امین صالح، روزنامهنگار: نوشتن یادداشتهای روزانه سنت بسیاری از نویسندگان، هنرمندان و حتی سیاستمداران در جهان بوده و هست. بخشی ناپیدا از درون ذهن و زبان شخصیتهای مشهور و نامدار که گذر زمان آنها را ارزشمند میکند و بخشهایی ناگشوده از زمانه، سیاست و تاریخ در عصر آنها را افشار و بازنمایی میکند. این یادداشتها بهطور عمده از آن جهت اهمیت دارند که حاوی مطالبی ناگفته یا حتی برخلاف تصویر عمومی ساختهشده از آن چهره درطول سالهای حیات اوست و حالا بهنظر میرسد نوبت این اتفاق پس از یادداشتها و روزنگارهای بعضا مناقشهبرانگیز سیاسیون در سالهای پس از انقلاب اسلامی به یکی از نویسندگان مناقشهبرانگیز و پرحاشیه معاصر ایران رسیده است؛ جلال آلاحمد.
سراسر زندگی جلال اعم از زندگی شخصی و اجتماعی او در یک نزاع بیپایان با پیرامونش تعریفشده است. او صریح میگوید حتی اگر با غرض و اندیشه بهدنبال بیان چیزهایی باشد که خود میداند صحیح و ثواب نیست. خواه این موضوع در قالب یک گفتوگوی صمیمی و خانوادگی باشد یا یک جمع دوستانه یا یک نزاع قلمی مطبوعاتی یا سخنرانی و حتی فعالیت سیاسی. در زندگی او نمونههای قابلتوجهی از این دست اتفاقات و تحرکات با روایتهای مختلفی از سوی آشنایان او بیان شده است ولی این روزها با انتشار خبر در دست چاپ بودن یادداشتهای روزنوشت او، ایران و ادبیات ایران در انتظار خوانش یک روایت دستاول و مطمئنا پر مناقشه از زندگی و زمانه اوست.
دستنویسهای جلال آلاحمد تا رسیدن به انتشار، دستخوش اتفاقات عجیبی شده است. درباره این یادداشتها روایتشده که بنابر خواست و وصیت آلاحمد از متن آنها سه نسخه کپی میشود، یک نسخه در اختیار اسلام کاظمیه، یکی در اختیار شمس آلاحمد و یکی در اختیار پرویز داریوش قرار میگیرد و در تمام سالهای پس از فوت او سخنی از آنها بهمیان نمیآید. برخی نزدیکان به سیمین دانشور روایت کرده بودند که در اواخر عمر او در پاسخ به این سوال که فرجام یادداشتها چه شده عنوان میکرده که جایی در خانه است. درنهایت نیز پس از ماجراهای بسیار و غمانگیز گذشته بر خانه این دو نویسنده که منجر به تملک شهرداری تهران و بازسازی آن میشود، متن اصلی دستنوشته یادداشتها توسط خواهر سیمین دانشور در منزل پیدا شده و در اختیار محمدحسین دانایی برادرزاده وی قرار میگیرد.
دانایی در گفتوگویی که برای نخستینبار پس از معرفی این یادداشتها داشت درباره آنها عنوان کرده بود این یادداشتها، جسورانهترین و بیباکانهترین و درعینحال، رئالیستیترین اثر آلاحمد هستند، دقیقترین حدیث نفس یا گزارش از آنچه در سویدای ضمیر یا در زوایای ذهن یک نویسنده یا یک روشنفکر یا یک فعال سیاسی جریان داشته و هیچکس هم به آنها دسترسی نداشته جز خودش. این خاطرات نمایشگاهی از پروازهای جسورانه و مرزشکنیهاست. او در همه حوزهها ورود نافذ و عمیقی داشت و ماحصل برداشتهایش را هم در یادداشتهایش انبار کرده است، چه درباره آدمهای دوروبر خودش، مثل اعضای خانواده و شاگردان و همکاران و اهالی محل یا اهالی سیاست و مطبوعات و بهطورکلی فعالان اجتماعی داخلی و چه در مورد شخصیتهای فرهنگی و سیاسی خارجی که در آن دورهها مطرح بودند.
