سیدهحسنا پیروان، خبرنگار گروه جهانشهر: 22 سال پیش که چینیها خلبان یک جنگنده آمریکایی را مجبور به فرود اضطراری در خاک چین کردند و 11 روز او را در بازداشت نگه داشتند، این دیدگاه در دولت بوش تقویت شد که چین دشمن اصلی بعدی آمریکاست اما صبح روز 11 سپتامبر، القاعده با کوباندن هواپیما به مرکز تجارت جهانی در نیویورک و پنتاگون در ویرجینیا ناگهان توجه آمریکا را بهسمت «جنگ علیه تروریسم» معطوف کرد. نیروهای ایالاتمتحده در افغانستان و غرب آسیا مستقر شدند و چالش ایجادشده توسط چین برای نزدیک به دو دهه کنار گذاشته شد تا چین از این فرصت استفاده کند و تولید ناخالص داخلیاش را از 1.2 تریلیون دلار در سال 2001 به بیش از 14.7 تریلیون دلار در سال 2020 افزایش دهد.
22 سال پیش چین هیچ شانسی برای به چالش کشیدن ارتش ایالاتمتحده در تنگه تایوان نداشت و برنامهریزان پنتاگون میتوانستند تقریبا بر برتری هوایی کامل و توانایی انتقال ناوهای هواپیمابر به سواحل شرقی تایوان حساب کنند اما اکنون چین کشتیهای دریایی جدید، هواپیماهای جنگی، سلاحهای سایبری و فضایی و زرادخانه عظیم موشکهای بالستیک و کروز دارد که برای تضعیف نیروی دریایی و هوایی ارتش ایالاتمتحده طراحی شدهاند. عملیات «طوفان الاقصی» و بهدنبال آن درگیریهای مقاومت اسلامی در منطقه با رژیمصهیونیستی میتواند آمریکا را یکبار دیگر در شرایط انتخاب قرار دهد که آیا همچون سال 2001 باید وارد باتلاق غرب آسیا شود یا اینکه تلاش کند از سطح تنشها بکاهد؟
با وجود دخالت مستقیم آمریکا در جنگ غزه و برعهده گرفتن فرماندهی میدان، واشنگتن تلاش کرد مشابه سال 2001 در منطقه رفتار نکند و از توسعه هر شکلی از درگیری خودداری کند. برای درک چرایی این تصمیم باید دید تجربه دو دهه پیش چه بر سر آمریکا آورد؟
درست در همان روزهایی که آمریکا بر جنگ در افغانستان متمرکز بود، در سوی دیگر میدان چشمبادامیهای چینی خود را برای نفوذ عمیق در بازار تجارت جهانی آماده میکردند. بهگفته محبوبانی، نویسنده کتاب «آیا چین پیروز شد؟» و یکی از اعضای برجسته دانشگاه ملی سنگاپور «درحالیکه آمریکا مشغول جنگ بود، چین مشغول تجارت بود.» چین بهعنوان جدیترین رقیب اقتصادی آمریکا درآن سال رشد اقتصادی 805 درصدی را تجربه کرد و با درگیری بیشتر آمریکا در جنگهای خاورمیانه و بحران مالی سالهای 2008-2007 رکورد بیشترین میزان تولید ناخالص داخلی خود را به ثبت رسانید و به رشد اقتصادی 1402 درصدی رسید. در سالهای نخست بعد از حوادث 11 سپتامبر، بیزینسویکلی هفتهنامه اقتصادی چین در گزارشی بهدرستی مدعی شد که «بهبود وضعیت اقتصادی آمریکا بهزودی امکانپذیر نخواهد بود» و این فرصت بهشدت بر «رشد اقتصادی چین» تاثیر خواهد داشت. از سال 2001 تاکنون میزان رشد اقتصادی چین میانگین 10درصد بوده و این رقم درحالی است که از همان سال تاکنون بیشترین میزان رشد اقتصادی ایالاتمتحده 5.9درصد بوده است. درگیری آمریکا در جنگهای خاورمیانه به چین این فرصت را داده بود تا بدون توجه و مزاحمت آمریکا به برنامههای اقتصادی، علمی و نظامیاش بپردازد. بااینحال در گزارش راهبرد امنیت ملی آمریکا که در سپتامبر 2002 منتشر شد، بوضوح تحولی عظیم در سیاستهای