فلسطین را سرزمین ادیان ابراهیمی نامیدهاند. بیتالمقدس در فلسطین شهری است که سه دین بزرگ توحیدی شامل یهود، مسیحیت و اسلام در آن حضور داشتهاند، آموزهها و سنتهای خویش را در این شهر ترسیم و تبلیغ کردهاند و آن را به نقطه تلاقی و زندگی پیروان خود تبدیل کردهاند. تاریخ بیتالمقدس نشان میدهد ادیان سهگانه همواره در این شهر حضور داشته و بر آن اثر گذاشتهاند. برخی پیروان این ادیان معتقدند بیتالمقدس نخستین مرکز ثقل و سنگ بنای جهان است و مسلمانان بهدرستی باور دارند این شهر نخستین قبله آنان بوده است. بر این اساس هرکدام از ادیان توحیدی نگرش الهیاتی و تمدنی منحصر به خود نسبت به جغرافیای فلسطین بهویژه بیتالمقدس دارند. موضوعی که در نشست «قدس در خوانشهای الهیاتی تمدنی» به آن پرداخته شد. در این نشست که با حضور محمدهادی همایون، عضو هیاتعلمی دانشگاه امام صادق(ع) و معاون علوم انسانی و هنر دانشگاه آزاد در اسکای روم کانون اندیشه جوان برگزار شد به بررسی و مقایسه خوانشهای الهیاتی- تمدنی ادیان توحیدی با تمرکز بر مسیحیت، یهودیت و اسلام پرداخته شد تا نگاه هرکدام از این ادیان به سرزمین بیتالمقدس و جایگاه آن در نگرش تمدنی آنها مشخص شود.
همایون در این نشست به سوالی مبنیبر اینکه نقش یهود و اسلام چه بوده و این سرزمین به کدام دین تعلق دارد و آینده سرزمینی این جغرافیا قرار است چگونه رقم بخورد و نسبتش با شرق و غرب و سایر ادیان و فرهنگها پاسخ داد. در این گزارش از روزنامه به گزیدهای از سخنان همایون در این نشست پرداختهایم و مشروح کامل آن را میتوانید در سایت «فرهیختگان» بخوانید.
رقابتی بین ادیان نداریم و همه را یکی میدانیم
این روزها مساله فلسطین موضوع بسیار مهمی شده و درطول تاریخ هم مهم بوده و همانطور که شما گفتید اهمیتش بیشتر بر بقیه آشکار میشود. چون در جمعی تخصصی هستیم، اجازه دهید موضوع را تخصصی پیگیری کنیم؛ اول ایده معمول درباره منشأ اهمیت فلسطین را بشکنم که در ذهن همه وجود دارد و بعد سعی کنیم منشأ دقیقتر و روشنتری را درباره جایگاه قدس طراحی کنیم. شاید این موضوع در ایران کمتر شده اما هنوز به این دو جمله و گزارهای که عرض میکنم در کشورهای عربی استناد میشود. گفته میشود اهمیت قدس این است که اول اینکه نخستین قبله ماست و دوم اینکه محل معراج پیامبر بوده است. اینها اجمالا درباره قدس برای ما قدسیت، نورانیت، معنویت و جایگاه ایجاد میکنند. وقتی از قدس صحبت میکنیم و شعار «القدسلنا» را تکرار میکنیم به این دو دلیل است و فکر میکنم با اینکه گفته میشود قدس به این دو دلیل جای مهمی است اما اینها نکاتی انحرافی هستند. توضیح خواهم داد که قدس جای مهمی است اما نه به این دو دلیل که اینها هر دو قابلخدشه هستند. اگر بگوییم قدس قبله اول مسلمین است، یهودیها و مسیحیها و ادیان دیگری که بین این دو بودند، ادعا خواهند کرد و ادعای درستی است که شما اگر قبلهتان در دوره کوتاهی اینجا بوده، اینجا همیشه قبله ما بوده و همیشه به این سمت عباداتمان را انجام میدادیم. نکته بعدی این است که ما بین ادیان رقابتی نداریم و درواقع همه ادیان را یکی میدانیم و با این دلیل به مجادله و تنازع با ادیان دامن خواهیم زد. ما قرار است برای آخرالزمان به وحدت ادیان فکر کنیم. با این ادعا در موضوع قدس ما دست بالایی نخواهیم داشت. دوم اینکه ما میگوییم اینجا محل معراج پیامبر بوده است. با این دلیل آنها میتوانند بگویند پیامبر شما یک شب از مسجدالحرام به اینجا آمده و یک توقف کوتاه داشته و به آسمان چندم به معراج رفته. اگر اینطور است، انبیای دیگر همیشه در این سرزمین به دنیا آمده و زندگی و فوت کردهاند یا مثل حضرت مسیح