نشست هماندیشی تحتعنوان «هوشمندی در سیاست همسایگی؟!» به همت اندیشکده سبا، در خانه اندیشهورزان در دو جلسه ۳۰ آبان و ۱۳ آذر با حضور علیاکبر صالحی وزیر اسبق امور خارجه و ریاست اسبق سازمان انرژی اتمی، مصطفی مصلحزاده سفیر سابق ایران در اردن، محمدرضا نوریشاهرودی سفیر سابق ایران در عربستانسعودی، عمان و لیبی، مجید ضیایی کارشناس ارشد تاریخ و جغرافیای سیاسی بینالملل، مجید شاکری کارشناس ارشد اقتصاد بینالملل، مهدی خراتیان کارشناس ارشد روابط بینالملل و سیدهاشم رضوی کارشناس مسائل خلیجفارس برگزار شد.
در این دو نشست، علاوهبر مسائل تاریخی و ژئوپلیتیک سرزمین عربستانسعودی و رابطه نفت و امنیت در شکلگیری مناسبات آن و بلوک غرب، آمریکا و رژیمصهیونیستی، رابطه ایدئولوژی و دیپلماسی و میزان هوشمندی جمهوری اسلامی ایران در روابط و توافق با عربستانسعودی در پکن پرداخته شد. همچنین در ادامه نسبت توافق پکن بر نقشآفرینی نظامی و امنیتی عربستانسعودی در پرونده جنگ یمن و تاثیرات آن بر عملیات طوفان الاقصی و مناسبات آن با دولت نجات ملی یمن، نقد و بررسی شد.
محمد بهمنآبادی، مدیر اندیشکده سبا مطرح کرد: «سوال اصلی از هرکدام از اساتید این است که آیا سعودی میتواند مستقل نقش ایفا کند یا تامینکننده منافع آمریکا در منطقه است؟ همچنین با توجه به پروندهها و چالشهای مختلف در زمینه نفت، حج و حمایت از گروههای تروریستی و اینترنشنال و... که مسکوت مانده با توجه به صحبت بعضی نیروهای سیاسی در داخل که هر دوطرف توافق در برهم خوردن روابط نقش یکسان دارند، چقدر صحیح است و انجام این توافق به لحاظ تحلیل استراتژیک و دیپلماتیک چقدر درحالحاضر صحیح بوده است؟»
در ابتدای نشست نوریشاهرودی، سفیر سابق ایران در سعودی در دوران ریاستجمهوری سیدمحمد خاتمی از ابتکار و دوراندیشی اندیشکده سبا در برگزاری این نشست تشکر کرد و افزود عنوانی که برای این نشست انتخاب شده «هوشمندی در سیاست» عنوان بسیار درستی است. وی درمورد توافق اظهار داشت: «من در دوران ریاستجمهوری آقای خاتمی بهعنوان سفیر ایران در عربستان ماموریت یافتم. در این مدت خیلی تلاش کردیم روابط ایران و عربستان که از سرد بودن به فریز شدن تبدیل شده بود را چارهاندیشی کنیم. دوطرف مسائلی داشتند که بهآسانی قابلحل نبود. موقع رفتن به عربستان به من گفتند حل شدن مسائل روابط بین ایران و عربستان تنها یک کلید دارد و آن هم در جیب آمریکاست و ما به همین دلیل همواره با عربستان در تنش هستیم. من گفتم ما با توکل بر خدا میرویم و مایوس نمیشویم. در همین اثنا بود که جلسه اوپک در اندونزی تشکیل شد و این جلسه بر اثر فشارها به یکباره دومیلیون بشکه به تولید نفت اوپک اضافه شد و قیمت نفت شروع به ریزش کرد و از 26 دلار به زیر 10 دلار رسید. در این دوران حتی ما در تامین قوت خود دچار مشکل شدیم. مسئولان وقت بهخصوص مرحوم هاشمی به من گفتند که باید یک کاری در این خصوص انجام شود و به این شکل نمیتوان کشور را اداره کرد. با این قیمت نفت هم ما ضرر میکردیم هم عربستان و قطعا عربستان خیلی بیشتر از ما متضرر میشد؛ چراکه ما دومیلیون و عربستان بالای 9 میلیون بشکه نفت در روز صادر میکردیم. قاعدتا باید مسئولیت نفت با وزیر نفت باشد اما بنده یکماه دوندگی کردم تا متوجه شوم مسئول اصلی نفت در عربستان کیست، چون وزیر فقط در سطح یک سخنگو بود. عربستان همواره ما را متهم میکرد که شما 400 هزار بشکه اضافه تولید دارید و تا این حل نشود وضعیت نفت به همین شکل است. دوستان ما هم حجم زیادی اسناد میآوردند که ثابت کنند ایران این 400 هزار بشکه نفت اضافه را ندارد.»
وی در ادامه گفت: «من رفتم مستقیم پیش امیر عبدالله و به ایشان گفتم که برادر خود شما، ملک فهد در تلویزیون بهصورت رسمی اعلام کرد ما 27 میلیارد دلار به عراقیها دادیم. حالا برای 400 هزار بشکه سختگیری میکنید و ما را در دنیا پیشانی کردهاید؟ من گفتم اصلا فرض کنید ما این 400 هزار بشکه نفت اضافه را داریم و شما هم ندیده بگیرید. امیر عبدالله به من گفت آقای سفیر چرا دیگران مثل شما حرف نمیزنند؟ امیر عبدالله هم به سعود الفیصل گفت دستور بده از فردا این موضوع جمع شود. اتفاقا آقای کاظمپوراردبیلی و دیگران هم بودند. در جلسه بعدی اوپک تصمیم گرفته شد که تولید نفت اوپک دومیلیون بشکه کمتر شود و بهمرور از هشتدلار به 110 دلار رسید. مقصود من این است که گفتوگو و صحبت سازنده با همسایه چه شاهکاری میتواند بکند و چقدر اثرگذار است. چرا ما با این همه قدرت فناوری و ابتکاراتی که داریم نباید در کشورهای همسایه جایگاه کار داشته باشیم؟ برخی در آن زمان میگفتند حرمینشریفین را مجموعهای از کشورهای اسلامی اداره کنند. من گفتم نماینده ایران هستم و ما این را نمیگویم، بلکه اتفاقا میگوییم خودتان اداره کنید. زیرساختهای مناسبی هم دارید و تا الان بهخوبی اداره کردهاید. نتیجهاش این شد که تلگرافی آمد و سههزار نفر به تعداد عمرهگذار ما افزوده شد. وقتی آقای احمدینژاد آمد حدود 720میلیارد دلار در اختیارش بود.»
وی درمورد توافق پکن با اشاره به اینکه این توافق محرمانه است، افزود: «من در شورایعالی امنیت ملی هم تاکید داشتم که چرا کار را بهجایی میرسانید که نیاز باشد پکن وارد شود و میشد دو کشور بنشینند و با گفتوگو مسائلشان را حل کنند. البته سعودیها خیالاتی در یمن داشتند که سرشان به سنگ خورد ولی ما که همسایه و مسلمان هستیم چرا باید بگذاریم کشور دیگری وارد شود؟»
نوریشاهرودی با اشاره به این نکته که مسائل سیاسی قوس و نزول دارد،گفت: «با توجه بهعنوان و تخصصی بودن نشست، نظر من این است که ما با همسایگان به این تفاهم برسیم که یک سازمان منطقهای همکاری اقتصادی درست کنیم. من دوماه قبل همراه آقای خرازی در نشستی تحتعنوان ایران و العرب در الجزیره قطر شرکت داشتم و در آنجا هم گفتم، کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس کارشان ناقص است و با توجه اینکه در ساحل خلیجفارس هشتکشور وجود دارد، نصف آب نادیده گرفته شده و درصورتی سازمان شما نتیجه بخش است که شورای همکاری خلیجفارس متشکل از هشتکشور باشد که با استقبال حضار مواجه شد و همین امسال در سازمان ملل تصمیم گرفته شد که شورای اقتصادی کشورهای خلیجفارس با هشتکشور تاسیس شود ولی در پایان کار، کویت بهبهانه اختلافاتش با عراق از آن جلوگیری و مثل ماجرای آرش کارشکنی کرد.»
