سیدمهدی طالبی، خبرنگار گروه جهانشهر: ارتش رژیمصهیونیستی در جنگ غزه با وجود تبدیل کردن این منطقه به زمین سوخته، موفق به «ثبت پیروزی» و «ترمیم خسارتها» نشده است. نه اهالی غزه حاضر به کوچ کامل از مناطق اعلامشده یا حتی خروج بهسمت مصر شدهاند و نه حماس نابود شده است. با این شرایط، رژیمصهیونیستی همچنان بهدلیل اتفاقات روز 7 اکتبر، بازنده جنگ است. باخت در این جنگ ضمن ثبت یک خاطره منفی، بهمعنای کاهش بازدارندگی و بدتر از آن، عدمترمیم فروپاشی دولت، سیستم اطلاعاتی و ارتش رژیم است. در حمله 7 اکتبر همه ساختارها فروپاشیدند و این نشانهای برای آغاز دومینو و موجی از فروپاشی شد. این موج بودن برای تعدادی از نهادها، از بخشی از خود آنها آغاز شد و برای تعدادی دیگر از نهادهای دیگر. فروپاشی دولت خود ناشی از موج فروپاشی ارتش و سیستم اطلاعاتی بود و فروپاشی این دو نهاد نیز بهدنبال فروپاشی یگانهای محلی آنان در اطراف غزه بود. متوقف ساختن این موج فروپاشی، با موج دیگری میسر است که باعث احیای روحیه شود. این اقدام هر چه دشوار باشد لازم است، در غیر این صورت روزهای آتی رژیم بسیار سخت خواهد بود. ایجاد موج مدنظر رژیم در غزه نهتنها امکانپذیر نشده، بلکه موجهای دیگری بر ضد تلآویو ساخته که باعث شده جایگاه اخلاقی صهیونیستها در جهان تضعیف شود.
هدف کجاست؟
با اتمام ظرفیتهای غزه و مخاطره برانگیز بودن اقدام در کرانه باختری که هماکنون شاهد تجمع نیمی از نفرات ارتش است، صهیونیستها باید جبههای جدید بیابند که خارج از جغرافیای فلسطین قرار دارد. این جبههها اگر در همسایگی فلسطین اشغالی باشند امکان حمله زمینی به آنها وجود نداشته و تنها حمله هوایی به آنها امکانپذیر است. ایران و یمن دو گزینهای هستند که تنها حمله هوایی به آنها ممکن است. حمله به ایران که در جنگ مداخله نداشته وجهات کمی دارد و شامل پاسخ کشنده تهران میشود. حمله به یمن بهدلیل فاصله بسیار زیاد که دو برابر فاصله فلسطین اشغالی و ایران است، سختیهای بسیاری دارد و در حجم اندک با کمک آمریکا امکانپذیر است. از سوی دیگر بهنظر نمیرسد حمله به یمن نتایج لازم را به بار بیاورد و از آن بتوان برای بازیابی دولت، ارتش و نهادهای اطلاعاتی رژیم استفاده کرد. در میان همسایگان که علاوهبر حمله هوایی، امکان حمله زمینی به آنها نیز وجود دارد، مصر و اردن بهطور کلی روابط دوستانهای با رژیم دارند و از سوی دیگر طرفی از جنگ کنونی بهحساب نمیآیند تا رویارویی با آنها دلیلی داشته باشد. در سمت لبنان، نیروهای مقاومت این کشور آماده جنگند و با وجود زیر بمباران قرار داشتن کشوری مانند سوریه طی سالهای اخیر، اجازه ندادهاند کشورشان به محل تجاوزات نظامی رژیم تبدیل شود. از این رو تنها جغرافیایی که میزان دشمنی بالا با تلآویو، مشارکت در جنگ کنونی، امکان بهانهیابی برای مداخله نظامی، هممرزی و وجود زمینه تهاجم زمینی را داراست، سوریه است.