به معراج رفتهاند. با مطرح کردن این دلایل گفتوگویی تنازعی با ادیان دیگر آغاز میشود و جنس مجادله را اساسا در جنس تنازع ادیان میبریم و این خلاف نظر قرآن است که «همه انبیا یک دین داشتند و اسم دینشان هم اسلام است و هیچ فرقی هم بین آنها نیست.» میدانید که از لحاظ تاریخی، هر دوی اینها محل تامل است. خدا در قرآن میفرماید: «ما قبلهای را برای شما تعیین خواهیم کرد که شما نسبت به آن رضایت داشته باشید»، یعنی پیامبر از قبله اول رضایت نداشتند و دنبال کعبه بودند. آیات بعدی هم نشان میدهند که قبله اول برای امتحان بوده اما قبله دوم برای امتحان نیست، چون در قرآن آمده که «قبله قدس را برای آزمایش قرار دادیم تا ببینیم این مدتی که قبله قدس است، آیا شما تبعیت میکنید یا نه؟» وگرنه تبعیت از قبله کعبه کاملا روشن بودند و پیامبر هم دنبال قبله دوم بودند و بهتصریح قرآن از قبله اول ناراضی بودند. این چیزی نیست که از این باب بخواهیم به آن افتخار کنیم و مبنای نبرد و دعوای ادیان قرارش دهیم و بگوییم به این دلایل ما به موضوع قدس نگاه میکنیم. درباره مساله معراج هم این مسجدالاقصی که در سوره اسرا گفته میشود، «المسجدالاقصی» صفت و موصوف و به معنای مسجد دورتر است. ما مسجد دورتر یعنی مسجدالاقصی را امروز درپی همین آیه نامگذاری کردهایم، چون در زمان پیامبر اینجا مسجد نبوده و قدس نیز دست مسلمانان نبوده که بخواهند اینجا را به مسجد تبدیل کرده باشند که اسم داشته باشد و اسمش مسجدالاقصی شود. اگر وارد روایت و تبیینها شویم، خواهیم دید که احتمال دارد مسجدالاقصی همان مسجد کوفه باشد، یعنی مسجدی که از مسجدالحرام دورتر است. مسجد کوفه در ادبیات ما جایگاه روشنتری دارد و فضیلت نماز چندین برابر است و قدس به این اندازه نمیرسد. امام این را تصریح میکنند. اختیار بین نماز شکسته و نماز تمام را شما فقط در چند جا دارید؛ یکی مسجدالحرام، مسجدالنبی، مسجد کوفه و حرم سیدالشهدا. ممکن است مسجد کوفه واقعا محل معراج پیامبر بوده باشد. بهنظر میرسد که اهمیت قدس در این مسائل نیست و اینها انحرافی هستند و این ادعاها میتوانند ضربهپذیر باشند و ما نباید روی این جریان استدلال خودمان را ادامه دهیم.
قدس در آخرالزمان مرکز اصلی سرنوشت جهان شده است
سوال این است که پس ماجرا چیست و اهمیت قدس در کجاست؟ به نظرم ما با یک موقعیت جغرافیایی ویژه روی زمین مواجه هستیم که بهواسطه انبیا و ذیل برنامه الهی مغتنم شمرده شده و از این موقعیت جغرافیایی در حد ظرفیت آن استفاده شده و این یک تاریخ به وجود آورده و آن تاریخ مواضعی را له یا علیه این موقعیت جغرافیایی ایجاد کرده و ما امروز به صحنهای رسیدهایم که در آخرالزمان اینجا مرکز اصلی سرنوشت جهان شده است. اگر آغاز ماجرای زیست انسان را به سرزمین کوفه برگردانیم، درواقع شما باید اولا خلقت انسان را آنجا بدانید، چون روایات این را تایید میکنند که حواشی مسجد کوفه یا نجف هبوط انسان اتفاق افتاده و البته آنها را به سمت کعبه برده اما دوباره به سمت کوفه برگشتهاند. از اینجا وارد بحث جغرافیایی متفاوتی میشویم. تا اینجا باید کوفه را مرکز تمدنی زمین تلقی کنیم؛ از هبوط آدم تا ماجرای حضرت ابراهیم اینجا اتفاق میافتد. حضرت ابراهیم بعد از معجزه گلستان شدن آتش، فرصتی پیدا میکنند که تا 70 سالگی در همین منطقه عراق به دعوتشان ادامه دهند و اینکه ما فکر میکنیم نمرود ایشان را تبعید کرد، ظاهرا اینطور نبوده است و فضای معجزه گلستان شدن آتش افکار عمومی را در خدمت نمرود قرار نداد، بلکه به باقی ماندن حضرت ابراهیم در سرزمین عراق در بینالنهرین و درواقع منطقه بزرگتر در کوفه کمک کرد و دعوت را ادامه دادند.