وی درمورد میدان گازی و نفتی آرش تصریح کرد: «خوشبختانه پیشرفت خوبی در قرارداد با چین در این مورد داشتیم. آرش 350 میلیون بشکه نفت دارد که اهمیت نفتی آن کم است اما 32تریلیارد فوتمکعب گاز دارد (بیشتر از قطر) که ثروت عظیمی است. کویتیها در ابتدا مطرح نبودند و سعودیها میگفتند ما و شما باید تفاهم کنیم. کویتیها این کارشکنی را در میدان نفتی آرش کردند تا روابط ما با عربستان پا نگیرد. ما باید بدانیم که در منطقه عربستان مبصر است که این مساله با توجه به شکل گرفتن اتحادها و قدرت ایجاد ائتلافات در بین کشورهای منطقه توسط عربستان کاملا مشهود است.»
در ادامه نشست مجید شاکری، کارشناس ارشد اقتصاد بینالملل گفت: «اگر در یک جمله درباره توافق ایران و عربستان بخواهم بگویم، این توافق یک اشتباه بزرگ علیه منافع ملی ما بود و یک فرصت بزرگ برای معامله با عربستان را از ما گرفت.»
وی در ادامه اضافه کرد: «منظور من این نیست که بهسمت تنشزایی و عدم گفتوگو یا جنگ با عربستان برویم اما در ادامه توضیح میدهم این نحوه از توافق فرصتها را خواهد سوزاند که این فرصتها همیشگی نیست. ما نمیتوانیم بگوییم عربستان امروز عربستان زمان ملک عبدالله، ملک فهد یا ملک فیصل است و اکنون با همان نحوه تعامل با آنها نمیتوانیم در روابط پیشبرویم. من منکر تفاوت هنر دیپلماسی نمیشوم و اساسا قیاس گشایش روابط ما با عربستان در دوران سفارت حاجآقای نوریشاهرودی با دوران دیگر قابلکتمان نیست اما درنهایت این هنر میتواند درصد موضوع را کمی جابهجا کند و آن چیزی که در حقیقت بر روابط ما با عربستان سوار است شرایط ژئوپلیتیک عربستانسعودی است. عربستانسعودی اساسا مبتنیبر معامله نفت دربرابر امنیت بهوجود آمده است. درواقع عربستان نفت به آمریکا میدهد و از آمریکا امنیت میگیرد و در همه دورهها این قاعده برقرار بوده است. این امنیت هم در مورد مسائل داخلی خودشان بوده و هم خارجی. البته آنها از گفتوگو و تعامل با دیگر کشورها مثل چین و شوروی خودداری نکردهاند اما این موضوع پایه عربستان است. چند اتفاق باعث شد خاورمیانه، خلیجفارس و امنیت خلیجفارس برای آمریکا کاهش پیدا کند، یکی کشف نفت شیل آمریکاست که خود آنها هم فکر نمیکردند چنین حجمی پیدا کند. از زمان کشف نفت شیل به سال 2010 تا امروز بیش از 95 درصد مصرف جدید در جهان را پوشش داده که بهلحاظ تولید یک عربستانسعودی جدید است که به آمریکاییها فرصت رسیدن به استقلال نسبی در تامین انرژی بدون نیاز به درگیری در مسائل خاورمیانه را میدهد. موضوع بعدی حرکت آمریکاییها از خاورمیانه به ایندوپاسیفیک است که بعد از دکترین وستپوینت آنها بهدنبال آن بودند که تمرکزشان از خاورمیانه بهسمت شرق آسیا برود. پاسخ اعراب بهطور خاص عربستان و امارات، به از دست رفتن معادله نفت دربرابر امنیت، اسرائیل دربرابر امنیت بوده است که با توجه به اینکه نفت بهعنوان یک قوه توانمند و اهرم فشار دربرابر واشنگتن کارایی ندارد از ابزار این رژیم استفاده کرده و هم امنیت خود را به امنیت آنان گره زدند و هم استفاده از اسرائیل بهعنوان یک ابزار امنیتی که میتوانند از آن برای ثباتبخشی در داخل کشورشان استفاده کنند. برآمدن بنسلمان و کنار زدن بننایب بهعنوان بزرگترین مهره CIA در داخل عربستان، عملا بدون خدمات امنیتی اسرائیلیها شدنی نبود. درواقع باید بگوییم امروز ساختار جدیدی در عربستان و امارات شکل گرفته که برآمده از تطبیع است و تطبیع جزء جدانشدنی از سیاست داخلی و خارجی عربستان و امارات است. بهمحض عادیسازی روابط ما شاهدیم فرآیند تطبیع با سرعت نور پیشمیرود. معنای این نکات این است که دوران شیخوخیت کردن و در سطح امنیتی و سیاسی بستن تا بعد به نتایجی برسیم، تمام شده و دوره جدیدی آغاز شده است. بهجای همکاری کردن و انجام دیدارهای نمادین، باید در واقعیت مسائل سنجشپذیر را جستوجو کرد، یعنی باید دید ما و طرف مقابل چه خواستههایی داریم و چگونه سنجشپذیر میشود و سپس این خواستهها را روبهروی هم قرارداد و دید تا چه حد برقرار است. گذر کردن از فضای همکاری به معامله در ایران کار دشواری است؛ چراکه تفکر دیپلماتیک در ایران مبتنیبر این است که ما ابتدا در سطوح امنیتی و سیاسی تفاهمنامهای ایجاد و بعد خواستههای خود را مشخص کنیم، درحالیکه در روزگار حاضر که بهشدت متلاطم است، همان روز اول توافق باید خواستههای خود را مطرح کنیم و به دستاورد برسیم نه با واگذار کردن آن به آینده نامعلوم. اکنون با این توافق پکن باید دید ما چقدر به خواستههای خود رسیدهایم و همچنین طرف مقابل چه خواستهای داشته و چه چیز نصیبش شده است. عربستان نیاز به امنیت داشت و این امنیت را بهصورت دفاکتو بهدست آورد، یکی اینکه به طرف آمریکایی بگوید امنیت من تضمین است و با آمریکاییها وارد معامله شود و دوم تضمین امنیت جهت صادرات خود که به خواستههایش رسید. به این نکته نیز باید توجه داشت که امروز عربستان در یکی از بهترین شرایط خود قرار دارد؛ چراکه در هر زمان با بالا رفتن قیمت نفت شاخص ایندکس دلار کاهش مییافت اما امروز اولین دوره در تاریخ عربستان است که همزمان هم نفت قیمت خوبی دارد و هم دلار در قویترین ایندکسش قرار دارد که برای صادرکنندگان نفت یک فرصت استثنایی است. چه چیزی این موقعیت استثنایی را تهدید میکند؟ ناامنی.»
شاکری درباره خواستههای ما گفت: «اما ما چه خواستهای داشتیم و چه چیزی بهدست آوریم؟ نکته مهمی که در این توافق مطرح است این است که طرف ایرانی اصلا متوجه معنای ورود چین به این معامله نشده است.» وی ادامه داد: «چین بهطور خاص بزرگترین برنده خارج از منطقه توافق ایران و عربستان است؛ چراکه چین حساسترین کشور نسبت به تغییر مسیر جریان نفت در خلیجفارس است و 40 درصد آنچه از تنگه هرمز برمیگردد مربوط به چین است، ما از چین چه چیزی گرفتیم؟ معمولا وقتی به دوستان در این مورد انتقاد میکنیم، میگویند ما که چیزی ندادیم و هر لحظهای قابلیت برگشت دارد، اما ما میگوییم مهمترین چیزی که از دست دادید زمان بود و با زمان دادن فرصت مناسبی جهت تشکیل لکه توسعه عربستان در شمال غربی خودش جهت اتصال لولایی به اسرائیل بهعنوان مهمترین بخش کریدور هند به اروپا ایجاد کردیم. اساسا معنای کریدور هند به اروپا که شامل هند، امارات، عربستان، اسرائیل و یونان است، ویرانی شمال خلیجفارس است و همکاری شمال و جنوب خلیجفارس در این حوزه بیمعنی میشود. ما باید بدانیم روزی که میخواهیم توافق کنیم چه میخواهیم و چطور میتوان به آن دست پیدا کرد. رابطه بین چین و عربستان، بهسرعت در حرکت رو به جلوست و 49 درصد خط لوله آرامکو را چینیها خریداری کردهاند، شی جین پینگ به ریاض سفر میکند و بیانیهای در سطح برنامههای توسعه دو کشور بهصورت سه تا پنجساله ارائه میدهند. دیپلمات ما خواستهاش مشخص نیست اما بهفرض که مشخص هم باشد، کدام دستگاه این خواسته را به بسته تبدیل میکند که اگر روزی توافق بههم خورد بتوان از بسته مقابل آن خارج شد؟! یعنی هیچ جایی در کشور نداریم که کارش تولید بستههای همزمان معاملههای امنیت و اقتصاد باشد. امروز جمهوری اسلامی در معاملات خود مهمترین چیزی که میتواند بدهد جنسش امنیتی است و امنیتیترین چیزی که میخواهد جنسش اقتصادی است، بنابراین باید چنین بستههایی تولید کنیم و در معاملات در دست داشته باشیم که هیچ دستگاهی چنین بستههایی را تولید نمیکند. چنین مشکلی مربوط به این دولت هم نیست و ساختار ذهنی ما در روابط خارجی از ابتدا اینچنین شکل گرفته و اصلا متناسب با روابط عصر حاضر نیست.»