نگاه خوانی رژیم
احتمالا صهیونیستها در حمله به سوریه، مزایای قابل توجهی برای خود نسبت به دیگر جبههها یافتهاند. آمریکاییها نیز همانند رژیم، مزایایی را در این سناریو یافتهاند. حمله به لبنان احتمال بروز جنگ فراگیر دارد، حمله به یمن بدون نتایج کافی است و حمله به عراق بسیار مناقشهبرانگیز خواهد بود. از این رو تنها حمله به سوریه است که برخلاف لبنان، جنگ با آن امکانپذیر و برعکس یمن دارای نتایج قابل توجه و متفاوت از عراق، فاقد تحولات پیرامونی معکوسساز پیروزی نظامی است. این تحولات پیرامونی درخصوص عراق، اهمیت بالای این کشور برای آمریکا، پاسخهای انتقامجویانه مقاومت عراق علیه پایگاههای آمریکایی در خاک این کشور و کویت و همچنین احتمال بالای واکنش جدی ایران است.
ترمیم تلآویو در سوریه!
احتمالا صهیونیستها اینگونه فکر میکنند که حمله به سوریه میتواند اعتماد به قدرت رژیم را بازگرداند و با ارتقای روحیه صهیونیستها، بقاپذیریشان را بالاتر ببرد. جنگ با سوریه در خارج از محیط فلسطین است و به همین دلیل در آن ارتش رژیم در برابر یک دولت و ارتش قرار میگیرد، درحالیکه در داخل فلسطین صرفا گروههای شبهنظامی کوچک حضور دارند. این مساله درخصوص کشور جنگزده سوریه نیز میتواند وجود داشته باشد و پیروزی بر این دولت ضعیف شده ناچیز دیده شود اما استقرار نظامی ایران و روسیه در این کشور جبرانکننده این برداشت در افکار عمومی بوده و صهیونیستها میتوانند تبلیغ کنند که تهران و مسکو در برابر حرکت نظامی رژیم در سوریه، مجبور به سکوت شدهاند.
این نگاه مطابق با نظریه جنگ در خارج از مرزها برای انتقال تنش به بیرون است؛ موضوعی که نگاه سنتی صهیونیستهاست.
شیوه ورود
سوریه بر خلاف لبنان، بهدلیل توطئه و درگیر بودن در یک جنگ داخلی وجهه بینالمللی قابل توجهی ندارد تا درصورت تهاجم رژیم واکنش بینالمللی گستردهای برانگیخته شود. از سویی دیگر از نظر افکار نخبگانی به یک زمین تسویهحساب کشورها شناخته میشود و تحرک نظامی در آن مناقشه برانگیز نیست. امروز مستشاران نظامی ایرانی به همراه یگانهای نظامی روسیه به درخواست دولت سوریه در این کشور مستقر شدهاند و همزمان ترکیه مناطقی از شمال و ناتو با محوریت آمریکا مناطقی از شرق سوریه را اشغال کردهاند. پس ورود دیگران چندان عجیب نیست. رژیمصهیونیستی نیز در طول مدت بحران حملات هوایی و موشکی متعددی علیه سوریه داشته و کشورهایی مانند عربستان و قطر بهطور قابل مشاهدهای از گروههای تروریستی حاضر در آن حمایت کردهاند. این ذهنیت ایجاد شده درباره سوریه حمله به این کشور را آسانتر میسازد. از سوی دیگر سوریه بهدلیل گرفتاریهایش نسبت به اشغالگری دیگران از آمریکا گرفته تا ترکیه و حتی حملات رژیم از خود خویشتنداری نشان داده است. پس تلآویو میتواند به تداوم خویشتنداری دمشق امیدوار باشد، بهویژه اگر بخواهد حرکت نظامی خود در خاک سوریه را بسیار محدود و غیربلندمدت طراحی کند.
احتمال دارد صهیونیستها بخواهند و از آنجایی که آنها هدف خود را به همگان اعلام میکنند و قصد یک مانور دارند، احتمال میدهند سوریه آن را بپذیرد. بیم آن میرود ارتش رژیم با یگانهای زرهی خود به بهانهای وارد جنوب سوریه شوند بهویژه آنکه سابقه این اقدام را داشته و اثرات آن را دیدهاند. ارتش رژیمصهیونیستی در جریان جنگ اکتبر 1973، موفق شد وارد جبهه جولان شده و تا 40 کیلومتری جنوب دمشق پایتخت سوریه نفوذ کرده و با توپخانه حومه این شهر را بکوبد. با توجه به موقعیت جغرافیایی دمشق که در نزدیکی جولان اشغالی واقع شده است، هدفی در دسترس صهیونیستها به حساب میآید.
