ابراهیم راستیان، پژوهشگر حلقه مدرسه مرکز رشد دانشگاه امام صادق(ع): بیشک اگر بهدنبال تحول در عرصه تعلیم و تربیت رسمی هستیم، باید به جریانهای اجتماعی تربیتی توجه ویژهای داشته باشیم؛ چراکه تحول بدون حضور مردم و بدون محوریت داشتن بازیگران اصلی تربیت به هیچ عنوان محقق نمیشود. برخی گمان میکنند حضور جریانهای اجتماعی یکی از مصادیق تحول در تعلیم و تربیت رسمی است، درحالیکه همافزایی اجتماعی فراتر از مصداق و مقوم تحول تربیت رسمی است که تحقق آموزشوپرورش مطلوب را در مصادیق تحول تربیت رسمی معنادار و محقق میکند. با همافزایی اجتماعی برنامههای درسی متنوع معنادار میشود. با همافزایی اجتماعی الگوی اقتصادی مطلوب محقق میشود. با همافزایی اجتماعی کنکور و مابقی مولفههای گلوگاهی تغییر میکند. لذا حضور جریانهای اجتماعی مقوم تحول در مولفههای گلوگاهی هستند. پس از جلسه فعالان تعلیم و تربیت با مقاممعظمرهبری و مطالبه ایشان مبنیبر اینکه طرحی آماده کنید که اکثر شما روی اکثریت متن اجماع داشته باشید، مساله همافزایی بیش از پیش مورد توجه جریانهای اجتماعی تعلیم و تربیت قرار گرفت. همه فعالان تربیتی اذعان دارند که باید این اجماع نسبی شکل گیرد و همافزایی محقق شود، ولی سوال اساسی که اندکی میان فعالان تعلیم و تربیتی چالشی شده و نیاز به تامل و تفکر بیشتری دارد، کیفیت تحقق این همافزایی است. سوالات محوری این است که این همافزایی چه اقتضائاتی دارد و چگونه محقق میشود و از کجا باید شروع کنیم که در ادامه به اختصار در مورد این سوالات صحبت خواهیم کرد.
الگوهای متنوع اما همگرا، لازمه همافزایی
مهمترین اقتضای همافزایی اجتماعی، توجه به عموم بازیگران مردمی در سطوح مختلف است؛ هرچند همه به این ماجرا اذعان دارند ولی در عمل به لوازم این همافزایی اجتماعی پایبند نیستند. محور قرار گرفتن جریانهای مردمی، درحقیقت توجه به مسائل، نیازها و دغدغهها و البته توانمندیها و مهارتهای بازیگران عمومی تربیت است. شما نمیتوانید درخواست مشارکت اجتماعی داشته باشید ولی به این تنوعات توجه نکنید. مهمترین مساله این است که برای حضور حداکثری جریانهای تربیتی باید تنوعات آنها را بهرسمیت شناخت و برای آن طراحی داشت، با این حال نباید این تنوعات، همگرایی انسانی، دینی و ملی را خدشهدار کند. فهم این مساله که نیاز به الگوهای متنوع اما همگرا داریم، سرعت همافزایی اجتماعی در تحول تربیت رسمی را بهسرعت افزایش میدهد. حال برای اینکه بتوانیم به معنای حقیقی کلمه همافزایی اجتماعی (الگوهای متنوع اما همگرا) را محقق کنیم چه مسیری را باید طی کنیم؟
گفتمانسازی بیثمر، مانع همافزایی