مصطفی مصلحزاده گفت: «ما باید چینش قدرت را در نظام بینالملل بدانیم و روابط خود را براساس آن تنظیم کنیم. برخی وقتی دراینباره نظرشان را میپرسیم میگویند در منطقه ایران، عربستان، ترکیه و مصر قدرتهای اصلی منطقه هستند و ما دو مسیر A و B برای تعامل با آنها داریم. باید دید این گفتمان با واقعیت سازگار است؟ کسانی که چنین استراتژیای دارند درواقع فرق بازیگر استراتژیک و ژئوپلیتیک را نمیدانند. بازیگر استراتژیک مستر پلن مخصوص خود را دارد و دیگر کشورها مستر پلن کشورهای دیگر را پیاده میکنند. ما همواره در طول تاریخ در منطقه یک مثلث قدرت با سه رأس داشتهایم که یک راس آن قدرت سلطهگر به رهبری آمریکاست، راس دیگر بلوک مقاومت و یک رأس هم بلوک سازش هستند. حتی در زمان سلطه بریتانیا در منطقه هم این سه رأس وجود داشتند و ما قبل از مقاومت در بلوک سازش بودیم و بعد از انقلاب به رهبری بلوک مقاومت تبدیل شدیم.
جمال عبدالناصر کانال سوئز را ملی کرد و طبق گفته خودش از مصدق الهام گرفت نه انقلاب اسلامی ایران اما بهعنوان مثال در زمان پهلوی اول در 1933 ایران قرارداد 60 ساله با انگلیسیها بست که 82 درصد سود خالص آن به انگلیسیها میرسید. ملک فاروق نیز مدیریت کانال سوئز را به انگلیسیها سپرد و درواقع اینها فقط نفت خود را نمیدهند بلکه حاکمیت خود را در برابر امنیت میدهند.
اسرائیل قدرت نیست بلکه جانشین آمریکا و به تعبیر آیزنهاور ناو جنگی آمریکا در منطقه است. همین حالا هم سنتکام مدیریت جنگ غزه از بعد حادثه 7 اکتبر را در دست دارد. درمورد اسرائیل، آمریکا استراتژی لی لی پوت دارد که اسرائیل بهعنوان جانشین آمریکا در منطقه باید به یک کشور بزرگتر تبدیل شود و دیگر کشورها به لحاظ مساحت کوچکتر باشند که طرح خاورمیانه جدید در تبدیل کشورهای منطقه به چند کشور در همین راستا است. همچنین بحث جمعیت هم مهم است و باید جمعیت مسلمانان کنترل میشد که راه انداختن جنگهای مختلف در منطقه یا القای سیاست جمعیت کمتر زندگی بهتر در کشور ما به همین منظور است.
تحلیل استراتژیک با تحلیل دیپلماتیک، ژورنالیستی و دیپلماتیک تفاوتهای اساسی دارد و ما متاسفانه در ایران پدیدهها را تحلیل میکنیم اما نمیدانیم در چه قالبی این تحلیل ارائه میشود که این اشکال مسئولان ما را هم دچار اشکال کرده است. برای مثال برخی در داخل معتقدند در روابط آمریکا و اسرائیل در زمان روسای جمهور مختلف آمریکا تغییرات اساسی ایجاد میشود اما آیا در واقعیت ما تغییری میبینیم؟ خیر، روابط استراتژیک آمریکا و اسرائیل هیچگاه تغییری نداشته است. باز بهعنوان مثال برخی میگویند بایدن، نتانیاهو را به کاخ سفید دعوت نکرد و آن را یک شکاف بزرگ بین روابط دو کشور میدانند. شاید در تحلیل دیپلماتیک این موضوع مهم باشد اما همین بایدن 14 میلیارد دلار به اسرائیل کمک مالی کرده و همه پشتیبانیهای لازم چه مالی و چه تسلیحاتی و چه سیاسی از اسرائیل را انجام داد. تحلیلهای صرفا دیپلماتیک ما را دچار توهم میکند. نگاه برخی دیپلماتهای ما به عربستان نیز دچار همین خطای راهبردی بوده و برخی ظاهرسازیها را به معنای پیشرفت و توسعه قلمداد کرده یا برخی اختلافات سطحی را شکاف بزرگ داخلی میدانند. برخی میگویند ببینید سکولاریسم در عربستان چه طوفانی بهپا کرده و شهر نئوم را توسعه مهم عربستان میدانند. دولتهایی استراتژی دارند که مسترپلن خود را در روابط بینالملل داشته باشد. عربستان یک بازیگر استراتژیک نیست و در نتیجه مسترپلن ندارد، بلکه متغیر وابسته است و مستر پلن آمریکا را در منطقه دنبال میکند در حالی که ایران، تنها بازیگر استراتژیک منطقه بوده که مستر پلن خود را دارد. عربستان همواره در درگیریهای بین اسرائیل و نیروهای مقاومت در منطقه، طرف اسرائیل قرار گرفته است. وقتی ما با عربستان به گفتوگو مینشینیم یعنی سطح خود را از یک بازیگر استراتژیک به سطح یک بازیگر ژئوپلیتیک تقلیل دادهایم و دیپلمات ما متاسفانه این مساله را درک نمیکند.
چگونه ما میتوانیم به تعبیر سادهلوحانه برخی سیاسیون در داخل بنشینیم و با گفتوگو مسائل خود را با عربستان حل کنیم درحالیکه عربستان یک متغیر وابسته است و ما با متغیر مستقل او مشکلات اساسی داریم؟ گروههای تروریستی مورد حمایت عربستان نیز در متغیر مستقل تصمیم گرفته میشود که باید علیه ایران حمایت شوند. عربستان درواقع صندوق اعتبارات آمریکاست. یا برخی میگویند مشکلات ما با عربستان زمانی ایجاد شد که ما گفتیم میخواهیم انقلابمان را صادر کنیم. سوال من این است: در پرونده ایران-کنترا که آمریکا با پول عربستان از چریکهای ضد نیکاراگوئهای حمایت میکند، مگر نیکاراگوئه میخواسته به عربستان انقلاب صادر کند؟ وقتی متغیر مستقل بگوید حمایت مالی نیاز است او انجام میدهد و برایش تفاوتی ندارد. ما با این توافق خود را بهعنوان یک بازیگر استراتژیک در سطح یک بازیگر ژئوپلیتیک تنزل دادیم. بدون هیچ بسته و درخواست مشخصی هم به مذاکره رفتیم در حالی که طرف مقابل با بسته 158 صفحه به میز مذاکره آمده است.»