آمریکا درقبال چین دیده میشد. طی این گزارش آمریکا بهعلت درگیری در خاورمیانه و نیاز به برقراری روابط با چین خواستار روابط سازنده با پکن شد و این چرخش عظیم درحالی بهوقوع پیوست که در سال 2001 و قبل عملیات 11 سپتامبر پکن اصلیترین دشمن آینده آمریکا لقب گرفته بود. همانطور که ایالاتمتحده در مبارزه در افغانستان، عراق و جاهای دیگر گرفتار شده بود، قدرت اقتصادی و نظامی چین بهطور تصاعدی افزایش یافت. چین در روزهایی که هزینههای دفاعیاش را در غرب اقیانوس آرام افزایش و نیروی دریایی خود را توسعه میداد، پنتاگون ارتشش را برای مقابله با شبهنظامیان مسلح به AK-47 (کلاشینکف) در خاورمیانه گرفتار کرده بود. کارشناسان غربی میگویند پکن زرادخانه موشکی خود را ایجاد کرد، با ساخت جزایر مصنوعی، دامنه نفوذ خود را در دریای چین جنوبی افزایش داد، مالکیت معنوی را در مقیاس وسیع بهسرقت برد و تاکتیکهای تجاری غارتگرانه را دنبال کرد.
چین درست در زمانی از یک اقتصاد درحال توسعه به اقتصاد برتر جهان تبدیل شد که آمریکا ناچار بود برای درگیریهایش هزینه کند. براساس گزارش پروژه Costs of War در دانشگاه براون، ایالاتمتحده حدود هشت تریلیون دلار برای جنگ در افغانستان و عراق و سایر جبهههای مبارزه با تروریسم هزینه کرده است. بهگفته جیمز لوئیس، معاون ارشد اندیشکده مطالعات استراتژیک و بینالمللی «این پول میتوانست صرف تحقیق و توسعه، نوسازی زیرساختهای کشور، ساخت تسلیحات با فناوری پیشرفته و همه کارهایی شود که میتوانستیم در 20 سال گذشته انجام دهیم.»
زمانی که باراک اوباما در سال 2009 وارد کاخ سفید شد، مقامات از نیاز به شکلگیری یک «محور» برای تمرکز بیشتر روی مقابله با چین تاکید کردند اما تحرکات جنگی متزلزل در افغانستان و آشفتگی در خاورمیانه توجه واشنگتن را از چین دور کرد. این روند تا جایی ادامه یافت که در سال 2016 و سالهای بعد از آن چین بالاترین سهم از تولید ناخالص جهان را به خود اختصاص داده و ایالاتمتحده در جایگاه دوم قرار گرفت. با توجه به قدرت لابی صهیونیستی در آمریکا، جنگ غزه میتوانست پای آمریکا را مجددا به یک درگیری پرهزینه و البته بسیار وسیعتر از عراق و افغانستان باز کند. شاید از همین رو بود که جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا در روزهای نخست جنگ راهی سرزمینهای اشغالی شد تا به بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیمصهیونیستی و صهیونیستها بفهماند که قرار نیست آمریکا رفتارهایی شبیه سال 2001 و 2003 از خود بروز دهد. او پس از بازگشت از اسرائیل گفت که من دیروز در اسرائیل گفتم وقتی آمریکا دوزخ ۱۱ سپتامبر را تجربه کرد، ما هم احساس «خشم» کردیم. بایدن با این ادعا درحالیکه بهدنبال «اجرای عدالت» بودیم و به آن هم رسیدیم، «مرتکب اشتباهاتی هم شدیم». او تلویحا به طرف صهیونیست گفت که نهتنها انتظار یک «خشم» دیگر از آمریکا را نداشته باشد که رژیم نیز از بروز «خشم کورکورانه» پرهیز کند. دولت بایدن بهخوبی به این نکته پی برده بود که اگر خروجی ماجراجوییهای سال 2001، سربرآوردن یک غول چینی بود، درگیری جدید در منطقه، زمینهساز تقویت و رشد بیش از پیش رقبایی همچون چین و روسیه خواهد شد.
