سیدهحسنا پیروان، خبرنگار گروه جهانشهر: موهای بینظم و ژولیده، کلمات نسنجیده و ناشایست، رفتار و عاداتی که هر لحظه او را بیش از پیش شبیه یک کابوی تمام عیار میکند، چیزی نیست جز نمایشی کوتاه از سخنرانی دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین آمریکا. این تمام آنچیزی است که میتوان درباره «خاویر میلی» رئیسجمهور منتخب آرژانتین گفت. سخنرانیهای ترامپ، چنان نمایش غلیظی از ابتذال و اضمحلال سیاسی بود که هر مخاطبی بعد از دیدن آن، احتمالا با این پرسش درونی مواجه شده که چگونه ممکن است چنین شخصی -که بیشتر به صحنهگردانان سیرک شباهت دارد تا یک شخصیت سیاسی- بر مسند ریاست جمهوری کشوری چون ایالات متحده تکیه بزند؟ آنچه ترامپ مظهر تام و تمام آن بود و اکنون در آرژانتین تکرار شده است، تحت عنوان «پوپولیسم» معرفی میشود.
در تعریف ساده پوپولیسم را عوامگرایی، به معنای ترجیح خواست عام مردم در برابر نخبگان سیاسی و خواص تعریف کردهاند. مفهوم مردم در این تعریف نه یک مفهوم واقعی بلکه برساخته سیاستمداران برای دوگانهسازی و کسب حمایتهای جناحی است. پایههای پوپولیست بر نژادپرستی، ملیگرایی در برابر گسترش چشمگیر جهانی شدن، اهداف کوتاهمدت و تغییرات سطحی و از همه مهمتر بیثباتی سیاسی بنا شده است.
برآمدن جریانهای پوپولیستی در فضای حکمرانی کشورها، حاصل نارضایتی مردم در برابر سیاستهای داخلی و یا جهانی کشورشان است. مردمی که جهانی شدن را تهدیدی برای هویت و ملیت خود میدانند، از ضعف ایدئولوژیک رنج میبرند، از روند توزیع منافع اقتصادی و اجتماعی ناراضیاند و از فساد موجود در طبقه حاکمیت آسیب دیدهاند، جذب صدای ساز و دهل جریانهای پوپولیستی که اتفاقا از دور بسیار خوش است، میشوند. برخی تحلیلگران معتقدند اگر جنبشهای چپ در هدایت مجدد خشم از نابرابریها به سمت اهداف درست موفقتر بودند، شاید راست افراطی از جذابیت کمتری برخوردار میشد.
همدستی جریان اصلی با راستهای افراطی
فرانسیس فوکویاما، صاحب نظریه «پایان تاریخ» پنج سال پیش در زمان مذاکرات اتحادیه اروپا با انگلستان، در یک گفتوگوی کوتاه با «جرج ایتون» از «ضرورت بازگشت سوسیالیسم» و هشدار به لیبرالها مبنیبر اینکه «فکر نکنند لیبرال دموکراسی پایان جدید تاریخ است» سخن گفت. او که از مخالفان سرسخت ترامپ و راست افراطی است، منظورش از بازگشت سوسیالیسم را جبران «شکاف بزرگ میان درآمد کارگران و ثروتمندان» توصیف کرده بود تا بلکه از این طریق بخشی از شکاف لیبرالیسم را بپوشاند. راستها دقیقا بر همین شکافها سوار شدند و به قدرت رسیدند اما این قدرت گرفتن بدون همدستی احزاب جریان اصلی امکانپذیر نبوده و نیست. در همین آمریکا ترامپ توسط تشکیلات جمهوریخواه ایالات متحده خلق شد. در سراسر جهان غرب، احزاب جریان اصلی تمایل دارند به شدت با راست افراطی مخالفت نکنند و دیدگاهی جایگزین از آینده ارائه دهند، بلکه از لفاظیها و سیاستهای آنها تقلید میکنند. به عنوان نمونه بسیاری از سیاستهایی که ترامپ آنها را در دستور کار خود قرار داد، با شدت و ضعف توسط بایدن ادامه پیدا کرد.
