیروهای آمریکایی در عراق و فرماندهی سازمان سیا را برعهده داشت، به مقامات رژیم نوید داده همانگونه که داعش نابود شد، نابودی حماس در غزه نیز هدفی دستیافتنی است. این مساله نشان میدهد آمریکاییها قصد دارند داعش و محور مقاومت را در ایدئولوژیکبودن، یکسان دانسته و همانگونه که داعش با فشار نظامی نابود شد، محور مقاومت را نیز تحت فشار، نابودشدنی میدانند. با اینحال آنها در محاسبات خود چند اشتباه داشتهاند. نخست آنکه اقدامات آنها علیه نهضتهای انقلابی و مقاومتی طی چهار دهه اخیر سراسر شکست خورده است. دوم آنکه، محوری که داعش را نابود کرد محور مقاومت بود، نه جبهه غربی و سوم آنکه، وضعیت منطقه با یک دهه قبل متفاوت شده است. اگر مبارزه با داعش محبوبیت میآورد، مبارزه با محور مقاومت نفرتآور است. نظرسنجیهای متعددی نشان میدهند جایگاه آمریکا در میان افکار عمومی منطقه به دلیل حمایت از رژیم افول کرده است. موضوع دیگر حمایت افکار عمومی غربی از اقدامات مقاومتی مردم منطقه بهویژه فلسطینیان است بهگونهای که بیش از نیمی از جوانان 18 تا 24 ساله آمریکایی حمله حماس به رژیم را در 7 اکتبر مشروع دانستهاند. با اینحال آمریکا تصمیم خود را گرفته و مسیر جنگ و تنش را انتخاب کرده است.
نشانههای گسترش جنگ
آمریکا و رژیمصهیونیستی هردو درحال گسترش جنگ در منطقه و خارج ساختن آن از محیط فلسطین اشغالی هستند. آمریکا به بهانه پاسخ به حملات مقاومت تاکنون چهار حمله منجر به تلفات علیه نیروهای مقاومت عراق و یک عملیات آشکار علیه نیروهای مقاومت یمن داشته است.
در نخستین حمله آمریکا علیه مقاومت عراق در روز دوشنبه 22 آبان که منطقه السیال در نزدیکی پل شهر المیادین واقع در شرق دیرالزور سوریه (در مرز با عراق) را هدف قرار داد، یک نفر از نیروهای مقاومت عراق به شهادت رسیده و یک نفر دیگر نیز زخمی شد. دومین حمله در چهارشنبه، اول آذر در منطقه جرف النصر در استان بابل به شهادت هشت نفر از نیروهای مقاومت عراق منجر شد. سومین حمله در روز یکشنبه 13 آذر شهادت پنج نفر را در پی داشت. چهارمین و آخرین اقدام علیه مقاومت عراق نیز روز سهشنبه 5 دی علیه مقر نیروهای حشدالشعبی در استان بابل انجام شد که یک شهید و 20 زخمی داشت. در مجموع نیروهای مقاومت عراق در چهار حمله نیروهای آمریکایی 15 شهید و دستکم 21 زخمی دادهاند.
آمریکا علیه یمن نیز عملیاتهایی را انجام داده است. برخی منابع طی هفتههای قبل مدعی بودند آمریکا حملاتی علیه مواضع ارتش یمن در اطراف شهر صنعا پایتخت این کشور انجام داده است که اتکای این اخبار به شنیده شدن صدای انفجار در این شهر و همچنین تصاویر ماهوارهای بود. با اینحال آمریکاییها به سرعت کار را به درگیری عیان با یمن کشانده و روز یکشنبه 10 دی ماه با حمله به سه قایق نیروی دریایی ارتش یمن 10 نفر از نیروهای این کشور را به شهادت رساندند. به طور خلاصه آمریکا طی پنج عملیات علیه محور مقاومت که شیبی صعودی از ابتدا در ماه آبان تا آخرین عملیات در دی ماه داشته است، 25 نفر از نیروهای محور مقاومت را به طور مستقیم و اثباتشده به شهادت رسانده است. در کنار این حملات آمریکا که به صورت نظامی و علیه نیروها و سربازان حاضر در میدان و پادگانها صورت گرفته است، رژیم نیز در قالب ترور و اقدام علیه رهبران فعال بوده است. آنها در 11 آذر با حمله به حومه دمشق دو نفر از فرماندهان سپاه با نامهای محمدعلی عطاییشورچه و پناه تقیزاده را به شهادت رساندند. در 4 دی ماه در محله زینبیه که یکی از قلبهای امنیتی محور مقاومت در سوریه و پایتخت این کشور است، سیدرضی موسوی، مسئول پشتیبانی محور مقاومت را به شهادت رساندند. در 12 دی ماه نیز در آخرین اقدام، صالح العاروری، معاون دفتر سیاسی حماس در محله ضاحیه بیروت که قلب امنیتی نیروهای مقاومت لبنان به حساب میآید، ترور شد.
آمریکاییها و رژیم در قالب یک جبهه از طریق اقدامات خود جنگ را به جغرافیایی عراق، یمن، سوریه و لبنان کشانده و با ترور فرماندهان ایرانی، تهران را نیز در این جنگ دخیل کردهاند. هدف آنها از این اقدام تنها احیای بازدارندگی، دستاوردسازی برای رژیم و ترمیم خسارات 7 اکتبر نیست، بلکه میتواند تداوم پیگیری نقشه پیشا 7 اکتبر برای سرکوب مقاومت در منطقه باشد. آمریکاییها و صهیونیستها درحال مزه مزه کردن وضعیت هستند تا ببینند آیا شرایط مهیاست یا نه. واشنگتن پس از آنکه حملات مستقیمش به صنعا بدون پاسخ ماند، در روز روشن و به شکل علنی 10 نفر از نیروهای یمنی را به شهادت رساند. در آن برهه هدف از حمله پنهان به صنعا تلاش برای صدور پیام به یمن تلقی شد تا این کشور از حمله به کشتیهای رژیم خودداری کند اما امروز آشکار شده که این حمله، تلاشی برای سنجش وضعیت بوده است.