درواقع مرکزیت تمدنی جهان که کوفه است، قفل میکند. تا آخرالزمان اهمیت کوفه باقی میماند و شما حوادث آخرالزمان را هم میدانید و میبینید که در کوفه است. بعد از قیام و پیروزی قیام پایتخت جهانی حکومت حضرت مهدی کوفه خواهد بود و این مرکزیت همچنان هست اما الان قفل کرده و شدنی نیست. از اینجا ما با یک سرزمین راهبردی دوم مواجه میشویم که همین قدس است. حضرت ابراهیم به این دلیل که دعوت دینی جواب نمیدهد مامور به هجرت میشوند. تا قبل از این ما سیاستی به نام هجرت در میان انبیا نداشتیم چون زمین گسترده و باز نشده بود و انسانها در همان منطقه کوفه زندگی میکردند. یکی از جاهایی که حضرت نوح آباد کردند و جمعیتی شکل گرفت، منطقه شام است. حضرت ابراهیم مامور به هجرت به شام یا قدس یا فلسطین امروزی میشوند. ویژگی جغرافیایی آنجا را باید در نظر گرفت و بعد تاریخ پر از عظمت و شکوه و البته ماجراها و فرازونشیب روی آن سوار کنیم. آنجا محل برخورد سه قاره اصلی جهان است. قاره آسیا از شرق شروع میشود و به سمت غرب در کنار دریای مدیترانه به پایان میرسد. آنجا فلسطین و قدس است. از همانجا به سمت پایین که میآیید، وارد غزه، سینا، مصر و آفریقا میشوید که تا انتهای آفریقا به اینجا متصل است و اینها به هم چسبیده هستند. از مدیترانه به سمت غرب هم که بروید اروپا را داریم. این ویژگی مهمی از لحاظ جغرافیایی است.
اینجا چهارراه جهان و به تعبیر لولالی سه قاره است
اینجا چهارراه جهان و به تعبیر آقای شمسالدین رحمانی لولالی سه قاره است. آن سرزمین محل برخورد فرهنگهاست و این هم از ویژگیهای مهم است. انواع فرهنگها در آن سرزمین با هم زندگی میکنند. در نماد حجاب از اروپاییترین و بیحجابترین تا حجاب کامل فوقالعاده پوشیده را شما میبینید که کنار یکدیگر زندگی میکنند. آنجا جایی بوده که به همه جا راه داشته و چون چهارسوی بازار است، همه به آنجا رفتهاند و چون رفتوآمد زیاد است، پیام دین یا دعوت دینی خریدار بیشتری در این منطقه پیدا میکند. ویژگی میانفرهنگی بودن آنجا بهشدت وجود دارد و باید از این ظرفیت استفاده کرد. حضرت ابراهیم به همین دلیل به آنجا رفتند. اگرچه موضوع مهم عراق بود اما فلسطین درواقع راه ورود تلقی میشود و هنوز هم ماجرا همین است.