قبل از پاسخ به سوال مذکور خوب است به یک برداشت غلط اشاره کنم. برخی به اشتباه چنین تصور میکنند بدون تولید ایده و محتوا میتوانند گفتمانسازی کنند. به بیان دیگر این افراد میپندارند که میتوانند «انحصارا» در تعامل اجتماعی ایده را خلق کنند، پرورش دهند و به گفتمان تبدیل کنند؛ بدون اینکه به ایدههای پرورشیافته توسط افراد و جمعهای کوچک، توجه داشته باشند. لذا صرفا بهصورت صوری فعالان را دور هم جمع میکنند و به دام گفتمانسازی پوچ و بیحاصل میافتند که جز سرد شدن و کدورت و ناراحتی اکثر فعالان عموما نتیجه دیگری ندارد. اشتباه نکنید؛ بنده با گفتمانسازی مخالف نیستم. با گفتمانسازی تهی و بیمحتوا مخالفم. پیشفرض گفتمانسازی این است که بازیگران عمومی تعلیم و تربیت چه در عرصه نظر و چه در عرصه عمل به تجربیات مفیدی رسیدهاند که البته لزوما این تجربیات قابلیت دریافت تمام و کمال برای دیگر مجموعهها را ندارد و در ابتدای کار بستر تعامل و گفتوگو را باز میکند. بنابراین حتما باید جمعهای کوچکی وجود داشته باشند که متناسب با نیازها و مسائل خودشان، تولید محتوا کردهاند و به ایدههای تحولی رسیدهاند و براساس این ایدهها گفتمانسازی شکل میگیرد. بیشک این محتواها در گروههای کوچکی باید تدوین و آماده شوند و اگر چنین نباشد، اساسا حضور افراد کنشگر تعلیم و تربیت حول یک میز بیمعنا و بیحاصل است. حال سوال این است که اگر افراد ایده تحولی داشته باشند، میتوانیم گفتمانسازی را شروع کنیم؟
گفتمانسازی پیرامون معماری کلان
شاید تصور کنید همین که کنشگران تربیتی ایده داشته باشند و احساس نیاز به حرکت جمعی در آنها زنده شده باشد، گفتمانسازی میتواند شکل بگیرد ولی درحقیقت هنوز به مرحله گفتمانسازی نرسیدهایم. در چنین شرایطی اگر وارد گفتمانسازی شویم، تمام تک ایدههای خوب را خراب کردهایم. پس صرف داشتن ایده و تجمیع ایدهها شما را برای گفتمانسازی آماده نمیکند. شما نیازمند طراحی معماری کلان در تحول تربیتی هستید؛ معماری کلانی که در آن محورهای تحول و مولفههای گلوگاهی تحول مشخص باشد. طبیعتا باید افراد یا گروهایی باشند که فراتر از تک ایدهها برای همافزایی اجتماعی (الگوهای متنوع اما همگرا) معماری داشته باشند. دقت کنید اگر بدون داشتن یک طراحی کلان بهدنبال گفتمانسازی بین تک ایدهها باشیم، نهتنها مشکلات قبلی (بیثمری گفتمان) پابرجا خواهد ماند، بلکه با متنی روبهرو میشویم که تجمیع آراست و هیچکدام از کنشگران از این سند حمایت نخواهد کرد. کما اینکه بارها و بارها شاهد این ماجرا بودهایم. در چنین شرایطی اولا باید کنشگرانی که معماری همافزایی اجتماعی در تحول رسمی دارند، دور هم جمع شوند و الگوی مقبول خودشان از معماری مطلوب را ارائه دهند. ثانیا گفتمانسازی در لایههای بعدی روی همین معماری مطلوب بین جریانهای مردمی تربیت رخ میدهد. البته ممکن است در مورد مولفههای گلوگاهی، مصداق و تعدادشان بحث و چالش وجود داشته باشد که در گامهای بعدی گفتمانسازی به این موارد و مصادیق و تک ایدهها باید پرداخته شود و جای خودش را در این نظام پیدا کند. فراموش نکنیم معماری کلان مبتنیبر نظریه الگوهای متنوع اما همگرا باید طراحی شود؛ چراکه قوام تحول در تربیت رسمی، جریانهای مردمی هستند و تربیت بدون این الگوها محقق نمیشود.