این یادداشتها درخلال سالهای 1334 تا 1348 در قالب پنجدفتر سالنامه نگاشته شده است و البته بخشی از این فاصله 14 ساله نیز بدون نگارش این روزنوشتها سپری شده، پس از انتشار این یادداشتها مناقشه درون خانوادگی متعددی درباره انتشار آنها در میان بازماندگان آلاحمد وجود داشت که البته چندان رسانهای نشده است. بااینهمه این روزها و بهگفته محمدحسین دانایی این یادداشتها با نظارت وی و با موافقت تمامی بازماندگان خانواده آلاحمد در دست انتشار قرارگرفته، البته باید دید که آیا واقعا چنین هست یا مناقشاتی از جنس گلایههای همسر شمس آلاحمد درباره این یادداشتها و تمایل خانواده وی به در اختیار داشتن حداقل یک کپی از آن و جلد نخست از آن تکرار خواهد شد. بااینهمه یادداشتهای روزانه آلاحمد که قرار است جلد اول از آن تا اواخر سالجاری از سوی موسسه اطلاعات منتشر شود تصویری تازه و جدید از نویسنده عاصی ایرانی میسازند؛ نویسندهای که از سوسیالیسم تا اسلام انقلابی را تجربه کرده و بخشهای مختلفی از سیاسیون و حتی نیروهای مذهبی سعی در جذب و کشش او بهسمت خود در زمان حیات و حتی پس از حیات او داشتند. مشخص نیست تصویری که آلاحمد از خود در این روزنوشتها میسازد، یادآور نویسنده غربزدگی است یا سنگی بر گوری یا هیچکدام.
محمدحسین دانایی خواهرزاده جلال آلاحمد فردی است که نسخه اصلی این یادداشتها را در اختیار داشته و تحتنظر وی آنها در دست انتشار قرار گرفته است. وی در گفتوگویی که با «فرهیختگان» داشته، درباره این یادداشتها و تصویر جلال در آینه آن سخن گفته است.
طی سالهای اخیر جستهوگریخته درباره یادداشتهای روزانه جلال آلاحمد صحبت و برخی بخشهای آن هم منتشر شده است. برای ما بفرمایید که این یادداشتها دقیقا چه مختصاتی دارند؟ چند جلد هستند و در چه بازه زمانی نوشته شدهاند؟
یادداشتهای روزانه مرحوم جلال آلاحمد مشتمل بر پنج جلد با 2339 صفحه است، حاوی رویدادهای 14 سال از زندگی 46 ساله او، یعنی از 18 مرداد 1334 لغایت 28 مرداد 1348 که 20 روز قبل از درگذشت اوست و حاوی شرح جزئیات زندگی و زمانه جلال آلاحمد و روابط و رویدادها و تعاملات با معاصران و معاشران است، آنهم با همان زبان تندوتیز و صاف و شفافی که شاخص نویسندگی جلال آلاحمد است.
و با این وصف بفرمایید که در این دستنوشتهها چه چیزی وجود دارد که میتواند برای نسل جوان و میانسال ایرانی اهمیت داشته باشد؟
مزیت این یادداشتها در این است که بدون رودربایستی و اغراق شاهکار جلال آلاحمد هستند و اگر منتشر و خوانده شوند، آنوقت متوجه میشویم که این نویسنده با همه شهرت و معروفیت ظاهری، چقدر ناشناخته مانده یا بهتر است بگویم چقدر بد معرفی شده و چقدر اشتباه شناخته شده است. برای اثبات نظر خودم درباره شاهکار بودن این مجموعه، به یکی از اظهارنظرهای مرحوم بزرگ علوی استناد میکنم. ایشان که یکی از نویسندگان نامدار معاصر است، در مصاحبهای با هفتهنامه پویا در 5 خرداد 1358 گفت: «من معتقدم در ایران دو نویسنده شاهکار زندگیشان را که خودشان بودند، ننوشتند: یکی هدایت و دیگری آلاحمد.» حتما توجه دارید که شاهکاری که در زمان آن مصاحبه موردتوجه مرحوم بزرگ علوی بوده و میپنداشته که نوشتهنشده، همین یادداشتهای روزانه است که الان راجع به آنها صحبت میکنیم.
