فرهیختگان: محمود عباس 87 ساله، 18 سال است که در راس تشکیلات خودگردان فلسطین قرار دارد؛ تشکیلاتی که درواقع بهعنوان دولت موقت براساس توافقنامه اسلو در سال 1993 تشکیل شد. او هرازگاهی تکرار میکند که «به ادامه هماهنگی امنیتی با اسرائیل بدون توجه به تمدید یا موفقیت مذاکرات متعهد است.» در چهارچوب این همکاریهای امنیتی، در کمتر از سه سال، تشکیلات 200 عملیات ضدصهیونیستی در کرانه باختری را کشف و خنثی کرد. این عدد را ماجد فرج، رئیس سازمان اطلاعات تشکیلات خودگردان، در یکی از معدود گفتوگوهای مطبوعاتیاش، در مصاحبه با مجلهی دیفنسنیوز آمریکا اعلام کرد. او گفت دستگاه تحتمدیریتش درخلال انتفاضه قدس که از اکتبر 2015 آغاز شده بود، «جلوی 200 عملیات [ضد اشغالگری] را گرفته است!»
این وضعیت نشان میدهد مانع اصلی مردم فلسطین برای مبارزه با رژیمصهیونیستی، تلآویو یا کشورهای غربی نیستند، بلکه این محمود عباس و تشکیلات خودگردانش هستند که در یک همکاری پیچیده امنیتی از سال 2005 با تمام قدرت به قلعوقمع مبارزات ضداسرائیلی پرداخت. در این دوران آمریکا با اشغال افغانستان (2001) و عراق (2003) در اوج قدرت قرار داشت و تلآویو نیز برخلاف دورههای قبل دولت متخاصمی با خود در اطراف فلسطین اشغالی نداشت. بااینحال نه این دو، بلکه محمود عباس بود که انتفاضه فلسطین را در هم شکست. او حتی دستاوردهای باقیمانده این انتفاضه را در معرض مصادره قرار داد. صهیونیستها در سال 2005 نوار غزه را تخلیه کردند اما تشکیلات خودگردان به نیابت از آنها بهسرعت کنترل این منطقه را در اختیار گرفت؛ هرچند در سال 2007 این تشکیلات بهطور کامل از غزه اخراج شد اما آنها وظیفه خود میدانستند از هر اقدام ضدصهیونیستی جلوگیری کنند. در ابتدا ادعا میشد این تشکیلات قرار است دوره آمادگی برای تاسیس کشور فلسطینی باشد اما به ساختاری برای ممانعت از آزادسازی سرزمین فلسطین تبدیل شد. بااینحال اما شرایط موجود نشان میدهد که اوضاع بهنفع تشکیلات نیست.
تشکیلات خودگردان اسرائیل!
با افزایش ناامیدی نسبت به هر شکلی از توافق با طرف صهیونیستی، مخالفت با تشکیلات خودگردان و محمود عباس افزایش پیدا میکند. این مخالفتها با وقوع جنگ رشدی تصاعدی میگیرد تا جایی که در خارج از فلسطین هم عباس مورد شماتت قرار میگیرد. در تازهترین واکنش روز دوشنبه رفیق عبدالسلام، وزیر خارجه اسبق تونس در شبکه اجتماعی ایکس نوشت که محمود عباس «به اندازهای که نفس میکشد، دروغ میگوید.» او بیان کرد: «اصولا او بهخاطر وظیفه امنیتی و سرکوبگری که به نیابت از اشغالگران انجام میدهد، پابرجاست. محمود عباس بهشدت آماده ایفای نقشی مانند آنتوان لحد در جنوب لبنان است.»