مصلحزاده در ادامه با اشاره به اینکه عربستان بعد از توافق هیچ تغییر راهبردی در مواضع خود نداده است افزود: «آیا بعد از توافق ایران و عربستان در پکن، عربستانسعودی رابطه خود را با حزبالله تغییر داد؟ آیا در حادثه طوفان الاقصی از حماس حمایت کرد و طرف غزه ایستاد؟ حمایت مالی خود از مولویها و گروههای تروریستی را برداشت؟ درخصوص ایراناینترنشنال هم دولت ما و مسئولان ما را فریب دادند که حمایت مالی عربستان از این رسانه تروریستی برداشته میشود اما واقعا این اتفاق نیفتاد. هیچ تحول استراتژیکی رخ نداده و دقیقا مشابه برجام که رئیس بانک مرکزی در یک اجلاس گفت almost nothing در مورد این توافق هم باید همین را بگوییم. بعد از گذشت این مدت از توافق هنوز شاهد یک تقاضای سرمایهگذاری از سوی عربستانیها در ایران نبودهایم. برخی میگویند صبور باشید، بگذارید با گذشت زمان، سیب و گلابیهای توافق به ثمر مینشیند. خب تا کی باید صبر کنیم و تا کی باید فریب بخوریم؟ بعد ازبرجام گفته شد سرمایهگذاری انجام شده و کارخانه سیگار برای ما ساختند بعد از این توافق نیز احتمالا حداکثر شاهد چنین سرمایهگذاریهایی باید باشیم. در توافق عربستان ما باختیم، 1-3 هم باختیم که من از این توافق فقط به قسمت یمن و توافق امنیتی با آن میپردازم. یمنیها درخصوص عربستان تنها برگبرندهشان ناامن کردن عربستان با حملات پهپادی به صنایع انرژی عربستان بود. اما عربستان برای توافق با یمن سه برگ داشت؛ بمباران و فشار نظامی، محاصره زمینی، دریایی و همچنین محاصره فرودگاه یمن بهمنظور قطع ارتباط با دنیای خارج و سومین برگ هم به لحاظ مالی بود. پول یمن در اختیار عربستان است و هزینه کارمندهایش را عربستان میدهد. ما با این توافق تنها برگ برنده یمن را که ایجاد ناامنی در عربستان بود مهار کردیم اما عربستان فقط معامله امنیتی کرد و محاصره یمن همچنان برقرار است و پول عربستان نیز همچنان در اختیار سعودیست. درواقع عربستان فقط یک سوم پتانسیل خود و یمن همه پتانسیلش را در توافق از دست داده و دو عامل مهم سعودی بر یمن باقی ماند. این دقیقا همان کاری بود که ما در مذاکرات برجام انجام دادیم و خودمان متوجه نبودیم؛ چراکه ما تمام پتانسیل خود را با یک پتانسیل آمریکا معامله کردیم. آمریکا پنج تا از پتانسیلهای خود را بیرون میز مذاکره نگه داشت و ما در آن توافق 1-6 باختیم. نتیجه عدم طراحی درست در مذاکرات همین میشود.»
سیدهاشم رضوی، دبیر میز خلیجفارس در اندیشکده مرصاد هم درخصوص این توافق و بررسی روابط از دید ایدئولوژی میگوید: «تفاوت دیدگاه ما با افرادی مثل حاجآقای نوری شاهرودی در همین است که ایشان میگویند ما با عربستان صحبت کردیم که 400هزار بشکه نفت مازاد تولیدی مارا نادیده بگیرند و آنها قبول میکنند، یا گفتیم مدیریت حج را خودتان برعهده بگیرید، خیلی هم عالی مدیریت میکنید و در نتیجه 3هزار نفر به زائران ما اضافه شد، دقیقا سعودیها هم همین را از ما میخواهند که بر سر این مسائل با آنها مذاکره کنیم و دست از ایدئولوژیهای خود برداریم. مشکل ما این است که از دیپلماسی بهعنوان ابزار پیشبرد دیپلماسی استفاده کنیم و دیپلماسی را جایگزین ایدئولوژی میدانیم. ما باید یک چهارچوب کلی داشته باشیم که براساس آن راهبرد خود را پیش برده و روابط خود را با دیگر کشورها تنظیم کنیم. آمریکا و غربیها نیز از بحث حقوق بشر که ایدئولوژی خود را تعریف کردند کوتاه نمیآیند و برای همین دیدیم در برابر همه اتفاقات در عربستان سکوت کرده اما در مساله قتل جمال خاشقچی بنسلمان را شدیدا تحت فشار گذاشتند چون این ایدئولوژی آنهاست. متاسفانه برخی در وزارت امور خارجه بهطور جدی بهدنبال پیگیری کنار گذاشتن ایدئولوژی هستند.
به محض انجام توافق، عربستان شروع به اعدام زندانیان سیاسی شیعه کرد و همچنین حدود 200 نفر از عالمان شیعه را بازداشت کردند.
در ادامه علیاکبر صالحی در پاسخ به اینکه آیا عربستان نماینده آمریکاست یا نقش مستقل دارد؟ و اینکه عربستانسعودی در پروندههایی که با ایران مواجهه داشته بهخصوص پرونده شورشهای اخیر که حمایت مالی از رسانه منافقین و حمایت مالی از گروه تروریستی و حمایت از مولویها داشته چه نقشآفرینیای میکند؟ و ایران هم در دوران وزارت شما چه اقداماتی صورت داده است و همچنین در ادامه در توافقاتی که ایران و عربستانسعودی انجام دادهاند چه میزان به خواستههای خود رسیده، گفت: «بحث را اینطور آغاز کنیم که از نظر دیدگاه سیاسی نظرمان درباره عربستان چیست. از منظر سیاسی، اقتصادی، فرهنگ و نظامی میتوانیم نگاه کنیم. بنده در زمانی که توفیق خدمت در وزارت امور خارجه را پیدا کردم، معتقد بودم دو کشور در منطقه برای ما اهمیت و الویت دارد یکی عربستان و دیگری ترکیه بود. برخی از دوستان گفتند سایر کشورها چطور! پاسخ گفتم که اینطوری اولویت مفهومی ندارد. بنده همچنان معتقدم اگر ایران، عربستان و ترکیه در یک شرایط تعاملی قرار بگیرند، قطعا در منطقه تا زمانی که منافع تعارضی نباشد، منافع مثبت بیشتر تامین میشود. این یک واقعیت است که صاحب قدرت هستند و در زمینههای مختلف حس رقابت دارند. ترکیه مثلا در زمینه اقتصادی و سیاسی رقابت دارد و عربستان هم در زمینه فرهنگی، اقتصادی و نظامی حس رقابت دارد که همه اینها باعث درگیری میشود. اما اینکه یک نوع تفاهمی باشد که مجموعه منافع هر سه کشور را تامین کند، آن زمان ما آرامش بیشتری خواهیم داشت. خب این مساله عقلانی است و لذا بر این اساس معتقد بودم عربستان مهم است.
ساعتها با مرحوم امیر سعود الفیصل در منزلش صحبت میکردیم که چرا باید ایران و عربستان در چنین شرایطی باشند. حتی من میگفتم که نه کشور ما و نه کشور شما، هیچ چشمداشتی به گسترش کشورشان ندارند. همچنین هیچ چشمداشتی به منافع و منابع زیرزمینی یکدیگر نداریم. پس ما چرا با یکدیگر کلنجار میرویم؟ البته بحث عمدهای که ایشان داشت، بحثهای امنیتی بود. یعنی اگر اساس اختلاف ما با عربستان را بخواهیم واقعگرایانه تحلیل کنیم، آنچه که بنده از وزیر خارجهشان با دو گوشم شنیدم، مسائل امنیتی بود. هیچیک از مسائل اقتصادی، فرهنگی و... اهمیتی نداشت. من معتقدم میتوانیم از مناظر گوناگون به عربستان بنگریم. مناظری که بالقوه هستند. از منظر نظامی و اقتصادی عربستان را در خلیجفارس میتوانیم موردتوجه قرار دهیم. بقای عربستان امنیتی است. برایش مهم است و اهمیت دارد و عنصر بقا نیز از عنصر امینت نشات میگیرد و این برای عربستان حائز اهمیت است.
بنده چهار سال بهعنوان معاون دبیر کنفرانس اسلامی در عربستان زندگی کردم. با توجه به این سابقه یک برداشتی از این کشور دارم. گذشته تاریخی عربستان یک کشور ساخته شده است و ماهیت یک کشور را در بر نداشته است. زمانی که وارد ماهیت آن میشویم یک نجد داریم و یک حجاز که تشکیلدهنده قاعده اصلی عربستان است. نجدیها همان بیابانگردها هستند و حجازیها همان شهرنشینان که صاحب فرهنگ و مدنیت بودند؛ اینها از دیرباز با یکدیگر مشکلاتی داشتند. در عربستان فعالیتهای فرهنگی گفت و شنودی البته با چاشنی محافظهکارانه وجود داشت. البته در آنجا بحث امنیت قوی بود اما بر خلاف انتظار من، آزادتر از چیزی بود که در نظر داشتم.