اقتصاد جهان زیر سایه جنگ
اولین تاثیرات گسترده جنگ فلسطین و رژیمصهیونیستی در قیمت انرژی نمودار شد. در سایه این جنگ قیمت نفت و گاز افزایش قابلتوجهی پیدا کرد و به 90 دلار در هر بشکه نزدیک شد. افزایش قیمت نفت خام بهطور مستقیم افزایش قیمت مشتقات نفتی را بهدنبال داشت. بهدنبال افزایش قیمت مشتقات نفتی از قبیل بنزین، گاز و گازوئیل هزینههای زندگی در اروپا و ایالاتمتحده افزایش یافته و این امر تورم بیشتری را برای شهروندان آمریکایی بههمراه داشته است. اگر این جنگ با دخالت آمریکا همراه میشد، تقاضای بینالمللی برای انرژی افزایش چشمگیری پیدا میکرد و قیمت هر بشکه نفت را به بیش از 100 دلار نیز میرساند. ناامنی و هرجومرج بهدلیل توسعه جنگ، در بازار تامین نفت خاورمیانه، منجر به افزایش تقاضا برای نفت روسیه میشد و از این رهگذار روسیه این فرصت را پیدا میکرد تا با صادرات بیشتر نفت و گاز اقتصاد تحریمی خود را از بحران خارج کند. البته وضعیت فعلی هم تا حدودی به کمک روسیه آمده است. به باور استفان والت، نظریهپرداز روابط بینالملل درگیری آمریکا در جنگ خاورمیانه، واشنگتن را از برنامه ایجاد «جنگ اقتصادی علیه چین» باز داشته است و چین این فرصت را مییابد تا بدون دخالتهای آمریکا به رشد اقتصادی خود بپردازد. همچنین ناامن شدن بازار تامین نفت خاورمیانه چین و روسیه را برای خرید و فروش نفت و پیگیری اهداف مشترک سیاسی و اقتصادی به یکدیگر نزدیکتر میکند تا بهعنوان مهمترین رقبای آمریکا با یکدیگر متحد شوند.
ناامنی منطقه و تداوم آن علاوهبر تغییر بازار تامین نفت جهان، کریدورهای اقتصادی را هم تحتتاثیر قرار میدهد. طرح «دالانای مک» که بناست هند را از طریق خلیجفارس به رژیمصهیونیستی و از طریق آن به اروپا برساند، اصلیترین طرح مقابلهای آمریکا با ابتکار «کمربند و جاده» چین است. ناامنی منطقه و احتمال تداوم آن، اجرای این کریدور را تقریبا ناممکن میکند.
به محاق رفتن این طرح منجر به رونق کریدور چینی میشود. «کمربند و جاده» که از سمت سواحل چین و از طریق دریای چین جنوبی و اقیانوس هند به اروپا و از سوی دیگر سواحل چین را به اقیانوس آرام جنوبی میرساند؛ درپی اجرایی نشدن جدیترین طرح رقیب خود بیش از پیش چین را در جهت رسیدن به اهداف اقتصادی خود و تبدیل شدن به قدرتی هژمونیک در آسیا کمک میکند.