اروپا و آمریکا در دام پوپولیسم
ظهور امواج پوپولیستی در اروپا و ایالاتمتحده ریشه در قرن نوزدهم دارد. در این میان البته این جریانها شاهد روندهای صعود و سقوط بسیاری بودند. به عنوان نمونه در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم و شکست آلمان نازی و به تبع آن ناکامی اندیشههای فاشیستی غربی، جریانهای پوپولیست و راستگرای غربی کاهش محبوبیت چشمگیری پیدا کردند. بسیاری از دول اروپایی حتی بهدنبال زدودن تمامی مظاهر اندیشههای راستی از کشور خود بودند. به سبب افول اندیشههای ناسیونالیستی و نژادپرستی که از ویژگیهای بارز احزاب دست راستی اروپا بود، روند جهانی شدن، ادغام حکمرانی کشورهای اروپایی در اتحادیههای بینالمللی و فعالیتهای برونمرزی نظامی و اقتصادی این کشورها رشدقابل توجهی پیدا کرد؛ امری که خود منجر به تولد دوباره جریانهای راست شد.
به راست راست
از دهه 1980 به بعد اروپا به تدریج شاهد افزایش قدرت و محبوبیت جریانهای راست یا همان جریانهای پوپولیستی بود. احزاب راست غربی با شعارهای ملیگرایانه و هاجری (بهویژه مهاجران مسلمان) هرساله سهم خود از قدرت را در کشورهای غربی افزایش دادهاند. در انگلیس نقش احزاب دست راستی را میتوان در برگزیت و خروج این کشور از اتحادیه اروپا مشاهده کرد. در آلمان حزب پوپولیستی «آلترناتیو برای آلمان» که در انتخابات پارلمانی سال 2013 تنها 4.7 درصد از آرا را کسب کرده بود در سالهای 2017 و 2021 بیش از 10 درصد آرا را تصاحب کرد و به کرسی پارلمانی آلمان تکیه زد. در اتریش نیز از سال 2017 «الکساندر فن در بلن» که از احزاب دست راستی این کشور است در مقام ریاستجمهوری قرار گرفته است. چند هفته قبل در هلند «حزب آزادی» (PVV) به رهبری«خیرت ویلدرس»، سیاستمدار راست افراطی ۳۷ کرسی در پارلمان به دست آورد که بیش از دو برابر سهم این حزب در انتخابات گذشته است. او در تلاش برای رایزنی با احزاب رقیب و تشکیل دولت ائتلافی است.
در سایر کشورهای اروپایی از جمله فرانسه، بلژیک، سوئیس و بسیاری دیگر نیز اوضاع بر همین منوال است و عدم توانایی احزاب سنتی در پاسخ به نیاز مردم، عرصه را برای قدرتنمایی احزاب راست پوپولیستی فراهم کرده است.
راست افراطی اروپایی؛ راست افراطی آمریکایی
اگرچه در افکار عمومی، راست افراطی یک معنا به ذهن متبادر میکند اما بین راست افراطی در آمریکا با راست افراطی در اروپا تفاوتهایی وجود دارد. با این حال سرنوشت این دو متمایز از هم نیست و اگر راست افراطی آمریکا عطسه کند، راست افراطی اروپایی سرما میخورد. وجه تمایز مهم پوپولیسم آمریکایی و اروپایی ریشه در تقابل تاریخی سفیدپوستان و سیاهپوستان در این کشور دارد. در آمریکا دوگانه خواص و عوام بدین صورت تعریف میشود که تنها سفیدپوستان «مردم» هستند. در اروپا اما ظهور جناح راست افراطی تا حدودی ناشی از بحران پناهجویان سوری بوده است. در اروپا، احزاب پوپولیست راست افراطی اغلب جایگزینی برای جریان اصلی هستند. در ایالات متحده اما حزب جمهوریخواه جریان اصلی است. توماس گریون، دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه برلین که پوپولیسم جناح راست را مطالعه کرده است میگوید: «این تراژدی سیستم دو حزبی آمریکاست. در یک دولت چندحزبی، پوپولیستهای طبقه کارگر سفیدپوست ممکن است به یک جناح کوچکتر منتقل شوند اما شما در هیچ کجای اروپا این پدیده را ندارید.»