از بعد مذهبی که در قرن ۱۸ عبدالوهاب ظهور کرده و وهابیت را پایهریزی میکند، دو خاندان آلشیخ و آلسعود با یکدیگر توافق میکنند که موجودی به اسم عربستان را به وجود بیاورند و با یکدیگر آن را اداره کنند. بستر مذهبی را آلشیخ و بستر اداره حکومت و حکمرانی را آلسعود گردن میگیرند. آنها تصمیم میگیرند اولاد هر دو خاندان بهعنوان امیر تلقی شود. یعنی به نوعی هر دو در طبقه امیران قرار بگیرند. در زمان حضور ما در عربستان حدود ۳۶ هزار امیر وجود داشت که حق و حقوق خاص خودشان را باید دریافت کنند، البته بنسلمان به محض پادشاهی آنها را کم کرده است. این دو خاندان تا زمان بن سلمان یا یکدیگر هماهنگ بودند. فرض کنید در هر وعده از اذانها باید مغازهها بسته میشد. اگر کسی به نماز نمیرفت پلیس امر به معروف با آن برخورد میکرد.
حالا این عربستان با شرایط مذهب بخشنامهای و فرهنگی که داشت، با آمدن محمد بنسلمان تغییر کرد. بنسلمان یک قمارخانه بزرگ در یک شهر افتتاح کرد که یک امامجمعه در افتتاح آن نقش داشت. البته این تغییرات در شهرهایی مثل جده و ریاض بروز کرده است. افراد روستایی و محلات همچنان محافظهکار و مذهبی هستند.
مشکلات بسیار زیادی در حال حاضر در عربستان هست. عربستان از ایلات نزدیکی رژیمصهیونیستی عربستان شروع میشود تا البته یمن و باز هم در ادامه در دریای سرخ. عربستان یک بندر مثل جبل علی در تمام طول دریای سرخ و خلیج فارس ندارد. حتی قطر هم یک بندر بزرگ قابل قیاس با جبل علی ندارد. اینکه چرا عربستان بندر بزرگ ندارد هم از مسائلی است که باید بررسی شود.
یک رقابت شدید اقتصادی بین قطر و عربستان و امارات به راه افتاده، البته در ظاهر نیست و در باطن است. سوال اینجاست که چرا عربستان با قطر به مشکل خوردند؟! چرا گاهی امارات و عربستان زمانی که میخواستند پول واحد درست کنند، سر قرارگیری بانک ارز خلیجفارس به مشکل خوردند. مثلا در بحث غزه، ایلات زیر فشار انصارالله یمن است. واقعا خداوند به عبدالملک حوثی عمر با عزت نوحوار بدهد تا با عزت از مظلومان دفاع کند. اگر جمهوری اسلامی ایران میخواهد یک تعامل درست با کشورها داشته باشد، باید در نقشه راهش متوجه باشد که این کشورها در چه وضعیتی هستند.
در حال حاضر یک مثلث جلوی روی ایران است که یک راس آن آمریکا و تمام غرب و یک راسش روسیه و کشورهای اطرافش و در رأس دیگر چین قرار گرفته است. ایران کشوری با ویژگیهای خاص است که در دنیا مثلش را پیدا نمیکنید. ایران یک استقلال واقعی دارد که دشمنان هم به این مساله اقرار کردهاند. خب ایران باید کجای این مثلث قرار بگیرد؟ اگر به یکی از این راهها بچسبد که فاجعه است. به نظر من باید در وسط مثلث بایستد و از فرصتها و نقاط ضعف موجود به درستی بهرهمند شود. من در سال ۱۹۷۳ در آمریکا دانشجو بودم. مرحوم ملک فیصل نفت را تحریم کرد. در آمریکا برای هیچ چیزی صف نمیبستیم اما در آن روزها برای تهیه بنزین در صف معطل میشدیم. طولی نکشید و یک هفته بعد ملک فیصل به دست یکی از امیرها کشته شد. حالا امروزه چین با هوشمندی، هم با ایران و هم با عربستان بازی میکند و فکرش این است که اگر اتفاقی بیفتد، بتواند دیگری را حفظ کند. مصاحبهای کردم و گفتم ای کاش توافق ما با عربستان با واسطه نبود و خودمان بر سر میز مینشستیم. آمریکا برای ادعای دموکراسی زیاد به وضوح نمیتواند خلاف اخلاقش عمل کند. البته در جریان غزه و بعد از حادثه 7 اکتبر، آمریکا آبروی خودش را برد و متوجه شدیم اسرائیل تحت تسلط سیاسی خودش است و هیچوقت منافعش را فدای منافع آمریکا نمیکند. در حال حاضر آمریکا بازنده جریان حقوق بشر در غزه شده است.
ایران نباید فریب ظاهر را بخورد. ایران باید شرایط همه کشورها را بداند. ایران در خاورمیانه حقیقتا جایگاه قدرتمندی دارد. ما در سال ۸۹ گفتیم با عربستان رابطه برقرار کنید، اما چه شد که حالا یکدفعه عربستان یک فرد آقا و متشخص شد؟ خب در آن زمان عربستان از لحاظ مذهبی که قویتر بود. اگر آن موقع به عربستان نزدیک میشدیم میتوانستیم همین منافع حال حاضر را بهرهمند شویم و در بحرانهای نفت خلیجفارس، عادیسازی روابط و سایر مسائل به مشکل بر نمیخوردیم. در پایان عرض کنم که سود و نفع ارتباط ایران و عربستان یکدفعهای نمیشود و باید صبور بود و در آینده شاهد دستاوردهای آن باشیم.»
در ادامه نشست ضیایی در پاسخ به نقش تاریخی انگلستان در تشکیل حکومت عربستان سعودی و همچنین تغییر همپیمانی سعودی از انگلستان به آمریکا را و آیا عربستان سعودی به صورت مستقل از آمریکا میتواند بهعنوان یک دولت مستقل نقش ایفا کند یا خیر گفت: «مساله همسایگی ایران و عربستان در یک بستر جغرافیایی شکل میگیرد و نیاز به درک عمیق جغرافیا و الزامات این جغرافیا در کلانتاریخ داشته و بررسی جایگاه دو کشور از این منظر اهمیت ویژهای دارد. عربستان فعلی که با نام مملکه الحجاز و النجاء و ملحقاتها در فاصله سالهای 1925 تا 1932 تشکیل شد و از بعد 1932 نام آن به پادشاهی عربستان سعودی تغییر کرد. اولین زمانی که بین ایران و شبهجزیره حجاز مرز قائل شدند و درواقع ارتباط ملت ما را بهعنوان ساکنان فلات ایران با این منطقه قطع کردند، برمیگردد به صلح آماسی در زمان شاه طهماسب اول به سال 1555 که با این قرارداد تقریبا مرز فعلی بین ما و عراق شکل گرفت و ما این مرزبندی را به لحاظ تاریخی در دوران مخلتف حتی در دوره نادرشاه پذیرفتهایم. گویا ما به لحاظ تاریخی قبول کردهایم که نباید ارتباط مستقیمی با این مناطق داشته باشیم. بهعنوان مثال در نیمه دوم پهلوی اول شاهدیم که سفیر ایران در مصر، بهعنوان رابط ایران در عربستان انتخاب شده یا در دوره ملک فیصل سفیر ایران در عراق، رابط ایران در عربستان میشود. از بعد از این صلح بهمرور شاهد انقباض شیعی هستیم و کمپانی هند شرقی شروع به مخدوش کردن سواحل اوراسیا کرده و اقیانوس سالاری در منطقه حاکم میشود. باید توجه داشت بعد از ظهور اسلام، شبهجزیره عربستان به دلیل اینکه شرایط مرکزیت جهت ایجاد یک تمدن سیاسی به لحاظ ژئوپلیتیک را نداشت، در دوران امویان این مرکزیت از آنجا خارج و به شرق مدیترانه و بغداد منتقل شد. تقریبا پس از قرن 7 میلادی شاهد هستیم که شبهجزیره از منطقه عراق عرب قدرت سیاسی میگیرد و استقلال سیاسی ندارد که این مساله به وضوح جبر جغرافیا را نشان میدهد.