کلید اسرارآمیز ظهور، فلسطین و قدس است
کلید اسرارآمیز ظهور، فلسطین و قدس است و البته پایتخت امام هم در عراق و کوفه خواهد بود. این نسبتها دارند اینطور شکل میگیرند. الان ما داریم راجعبه مناطق جغرافیایی صحبت میکنیم که بعدا قدس مهم تلقی میشود. بعد از حضرت ابراهیم، حضرت اسحاق دعوت پدر را ادامه میدهد و بعد حضرت یعقوب نوه حضرت ابراهیم مبنای یک عملیات میشود. حضرت یعقوب 12 پسر دارد که آنها 12 قبیله درست میکنند و چون اینها فرزندان خداپرست یک پیامبر بزرگ هستند، متحد میشوند. اینکه چه کسانی تهدید برای حضرت اسماعیل بوده، ما قائل هستیم که یک جریان حزب شیطان از ابتدا در طول تاریخ در پی این بوده که نگذارد دین به حد نهایی خودش و به حکومت آخرالزمان برسد و من به این حزب شیطان میگویم. امروز یکی از اسامی آن صهیونیزم است. در تحلیل امروزمان به این هم استناد میکنیم. تاریخ از لحظه امتناع شیطان از سجده وارد تقابل حق و باطل شده و دارند به شکل حزبالله و حزب شیطان جلو میآیند. حالا توضیح خواهیم داد که اینها چطور حزب شدند، چون اساسا شیطان خیلی توان تشکیل حزب را ندارد. این تشکیلات را انسانها و انبیا ساختهاند و شیطان به نفع خودش مصادره کرده است. وقتی به دوران حضرت یعقوب و حضرت یوسف میرسیم، قرار است در این سرزمین اینها یک قوم درست کنند که قوم خداپرستی بوده و زیر نظر مدیریت عالی حضرت یعقوب و درست سر چهارراه عالم باشد. قرار است حکومت اسلام را استقرار دهند و از اینجا پخشش کنند چون درست مرکز زمین است. کار که به کوفه برسد، یعنی انجامشده است. در خود کوفه قرار نیست اتفاقی بیفتد اما از اینجا قرار است شروع شود و به آنجا برسد. ابتدای این طرح و برنامه الهی حزب شیطان دوباره وارد میشود و ماجرای حسادت بین برادران پیش میآید و داستان بهچاهانداختن حضرت یوسف و رفتن آن حضرت به مصر که سرزمین دیگری است.
قدس، پایتخت فرهنگی جهان است
ما نمیخواهیم روی جغرافیای راهبردی صحبت کنیم و فقط میخواهیم روی قدس تمرکز کنیم که پایتخت فرهنگی جهان هست. همین قوم بنیاسرائیل هم چون بنا شد تربیت شوند به مصر رفتند، چون بعد از ماجرای حضرت یوسف آنها رفتند آنجا مستقر شده و گرفتار فرعون شدند و تربیتی که سختی و گرفتاری زیر دست فرعون برایشان داشت تا بالاخره اینها آماده شدند. اینها به مصر رفتند و قدس خالی ماند، چون قرار بود قدس محل عملیات باشد. قدس جای مهمی بود و قرار بود مرکزیت کار اینجا باشد و از آنجا حکومت دینی گسترش یابد. هنوز هم به همین شکل است و اینها نتوانستند مرحله اول عملیات کنند، بنابراین خداوند برای آنها جایی در مصر باز کرد تا بروند آنجا تربیت شوند. داستان آن مفصل است، ولی شما میبینید که بعدتر حضرت موسی وقتی قیام کرده و ماجرای نجات بنیاسرائیل را مطرح میکند، به فرعون نمیگوید تو ظالم هستی و من آمدهام اینجا در مصر حکومت اسلامی تشکیل دهم. اصلا ماموریت حضرت موسی این نبود. او ماموریت داشت تا قوم بنیاسرائیل را بردارد و سر جای اصلی خود ببرد. قوم شاخص مهمی در آخرالزمان است و آخرالزمان با یک قوم شکل میگیرد و نه چند نفر. قوم بنیاسرائیل نتوانستند و حزب شیطان شدند. حالا به ما رسیده و اگر ما هم نتوانیم که انشاءالله اینطور نشود، به بعدیها میرسد.