اوکراین در حاشیه
جنگ روسیه و اوکراین، پای آمریکا و همپیمانانش را به جنگ نیابتی علیه روسیه باز کرد تا از این طریق قدرت روسیه را بدون درگیری مستقیم بهشدت تضعیف کنند. پس از عملیات طوفان الاقصی و حملات رژیم اشغالگر، توجه و حمایت آمریکا و غرب بهطور جدی متوجه اسرائیل و بحران خاورمیانه شده و جنگ اوکراین و شرایط سخت کییف به حاشیه رانده شده است. مجلس نمایندگان آمریکا در همین راستا، لایحه کمک 14.3 میلیارد دلاری به اسرائیل را تصویب و اعلام کرد این لایحه شامل کمک به اوکراین برای مقابله با حمله روسیه نشده است، یعنی مجرایی که تاکنون مهمترین حامی زلنسکی در برابر پوتین بود، حالا نهتنها باید بین اوکراین و رژیمصهیونیستی تقسیم شود، بلکه مجبور است تمام توانش را صرف حمایت از همپیمان صهیونیستش کند. روجین رومر، کارشناس مسائل روسیه و اوراسیا، فاجعه جنگی در غزه را «هدیهای برای پوتین» خواند؛ چراکه همه توجهها را از روسیه منحرف کرده است. از زمان آغاز جنگ روسیه و اوکراین، رسانههای غربی با پوشش گسترده اخبار جنگ، مزاحمت بسیاری را برای روسیه بهوجود آورده بود؛ این روزها اما توجه تمام رسانهها و افکار عمومی جهان متوجه جنگ غزه است و روسیه فرصت را غنیمت شمرده و مشغول تداوم اقداماتش در خاک اوکراین است. یورونیوز در گزارشهایی هشدار داده که ارتش روسیه مشغول «پیشروی در شرق اوکراین» است و در مرز تصرف شهر آودیئیفکا است.
جایگزینی قدرتهای جدید
علاوهبر تبعات اقتصادی دخالت آمریکا در جنگ غزه برای واشنگتن و منافع آن برای رقبای این کشور بهویژه چین و روسیه، پکن و مسکو این فرصت را پیدا میکنند تا در عرصه سیاسی و روابط دیپلماتیک منطقه نیز به ایفای نقش جدید بپردازند. چین که با برنامهریزی و اهداف بلندمدت در تلاش برای پایان دادن به سلطه هژمونیک آمریکا در جهان و منطقه است، حالا فرصتی یافته تا برخلاف ایالاتمتحده با دفاع از فلسطین، توجه و حمایت کشورهای منطقه را جلب کند. چین پیشتر هم در جریان از سرگیری روابط ایران و عربستان نشان داد که بهدنبال تغییر نقش خود در منطقه است. جاناتان فولتون کارشناس شورای آتلانتیک بحران پیش آمده را «فرصتی برای امتیاز گرفتن چین از ایالاتمتحده» میبیند.
فاجعه کنونی در کنار چند دهه فعالیت و دخالت آمریکا در منطقه که حاصلی جز جنگ و خونریزی نداشته، میتواند چین را در پیشبرد طرح نظم نوین جهانی به رهبری پکن یاری کند. درحالحاضر کشورهای منطقه نسبت به آمریکا بیاعتماد شدهاند و تقریبا تمام متحدان واشنگتن، آمریکا را مقصر جنگ اخیر میدانند. در همین راستا شبکه خبری سیانان طی گزارشی از هشدارهای جدی دیپلماتهای آمریکایی در کشورهای عربی به دولت بایدن پرده برداشت. سفارت آمریکا در عمان طی پیامی به واشنگتن اعلام کرد «عمان، آمریکا را مسئول همهجانبه جنگ میداند.» از سوی دیگر گسترش جنگ و درگیر شدن بیشتر ایالات متحده، کاهش تمرکز واشنگتن بر سایر کشورها و طرحها در منطقه را در پی دارد. کاهش تمرکز آمریکا کشورهای منطقه را بهسمت جایگزین کردن منبع قدرت از طریق پیوند با چین و روسیه سوق میدهد. ناامیدی از ایفای نقش صلحآمیز توسط آمریکا در جنگ غزه بسیاری از کشورهای منطقه را بهسمت استفاده از قدرت روسیه و چین برای اجرای طرحهای مصالحهآمیز برده است. نشست وزیران امورخارجه کشورهای عربی- اسلامی -که اکثر آنها از متحدان آمریکا بهشمار میروند- در چین یکی از نشانههای پررنگ شدن نقش قدرتهای دیگر در برابر آمریکاست. در این میان تنها کافی است کشورهای ذکر شده به دور از آتش جنگ و خونریزی و حتی بدون حمایت مادی جدی به بیان طرحهایی برای پایان یا کنترل جنگ بپردازند تا به بازیگران مهم منطقه تبدیل شوند. موقعیت در خطر ایالاتمتحده، ازجمله محرکهایی بود که واشنگتن را به تحمیل طرح آتشبس سوق داد. روزنامه گاردین چهارشنبه گذشته آنچه را که «معامله گروگانها» میخواند، فرصتی برای بایدن خواند تا ادعا کند که این صلح موقتی دستاورد «تاثیر ایالاتمتحده بر رهبری اسرائیل» است.