حسین بن علی الهاشمی که در تاریخ ایران معمولا به نام شریف حسین میشناسیمش بین سالهای 1908 تا 1915 جهت تضعیف عثمانی به بریتانیا کمک میکند که درنتیجه به او وعده امپراتوری عرب را میدهند که در سال 1922 وقتی آتاتورک خلافت اسلامی را جمع میکند، او در مکه اعلام خلافت اسلامی میکند و سه سال بعد عبدالعزیز بن سعود به یکباره از نجد میرسد و علاوهبر تخریب قبور و مکانهای مقدس شیعیان-که همه ما شیعیان با توجه به اعتقادات شیعی خود تنها بر این قسمت تمرکز داریم اما فراموش میکنیم که یک مساله ژئوپلیتیک مهمتری نیز اتفاق افتاد- ساحل دریای سرخ را در اختیار میگیرد که در طول تاریخ نجد بیسابقه بوده است و تا پیش از این هیچگاه نجد و حاکمان نجد بر ساحل دریای سرخ تسلط نداشتهاند. قبل از این مساله بریتانیا در آغاز قرن 19 خانواده آل خلیفه که امروز در بحرین مستقرند، خاندان آل خالد، آل صالح و آل صباح را از مناطق جنوبی عربستان به مناطق شمالی عربستان منتقل کرد که اینها تبدیل به دست نشاندههایی جهت مقابله با نفوذ ایران در دوره حکومتهای صفوی و قاجاری شدند. بنابراین ما در موقعیتی هستیم که سرزمینی که تا 1925 میلادی خودش را بهعنوان یک کشور به رسمیت نمیشناسد و با نام مملکه الحجاز و سلطنه نجد و ملحقاتها شناخته می شد، هشت سال بعد، درست بعد از انعقاد قرارداد استاندارد اویل کالیفرنیا و تگزاس اویل که فاصله بین این دو قرارداد کمتر از سه ماه بوده است، این منطقه به یک کشور رسمی تبدیل شد که انعقاد قرارداد کاوش نفت با این دو شرکت آمریکایی نقش بسزایی در آن داشت. بعد از این قراردادهای نفتی اسم کشور به مملکت عربی سعودی تغییر میکند. عربستان تنها کشور در بین 202 کشور عضو ملل متحد است که نام خانواده روی آن میباشد. فهم این مساله تاریخی در پیدایش ماهیت عربستان بسیار حائز اهمیت است.
ما باید بدانیم هرکس و با هر اسمی در فلات ایران قدرت را در دست داشته باشد برای بقای آن ناچار است به سمت گسترش و توسعه حرکت کند که منظور از این گسترش فتح کشورها به لحاظ نظامی نیست بلکه منظور داشتن قدرت بر تصمیمگیری دیگران است. حتی محمدرضا پهلوی هم وقتی برای قدرتگیری لازم دید قیمت نفت باید بالا برود، وارد افتراق با عربستان شد. همچنین دورهای که ما وارد ملی شدن صنعت نفت در ایران میشویم، عبدالعزیز بن سعود امتیازاتی از شرکتهای نفتی آمریکایی گرفت و سهم نفت خود را بالا برد. در 1953 با تثبیت حکومت محمدرضا پهلوی و بعد از مرگ عبدالعزیز بن سعود و پادشاهی سعود بن عبدالعزیز، روابط ایران و عربستان به جهت جلوگیری از نفوذ ناصریسم و کمونیسم به منطقه ما بهشدت به یکدیگر نزدیک میشود. چون در این برهه با وجود اختلافات هردو پروکسیهایی جهت منافع الیگارشی مالی - تجاری غربی هستند. برای درک بهتر باید اشاره کرد در دهه 1970 که محمدرضا شاه با وجود اشکالات اساسی در تامین مایحتاج کشور که به واردات گندم و تخم مرغ روی میآورد و حتی پزشک از بنگلادش وارد میکند، فقط با صادرات نفت با قیمت بالا به دنبال بلندپروازی است. این بلندپروازیها باعث اختلاف اساسی بین شاه و عربستان در مساله تولید نفت اوپک است اما ما شاهدیم که در جنگ ظفار به یکباره شاه با عربستان جهت جلوگیری از نفوذ کمونیسم متحد میشوند.
اولین سفیر ایران در عربستان میرزا حبیب الله عین الملک پدر امیرعباس هویدا و فرزند میرزا محمدرضا قناد شیرازی از اولین پیروان باب هست که به بهاءالله پیوسته است. یعنی اولین سفیر ایران در عربستان که احتمالا باید یک فرد سنی مذهب باشد که مسائل ملی ما را دنبال کند، در کمال تعجب یک بهایی است. در طرف مقابل سفیر عربستان در ایران قاعدتا باید یک فرد شیعه از منطقه احساء باشد ولی شاهدیم فردی سفیر میشود که کمترین آشنایی با منطقه و حتی زبان فارسی ندارد. در مساله واگذاری بحرین، از امیر بحرین در عربستان استقبال خوبی به عمل میآید و شاه سفرش به عربستان را به همین جهت به تعویق میاندازد اما گویا یک دست برتری گوش شاه راه پیچانده و دو ماه بعد شاه به عربستان رفته و با رفراندوم بحرین را طبق استراتژی بریتانیا را واگذار میکند. درواقع عربستان بهعنوان یک کشور (به تعبیری تصنعی یا برساخته) که ابتدا با عنوان مجموعه حجاز و نجد و ملحقاتها به پادشاهی ملک بن عبدالعزیز تاسیس شد، بقایش را با تامین انرژی جهت مقاصد الیگارشی مالی-تجاری غرب به دست میآورد و این مساله ژئوپلیتیک کاملا بر استراتژی سوار است. اساسا با خروج بریتانیا از خلیجفارس مرزهای عربستان جوری تقسیمبندی میشود که راهی به دریای عمان مستقل از تنگه هرمز پیدا نکند و دسترسی به آبهای آزاد نداشته باشد چون قرار نیست عربستان بندر اقیانوسی داشته باشد و باید تبدیل به یک باغچه خانوادگی شده و بقایش در تامین انرژی غرب باشد.
من همیشه تاکید داشتم که مهمترین اتفاق تاریخی قرن 19 برای ایران افتتاح کانال سوئز در 1869 بود و بریتانیا که تا قبل از این حادثه بهشدت از ایران و عثمانی در برابر نفوذ روسیه حفاظت میکرد گویا قید این حفاظت را میزند. قبل از حفر کانال سوئز، کسانی که قصد سفر به ایران از بریتانیا را داشتند باید کل قاره آفریقا را دور میزدند که با ایجاد این کانال، مسیر تجارت بین جنوب اروپا و تمام بنادر اروپایی تا بمبئی و شانگهای که قبلا حدود 6 تا 8 هزارکیلومتر بود، 4000 کیلومتر کوتاهتر شد و بیش از 60 درصد تجارت جهانی از طریق آن انجام میشود. به همین جهت الیگارشی مالی - تجاری جهانی به این نقطه بهعنوان یک نقطه بسیار استراتژیک نگاه میکرد که بعدها اسرائیل را بهعنوان پاسگاه حفاظت از این کانال ایجاد کردند. اسرائیل از نظر ژئوپلیتیک در اصل چیزی نیست جز پاسگاه حفاظت از کانال سوئز. نکته قابل توجه اینکه، بعد از کشف نفت، آمریکا در مرداد 1321 که باید درگیر جنگ در اروپا باشند به یکباره بدون اعلام قبلی و بدون هیچ مجوزی با 6 لشکر وارد ایران میشود. ورود آمریکا به ایران در این تاریخ هیچ چیز نیست جز حفاظت از چاههای نفت عربستان سعودی در مقابل خطر شوروی در آینده. همچنین دکتر ضیایی با اشاره به مسائل 1901 میگوید ما باید این مسائل را دقیق بخوانیم و بررسی کنیم. انتقال شیخ خزئل از جنوب به تهران یک خیانت بزرگ تاریخی توسط رضاخان بود، اگر یک مغز متفکر در تهران داشتیم و شیخ خزئل را در خوزستان حفظ و مدیریت میکرد، تمام سواحل جنوبی خلیجفارس تابع ایران میشدند. درواقع باتوجه به نکات گفته شده میشود فهمید، علت وجودی عربستان مساله کانال سوئز و تجارت بینالمللی بوده و علت مبقیه آن وجود نفت است. ما برای مذاکره با عربستان با توجه به این نکات باید بدانیم عربستان سعودی به لحاظ جغرافیایی یک کویت بزرگ هست، درحالیکه دسترسی به دریاهای آزاد ندارد و حتی برخلاف کویت اقلیم یکپارچه نیز ندارد.