تبدیل تهدید به فرصت
ناسیونالیسم افراطی غالب بر جریانهای پوپولیستی اروپایی و آمریکایی علاوهبر اسلامستیزی، گرایشهای یهودستیزی را نیز به همراه خود داشته است. بسیاری از احزاب راستگرای اروپا برمبنای تفکرات نئونازیستی و فاشیستی شکل گرفتهاند که آنها را تبدیل به تهدیدی بالقوه برای یهودیان و حتی رژیمصهیونیستی میساخت؛ اما دشمن مشترک عاملی شد که اسرائیل و جریانهای راست افراطی در اروپا را به همکاری بکشاند. صهیونیستها به صراحت به این همکاری اعتراف کردهاند؛ بهگونهای که مرداد ماه سال جاری شبکه 13 تلویزیون رژیمصهیونیستی در برنامهای گفت که «موج راستگرایی که در سالهای اخیر اروپا را فراگرفته، شاهد نزدیکی چشمگیر با اسرائیل است.» در دو دهه گذشته جریانهای راست اروپایی که درصدد زدودن رد جنایات از گذشته فاشیستی خود بودند، بسیاری از تفکرات ضدصهیونیستی خود را تغییر دادند. برای مثال، مارین لوپن، اصلیترین رقیب پوپولیست امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، که حزبش سابقهای طولانی در یهودستیزی دارد نه تنها سعی در نزدیکی به یهودیان دارد، بلکه حتی سعی دارد تا برسابقه ضدیهود فرانسه و حزبش سرپوش بگذارد.
همچنین رهبران راستی مجارستان و لهستان نیز در گفتوگوها و وضع قواعد جدید، منکر دست داشتن خود در کشتار یهودیان در جریان جنگ جهانی دوم شدهاند. از سوی دیگر درحالی که رسانههای اسرائیلی دولت نتانیاهو را نسبت به رشد چشمگیر راستگرایی در اروپا هشدار میدادند و وی را از رابطه با آنها برحذر میداشتند، نتانیاهو نهتنها به این هشدارها اعتنایی نکرد بلکه درصدد برقراری روابط دوستانه با آنها برآمد. در سال 2010 وقتی تلآویو میزبان حدود ٣٠ نفر از رهبران اتحاد «حزبهای اروپایی برای آزادی و حقوق مدنی» بود، بسیاری از رسانهها نتانیاهو را به این متهم کردند که برای مقابله با اسلام و فلسطین دست به هرکاری، حتی پذیرش نازیستها میزند. تاکید رژیمصهیونیستی بر اشتراک دشمن و هدف تقابل با اسلام و چرخش احزاب راست اروپا حالا آنها را به نقطهای رسانده که نهبهعنوان دشمن دیرینه صهیونیست بلکه بهعنوان همپیمانان جدیدش شناخته میشوند.
ویلدرس، رهبر حزب برای آزادی که از احزاب دست راستی هلند است، در سال 2009 در برنامهای تلویزیونی اعلام کرده بود: «ما (در غرب) همه اسرائیل هستیم. اسرائیل اولین خط دفاعی غرب علیه اسلام است.» این جمله بیانگر همکاری دوجانبهای است که سالهاست شروع شده و اکنون نیز در جریان است؛ آنها از اسرائیل علیه اسلام استفاده میکنند و اسرائیل از آنها علیه فلسطین و مسلمانان. آنچه بهعنوان مهمترین عامل این احزاب را به سوی اسرائیل متمایل ساخت، اسلامستیزی افراطی آنها بود. بسیاری از رهبران احزاب دست راستی امیدوار هستند تا اسرائیل آنها را از دست مهاجران مسلمان نجات دهد. جریان راست افراطی همواره مهاجران مسلمان را بهعنوان غارتگران فرهنگ و سرمایهی اروپایی در نظر داشته است. در نظر آنها راهحل نه در تامین امنیت و ثبات منطقه بلکه در «نابودی مسلمانان به دست اسرائیل» است.
در احزاب دست راستی آمریکا اما آنچه تازگی ندارد، حمایت از اسرائیل است. در تمام سالهای گذشته احزاب دست راستی ایالات متحده صراحتا حمایت خود از رژیمصهیونیستی را اعلام کردند. دولت ترامپ بارها از روابط و حمایت همهجانبه واشنگتن از تلآویو صحبت کرد. از طرح دولت ترامپ برای تقسیم فلسطین گرفته تا قانون منع ورود مهاجران شش کشور اسلامی و بسیاری از قواعد اسلامستیزانه دیگر، عرصه را بر مسلمانان در آمریکا تنگتر کرد. جریانهای راستی ایالاتمتحده همواره به اسرائیل به چشم «سپری در برابر ایران» نگاه کردهاند و این لزوم حفظ این رژیم را برای آنان دوچندان میکند. با این اوصاف رشد بیشتر احزاب راستی در اروپا و آمریکا به همان میزان که به نفع رژیمصهیونیستی است، زنگ خطری برای کشورهای اسلامی منطقه بهویژه ایران بهحساب میآید.