فرهیختگان: ایرانیترین تعبیر درباره رئیسجمهور منتخب آرژانتین را عطاءالله مهاجرانی وزیر ارشاد دولت اصلاحات نوشت. او پس از پیروزی هفته گذشته «خاویر میلی» در انتخابات ریاستجمهوری آرژانتین، با بازنشر ویدئویی از ابراز خوشحالی میلی پس از پیروزی در انتخابات، نوشت: «انصافا ترامپ پیش این رئیسجمهور جدید آرژانتین افلاطون است!» اهمیت این جمله وقتی قابل درک است که بدانیم مهاجرانی سه سال پیش در توییتی دیگر درباره ترامپ نوشته بود که «گاو مظلوم، پیش ترامپ، افلاطون است!» کنار هم قرار دادن همین دو جمله، میتواند نشان دهد آرژانتین در دوره او چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد. پیروزی میلی به معنای گسست عظیم با گذشته آرژانتین است و سوالات زیادی را در مورد آینده آن مطرح میکند. با یک رئیسجمهور راست افراطی و ضدسیستم در راس و مردمی که او را انتخاب کردند و عمیقا از وضعیت موجود ناراضی هستند، دموکراسی در آرژانتین به سرعت در جهتی کاملا ناشناخته حرکت میکند. برخی تحلیلگران معتقدند که تصمیمات و عملکرد رئیسجمهور سومین اقتصاد بزرگ آمریکای لاتین، میتواند بر سرنوشت سایر کشورهای آمریکای لاتین هم اثر بگذارد. موفقیت میلی میتواند ورق را در آمریکای لاتین برگرداند و پس از یک موج چپگرایانه، راستها را به قدرت برساند. اما او کیست و چه میگوید و چرا پیروزیاش در انتخابات تا این اندازه مهم و قابل توجه ارزیابی میشود؟
علاوهبر آرژانتین، راستهای افراطی در یک کشور دیگر نیز به پیروزی رسیدهاند اما نه با همان قاطعیتی که بوئیس آیرس را فتح کردند. گیرت ویلدرز یک سیاستمدار قدیمی راستگرای افراطی که رهبری حزب «برای آزادی» را برعهده دارد، در انتخابات پارلمان پیروز شده و مامور تشکیل دولت است. با این حال ویلدرز مسیر دشواری برای تشکیل دولت دارد.
حزب او 37 کرسی از 150 صندلی موجود در پارلمان را به دست آورده است که یکچهارم آنها به حساب میآید. پس از حزب آزادی یک بلوک چپ با 25 کرسی دوم و یک حزب راست میانه نیز با 24 کرسی سوم شده است. حزب راست میانه که ویلدرز برای تشکیل دولت به ائتلاف با آن امیدوار بود این اتفاق را رد کرده است. با این موضعگیری تشکیل دولت توسط راستهای افراطی بسیار دشوار شده است هرچند غیرممکن نیست. راستگرایان افراطی که با جورجیا ملونی به دولت ایتالیا دست یافتهاند و با ویکتور اوربان در مجارستان قدرت خود را تثبیت کردهاند، در دیگر دولتهای اروپایی مانند اسلواکی نیز نفوذ یافتهاند. حرکت آنها به سمت قدرت در قالب حضور در دولتهای ائتلافی یا قرار گرفتن در رأس دولت، به روندی ناگزیر در غرب تبدیل شده است.