سند نهادی؛ سرآغاز گفتمانسازی
تا اینجا متوجه شدیم که گفتمانسازی باید پیرامون موضوعی باشد و بدون محتوا گفتمانسازی بیهوده است و از طرفی گفتمانسازی پیرامون تک ایدهها راه به جایی نمیبرد. در گام اول گفتمانسازی باید پیرامون معماری تحول باشد و در ادامه به مولفهها و تک ایدهها پرداخته شود. حال سوالی که در این قسمت مطرح میشود این است که چگونه میتوانیم یک معماری کلان ارائه دهیم که پیرامون آن گفتمانسازی شکل بگیرد؟ در پاسخ باید گفت که تدوین یک سند نهادی بهترین مسیر همراهسازی و همافزایی اجتماعی در تربیت رسمی است. منظور از سند نهادی یک بسته پیشنهادی است که علاوهبر داشتن یک معماری کلان و تبیین مولفههای گلوگاهی تحول، در یک مسیر اجتماعی تهیه و تدوین شود. این سند نهادی در دو لایه میان کنشگران و بازیگران اجتماعی محل بحث و گفتوگو قرار خواهد گرفت. لایه اول، معماری سند باید مورد نقد و بررسی قرار گیرد و در لایه دوم مولفهها و ارکان تحول مورد بررسی قرار خواهد گرفت. دقت بفرمایید در هر دو سطح نیازمند گفتمانسازی و رسیدن به اجماع نسبی هستیم؛ اجماعی که اکثر بازیگران روی اکثر بسته پیشنهادی اجماع داشته باشند. حال ممکن است اشکال شود که سند محصول اجماع جامعه تربیت باید باشد نه سرآغاز گفتمانسازی. چرا شما از بسته پیشنهادی شروع میکنید؟ باید این اشکال باز شود تا درست نقد و بررسی شود. اگر منظور این است که یک عدهای پشت درهای بسته یک سندی را تدوین کنند و مستقیم آن سند را به تصویب برسانند و پس از تصویب احساس کنند که در فرآیند اجرا به جریانهای مردمی نیازمندند و به همین خاطر وارد گفتمانسازی و فرآیند اقناع شوند، طبیعتا مسیر معیوب و غلط و ناکارآمدی را انتخاب کردهاند و یقینا به این بسته پیشنهادی، سند نهادی نخواهند گفت. بدون شک در چنین فرآیندی بنده هم قبول دارم، سند آغاز مسیر نیست اما در الگوی مطلوب چنین فرآیندی طی نمیشود. در الگوی پیشنهادی ما، در گام اول یک بسته پیشنهادی باید آماده شود که دو ویژگی بارز دارد: ویژگی اول این است که معماری داشته باشد و ویژگی دوم این است که مولفههای گلوگاهی تحول را مبتنیبر الگوهای تنوع همگرا ارائه دهد. این بسته سیاستی در هر دو سطح بهواسطه جریانهای تربیتی ویرایش و تکمیل میشود و درنهایت به اجرا میرسد که به این سند با عنوان سند نهادی یاد کردیم اما چگونه؟
منطق اقدام همافزایی اجتماعی
برای اینکه بتوانیم در یک فرآیند طبیعی و تدریجی، به یک بسته سیاستی مدون برسیم که اکثر افراد روی اکثر آن اجماع داشته باشند، باید در دو سطح حلقههایی شکل بگیرند: سطح اول حلقههای تخصصی است که اعضای آن افرادی هستند که قدرت تعامل و شبکهسازی وسیعی دارند و میتوانند ایده این بسته را به گوش جمع قابل توجهی برسانند و آن جمع را در حلقهها نمایندگی کنند. در این حلقههای تخصصی معماری سند و مصادیق مولفههای گلوگاهی مورد بررسی قرار میگیرند و با کمک اعضا این حلقهها بسته سیاستی پختهتر میشود. طبیعتا در این مرحله میتوان پلتفرمی را طراحی کرد که تمام ایدهها جمعآوری شود ولی باید آگاه باشیم که