شواهد آمادگی برای ورود
روز شنبه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بیانیهای از شهادت دو نفر از اعضای این نیرو با نامهای دکتر محمدعلی عطاییشورچه و پناه تقیزاده خبر داد. این دو در هنگام شهادت درجه سرهنگی داشته و از نیروهای عالیرتبه سپاه در سوریه بهحساب میآمدند. زمان شهادت عطایی و تقیزاده بهطور رسمی اعلام نشده اما گفته میشود آنها در حمله بامداد روز شنبه رژیم به جنوب دمشق به شهادت رسیدهاند. ترور مستقیم دو نیروی «ایران» که «رتبه» بالایی در بخش نظامی داشتهاند، در «حین جنگ» بدون آنکه ایران اقدام مستقیمی علیه رژیم ترتیب داده باشد، حکایت از تلاش صهیونیستها برای تحریک تهران دارد. اقدام از سوریه علیه رژیم میتواند بهانهای برای تهاجم بیشتر باشد یا در یک سناریوی دیگر، سکوت تهران میتواند باعث حملات سنگینتر علیه نیروهای ایرانی در سوریه شود تا تلآویو تلفات گسترده به نیروهای ایران را با اعلام آتشبس نهایی در غزه ادغام کند. اینگونه تلآویو پایان جنگ غزه را بهعنوان پیروزی خود ثبت کرده و حتی وانمود خواهد کرد حمله به ایران باعث قطع حمایت خارجی از حماس و پایان جنگ شده است. تحریک رژیم در این خصوص دولبه دارد و بازیگری هوشمندانهای میطلبد.
نقطه نهایی، کوتاه یا بلندمدت بودن حمله
رژیمصهیونیستی بهدلیل نیاز به بمباران و گلولهباران چندینباره مناطق غزه از بیم نفوذ مجدد مبارزان حماس و همچنین جنگ در چند جبهه ازجمله علیه لبنان، بهشدت نیازمند واردات مهمات شده است. صهیونیستها با توجه به محدودیت سرزمینی ظرفیت اندکی نیز برای ذخیرهسازی مهمات دارند؛ هر چند تسلیحات مانند جنگنده و تانک به اندازه زیادی در خاک اشغالی فلسطین مستقر و انبار کردهاند. اگر آمریکا با سوءاستفاده از پل انتقال مهمات دست به انتقال سلاح به فلسطین اشغالی بزند، این اقدام میتواند یک زنگ هشدار جدی درخصوص اهداف این کشور و رژیم درباره حمله به مناطقی خارج از فلسطین اشغالی باشد. به عبارتی دیگر انتقال جنگندههای بیشتر یا تحویل سوخترسانها به رژیم احتمال حمله هوایی به یمن و انتقال تانک و ادوات زرهی احتمال تهاجم زمینی به سوریه را گوشزد میکنند.
کوتاهمدت یا بلندمدت
تا قبل از 7 اکتبر، نقشه پیشین غرب و صهیونیستها، ریشهکنی مقاومت با کلید زدن آن از غزه و سپس تسری مرحلهای آن به سوریه و لبنان بوده است. با این حال شرایط حتی اجازه انجام این کار در غزه را نداده است. از سویی دیگر صهیونیستها هرچند همچنان بهدنبال نقشه پیشین هستند اما نسبت به گذشته تردیدهای بیشتری درباره تواناییهای خود دارند و همزمان باید دست به ترمیم خسارتهای ساختاری و اجتماعی خود بزنند. این دو هدف میتوانند روی یکدیگر نیز سوار شوند به این ترتیب که با حملات به کشورهای پیرامونی، هم خسارتها ترمیم شده و هم نقشه گذشته برای ریشهکنی مقاومت در منطقه به اجرا درآید. محاسبه اینکه آیا امکان ادغام این دو هدف با یکدیگر وجود دارد یا خیر، نیاز به اقدامات دارد که بهنظر میرسد صهیونیستها در تحرکات خود بهدنبال آن باشند.