انتخابات در بحران اقتصادی
انتخابات آرژانتین در میان یک بحران شدید اقتصادی برگزار شد. تقریبا تمام تحلیلگران معتقدند که نتیجه انتخابات را وضعیت اقتصادی آرژانتین رقم زده است. «رابرت بلانو» در مقالهای برای Left Voice در اینباره نوشت که تورم سرسامآور، کاهش ارزش پزو در برابر دلار، دستمزدهای پایین و سطوح بالای بیثباتی، استانداردهای زندگی دهها میلیون آرژانتینی را بهشدت کاهش داده است. تورم بیش از 100 درصد است که یکی از بالاترین نرخها در جهان است. نرخ فقر اکنون از 40 درصد فراتر رفته است و از سال 2018 چهار برابر شده است. اگرچه اشتغال نسبتا بالا است، تقریبا نیمی از کارگران اکنون در بخش غیررسمی هستند و بنابراین از مزایای اتحادیه، مرخصی استحقاقی یا مستمری محرومند. در همین حال، صنایع در حال رشد مانند استخراج لیتیوم و تجارت کشاورزی سودهای چند میلیون دلاری شرکتها را بهخصوص برای شرکتهای چندملیتی خارجی ایجاد میکنند. دولت فعلی هیچ اقدامی برای افزایش حقوق کارگران انجام نداد. از اجرای کنترلهای قیمتی معنیدار و پایدار خودداری کرد و به جای افزایش هزینههای اجتماعی برای رسیدگی به فقر فزاینده کشور، تصمیم گرفت بدهیهای دولت قبلی مائوریسیو ماکری به صندوق بینالمللی پول را بپردازد. اما بزرگترین تناقض وضعیت سیاسی کنونی این است که اکثریت رایدهندگان، از جمله تعداد قابل توجهی از طبقه کارگر و رایدهندگان فقیر، نامزدهای جناح راست را انتخاب کردند که هیچ راهحلی برای بحران اجتماعی پیش روی کشور ندارند. درواقع، جناح راست - هم چهرههای «معتدل» و هم شخصیتهای افراطی مانند میلی - فقط ریاضت بیشتری را تحمیل و با وظیفهشناسی، از دستورات صندوق بینالمللی پول پیروی خواهد کرد. او این پرسش معنادار را طرح کرده که چگونه میتوانیم این واقعیت را توضیح دهیم که اکثر رأیدهندگان با حمایت از مرتجعترین نامزدها که فقط نسخههای بستهبندیشدهای از استراتژیهای اقتصادی نئولیبرالی شکستخورده گذشته را ارائه میکنند، تنبیه پرونیستها را انتخاب کردند؟
او میتواند؟
نتیجه انتخابات آرژانتین نویددهنده عصر جدیدی در سیاست است. با این حال، حکومت ممکن است بسیار دشوارتر از مبارزات انتخاباتی برای میلی گستاخ باشد. او بدون هیچ سابقهای در مقام ریاستجمهوری با تردیدهایی در مورد توانایی خود در انجام تعهدات بلندپروازانه مواجه است. تازهکار سیاست باید به نحوی اقتصاد محاصرهشده توسط بحرانهای متعدد را تثبیت کند و در عین حال تندروهای ائتلاف خود را که خواستار اصلاحات رادیکالتر هستند، مدیریت کند. منتقدان میترسند که این مرد قدرتمند پوپولیست بتواند کنترل و توازنهای نهادی را از بین ببرد. دقیقا مانند همتایان منطقهای مانند ژایر بولسونارو برزیلی در زمان ریاستجمهوری یا ترامپ در آمریکا. با این حال، پس از دههها حکومت نادرست، اکثر آرژانتینیها احساس کردند چیزی برای از دست دادن ندارند. میلی آنها را متقاعد کرد که به سختی میتواند بدتر از آنچه آنها انجام دادهاند را انجام دهد.
تاثیر منطقهای میلی
از نظر منطقهای، میلی قول میدهد که موضع جنگندهتری داشته باشد، بهویژه در برابر رژیمهای چپی که او آن را ضدآزادی میداند. ونزوئلا و نیکاراگوئه احتمالا با انتقادات و تحریمهای جدیدی مواجه خواهند شد. اما درگیری با رهبران میانهرو میتواند آرژانتین را از نظر دیپلماتیک منزوی کند. انتخاب او نویدبخش تغییر شکل روابط آرژانتین با کشورهای کلیدی همسایه، بهویژه با همسایه بزرگترش برزیل و دولت لولا است که از روابط شخصی نزدیک و دوستانه با آلبرتو فرناندز، رئیسجمهور همچنان در راس امور آرژانتین برخوردار است. میلی بهعنوان یک پوپولیست جناح راست، تغییری را از دولت پرونیست نشان میدهد. این محور ایدئولوژیک، تنشها و مشارکتهای جدیدی را در منطقه ایجاد میکند زیرا میلی علاقهای به دنبال کردن روابط نزدیک با دولت لولا داسیلوا در برزیل نشان نداده است. برخلاف داسیلوا که با کنایه گفته بود «دموکراسی صدای مردم است و باید به آن احترام گذاشت» بولسونارو انتخاب میلی را «بازگشت امید برای درخشش در آمریکای لاتین» خواند و ابراز امیدواری کرد که «این موج تغییر به ایالات متحده و برزیل سرایت کند و صداقت، پیشرفت و آزادی را تقویت کند.» در سطح مردم، بسیاری انتخاب میلی را موازنهای با آنچه که بهعنوان چرخش به چپ منطقه و روابط نزدیکتر با چین میدانند، جشن میگیرند.