آنتوان لحد یک نظامی لبنانی بود که با ادعا و شعارهای ناسیونالیستی و وطنپرستی از ارتش لبنان خارج شد و با پول و سلاح اسرائیل، ارتشی تشکیل داد که ۲۰ سال با نظامیان لبنانی جنگید. او را که در پاریس زندگی میکرد چندین دادگاه در لبنان به اعدام محکوم کرده بودند. لحد در کشتار فلسطینیان صبرا و شتیلا نیز نقش داشت. یک منبع آگاه درباره نقش تشکیلات خودگردان در سرکوب قیام مردم علیه صهیونیستها در کرانه باختری به «فرهیختگان» گفت: «پس از توافق اسلو، یک قرارداد همکاری امنیتی با سازمانهای اطلاعاتی و نظامی رژیمصهیونیستی منعقد شد. تشکیلات متعهد شد که ما جلوی کوچکترین حرکت مبارزان فلسطینی را بگیرد و از این رو تبدیل به ژاندارم اسرائیل در کرانه باختری شد.» وی افزود: «در قالب این همکاری امنیتی، ژنرال ماجد فرج رئیس سرویس اطلاعاتی محمود عباس مسئول پرونده همکاری اطلاعاتی و امنیتی با اسرائیل شد. او مسئول جمعآوری اطلاعات آشکار و ایجاد شبکههای جاسوس درسراسر کرانه باختری است. عین این کار را شاباک هم بهصورت مستقل انجام میدهد. علاوهبر این با توجه به اینکه درگاه اینترنت هم در اختیار اسرائیل است، جاسوسی از طریق اینترنت، رصد تلفنهای ثابت و همراه مستقیم هم توسط اسرائیل صورت میگیرد.» بهگفته این منبع آگاه تشکیلات خودگردان شبکه بسیار گستردهای از جاسوسها (عموما از جنبش فتح) دارد. وظیفه این شبکه جمعآوری اطلاعات و اخبار آشکار است، مثلا بچههایی را که با سلاح به خیابان میآیند، شناسایی و بررسی میکنند که این افراد به کدام گره نزدیک هستند. این اطلاعات طی سالها دستهبندی میشود. در جایی اگر لازم باشد، تشکیلات رأسا وارد میدان میشود و افراد را دستگیر میکند: «طرف صبح از زندان اسرائیل آزاد شده ولی ظهر تشکیلات خودگردان به خانهاش ریخند و بدتر از اسرائیلیها فرد را دستگیر کردند. تیم ماجد فرج افراد را به شیوهای وحشتناک شکنجه میکند. برخی حتی زیرشکنجه به شهادت میرسند.» وقتی پروندهها تکمیل و آماده شد، رابط امنی که عموما ماجد فرج است، هفتهای یک یا دوبار به دیدار رئیس شاباک میرود و این پروندهها را با او به اشتراک میگذارد: «مثلا میگوید از جنبش جهاد اسلامی این افراد در جنین، طولکرم، نابلس، اریحا و... هستند. ارتش اسرائیل هم این اطلاعات را با اطلاعات خودش تطبیق میدهد و بعد بسته به اولویت، افراد را در لیست ربایش یا ترور میگذارد.»
پس از تاکید رهبر انقلاب بر تسلیح کرانه باختری، پروژه تسلیح در دستور کار قرار گرفت. در چندسال اخیر عرینالاسود حلقه وصل بین گروههای جهاد اسلامی و بچههای مبارز فتح و حماس شده است: «از دوسال پیش که عملیات مسلحانه آغاز شد و جوانان کنترل نابلس و جنین را در دست گرفتند تشکیلات خودگردان شدت همکاری امنیتی را با ارتش اسرائیل و شاباک گسترش داد و کار حملات به شهرکها و شهرهای کرانه باختری را براساس همان پروسه انجام داد. اولویت اصلی هم ترور نیروهای مقاومت است. دیروز در طولکرم فرمانده کتیبه طولکرم بهطرز فجیعی ترور شد.» بخش امنیتی تشکیلات با شناسایی مبارزان فلسطینی در کرانه باختری شماره تلفن آنها را در اختیار شاباک قرار داده است. شاباک نیز با ارسال پیامکی به این مبارزان، آنها را تهدید کرده بهسرعت خود را تسلیم کنند وگرنه سرنوشت بدی در انتظار آنهاست. در این پیامک آمده است: «سه ساعت وقت داری خودت رو تسلیم کنی وگرنه...»
تشکیلات در غزه نیز جاسوسهایی دارد که وظیفه شناسایی اعضای حماس و جهاد اسلامی را دارند: «اینها برای شاباک کار میکنند. این جاسوسها دقت هدفگیری اسرائیل را به 100 رسانده بودند، مثلا گرا میدادند که فلان نقطه را بزن که منزل هنیه است. از این کارها زیاد کردهاند و متاسفانه تشکیلات بخش امنیتیاش در غزه هم ضربات زیادی زد.»این منبع آگاه میگوید اگرچه تشکیلات خودگردان قدرت را در کرانه باختری قبضه کرده است اما این روند طولانی نخواهد بود: «با توجه به رشد ساختار تشکیلاتی گروههای مقاومت در آنجا خصوصا جهاد اسلامی این دولت رفتنی است.»