آندره موروا، متفکر و نویسنده نامدار فرانسوی گفته بود: «نوشتن زندگینامه، سختترین نوشتنهاست، زیرا اگر حقیقت را بنویسید، انسانها را میرنجانید و اگر دروغ بنویسید، خدا را!» آلاحمد با نوشتن زندگینامه خودش در قالب این یادداشتها، ثابت کرده که جانب خدا را رعایت کرده و در عوض، حسابی خدمت خلق خدا رسیده است. آنهم یک حسابرسی جدی، بدون تخفیف و ارفاق. به همین علت، یادداشتهای موردبحث از مرز یک زندگینامه عادی فراتر رفتهاند و اگر نگوییم به یک ادعانامه، دستکم به یک داستان و رمان اجتماعی نزدیک شدهاند، داستان زندگی کسی که نویسنده بوده و داستان زندگی خیلیها را نوشته و حالا که نوبت به خودش رسیده، سنگتمام گذاشته است.
من هنوز مایلم بدانم که اهمیت این اظهارنظرها برای نسل جوان امروز چیست؟ نسلی که شاید حتی اسمی از آلاحمد نشنیده باشد و اگر هم شنیده برایش آرای او در این زمانه اهمیتی ندارد.
به نظر من، این بخش از سوالتان میتواند مهمترین سوال در سراسر این مصاحبه باشد، چون از دیدگاهی واقعبینانه و پراگماتیستی به قضیه نگاه کردهاید و دقیقا بهدنبال یک کلمه «حرف حساب» هستید، یعنی این یادداشتها چه اهمیتی و چه ارزشی، یا چه کاربردی دارند که خواننده نوعی لازم باشد یا بخواهد عمر عزیزش را صرف آنها کند؟ آن هم در شرایطی که بهقول شاعر: ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارد؟
انصاف حکم میکند که من هم در قبال این صمیمیت و صراحت شما و خوانندگان محترمتان، اصل قضیه را با صراحت خدمتتان عرض کنم.
اول اینکه این مجموعه، مقداری «سند» دستاول است، موثق، مستقیم و منسجم راجع به جلال آلاحمد و معاصران و معاشران او و بهطورکلی، راجع به زندگی و زمانه او. بنابراین اولین فایدهاش این است که خوانندگان محترم را با جامعه و فضای روشنفکری دهههای 1330 و 1340 آشنا میکند و درنتیجه آنها میتوانند با پشتوانه اطلاعات تازه، تحلیل درستتری از تاریخ معاصر داشته باشند.
این یادداشتها یک فایده دیگر هم دارند و آنهم جنبه آموزشی آنهاست، چون مرحوم آلاحمد علاوهبر اینکه یک معلم حرفهای بود، یک نویسنده واقعگرا، واقعبین و واقعنویس هم بود، اکثرا حدیثنفس میکرد و افتوخیزهای ذهنی، حسی، عاطفی، نظری و عملی خودش، ازجمله چگونگی غوطه زدن در دریای ایدهها و اندیشههای هنری و بحرانهای حین و پس از آنها را هم نوشته و درنتیجه خواندن این یادداشتها به قلم چنین نویسندهای میتواند در مورد نحوه شکلگیری و تکمیل یک ایده و اندیشه و چگونگی پدید آمدن یک اثر هنری یا علمی آموزنده باشد. اما فایده اصلیاش وجه اجتماعی آن است که میتواند در تامین منافع ملی موثر باشد و احتمالا مقداری از اختلافهای بیهوده بین گروههای مختلف را کاهش دهد، منظورم اختلافهایی است که مدتهاست مثل آفت به جانمان افتادهاند و جامعهمان را چندقطبیتر کردهاند و باعث شدهاند علاوهبر دهها گرفتاری ریز و درشت، بهخاطر شخصیتهای فرهنگی خودمان هم به جان یکدیگر بیفتیم.