سرنوشت BRICS چه میشود؟
پیروزی میلی، تحول در نظم منطقهای آمریکای جنوبی است و میتواند بر نهادهای چندجانبه مانند بریکس نیز تاثیر بگذارد. الحاق آرژانتین به بریکس تحت هدایت رئیسجمهور فرناندز انجام پذیرفت اما میلی به عضویت در BRICS با تردید بیشتری نگاه میکند. طرح او برای دلاری کردن اقتصاد آرژانتین با نگاه ضددلاری بریکس تقابل دارد. دلار ضعیفتر به نفع آرژانتین میلی نیست. پیروزی او ممکن است شور و شوق آرژانتینیها برای بریکس را کاهش دهد. روسیه و چین احتمالا در تلاش برای مقابله با نفوذ غرب، میلی را شریکی به مراتب کمتر قابل قبول خواهند یافت. میلی با موضع بیطرف آرژانتین در مورد تهاجم روسیه به اوکراین در زمان فرناندز مخالف بود. اگر او در ژانویه به این بلوک بپیوندد، ممکن است آرژانتین را صریحتر با مواضع آمریکا هماهنگ کند و از روسیه و چین حتی در توافق هستهای ایران (برجام) انتقاد کند. در هر صورت، پیروزی او نشاندهنده تغییر جهت مسیر آرژانتین از سال 2019، دوری از بریکس و تقویت شکافهای داخلی این بلوک خواهد بود. میلی با خصومت بولسونارو نسبت به چین و تمایل به روابط نزدیکتر با ایالات متحده همسو است. این میتواند نقش بریکس را بهعنوان وزنه تعادلی در برابر سلطه غرب کمرنگ کند. آرژانتین تحت رهبری میلی قرار است بازیگری کمتر مشتاق در بریکس باشد.
غرایز یکجانبهگرای میلی نشان میدهد که او احتمالا فعالیت آرژانتین را در موسسات بریکس برای تامین مالی توسعه و همکاریهای فناوری تعمیق نخواهد داد. آرژانتین میتواند به سمت نقش انفعالی در داخل بلوکی که بهطور فزاینده بر سر اهداف اصلی ژئوپلیتیک تقسیم میشود، سوق یابد. نتیجه انتخابات به شکل حداقلی یک تغییر در ساختارهای قدرت مستقر در سراسر آمریکای لاتین است. این امر به ظهور نیروهای محافظهکار جدید که علیه رژیمهای چپ سنتی میجنگند، سرعت میبخشد. بحرانهای جاری در ونزوئلا، پرو و بولیوی نیز فضا را برای همکاریهای منطقهای محدود میکند. مدیریت تنشها با رقبای ایدئولوژیک، قدرت دولت میلی را آزمایش خواهد کرد. با این حال، موضع قوی ضداستبدادی او ممکن است علیرغم اختلافات سیاسی، پیوندهایی را با رهبرانی مانند «گابریل بوریک» در شیلی ایجاد کند. بزرگترین تاثیر دیپلماتیک میلی میتواند در تغییر موضع آرژانتین در قبال چین باشد. او قول میدهد که رویکردی جنگجویانهتر در عقب راندن چین داشته باشد. این نشاندهنده یک تغییر عمده از همکاری در دولتهای قبلی پرونیست است. موضع سخت ضدچین ممکن است واشنگتن را خوشحال کند، اما خطر یک ضربه شدید اقتصادی را به همراه دارد.