سوال پرسیدند که آشنایی با مدنیت و شهرنشینی در مصر بود؟ به نظر من نه، شهرنشینی بعد از طوفان نوح و بهواسطه حضرت نوح شکل گرفت؛ البته شهرنشینی یک اوجی دارد و در مصر و اقداماتی که حضرت یوسف انجام دادند و به نام فرعون متاسفانه زده شده، آفتی برای قوم بنی اسرائیل شد، چون اینجا به سینا آمدند و قرار بود تربیت شوند اما زندگی بیابانی سینا برایشان سخت آمد. حضرت موسی گفتند اگر میخواهید برگردید به شهر بروید. شهری که قرار بود شهر خدا باشد و راه ورود به حریم خداوند را باز کند، برای اینها یک مانع شد. در مصر متاسفانه این اتفاق افتاد. بههرحال حضرت موسی مامور بود اینها را از مصر خارج کرده و به قدس ببرد. قدس از دستورکار خارج نشده و قرار نشده در مصر با همه عظمت فرهنگیاش باشد.
در دوران تمدن اسلامی دانشگاه الازهر به نام مبارک حضرت زهرا آنجا شکل میگیرد و درواقع مصر بهشدت ظرفیت فرهنگی بالایی دارد. جریان بیداری اسلامی موقعی جدی شد که مصر در جریان این کار قرار گرفت. توضیح خواهیم داد که مصر در مقایسه با ایران چه وضعیتی دارد اما الان تمرکز ما روی قدس است و میخواهیم سرنوشت قدس را تعقیب کنیم و بگوییم چرا اینقدر اهمیت دارد. حضرت موسی بعد از اینکه از دریا رد شدند (حتما رود نیل نبوده و احتمالا در شاخه بالایی دریای سرخ بوده، جایی که به آن کانال سوئز میگوییم) از نیل دور شدند و به سمت قدس میرفتند اما هنگام عبور از آنجا، فرعون و لشکریانش که حدود یک میلیون و 600 هزار نفر بودند، غرق شدند. این بهترین موقعیت برای حضرت موسی و یارانش بود که به مصر برگردند اما برنگشتند، چون موضوع مصر نبود، بلکه موضوع قدس بود.
پرسیدند فیلم حضرت یوسف انگیزه داده برای بهار عربی، احتمالا اینطور بوده اما بهار عربی یا بیداری اسلامی ریشههایی عمیقتر از این دارد اما احتمالا این هم یکی از دلایلش بوده است. قوم حضرت موسی که اجمالا آماده بودند؛ از این نظر میگوییم اجمالا، چون واقعا آماده کامل نبودند و به همین دلیل 15 سال حضرت موسی اینها را در سینا نگه داشت تا تربیت کرده و آماده ورود به قدس شوند. کلید اصلی ورود به قدس بود و انشاءالله ما داریم به انتهای داستان نزدیک میشویم. وقتی اینها تربیت شدند، نشان دادند که چون ترسو هستند و ضعف ایمان دارند، برای آن کار آماده نیستند، چون گفتند «اگر خدای تو این سرزمین را برای ما آماده گذاشته، چرا ما باید برای آن بجنگیم؟ ما جنگ نمیکنیم. تو و خدایت بروید بجنگید و این سرزمین را آزاد کنید و به دست ما بدهید.» چون اینها از وقتی که آمده بودند، اقوام بیابانگردی در آن سرزمین ساکن شده بودند. کار سختی هم نبود که اینها در قدس دوباره مستقر شوند اما ترسیدند و وارد قدس نشدند. اینکه این کار را نکردند، سبب سقوطشان شد و 40 سال در بیابان و صحرای سینا دور خودشان میگشتند و نمیتوانستند راهشان را به مصر یا قدس پیدا کنند. اتفاقات زیادی در این زمان افتاد، ازجمله اینکه معلوم نیست حضرت موسی، پیامبر مفقودالاثر تاریخ از دنیا رفتند یا اینها ایشان را به شهادت رساندند، چون اینها حزب شیطان شدند و بعد قتل انبیا و نه یک یا دو پیامبر را از این به بعد شاهد هستیم. یعنی با حزب شیطانی در این سرزمین مواجهیم که قبلا قرار بوده حزبالله باشند. اینها آموزش حزبالله بودن را دیده بودند و چون حزب شیطان شدند، درواقع حریف تمرینی حزبالله شدند و الان این وضعیت برای ما هست. بعد از حضرت موسی به رهبری یوشع بن نوح اینها بالاخره وارد قدس شدند اما عملا دیگر قدس با آن عظمت، اهمیت و جایگاه جغرافیاییاش به خاطر عملکرد دیرهنگام به دردشان نخورد و چون آن وقتی که باید ولایتپذیریشان را به نمایش میگذاشتند، این کار را نکردند، بنابراین کار خراب شد؛ مثل ماجرای شهدای کربلا و شهدای توابین. حضرت آقا هم یکبار فرمودند که تعداد توابین بیشتر هم بود و به همان شکل هم به شهادت رسیدند اما آیا اثر عاشورا را داشت؟ نداشت، چون دیرهنگام بود اما در این یکی تبعیت از امام در آن بود. اینها نتوانستند با حضرت موسی راه بیایند. به این دلیل با همه اهمیتی که قدس دارد، حضور اینها در قدس هیچ نفعی برایشان نداشت، به جز اینکه اینها تازه شیطانیتر هم شدند. از اینجا حزب شیطان اولین جای پایش را در قدس گذاشت. قدسی که قرار بود جایگاه حزبالله باشد، حالا حزب شیطان هم به اهمیتش پی برده و در آنجا مستقر شده بود.