منظورتان کدام اختلافهاست؟ لطفا روشنتر بگویید.
منظورم اختلاف و کشاکش فرقهها و گروههای سیاسی بر سر فرهنگ و ادب مملکت و بر سر شخصیتهای فرهنگی و اجتماعی است و جنگ مغلوبهای که به راه افتاده. برای اینکه عرایضم مستند و بهروز باشد، به رویدادهای همین سال جاری اشاره میکنم. امسال مصادف با یکصدمین سالگرد تولد مرحوم آلاحمد است و ما بازماندگان و اعضای خانواده هم در قالب «انجمن دوستداران سیمین و جلال» احساس وظیفه کردیم که برای بزرگداشت آلاحمد برنامهریزی و اقدام کنیم. برای اجرای این برنامهها، ازجمله برای برگزاری یک کنگره ادبی در سطح ملی یا منطقهای، هم قاعدتا به همکاری نهادهای فرهنگی وابسته به دولت، یا شهرداریها و همینطور نهادهای مردمی و غیروابسته، مثل دانشگاهها، پژوهشکدهها، فرهنگسراها، کتابسراها، تشکلها و انجمنهای علمی و ادبی و بهطور خاص به خانه مرحوم آلاحمد که چند سال پیش به خانه- موزه تبدیل شده، نیاز داشتیم و با تکتک آنها هم تماس گرفتیم تا برنامههای فرهنگی مشترکی را تنظیم و اجرا کنیم ولی متاسفانه با امواج متعددی از اختلاف عقیدهها و اختلافنظرها و انحصارطلبیها و حتی لج و لجبازیها روبهرو شدیم، آنچنانکه یا برخی مراسم موردنظر کلا لغو شدند یا با وضعیتی نهچندان مطلوب به اجرا درآمدند، درحالیکه شخصیتهایی مثل جلال آلاحمد بهعنوان یک نویسنده و اصولا همه عناصر و موضوعات و پدیدههای فرهنگی این مملکت، به همه ماها و حتی به همه فارسیزبانهای منطقه تعلق دارند و همهمان باید از این فرصتها برای تقویت پیوندها و برای رفع کدورتها و اتحاد و انسجام ملی استفاده کنیم ولی امان از شیطان و نفس اماره که حتی در چنین موقعیتهایی هم دست از وسوسه برنمیدارند و آبها را گلآلود میکنند. خلاصه اینکه برداشت عمومی من از شکستهای پیاپی در زمینه برنامهریزی و اجرای مراسم فرهنگی- هنری سالم و صاف و ساده در سال جاری این است که یک جای کارمان جدا میلنگد، البته درست نمیدانم کجایش، ولی بهطورکلی حدس میزنم که فضای فرهنگی و مخصوصا جامعه روشنفکری کشور، به یک آفت تازه هم گرفتار شده. مقصودم این است که پس از سالها گرفتاری در دام غربزدگی، در دهههای اخیر آفت سیاستزدگی هم به جان فرهنگ و ادب کشور افتاده و آنچنان را آنچنانتر کرده است، یعنی ضریب خودخواهیها، خودپسندیها، انحصارطلبیها و اخیرا بغضها و کینهها و عداوتها بالاتر رفته و ضریب عقلانیت و ادب و انصاف پایینتر. متاسفم که باید بگویم ما مثل جوامع نفرینشده یا اقوام جنزده شدهایم، چشمها را بستهایم، شمشیرها را از غلاف درآوردهایم و برادر برادرگویان(!) به جان همدیگر افتادهایم، خودمختار، آمدهایم و آمادهایم تا همهچیز را نابود کنیم.