ریشه سیاسی بازیابی
راستگرایان افراطی پیش از دوره کنونی، در دهههای گذشته در قالب «نازیسم» در آلمان و «فاشیسم» در ایتالیا قدرت را در دست داشتهاند. بااینحال این بروز تفاوتهایی با امروز داشت. راستهای افراطی معاصر جنگجهانی دوم، برای اعاده حیثیت ملتهای بزرگ و تاریخی شکل گرفته بودند اما درحالحاضر آنها بهشکل فراگیر در غرب گسترده شدهاند. ظهور مجدد این دسته در برهه کنونی میتواند محصول جانبی تاکید بیش از اندازه بر لیبرالیسم باشد که پس از ناکامیهای آن، به شکلگیری گروهی از مخالفان تندرو منتهی شده است.
ریشههای اجتماعی- اقتصادی معاصر
سفیدپوستان معمولی یا سطح پایین در جوامع غربی شاهد بودهاند که مهاجران با حضور در کشورشان باعث کاهش سطح دستمزدها شدهاند. آنها همچنین پس از مدتی خود را برابر با مهاجرانی دیدند که خودشان را از آنها بالاتر میدانستند. کارگران سفیدپوست مجبور میشدند درکنار کارگران مهاجر کار یکسانی انجام دهند که نافی برتری شان بر دیگران بود. مهاجران در مواردی حتی در موقعیتهای شغلی نیز دربرابر سفیدپوستان قرار میگرفتند. یک کارگر یا کارمند سفیدپوست در مصاحبه برای تعداد مشخصی جذب، با مهاجران همراه میشد و درنهایت قادر به جذب نمیشد آن هم درحالیکه در لیست جذب شدگان، تعدادی مهاجر نیز حضور داشتند. او اینگونه فکر میکرد که مهاجران جای او را در شغل، اشغال کردهاند. بهتدریج وضعیت دشوارتر نیز میشد. مهاجرانی که خود را اثبات کرده یا درس خوانده بودند، بالای سر سفیدپوستان قرار میگرفتند؛ با درآمد بالاتر و شأن مناسب. در این میان مهاجران که در جامعه مقصد ادغام شده بودند، با قدرت رای خود و همچنین راهیابی به پارلمان و ساختارهای دولتی موفق میشدند قوانینی به نفع خود وضع کنند.
گرایش به روسای پوپولیست و جنجالی
تحولاتی که ورود مهاجران رقم میزد، درحالی بود که اقشار برجستهتر سفیدپوست نهتنها آسیبی نمیدیدند، بلکه موافق روند ورود مهاجران نیز بودند. لیبرالها و ثروتمندان موافق ورود مهاجران بودند، زیرا هزینه تولید کاهش و تولید افزایش مییافت که نتیجه آن رشد اقتصادی بود. این گروهها همچنین برای امور خدماتی نیازمند مهاجران بودند. سفیدپوستان معمولی و سطح پایین، خود را تنها دیدند و به همین دلیل با لیبرالها و ثروتمندان سفیدپوست دچار گسست شدند؛ این علاوهبر گسستی است که با مهاجران داشتند. گسست سفیدپوستان معمولی با سفیدپوستان برجستهتر مانند دانشگاهیان، اقصاددانان و سیاستمداران باعث شد آنها جذب معدود افرادی از اقشار برجسته شوند که آنها را درک میکردند؛ افراد برجستهای که فارغ از اقتصاد و سیاست روی ملیگرایی و تاریخشان تعصب داشتند، درنتیجه با زور قاعده جمعیتی و رای سفیدپوستان معمولی و اقشار پاییندست آنان، بخشی از ضعیفترین و متعصبترین افراد اقشار برجسته به قدرت راه یافتند.
هویت مذهبی و دفاع از خانواده
رشد راستگرایان افراطی در غرب واکنشی شدید به حضور مهاجران بود. پس آنچه به «تمایز» و «برتری جمعیتی» بر آنان بینجامد، با هدف راستگرایان همراستاست. هویت مذهبی در قالب دین مسیحیت به این دلیل که متمایزکننده سفیدپوستان از مهاجران است، مورد قبول راستگرایان قرار دارد. آنان همچنین مخالف رویکردهای لیبرالی مانند حمایت از همجنسگرایی و سقط جنین هستند، زیرا این دو مساله باعث ضعف جمعیتی غربیها دربرابر مهاجران شده، پس باید متوقف شوند. این دو هدف را نیز میتوان در قالب مسیحیت دنبال کرد که یک عامل قدرتمند و تاریخی تمایزدهنده با مهاجران عمدتا مسلمان است.