مساله امنیت برای عربستان مساله بقاست، اندکی ناامنی در عربستان، یعنی از بین رفتن و عربستان استراتژی بقا دارد. در زمان بهار عربی با وجود انقلابهای عربی در مصر، لیبی، تونس و تا حدی بحرین، عربستان کوچکترین تلنگری نخورد چون تعادل در آنجا ناپایدار است و کوچکترین تلنگری به عدم بقا منجر میشود. حفظ جغرافیای فلات ایران که از رود سند تا شرق مدیترانه را در بر میگیرد ما را ملزم میکند استراتژیهای گسترش و توسعه را پیش بگیریم و بقای ما در این است که مقاومت کنیم؛ چراکه پس از انقلاب بهنوعی ما ناچار به همین استراتژی برگشتیم؛ به همین جهت نظر من برخلاف نظر آقای دکتر صالحی این است که ما نمیتوانیم با عربستان به یک تفاهم ابدی برسیم؛ چراکه تا زمانی که عربستان در بازی اقیانوسداران و الیگارشی مالی تجاری غرب نقش دارد امکان دستیابی به چنین توافقی نیست. لازم است بدانیم که عربستان پایههای گسترش و اینکه به یک بازیگر مستقل منطقهای تبدیل شود ندارد و اولین چیزی هم که در این موضوع ندارد جغرافیاست.»
همچنین مجید ضیایی در مقایسه کوتاهی که بین بنسلمان و محمدرضا پهلوی دارد اشاره به سخنرانی اخیر بنسلمان میکند که بنسلمان از تعبیر خاورمیانه استفاده کرد و گفته خاورمیانه باید در رأس جهان باشد، اضافه میکند: «تعبیر خاورمیانه، یعنی خودت را از چشم وزارت خارجه بریتانیا ببینی و این حرفها بسیار شبیه حرفهای محمدرضا پهلوی در به سوی تمدن بزرگ است.» مجید ضیایی به خریدن باشگاهها و بازیکنان فوتبال توسط عربستان اشاره میکند و میافزاید: «من تعجب میکنم که بعضیها اینقدر سادهاندیش هستند چون یک بازی کاملا واضح هست؛ چراکه اینگونه اقدامات دقیقا به معنی برگرداندن پول نفت به اروپا است.»
در ادامه این نشست خراتیان گفت: «من فکر میکنم چند سوءتفاهم اساسی ما را به سمت توافق پکن سوق داد. اولین سوءتفاهم این است که ما با این توافق میتوانیم هژمونی آمریکا در منطقه را زیر سوال ببریم. دومین سوءتفاهم اینکه با این توافق امنیت در کشور تامین شده و یک کشور دشمن به دوست تبدیل میشود. سومین سوءتفاهم، این توافق میتواند مانع عادیسازی روابط بین ریاض و تلآویو که در امتداد پیمان ابراهیم آمده بشود. چهارمین مورد اینکه با سیاست همسایگی میتوان یک جایگزین برای یک ابرمعامله بین ایران و قدرتهای بزرگ باشد و نظم منطقهای جدیدی ایجاد میشود که این دولت هم به دنبال یک توافق جایگزین توافق برجام بود. پنجمین مورد اینکه با سیاست همسایگی میشود یک معماری امنیتی-اقتصادی مطابق میل جمهوری اسلامی ایجاد کرد. آخرین سوءتفاهم هم اینکه میتوان با عربستان به یک توافق بلندمدت و مطمئن رسیده و دادهستانده در این توافق کاملا مشخص باشد؛ درحالیکه هیچکس در جریان متن این توافق نیست و هیچ سندی از آن در دست نداریم. ما باید برای نگاه دقیق به این توافق، روابط تاریخی عربستان و اسرائیل را مورد بررسی قرار دهیم و باید توجه داشته باشیم که محمد بنسلمان دفعتا تصمیم به ایجاد رابطه عادیسازی با اسرائیل نگرفت. روابط سعودی و رژیمصهیونیستی روابط کهنه و دیرینهای است و فقط محدود به بعد از پیمان ابراهیم نمیشود. سفرا و مقامات مختلف سعودی در سطوح گوناگون بارها با مقامات صهیونیست بهصورت پنهان و آشکار دیدار داشتهاند.»
خراتیان با تایید صحبتهای ضیایی اضافه ادامه داد: «این روابط تاریخی برمیگردد به معماری و تقسیمبندیهای تاریخی منطقه توسط بریتانیا. بهعنوان مثال ما باید خاندان یهودی ساسونها در بغداد و نقش آنها را در ارتباط با سعودیها و رژیمصهیونیستی بررسی کنیم. مساله بعدی بررسی جایگاه ابرمعامله سهجانبه است. پشتپرده عادیسازی روابط سعودی و رژیمصهیونیستی و ایجاد دالان اقتصادی هند-خاورمیانه-اروپا یا کریدور آیمک (IMEC) یک تاریخ دیرینه است که بنا هست یک زلزله ژئوپلیتیک در منطقه رقم زده و اسرائیل را محور امنیت و اقتصاد منطقه قرار بدهد، اما تا زمانی که امنیت عربستان تامین نمیشد این همکاریها شکل نمیگرفت. آقایان در تهران دچار اشتباه شده و این مناسبات را متوجه نیستند. در روابط بین ملتها برای ما تاریخ و روابط اقتصادی- سیاسی و شبکههای درهمتنیده الیگارشی مهم است. آقای بایدن حداقل دو بار در سخنرانیهای خود به طوفان الاقصی اشاره کرده است که حماس دانسته دست به این عملیات زده که ما میخواستیم بین سعودیها و صهیونیستها یک رابطه عادیسازی ابدی ایجاد کنیم و برای جلوگیری از آن وارد میدان شدند. محمد بنسلمان به دنبال یک جایگزین مهم برای عادیسازی روابط با رژیمصهیونیستی بود اما طرف آمریکایی با توجه به جنگ یمن آن را در زمان فعلی ممکن نمیدانست؛ چراکه بعد این توافق باید وارد جنگ میشدند. در نتیجه بزرگترین خریدار نفت ما بهعنوان میانجیگر وارد شد و ما هم گفتیم اهلا و سهلا، بریم پکن تا هژمونی آمریکا را به چالش بکشیم و اتفاقا آمریکا هم از آن استقبال کرد و بعد از این توافق ما شاهد بودیم که تفاهمنامه عادیسازی با سرعت نور پیش رفت. البته باید دقت کنیم آتشبس بین انصارالله و سعودی آوریل 2022 اتفاق افتاد و ما در مارس 2023 این توافق را تحکیم بخشیدیم. چین هم در این توافق دچار اشتباه شد؛ چراکه تصورش این بود میتواند با آن سعودی را به سمت خود جذب کند درحالیکه عربستان بعد این توافق تاکید داشت میخواهم زیر چتر اتمی آمریکا باشم. صدها سند نیز وجود دارد که نشان میدهد آمریکا شرط آن را فاصله گرفتن از پکن بیان میکند. چند روز قبل از طوفان الاقصی رویترز در یک گزارش مفصل توضیح میدهد که عربستان سعودی با توافق پکن فقط به دنبال امتیازگیری از واشنگتن بود و این نکتهای بود که برخی در داخل برآن تاکید داشتند اما متاسفانه آقایان توجهی نکردند. درحال حاضر با وجود تهدیدات یمنیها و بهویژه درخصوص گذر کشتیها از دریای سرخ شاهدیم هیچ تغییری در قیمت نفت رخ نمیدهد درحالیکه اگر این تهدیدات در زمان قبل از توافق بود همه احتمال میدادند که آرامکو مجددا با تهدید روبهرو شود و نفت دچار نوسانات بزرگی میشد.
10 روز بعد از توافق با عربستان بانک مرکزی بیانیه میدهد که قرار است با این توافق سرمایهگذاریهای عظیمی در ایران انجام شده و وضعیت دلار کاهشی میشود. بلومبرگ هم اخیرا گزارش داده که عربستان به ایران گفته است شما پروکسیهای خود را در منطقه کنترل کنید و ما هم درعوض سرمایهگذاریهایی در ایران انجام میدهیم، دولت هم تاکنون این مطلب را تکذیب نکرده است. دولت محترم متوجه نیست که دعوا بر سر معمار امنیتی-اقتصادی منطقه است، طوفان الاقصی و انصارالله، مسائلی از این دست هستند که با میلیاردها دلار هم قابل معامله نیستند.