برای چه؟
نمیدانم.
تحلیل شما از بروز این همه اختلافنظر پیرامون نام او چیست؟
همانطور که میدانید، پدیدههای اجتماعی، مثل همین موردی که الان مطرح است، معمولا چندعاملی هستند و نمیتوان فقط با پرداختن به یک عامل، به نتیجه قابلقبولی رسید. بااینهمه به نظرم علت اصلی بروز این اختلافها و این وضعیت ناهنجار، سیاستزده شدن حوزه فرهنگ و هنر و بهطور خاص، وجود و توسعه دو روایت سیاسی متضاد راجع به جلال آلاحمد است:
روایت اول، روایت ستایشآمیز و رسمی نظام جمهوری اسلامی است. این روایت بر این فرضیه ثابتنشده استوار است که مبانی نظری و فکری و دیدگاههای اجتماعی- سیاسی جلال آلاحمد بهعنوان یک تحصیلکرده دانشگاهی و یک روشنفکر مدرن و موردتوجه عامه، همراستا و همانند نظریات و اندیشههای پیشگامان و رهبران انقلاب اسلامی است و درنتیجه نظریات ضدغربی و ضدروشنفکری او میتواند برای انقلاب مفید باشد، یعنی هم تایید و توجیه مواضع و ایدئولوژی سیاسی انقلاب اسلامی و انقلابیان از طرف کسی است که پرچمدار روشنفکران بوده و هم سندی است دال بر شکست جریان روشنفکری که گاهی ادعاهای رهبری دارد.
اما روایت دوم، عمدتا برخاسته از دستپاچگی و شتابزدگیهای اوایل انقلاب است که باعث شده همان فرضیه اثبات نشده طرفداران انقلاب و نظام جمهوری اسلامی را باور کنند و بپذیرند و جلال آلاحمد مهرهای از دست رفته یا سلاحی سرقت شده است که اگر در دست خودشان بود، چهها میکردند! بنابراین مواضع خودشان نسبت به جلال آلاحمد را بر پایه بغض و غرض نسبت به جمهوری اسلامی پایهگذاری کردهاند، نه بر مستندات علمی و منطقی و درنتیجه، مجموعهای را درست کردهاند پر از تناقض و ناهمگنی، چون ازیکطرف، جلال آلاحمد را آدم مهمی نمیدانند که اساسا قابلبحث باشد و معتقدند که اگر هم روزگاری قابلبحث بوده، حالا دورانش گذشته و جامعه از آن مرحله عبور کرده است. از طرف دیگر، او را خائن و متهم بزرگی میدانند که در وقوع رویدادهای تاریخ معاصر، مخصوصا انقلاب سال 1357 دست داشته و درنتیجه، باید تمام ناهنجاریها و نارضایتیهای دوران اخیر را بهحساب او گذاشت و همه کاسه کوزهها را بر سر او شکست!