تشکیلات خودگردان چگونه متولد شد؟
طی دوره «جنگ سرد»، جهان میان آمریکا و شوروی تقسیم شده بود. کشورها عرصه رقابت میان این دو ابرقدرت بودند. فروپاشی دیوار برلین در 9 نوامبر 1989، به این رقابت جهانی پایان داد. با سرنگونی دولتهای کمونیست کشورهای اروپایشرقی بهعنوان اصلیترین حوزه نفوذ مسکو، آمریکا بر شوروی پیروز شد. با مشخص شدن برتری آمریکا، دولتهای جهان سعی کردند خود را با این شرایط تطبیق دهند. کشورهای پانعرب و همچنین گروههای مبارز فلسطینی نیز جزء آنها بودند. گروههای انقلابی و نهضتهای آزادیبخش در جنگ سرد، توسط مسکو پشتیبانی میشدند. گروههای فلسطینی به همراه متحدانش در میان دولتهای عربی مانند سوریه در این دسته جای داشتند.
سال 1991، سال اتفاقات تعیینکننده بود. پس از اشغال کویت توسط رژیم بعث عراق به رهبری صدام حسین، آمریکا 700 هزار سرباز به خلیجفارس اعزام کرد و از ۱۷ ژانویه ۱۹۹۱ تا ۲۳ فوریه ۱۹۹۱ بهشدت نیروهای عراقی را در خاک کویت و کشورشان بمباران کرد. بغداد متحد مسکو بود ولی شوروی درحال احتضار توانی برای بازیگری نداشت. در چنین فضایی، دولتها و گروههای اسلامی و عربی که پیام «بمباران سنگین عراق» را دریافته بودند، در کنفرانس صلح مادرید در روز 30 اکتبر 1991 در پایتخت اسپانیا، حضور یافتند. مدتی بعد موازنه جهانی قوا ضربهای سنگینتر خورد. 25 دسامبر شوروی فروپاشید. اگر از سال 1989 بازی جنگ سرد وجود نداشت، در سال 1991 بازیگر آن نیز از بین رفته بود. درنتیجه فشارها افزایش یافتند.
بزرگترین منازعه با وجود گذشت چند دهه از آن همچنان میتوانست شعله جنگی دیگر را بر پا کند، منازعه بین فلسطین و رژیمصهیونیستی بود. اما سلسله شکستهای اعراب از اسرائیل، گزینه جنگ را از دسترس دور کرده بود تا جلسات محرمانهای بین نماینده بینالمللی فلسطینیان یعنی ساف و رژیمصهیونیستی برگزار شود. این جلسات در سال 1993 به میزبانی نروژ منجر به امضای بیانیه یا توافق اسلو شد. بهطور اولیه براساس این توافق دوطرف یکدیگر را بهرسمیت میشناختند. ساف موجودیت رژیمصهیونیستی در سرزمین 1948 را بهصورت نقد میپذیرفت و در مقابل تلآویو نیز قول داده بود ضمن رعایت حقوق فلسطینیها، حقشان برای تشکیل دولت در آینده را قبول کند. حقوق فلسطینیها در سرزمینهای 1967 بهرسمیت شناخته میشد که بهطور رسمی جزئی از خاک رژیم نبودند، اما تلآویو آنها را در جریان جنگ شش روزه سال 1967 اشغال کرده بود. این سرزمین دو تکه جدا از هم داشت؛ «کرانه باختری» و «نوار غزه».
یکسال پس از توافق اسلو، در سال 1994 «تشکیلات خودگردان» رسما تاسیس شد و کنترل دو شهر غزه در نوار غزه و اریحا در کرانه باختری را در دست گرفت. اختیارات و حوزه نفوذ تشکیلات خودگردان بهمرور افزایش یافت.