این ایدهها در معماری مطلوب جایابی شوند و باید بتوانند بهعنوان یک مولفه گلوگاهی جای خودشان را در معماری تحولی مطلوب پیدا کنند. طبیعتا در این سطح امکان ویرایش، تکمیل و تغییر مولفههای گلوگاهی (که در متن پیشنویس طراحی شده بودند) وجود دارد. نکته اساسی این است که بسته سیاستی پس از جمعبندی نهایی مورد اجماع نسبی قرار گرفته باشد. در سطح بعدی این بسته سیاستی به حلقههای بعدی میرسد. در لایههای بعدی که جمع گستردهتر و عمومیتر و بهصورت خوشهوار و در حلقههای متعدد و کوچک و چابک حضور دارند همچنان (با حضور حلقه اول) امکان اصلاح و ویرایش و تکمیل مولفهها وجود دارد. دقت بفرمایید در لایههای عمومیتر بیشتر دغدغهها از سنخ ارائه تک ایدهها یا تکمیل مولفههاست و کمتر به لایه معماری سند ورود میکنند. خلاصه اینکه در یک فرآیندی سند هم اصلاح میشود و هم به یک اجماع نسبی میرسد و قابلیت ارائه به نهادهای رسمی را پیدا میکند. به این معنا سند میتواند سرآغاز گفتمان باشد و حقیقتا در عموم بازیگران حس تعلق و مالکیت نسبت به خودش را ایجاد کند. این حس حقیقی که البته بهتدریج بهدست آمده است، میتواند ضمانت اجرای بسته سیاستی بهواسطه همین کنشگران مردمی را بالا ببرد.
ساختارهای خودسازمانده، بستر همافزایی
در پایان لازم است به این سوال اشاره کنم که آیا خوب است در ابتدای همافزایی اجتماعی برای چنین جریان مردمی، ساختاری مستقل از حاکمیت طراحی کنیم یا خیر؟ طبیعتا هر کنش اجتماعی بهواسطه بایدها و نبایدهای جمعی نیازمند ساختاری است و طبیعتا این جریان تحولی نیازمند ساختاری مستقل از نهادهای رسمی حاکمیت بوده اما باید دقت کنیم که این ساختار اولا باید نهادی باشد و بهتدریج از دل فرآیندهای اجتماعی شکل گیرد و اصطلاحا ساختارها تعینی باشند و نه تعیینی. ثانیا این ساختار باید ناظر به یک نیاز جمعی و عینی ساخته شود. هر ساختاری در پاسخ به نیازهایی شکل میگیرد. اگر قبل از رسیدن به نیازهای جمعی به طراحی ساختار بپردازیم، نهتنها عمر خودمان را تلف کردهایم بلکه همچون دیگر ساختارهای رسمی خودمان را گرفتار چارت سازمانی و ثبت حقوقی و بایدها و نبایدهای جزئی و کلانی میکنیم که فعلا اصلا به کارمان نمیآید. دقت کنید بنده مخالف ساختار نیستم ولی با ساختارسازیهای بیدلیل هم همراه نیستم. اگر فرآیندی که در مسیر همافزایی توضیح دادم بهدرستی طی شود، حتما به ساختار نیازمند خواهیم شد ولی ساختاری که از دل روابط انسانها و عاملها بهدست آمده است میتواند کارساز باشد. به بیان دیگر فرآیند همافزایی اجتماعی به ساختارهای پیشینی نیاز ندارد بلکه به ساختارهایی نیاز دارد که از دل تعاملات و ناظر به حل مسائلی در فرآیند همافزایی اجتماعی به آن رسیده باشیم. طبیعتا هر چقدر که بازیگران در این فرآیند بهتر حاضر شوند و این بسته سیاستی را از خودشان بدانند، بهتر میتوانند برای این فرآیند ساختار طراحی کنند. در چنین شرایطی نیاز به طراحی ساختارهای پیشینی و بهواسطه دیگران نخواهیم بود و خود کنشگران مردمی متناسب با نیازها و مسائل خودشان ساختارهای لازم را میسازند.