تحولات قدس را بین حزب شیطان و حزبالله داریم
از این به بعد تحولات قدس را بین حزب شیطان و حزبالله داریم تا آخرالزمانی که قرار است اینجا بهواسطه حزبالله فتح شود. بعد از دوران حضرت سلیمان را داریم که انتهای دوران حضرت موسی و قدس در اوج تمدن دینی خود بود. در این دوران معبد سلیمان که جنیان پای کار آن بودند و آن را ساختند و مسلمانشدن افراد آن سرزمین و فتنهها و اتفاقات عجیب را داریم. اما بعد این سرزمین سقوط کرده و تاریخ یهود میگوید اینجا دو کشور شد. یکی در شمال به نام اسرائیل و یکی در جنوب به نام یهودیه که پایتخت آن اورشلیم یا همین قدس است. ظاهرا در تاریخ این مقطع با یک هولوکاست داخلی مواجه هستیم که جمعیت حاضر در اسرائیل را که در شمال بوده، به واسطه حکومت آشوریان در زمان شالماناز پنجم به قتل عام و برادرکشی جدی دادند اما صدای آن را درنمیآورند. این قتل عام اجمالا بگویم که سبب از بینرفتن ده دوازدهم اسرائیل شد و جمعیتش از بین رفت. از آن جمعیت تعداد بسیار کمی به نام یهودیان سامری باقی ماند. از آن میراث بنیاسرائیل یهودیه و قوم یهود و در ماجراهایی شریعت یهود باقی ماندند. در اینجا قوم بنیاسرائیل به قوم یهود تنزل یافت. بعدها بعد از بابلیها و آشوریان اینها در عراق ساکن میشوند. اینها بختالنصر را تحریک و به ظاهر یک حمله دوم کردند که این حمله مثل هولوکاست دروغ است و بختالنصر اینها را برداشت و مهاجرت داد و بهعنوان اسیر به سمت عراق آورد، چون طراحی شده بود که عراق برای آخرالزمان مهم است. آمدن اینها به عراق یک توطئه و طراحی درست مثل 11 سپتامبر بود. در 11 سپتامبر هم اینطور طراحی شده بود که وارد عراق شوند. گزارش تاریخی میگوید که اینها بهعنوان اسیر وارد عراق شدند و تجارت را به دست گرفتند و زمینهای عراق را خریدند و مناصب دولتی در حکومت بختالنصر و پسرش داشتند. این چه اسیری است؟ نه اینکه اسیر نبودند. بخشی از اینها واقعا اسیر بودند و در این بازی نبودند اما حزب شیطانی این وسط کار را طراحی میکند که از قدس بیاید و داخل عراق مستقر شود. پرسیدید که کوروش آمد که اینها را آزاد کند؟ باید بگویم اینها که آزاد بودند. ظاهرا کوروش که از استپهای شمالی روسیه بود و از سرزمین فارس نبود را پیدا کردند و علیه اتحاد تمدنی که در آن مقطع در ایران داشت شکل میگرفت، تجهیز کردند و او بهعنوان آدم اینها آمد و متاسفانه تمام ظرفیت تمدن آن منطقه را که داشت با عراق یکی میشد، از بین برد. از بالا که به سمت پایین آمد، اول لیبیا را گرفت و بعد در ایران مستقر شد و بعد وارد عراق شد. این هم یک ماموریت حزب شیطانی بود و البته بعدا گروهی از اینها را به سمت قدس فرستاد، چون دوباره قدس مهم است. پسران کوروش یعنی کمبوجیه و بردیا از این راه پدر تبعیت نکردند و با اینها نساختند، بنابراین هر دو به شکل مشکوکی کشته شدند و ماجرا به سمت خاندان داریوش رفت، چون داریوش از فرماندهان سپاه کوروش بود. در زمان پسر داریوش، خشایارشاه یک عدهشان باز وارد قدس شدند، چون قدس مهم است. عدهای هم در عراق ماندند و عدهای در ایران آمدند و هولوکاست و واقعه مهم