2023، 2001 نیست
ادامه و گسترش جنگ به سایر کشورهای خاورمیانه علاوهبر ناامنی و آسیبهای اقتصادی برای کشورهای منطقه بر عمق تمام معضلات یاد شده میافزاید و این امکانپذیر نیست مگر آنکه پای آمریکا نیز به این معرکه باز شود. درصورت وسعت یافتن دامنه جنگ، تعهد آشکار واشنگتن برای دفاع از رژیمصهیونیستی از یک سو بر دامنه تاثیرات غیرمستقیم مادی بر اقتصاد آمریکا میافزاید و از سوی دیگر ایالاتمتحده را مجبور میکند تا با صرف هزینههای مادی بیشتر از قبیل اعزام نیروی نظامی، تجهیزات و ادوات جنگی از حالت یک قدرت حامی صرف خارج شود و به یک نیروی حاضر در جبهه جنگ مستقیم تبدیل شود.
آمریکا از ابتدای جنگ پیامهای آشکار و محرمانهای به سایر گروههای مقاومت برای عدممداخله در جنگ ارسال کرد و دو ناو جنگی خود را برای نشان دادن جدیت خود در حمایت از تلآویو به مدیترانه اعزام کرد تا اسرائیل بهسادگی بتواند دست به هر جنایتی در جبهه غزه بزند. پاسخ جبهههای متعدد مقاومت در لبنان، عراق و یمن و حتی زیر ضربه بردن پایگاههای آمریکا در منطقه، آنقدر هوشمندانه بود که آمریکا را ناچار به تحمیل توافق و آتشبس موقت بر اسرائیل کرد. مقاومت بهویژه در عراق با هدف قرار دادن پایگاههای آمریکا در سوریه و عراق به واشنگتن این پیام را منتقل کرد که اجازه نمیدهد آمریکا بدون هیچ هزینهای، بیرون گود و بدون هزینه، جنگ را مدیریت کند. تا پیش از اعلام آتشبس، مقاومت حداقل 60 حمله به پایگاههای آمریکا را خبری کرده است. تبعات این حمله نیز باعث شد تا آمریکا که در یکماه گذشته چندینبار با طرح آتشبس مخالفت کرده بود و به گفته سیدحسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان «مهمترین مانع آتشبس» بود، به آن تن در دهد. با درنظر گرفتن صرف هزینههای گسترده آمریکا در جنگ غزه و ناکامی اسرائیل در پیشبرد اهدافشان، شکی نیست که پذیرش این آتشبس گرچه میتواند مانع از صرف هزینههای مادی بیشتر برای آمریکا شود و اختلافات او با جهان بر سر مساله فلسطین را کاهش دهد، اما پذیرش از سر اجبار این طرح به مثابه اعلام شکست آشکار ایالاتمتحده در پیشبرد اهداف خود در منطقه است. در سال 2023 نه آمریکا قدرت بلامنازعه سال 2001 است و نه ایران و محور مقاومت را میتوان با سال 2001 قیاس کرد. همهچیز در غربآسیا تغییر کرده است؛ عقابها هم حتی اگر بخواهند از غربآسیا عبور کنند، باید مراقب پرهایشان باشند.