راستگرایان محلیاند نه مخالف توسعهطلبی
ملیگرایان سفیدپوست، به این دلیل که توسط ورود مهاجران به کشور و محل سکونتشان تحریک شدهاند، متمرکز بر «محل» یا همان کشور خود هستند. این محلی بودن با یک عامل دیگر تشدید شده است؛ راستگرایان دلیل مهاجرت ملیتهای دیگر به خاک محل زندگیشان را جنگها و درگیریهایی میدانند که حکومتهای لیبرال غربی در آنها نقش ایفا کردهاند، به همین دلیل آنها میانه خوبی با «توسعهطلبی» به نحوهای که لیبرالها مدنظر داشتند، ندارند. بااینحال این عدم تمایل اما نباید به شکل مطلق دیده شود. آنها قائل به گسترش دموکراسی به سراسر جهان نیستند اما این به معنای عدم تمایلشان به حضور نظامی نیست. ترامپ قصد داشت نحوه حضور آمریکا در افغانستان را تغییر دهد و اداره کشور را به طالبان واگذار کرده اما در مقابل حضور نظامی آمریکا در این کشور را برای حفظ منافع و مقابله با چین، روسیه و ایران ادامه دهد. هرچند تمام این طرح ناشی از خواست ترامپ نبود، بلکه بیشتر به ناتوانی و شکست آمریکا نیز بازمیگشت. نباید راستگرایان افراطی را بیتمایل به توسعهطلبی دانست، زیرا آنها در این سطح «فرهیخته» نیستند و همچنین ریشه در تفکرات ملیگرایانه دارند و معتقد به برتری نژاد سفیدند که از سرکوب دیگران بهدست میآید.
خواست و دستورکار مدیریتی
راستگرایان با ملیگرایی خود، درصدد ایجاد اخلال در ادغام ملیتهای دیگر در کشورشان هستند. بر این مبنا بودجههای آموزشی و بهداشتی کشور صرفا باید برای شهروندان هزینه شود، نه مهاجران. شعارهایی مانند «فرانسه برای فرانسویان»، «آلمان برای آلمانیها»، «حقوق برای سفیدپوستان» و «اتریش برای اتریشیها» و حتی «اول آمریکا» نشاندهنده این گرایش است که بر «خون» و نه «خاک» تاکید دارد.
غرب چگونه آنها را هضم میکند؟
اگر دربرابر ظهور و بروز راستهای افراطی ممانعت ایجاد میشد، آنها حضور پرشدت و زیانباری پیدا میکردند که در خارج از روندهای قانونی صورت میگرفت. اگر غرب فاقد ساختارهای سیاسی عمیق بود، امروز راستگرایان بهجای حفظ آرامش و شرکت در انتخاباتها، در خیابانها هر روز آدم میکشتند و ماهها سرکوبشان طول میکشید. این افراد به راس هرم قدرت میرسند، اما بهدلیل تکثر سیاسی که پارلمان آن را ایجاد میکند، تمام قدرت را قبضه نمیکنند، زیرا در هر صورت سایر سلایق نیز در پارلمان منعکس میشوند. از سوی دیگر روی کار آمدن این افراد به این معنا نیست که قادر به انجام هر کاری باشند. جامعه، ساختار سیاسی و نهادهای قدرتمند اداری مانع از اجرایی شدن خواستها و دستورات غیرمتعارف میشوند. بالاتر از همه، قدرتگیری آنها بهمعنای تغییر هویت و نظام سیاسی نیست. هرچند اگر حضورشان طولانی شود، این اتفاق بهتدریج رخ میدهد، مانند آنچه در مجارستان و لهستان صورت گرفته است. ساختار سیاسی یک تاثیر بزرگ نیز در تنظیم سطوح در میان راستگرایان دارد. تنها آن دسته از راستگرایان افراطی قادر به حضور در ساختارهای سیاسی هستند که نظم و هنجارهای لیبرالی را در نظامهای غربی پذیرفتهاند. از این رو با وجود جنجالی و پرتنش بودن حرکت راستهای افراطی، آن دسته از افراد و گروهها قادر به حضور و مشارکت در قدرت هستند که نسبت به دیگر گروههای راست افراطی، قابلمدیریتتر و متعادلترند.