پوریم را ایجاد کردند و کشتار سه روزه عجیبی در ایرانیها به ادعای خودشان انجام دادند و عدهای هم در حجاز منتظر پیامبر آخرالزمان ماندند و بعد معلوم شد که برای کمک نرفتند و برای ترور پیامبر رفته بودند. اینها از قبل هم دنبال حضرت ابراهیم بودند. اینها وقتی وارد قدس شدند، گفتند در آتشسوزیای که بختالنصر ایجاد کرده، تورات سوخته و این هم بهانهای بود برای اینکه تورات را تحریف کنند. اینها یک رهبر مذهبی به نام عزرای کاهن داشتند که ظاهرا عزیری است که یهودیها معتقد به ابناللهبودنش بودند و متاسفانه ما هم به تبع اسرائیلیها برایش مناقب درست کردیم و میگوییم کسی که خداوند او را صد سال میراند، عزیر بوده. اگر هم عزیر نامی بوده، این عزیر نیست و کاهن است.
اینها به عراق، ایران یا حجاز رفتهاند و پایگاههایشان را زدهاند اما اصل جریانشان را دوباره به قدس بردهاند. اما بههرحال مساله اصلی در این سرزمین یهودیها بودند. بعد از شهادت حضرت مسیح و معراج و عروج ایشان، قدس برای بار دوم در دوره پیتوس، سردار رومی مورد تهاجم واقع میشود. استدلالات این کار هم طراحی خودشان است. این بار اینها میخواستند نهفقط در این چند سرزمین که در تمام جهان پخش شوند، یعنی حملهای طراحی کردند که به ظاهر اینها فرار کنند و مساجد و معابد تخریب شود و در دور و بر پخش شوند. بعد از هخامنشیان اینها بهشدت نفوذشان در دوره اشکانیان جدی بوده و اشکانیان اساسا متهمند که عامل شهادت حضرت یحیی ذیل دستور و فرماندهی این گروه هستند. اینها بهشدت موجودات عجیبی هستند. ما فکر میکنیم که روم آن دوره، یک کشور سکولار است که اقلیت یهود در آن فعال بودند و سبب ماجرای حضرت مسیح شدند؛ درست مثل الان که فکر میکنیم آمریکا یک کشور مسیحی است و یک اقلیت یهود دارد و یک آیپک دارد که روی تصمیمات آمریکا تاثیر میگذارند، درحالیکه اینطور نیست. آمریکا یهودی است و دست اینهاست. یهودی نه به معنای دین یهودی، بلکه به معنای حزب شیطانی و معنای صهیونیستی آن. ما درباره ادیان صحبت نمیکنیم، صحبت ما اصلا جنگ ادیان نیست، بلکه جنگ ما جنگ حزب شیطان و حزب الله است. قدس بعدا دست به دست میشود و اتفاقاتی میافتد و نهایتا اینها میروند و بعد از دوره اشکانیان در ایران بودند و در دوره ساسانیان ایران از دستشان گرفته میشود. همچنین روم هم از دست اینها گرفته میشود، چون روم بهواسطه تلاشهای حواریون مسیحی میشود و اینها در آندلس ساکن میشوند. جالب است که اینها در آندلس هستند و بنیامیه هم با اینها رابطه جدی دارد، اما بعد از حکومت بنیامیه، اینها سال 1492 بهواسطه موسی بن نصیر بنیامیه وارد آندلس شدند. بنیعباس، بنیامیه را با خاک یکسان کرد اما آندلس را از دست بنیامیه درنیاورد و گذاشت آنجا بمانند. یهودیها و بنیامیه تا سال 1492 آنجا بودند و با یکدیگر با آقای کریستف کلمب به آمریکا رفتند. آمریکا از اساس از یهودیان زاده شد. برای اینها سند دارم و اینها فرضیه نیست. مسلمانان از قبل آمریکا را میشناختند و به آنجا رفتوآمد میکردند اما اینها گفتند ما آنجا را کشف کردیم. درواقع کشفی در کار نبود و از قبل انسانهایی