آمریکا اگر با پاسخ موثر و منجر به تلفات در میان صفوف نظامیانش مواجه نشود، همچنان به اقدامات خود ادامه داده و بعید نیست اگر عرصه را خالی ببیند، نقشه خود را با سرعت و دامنه بیشتری پی گیرد. با این وجود اقدام علیه آمریکا باید شامل مختصات خاص خود باشد.
مختصات پاسخ
اقدامات محور مقاومت علیه آمریکا و رژیمصهیونیستی باید با یکدیگر متفاوت باشند. در این راستا برای عقبنشاندن رژیم، نیاز به حملاتی متمرکز بر جغرافیای فلسطین وجود دارد تا تلاشها برای خارج کردن بحران از این منطقه ناکام بماند. حملات علیه آمریکا اما برخلاف رژیم که شامل حملات متمرکز به منافع و امکانات صهیونیستها در فلسطین اشغالی میشود، باید از پراکندگی برخوردار باشد. تاکنون حملات علیه آمریکا صرفا علیه پایگاههای این کشور در عراق و سوریه صورت گرفته است که این موضوع باید توسعه یافته و حتی به پایگاهها و منابع این کشور در آفریقا کشیده شود. این حملات باید تلفاتگیرانه بوده و توانمندی مقاومت برای حمله به خطوط تدارکاتی آمریکا را آشکار کند.
تروریستها در کرمان دهها زائر سردار دلها را به شهادت رساندند
انتقام از قدرت نرم سلیمانی
«بمبهای منفجرشده از نوع ترکشزا بودند که مخصوص گرفتن تلفات از نفرات است. در این نوع بمب از ساچمه یا برادههای آهن استفاده میشود که پس از انفجار تلفات زیادی از جمعیت بگیرد.» این روایت یکی از کانالهای نزدیک به مقاومت درباره حادثه روز گذشته در مسیر گلزار شهدای شهر کرمان است؛ حادثهای که تا لحظه نگارش گزارش بیش از 103 شهید و 141 مجروح داشته است. بلافاصله پس از این عملیات تروریستی، اکانتهای متعلق به رژیمصهیونیستی با خوشحالی به این جنایت واکنش نشان دادند. اکانت وابسته به موساد در شبکه اجتماعی ایکس نیز نوشت «انفجار اقدامی از سوی سازمانهای مقاومت محلی» بوده است و در بخشی از ادعای خود نوشت «هدف اسرائیل فقط برای ضربه زدن نیست.» اینکه درنهایت در هماهنگی پشت صحنه این جنایت، چه گروهی مسئولیت آن را قبول میکند مشخص نیست، اما شکی وجود ندارد در پس این اقدام، آمریکا و رژیمصهیونیستی قرار دارند؛ هر چند نمیتوان از ابعاد این جنایت و ضربهای که بر پیکره ملت ایران نشست، غافل شد اما در میدان نبرد، چنین حرکت تروریستیای نشاندهنده استیصال طرف مقابل در اقدام است. صهیونیستها تحت شدیدترین فشار در داخل سرزمینهای اشغالی و پس از آن غزه هستند. ارتش صهیونیستی بر اثر تلفات و شکار بیرویه تانکهای مرکاوا، ناچار به عقبنشینی از غزه شد. در شمال، حزبالله روزانه چندینبار مواضع صهیونیستها را هدف قرار میدهد و آنها را مجبور کرده برای سهماه حضورشان در پناهگاه را تمدید کنند. از یمن نیز کشتیهای اسرائیلی یا به مقصد اسرائیل، هدف حملات ارتش این کشور قرار میگیرند. در عراق نیز مقاومت پایگاههای آمریکا را زیر ضربه برده است تا فشار بر فرمانده واقعی میدان افزایش یابد. چهار سال پیش آمریکا برای تضمین امنیت رژیمصهیونیستی، حاجقاسم سلیمانی را به شهادت رساند، اما نهتنها آن تهدید از میان نرفت بلکه صهیونیستها سختتر زیر ضربه رفتند. حالا در آستانه چهارمین سالگرد شهادت این سردار بزرگ، صهیونیستها فهمیدهاند که شهید سلیمانی ترسناکتر و خطرناکتر از قاسم سلیمانی است. از این رو آنها دست به جنایتی بزرگ زدهاند و برای انتقام از سلیمانی و قدرت نرمش، مردم غیرنظامی را به شهادت رساندند تا نشان دهند رژیم تروریست صهیونیستی روی دیگر سکه داعش و تکفیریهاست. تنزل اقدامات این رژیم کودککش تروریست، به اقداماتی که گروهکهای تروریستی انجام میدهند، بیانگر وضعیت واقعی آنهاست. صهیونیستها ضعیف شدهاند و مقصر نخست گرفتاری امروزشان را قاسم سلیمانی و قدرت او حتی پس از شهادت میدانند. او بود که دست فلسطینیها برای 7 اکتبر را پر کرد و حماسهساز شد. اگر انتقام از سلیمانی، اوضاع را برای صهیونیستها رو به راه کرد، انتقام از قدرت نرم او نیز چنین حاصلی خواهد داشت.