دو سوال مهم آیا واقعا چین برنده این توافق بود؟ و دیگر اینکه پیمان دفاعی که اخیرا توسط سردار باقری مطرح شد چه نقشی در تعاملات میتواند ایفا کند؟
چین هم با این توافق به چیزهایی رسید و با توجه به کنار هم نشاندن دو دشمن دیرینه، یک اعتباری به دست آورد و در آن مقطع زمانی که زیر فشار ژئوپلیتیک آمریکا بود، میخواست به آنها نشان دهد، میتواند بهعنوان یک میانجی جهانی ایفای نقش کند. همچنین میخواست از خودش بهعنوان حامی روسیه در جنگ اوکراین اتهامزدایی کند. همانطورکه چین در نظر داشت بین محمود عباس و اسرائیل هم میانجیگری کند که آن هم با شکست مواجه شد. اما باید ببینیم چین با این توافق چه چیزهایی را از دست داد. من معتقدم چینیها در سیاستهای خود در منطقه ما کمی گیجند و مسئولان ما هم نتوانستند آنطورکه باید پکن را با خود همراه کنند. ایران و چین کجا فهمیدند که با این توافق بازی خوردند، در اجلاس G20 که آقای شیجینپینگ هم در آن شرکت نکرد. در این اجلاس با تشریفات فراوان کریدور آیمک اعلام شد و با معرکهگیری نتانیاهو همراه شد که ما شدیم مرکز کریدور راههای ارتباطی جهانی، چین تازه متوجه شد دارد چه اتفاقاتی میافتد.
ما متاسفانه در عالیترین سطوح اطلاعاتی کشور دچار خلأ تحلیل اطلاعات استراتژیک هستیم، برعکس عملکرد دقیق ما در میدان ما در دستگاههای مختلف از وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه تا دستگاه وزارت امور خارجه و شورای عالی امنیت ملی دچار مشکلات جدی در تحلیل مسائل منطقه و بینالملل هستیم. بهعنوان مثال اگر جایگاه ژئوپلیتیک بابالمندب و نقش انصارالله یمن و شاهراههای انتقال انرژی را بهخوبی درمییافتیم دچار این خطاهای راهبردی نمیشدیم. در شرایطی که در ماه مارس، آرامکو زیر آتش انصارالله بوده و آینده جنگ اوکراین مبهم و نفت هم بشکهای 120 دلار بود و بایدن نیز نگران سرنوشت انتخابات بود، ما چه امتیازاتی میتوانستیم از آمریکاییها بگیریم و خودمان را معطل یکسری مسائلی مثل FTO که هیچ اثری هم در وضعیت سپاه نداشت، کردیم. در این مقطع توافق ژنو انجام میشود، آسمان عربستان به روی پروازهای اسرائیلی باز میشود و بلافاصله ماجرای «زن، زندگی، آزادی» با حمایت قوی مالی عربستان سعودی در ایران کلید میخورد. حمایتهای شدید مالی بنسلمان از کمپینسازیها در این ماجرا لایدرک و یوصف است. بهعنوان مثال در یک ایمیل به خانم نازنین بنیادی که بعدها لو رفت گزارش میشود که بنسلمان همه را خریده است.
در کمپینسازیهای توییتری (ولید بن طلال آل سعود، دومین سهامدار توییتر) علیه بسیاری از برندهای ایرانی شاهد حمایت مالی سنگین سعودیها هستیم که طرح مشترک موساد و سعودی بود. گویا بعد اتفاقات «زن، زندگی، آزادی» میخواستیم با یک توافقی خودمان را از زیر این فشارها بیرون بیاوریم. اکنون در آمریکا قیمت نفت بهشدت تعیینکننده نرخ تورم است که در دو ماه اخیر با توجه به خدمات سعودیها به آمریکاییها شاهد کاهش تورم در آمریکا بودیم. اگر 20 دلار به قیمت نفت اضافه شود نیم درصد تورم در آمریکا افزایش مییابد که این برای والاستریت سم مهلک است. اگر ما بتوانیم کاری کنیم که تولید نفت دو میلیون بشکه در روز کاهش پیدا کند، رکود در آمریکا به بحران تبدیل میشود. این مساله تاثیرش در انتخابات آتی آمریکا برای بایدن ویرانکننده است. در این زمان اما سرلشکر باقری به خالد بنسلمان پیام میدهد که بیایید تا یک تفاهم دفاعی امضا کنیم، دنیا این را چگونه تحلیل میکند؟ قطعا میگویند اگر هر اتفاقی هم بیفتد، انصارالله سمت آرامکو نخواهد رفت. اما اگر ایران یک رفتاری نشان میداد که سیگنالهایی به طرف مقابل میفرستاد و میفهماند که ما از موضعگیریهای شما دلخوریم، بهعنوان مثال آقای رئیسی در دقیقه 90 سفر خود به ریاض باید دیدار خود با آقای بن سلمان را لغو میکرد. شما که دیدید عربستان در اجلاس کشورهای اسلامی کارشکنی میکند.»
مصلحزاده در تایید صحبتهای خراتیان گفت: «اجلاس OIC که با پیشنهاد ایران جهت آتشبس در غزه تشکیل شد، بهطور طبیعی چون ایران طراح اصلی بوده مدیریت آن هم باید برعهده میگرفت اما در عمل شاهدیم سعودی با پنج کشور عربی، شامل عربستان، اردن، قطر، دولت خودگردان فلسطین و نیجریه هدایت آن را برعهده گرفت و در کمال تعجب ایران را حذف کرد که حتی ترکیه هم صدایش درآمد که چرا فقط کشورهای عربی باید باشند و قضیه فلسطین مربوط به جهان اسلام است نهفقط اعراب که درنهایت ترکیه و اندونزی هم اضافه شده و شامل هفت کشور میشود اما باز هم از حضور ایران در آن خبری نیست. وزارت خارجه درخصوص حذف ایران از این لیست باید پاسخگو باشد.»
خراتیان در ادامه به بحث طوفان الاقصی پرداخت: «آمریکا از روز اول به اسرائیل چراغ سبز داده که غزه را با خاک یکسان کن و من هم هرگونه پشتیبانی مالی، سیاسی و تسلیحاتی که لازم باشد میکنم. در بحث بازسازی غزه هم که حرف میلیاردها دلار پول است، عربستان قرار است به میدان بیاید که احتمالا پیش شرط آنها برای بازسازی غزه حذف حماس از غزه است و شاید نهایتا یک نقش جزئی برای حماس در نظر بگیرند. ما در این شرایط باید کاری کنیم آمریکا از روی اضطرار و اجبار پای میز مذاکره بیاید و نفت برود بالای 120 دلار. برای تحقق این امر ما میتوانیم مثلا بهیکباره آقای عنایتی را برای مشورت از سعودی فرا بخوانیم. باید سیگنالی بدهیم که دنیا احساس کند ما ممکن هست در منطقه کارهایی انجام دهیم. نه اینکه در این شرایط یک تفاهمنامه دفاعی هم با سعودیها امضا کنیم که دنیا مطمئن شود صد در صد اتفاقی نمیافتد. چیزی که تا الان میفهمیم، حوادثی مانند طوفان الاقصی، ابرمعامله عادیسازی و اتفاقاتی از این دست، یک اتفاق عادی نیستند و اینها سرنوشت منطقه را رقم میزنند. تا قبل 7 اکتبر ما قرار بود زیر پلن b تعریف قراربگیریم، یعنی کشور زیر موج ترور و خرابکاری برود، حادثه شاهچراغ و اتفاقات شرق کشور نمونههایی از این موضوع بود. با حادثه 7 اکتبر این موازنه را به هم زد. اگر ما در این اتفاقات منفعل باشیم باز باید به کنج دفاعی برویم. امیدواریم آقایان به این نکات توجه کنند و ابتکارعمل دیپلماتیک را به دست گرفته و صحنه را جوری طرحریزی کنند، در غیر اینصورت شاهد عادیسازی و معاملاتی از این دست خواهیم بود. درحال حاضر با وجود تهدیدات یمنیها و بهویژه درخصوص گذر کشتیها از دریای سرخ شاهدیم هیچ تغییری در قیمت نفت رخ نمیدهد درحالیکه اگر این تهدیدات در زمان قبل از توافق بود همه احتمال میدادند که آرامکو مجددا با تهدید روبهرو شود و نفت دچار نوسانات زیادی میشد.»
شماره ۴۰۳۴ |
صفحه ۱۴ |
ایده حکمرانی
دانلود این صفحه
گزارش نشستهای بررسی ابعاد راهبردی در سیاست خارجی دولت سیزدهم و عربستان سعودی
سیاست همسایگی؛ تغییر از بازیگر استراتژیک به بازیگر ژئوپلیتیک؟