درحالیکه هر دو نظریه و هر دو نوع موضعگیری که عرض کردم، ناقص و معیوب و غیرقابلقبولند، آنهم به این علت ساده که در خوشبینانهترین حالت، یکی از آنها محصول عشق مفرط نسبت به اسلام و انقلاب و جلال آلاحمد است و دیگری محصول نفرت مفرط نسبت به همانها، پس هر دو مغرضانهاند و ناقص، چون همه حقیقت را ندیدهاند و همه حقیقت را نگفتهاند، یک حقیقت ناقص هم چیزی نیست جز یک دروغ کامل! بهعبارتدیگر، آنهایی که از انقلاب برخوردار شدهاند، در یکطرف ایستادهاند و نابرخوردارها در طرف دیگر و با موضعگیری و رفتاری یکسان، آلاحمد واقعی را که مثل همه آدمها بوده، یعنی نه دیو، نه فرشته، نه مقدس و معصوم، نه ملحد و ملعون، نه بیسواد و بیهنر مطلق، نه علامه مطلق، نادیده گرفتهاند و تحت تاثیر احساسات و غرایز صنفی و قبیلهای، یا تمنیات و مقاصد سیاسی خودشان، او را قربانی کردهاند، یعنی از او چهرهای ساختهاند که نه با واقعیت تطبیق میکند، نه با حقیقت و نه با انصاف و مروت. بهعنوان مثال، بدون اینکه به آثار و کتابهای خود او مراجعه کنند و آنها را درست بخوانند و بفهمند، و بدون اینکه درباره صحتوسقم نظریاتش بررسی علمی کنند و بدون اینکه به دو تا سه میلیون واژه و عبارت و حرف حساب و قشنگی که او درطول عمرش نوشته است نگاهی بیندازند وارد میدان شدهاند، آنچه از آلاحمد را که به نفعشان بوده، پررنگ کردهاند، آنچه را به نفعشان نبوده، دور ریختهاند و کموکاستیهای سناریوی فرضی را هم خودشان جعل کردهاند و نوشتهاند و دلشان را خوش کردهاند بهظواهر سطحی، مثلا برای اثبات حقانیت و صلاحیت و زرنگی(!) خودشان، چند جمله راجع به شیخ فضلالله نوری یا چند سطر نامه به مرحوم امام(ره) یا یک عبارت فریبنده «غربزدگی» و «خسی در میقات»، یا یک تعبیر خشن «خیانت روشنفکران» را پیراهن عثمان کردهاند و یک جنگ حیدری- نعمتی راه انداختهاند، آنهم نه برای دفاع از حقیقتی که ظاهرا بدان اعتقاد دارند، بلکه بهخاطر «روکمکنی»! و به دست آوردن منافع سیاسی پوچی که در گستره تاریخ و در نبرد بیپایان حق و باطل، بهاندازه یک هِل پوک هم ارزش ندارند.
حالا در چنین شرب الیهودی که فضای ذهنی جامعه از انواع اطلاعات غلط و مغرضانه و شایعات بیاساس پر شده و فرهنگ و ادب و اخلاق و معنویت رو به انحطاط گذاشته و دچار گسست فرهنگی شدهایم به نظر میرسد یا دستکم این امیدواری وجود دارد که انتشار یادداشتهای روزانه جلال آلاحمد، حقایقی را آشکار کند و رهنمودی باشد به سوی عاقلانه اندیشیدن و عادلانه رفتارکردن، بهنحوی که بتوانیم یافتههای دانش هرمنوتیک و تأویل را به کمک بطلبیم، شرایط زمانی و مکانی موثر بر فرآیند تولید آراء و نظریات گوناگون را در نظر بگیریم، نقش هر کسی را به اندازه خودش و در سر جای خودش ارزیابی کنیم، برای فهم علت بروز مشکلات امروزی به دنبال فرافکنی و مقصرتراشی نرویم، بلکه سهم و مسئولیت خودمان را هم بپذیریم و سرانجام فراموش نکنیم که برای فهم صحیح موضوعات تاریخی- اجتماعی از جمله رویدادهای دهههای 1330 و 1340 و سالهای پس از انقلاب 1357 و نقد عملکرد فعالان سیاسی- اجتماعی دورانهای مزبور، لازم است که از سادهانگاری و سادهسازی مسائل بپرهیزیم و انصاف بدهیم که افرادی مثل جلال آلاحمد، دستکم به اندازه ما مصادرهکنندگان و منتقدان امروزین، عقل و فهم و شعور و وجدان داشتهاند و احتمالا در مسابقه آزادیخواهی و حقیقتطلبی و وطندوستی هم چندان عقبتر از ما نبودهاند. فکر میکنم که اگر تنها یک درصد از این آرزو هم محقق شود بنده و دیگر بازماندگان مرحوم آلاحمد همه گناهانمان بخشوده میشود و رستگار خواهیم شد.