توسعه و توقف تشکیلات
نقطه روند صلح، امضای توافق «اسلو2»در سپتامبر 1995 بود که سازوکارها را شفافتر کرد. بر این اساس کرانه باختری بهعنوان منطقه حساستر به سه بخش تقسیم شد. این منطقه برخلاف غزه در قلب سرزمین فلسطین واقع شده و به مراکز جمعیتی یهودیان در 1948 به شکل غیرقابل انفکاکی، چسبیده بود. منطقه کرانه باختری براساس حوزه مسئولیت، شامل سه منطقه A، B و C شد. بزرگترین منطقه که C نام دارد 61 درصد مساحت کرانه باختری را دربرمیگیرد. در این منطقه تشکیلات خودگردان هیچ اختیاری ندارد. «اداره امور شهری» و «تامین امنیت» بهصورت همزمان برعهده رژیمصهیونیستی است. دومین منطقه از لحاظ وسعت B نام دارد که 28 درصد مساحت کرانه باختری را شامل میشود. در این منطقه تشکیلات خودگردان مسئول اداره امور شهری و رژیمصهیونیستی مسئول تامین امنیت است. در منطقه A که تنها ۱۱ درصد از خاک کرانه باختری است، تشکیلات خودگردان هر دو مسئولیت مزبور را داراست. با این وجود حتی این منطقه نیز شاهد عبور و مرور نیروهای امنیتی رژیمصهیونیستی است؛ هرچند فلسطینیها با چنین محدودیتهایی همچنان در تنگنا قرار داشتند، اما برای آنها همین اختیارات نیز غنیمت بود. با این حال همه قضایا مربوط به فلسطینیها نبود. تنها دوماه پس از توافق اسلو2، اسحاق رابین نخستوزیری که آن را امضا کرده بود، توسط تندروها ترور شد؛ هرچند این ترور اقدامی محدود تلقی میشد اما خیابانهای فلسطین اشغالی برای مدتها شاهد اعتراض مخالفان تندرو صلح بود. شخصیت برجسته این اعتراضات «بنیامین نتانیاهو» بود که توانست سوار بر این موج موفق شود و در سال 1997 به نخستوزیری رسید و آن را تا 1999 حفظ کرد. قدرت سپس به آریل شارون یک راستگرای دیگر منتقل شد.
زیرسایه سنگین راستگرایان، روند صلح اسلو با توقف روبهرو شد. درنتیجه یاسر عرفات که بهدنبال برگزاری انتخابات ریاستجمهوری سال 1995 به ریاست تشکیلات خودگردان رسیده بود، بار دیگر راهکار را «مبارزه» تشخیص داد. به همین دلیل از سال 2000 تا 2005 فلسطین انتفاضه دوم را به راه انداخت. عرفات به شکل مستقیم وارد نبرد نشده بود، اما هدایتکننده مبارزات به شکل غیرمستقیم بود؛ به همین دلیل صهیونیستها وی را در شهر رامالله مرکز تشکیلات خودگردان، حصر کردند و مانع از دسترسی و رفتوآمدش به دیگر مناطق تحت کنترلش شدند.
با مرگ عرفات در سال 2004، «محمود عباس» به ریاست سازمان فتح و سپس بهدنبال انتخابات ریاستجمهوری 2005، به ریاست تشکیلات خودگردان رسید. در دوره عباس با توافق میان او و آریل شارون، انتفاضه پایان یافت. محمود عباس که نسبت به اقدامات مبارزاتی انتقاد داشت، برخلاف عرفات که آنها را تسهیل میکرد بر توقفشان تاکید داشت. از این رو نیروهای امنیتی تشکیلات دست به مبارزه با فعالیتهای مقاومتی در میان فلسطینیان زدند.
چرا تلآویو به تشکیلات خودگردان رضایت داد؟
«تزیپی لیونی»، وزیر امور خارجه اسبق رژیمصهیونیستی سال گذشته در مقالهای در روزنامه صهیونیستی «یدیعوت آحارونوت» دلایل حرکت تلآویو بهسمت ایجاد تشکیلات خودگردان را تشریح کرد. به گفته لیونی تشکیلات خودگردان «بار تامین نیازهای میلیونها فلسطینی در زمینههای آموزشی، بهداشتی، پلیسی و رفاه اجتماعی را از دوش تلآویو برداشت» و درعینحال «هماهنگی امنیتی با این تشکیلات»، از فعالیتهای خطرناک در داخل اردوگاههای فلسطینی (در کرانه باختری و شهر اشغالی قدس) جلوگیری کرد. او همچنین تاکید میکند «تشکیلات خودگردان فلسطین موجب رفع اتهام آپارتاید از اسرائیل میشود.»
تا پیش از ایجاد تشکیلات خودگردان، صهیونیستها حتی از نگاه متحدانش که آن را طبق سرزمین 1948 بهرسمیت میشناختند، اشغالگر بود، وظیفه اداره جامعه فلسطینیها را برعهده داشت و خود دست به مبارزه با شبهنظامیان میزد. با ایجاد تشکیلات ضمن کمرنگ شدن اتهام اشغالگری، صهیونیستها از اتهام آپارتاید نیز مبرا میشدند، زیرا آنها کرانه باختری و غزه را اداره نمیکردند تا مساله تبعیض میان شهروندان یهودی و فلسطینی بهوجود آید. بهلحاظ مالی هم کمکهای اروپا، آمریکا و کشورهای ثروتمند عرب حاشیه خلیجفارس بودجه اداره سرزمینهای فلسطینی را تامین میکرد.