خاویر میلی چه میگوید؟
فاطمه بریمانی، خبرنگار گروه جهانشهر: بهطرز باور نکردنیای در وسط رینگ ایستاده است؛ هیچکس باور نمیکرد خاویر میلی52 ساله، پوپولیست و راست افراطی که شهرتش را نه از موهای وحشی و مواضع ضدکمونیستیاش بلکه از طرح ساسیتهای پولی و مالی دارد، پیروز انتخابات شود. میلی که تا سال 2020 یک شخصیت کمترشناختهشده بود شخصیت تلویزیونی کاریزماتیکی بود که در سال 2021 با ورود به کنگره خودش را به میدان سیاست رساند. ماه گذشته بود که میلی به «همسویی با همه مبارزین سوسیالیسم در سطح جهانی» اعتراف کرد و از مواضع رادیکالش حرف زد. این شخصیت برای آرژانتینیها یادآور رئیسجمهور سابق راست افراطی برزیل یعنی «ژایر بولسونارو» است. البته که خود بولساونارو هم از او در پیام ویدئویی حمایت کرده و او را با جمله «من واقعا به شما کمک میکنم» مورد خطاب قرار داده است. هر دو این شخصیتها خود را صلیبیهای ضدکمونیستی فرستاده آسمانی در ماموریتهای الهی برای نجات کشورشان از دست کلاهبرداران غیروطنپرست میدانند. انتخاب چنین شخصیتی در آرژانتین سیاستمداران و تحلیلگران زیادی را به تامل واداشت. خوان گرابوآ بهعنوان یک پرونیست مترقی میلی را «پیامبر دروغین» خواند و گفت که انتخاب او بهعنوان رئیسجمهور آرژانتین «ارتباط مستقیمی با بحران اقتصادی وخیم» در این کشور دارد. از نظر گرابوآ با وجود تورم بیش از 140درصدی این کشور به علاوه کاهش 25درصدی قدرت خرید کارگران غیررسمی در هفت سال گذشته، رایدهندگان باید «فاقد بلوغ سیاسی» باشند که او را انتخاب کردهاند. میلی از سیاستها و تغییرات جدید حرف میزند؛ ایدههایی که بنجامین گدان، متخصص آرژانتینی از مرکز ویلسون معتقد بود اگر تنها بخش کوچکی از آنها را دنبال کند «پشیمانی زیادی در آرژانتین» به دنبال خواهد داشت. شاید از منزجرکنندهترین ایدههای او قانونی کردن فروش اعضای بدن باشد اما این تنها قانون غیرمنطقی او نیست. میلی در هر حوزهای اظهارات حیرتبرانگیزی دارد. او برای حل تورم حدود 140 درصدی آرژانتین، از «انفجار ساختمان بانک مرکزی» و دلاری کردن اقتصاد سخن گفته است. میلی در حوزه نظامی هم قائل به آزادسازی مالکیت اسلحه و فروش سلاح گرم است. این ایده از هر چیزی بیشتر او را شبیه به دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق آمریکا میکند. از نظر میلی تغییرات اقلیمی ناشی از فعالیت انسان نبوده است و این «یک دروغ سوسیالیستی است». میلی بدون کمترین ترسی از ممنوعیت سقط جنین که در سال 2020 تصویب شد حرف زده و الغای این طرح را از برنامههای خود میداند. رئیسجمهوری که در راهپیماییها با اره برقی حضور پیدا کرده و آن را نمادی از خود میداند، حالا برنامهریزی برای کاهش هزینههای عمومی را در دستورکار دارد. او قصد دارد بسیاری از برنامههای اجتماعی را که به نفع زنان، فقرا و سایر بخشهای سنتی محروم هستند حذف کند.