بحث ما طولانی شد ولی بفرمایید چرا این یادداشتها در تمامی این سالها ناپیدا بودند و سراغی از آنها گرفته نمیشد؟
به این علت ناپیدا بودند که دارندگان نسخی از آنها، یا اقرار به وجود آنها و انتشار احتمالی آنها را به صلاح خودشان یا به صلاح جامعه نمیدانستند، یا در اثر گرفتاریهای عادی زندگی وجود آنها را فراموش کرده بودند.
گویا این یادداشتها در چند نسخه و کپی تهیه شده است؟ از سرنوشت باقی آنها خبری دارید؟
شرح کامل این قضایا را در کتاب خاطرات خودم به اسم «دو برادر» نوشتهام و فکر نمیکنم که تکرار همان حرفها ضرورتی داشته باشد. سرنوشت نسخ این یادداشتها هم تقریبا معلوم است، یعنی نسخه اصلی و یک کپی از آنها نزد من است که در جاهایی به امانت سپرده شده، نسخه کپی مرحوم شمس آلاحمد و مرحوم پرویز داریوش هم به احتمال زیاد در اختیار فرزندان و بازماندگان خودشان میباشد.
در گفتوگوهای قبلی شما خوانده بودم که عنوان کرده بودید زمینه انتشار یادداشتها در ایران فراهم نیست. الان بهطور مشخص چه اتفاقی رخ داده که این زمینه فراهم شده است؟
راستش بعد از سالها دودلی و غوطهور بودن در دغدغههای طولانی راجعبه تکلیف خودمان و سرنوشت این یادداشتها، خوشبختانه لای در رحمت اندکی باز شده و یک ناشر فهمیده پیدا شده که متوجه اهمیت استنادی این یادداشتها هست و خودش را موظف به حفظ و انتشار آنها میداند. در گفتوگوهای فیمابین هم به این نتیجه و تفاهم رسیدهایم که در انتشار این یادداشتها به دو اصل پایبند باشیم؛ یکی حداکثر اصالت و دیگری حداقل دخالت. تا اینجا هم خوشبختانه توانستهایم سر قول و قرارهای اولیه بایستیم و آبروداری کنیم و امیدوارم که تا پایان کار باد مساعد بر همین منوال بر بادبانهای ما بوزد.
برای موضوع ممیزی و سانسور این یادداشتها توسط وزارت ارشاد در قالب ممیزی پیش از انتشار فکری کردهاید؟ اصلا قرار است کل آن را منتشر کنید، یا بخشی از آن را؟
در جواب بخش اول عرض میکنم؛ چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور. درمورد انتشار کامل هم جواب مثبت است، کامل و بدون کموکاست و دخلوتصرف، انشاءالله تعالی.
خانواده باقیمانده از جلال آلاحمد در جریان انتشار این یادداشتها هستند؟
بله، این تصمیم یک تصمیم جمعی است و با موافقت و مساعدت همه انجام میشود.
با انتشار این نسخه توسط موسسه اطلاعات، نسخه دستنویس که نزد شماست، چه فرجامی پیدا میکند؟
تصمیم داریم که پس از انتشار هر جلد از یادداشتهای روزانه و دیگر کارهای چاپنشده مرحوم جلال آل احمد، یک نسخه پیدیاف از تمام صفحات نسخه دستنوشت را در سایت موسسه اطلاعات بگذاریم و یک نسخه را هم در سایت کتابخانه ملی. اصل نسخهها هم به یکی از مراکز و بانکهای اطلاعاتی عمومی تقدیم خواهند شد، البته به شرط اینکه هم مطمئن باشند و هم در دسترس عامه.
برنامه فعلی انتشار آنها به چه صورت و زیر نظر که خواهد بود؟
در حال حاضر موسسه اطلاعات ضمن آمادهسازی جلد اول برای چاپ بهصورت کتاب، بخشهایی از همین جلد را بهصورت پاورقی در روزنامه اطلاعات چاپ میکند و مجلدات بعدی هم در سال آینده. نظارت بر این کار هم به عهده بنده است.