آنجا زندگی میکردند. این انسانها هم گروهی بودند که بعد از حضرت نوح به ایران آمده بودند و تا انتهای آسیا هم ادامه داشتند و اینها با کشتی وارد سرزمینهای آمریکا شده بودند. عدهای از مسلمانان هم از شمال آفریقا به آنجا رفته بودند و رفتوآمد داشتند. اینها گفتند ما کشف کردیم و قتلعامی عظیم به راه انداختند تا بتوانند حکومت خودشان را ایجاد کنند. قدس در تحولات افتاد تا به ماجراهای دوران بعد از اسلام رسید و اینکه قرار بود فتح شود و فتح نشد و با صلح در زمان خلیفه دوم ماجراها به اتمام رسید و بعد بنیامیهای که خودش از اساس حزب شیطان و صهیونیست است را آنجا مستقر کردند. در جریان عاشورا و اربعین روشنگری در منطقه شام و قدس بهواسطه حضرت زینب اتفاق افتاد. هم حزبالله و هم حزب شیطان دائم توجهشان به موضوع قدس است. داستانهای تاریخ جلو آمده تا به حکومت عثمانی میرسیم. در انتهای حکومت عثمانی، در ماجرای جنگ جهانی اول ذیل قرارداد ساکسپیکو، فرانسه و انگلیس سرزمینهای این منطقه را بین خودشان تقسیم کردند؛ مثلا لبنان را به فرانسه و قدس را هم به انگلیس دادند. انگلیس هم آن را به کانون ملی یهود بخشید و کمکم اینها مستقر شدند و شروع به قتل عام و تحرکات نظامی کردند. سال 1947 و 48 کار به سازمان ملل رسید و یکسری سرزمینها را گیر آوردند. سال 1967 جنگی درست کردند که بهشدت مشکوک بوده و روشن است که جنگ واقعی نبوده و یکسری سرزمینهای دیگر را اشغال کردند و بعد هم دیگر ادامه این جنایتهای وحشیانه را داریم. چیزی که دارند اینها به نام شیطان انجام میدهند، اصلا نیازی ندارد بگوییم قدس برای ما مهم است، چون قبله اول ما یا محل معراج بوده است؛ قدس به این هزار دلیل استراتژیک و مهم تاریخی محل جنگ نهایی حزبالله و حزب شیطان است. سپاه امام بعد از اینکه امام از مکه قیام میکنند، بهسمت عراق میروند. در مرزهای ایران و عراق، با سپاه ایران بیعت کرده و وارد عراق میشوند. سفیانی از پیش سپاه امام فرار میکند و امام کوفه را پایتخت قرار میدهند و اولین پرچم جنگی که بعد از این استقرار میبندند، اول بهسمت ترک و بعد بهسمت یهود است. یهود یعنی همین سرزمینهای اشغالی فلسطین امروزی. آنجا جنگ بهشدت جدی میشود. جنگ اصلی آنجا اتفاق میافتد، چون تمرکز حزب شیطان آنجاست و حزبالله هم آنجا برایش مهم است.
قدس کلید فهم آخرالزمان است
نزول ایشان و اینکه پشتسر امام نماز میخوانند هم جالب است. اول امام به حضرت مسیح میگویند که نماز را به امامت شما بخوانیم اما ایشان میگویند نه به امامت خود شما بخوانیم. مردم مسیحی که تابهحال فریب نیرنگها را خورده بودند، گروه گروه وارد دین خداوند میشوند و آنجاست که حضرت مسیح نقشی جدی ایفا میکنند. حضرت مسیح دو بار با صحبتکردن دو فتنه را دفع میکنند. یکی در نوزادی فتنه یهود یعنی حزب شیطان را دفع میکند و یکبار هم در آخرالزمان. بهنظر میرسد که انشاءالله نزدیک شدیم به این صحنه. قدس جای بهشدت مهمی است و کلید فهم آخرالزمان است. اگر میخواهیم تمدنی تحلیل کنیم، آغاز تمدن نوین اسلامی ما از این محل است که انشاءالله با فروپاشی اسرائیل اتفاق میافتد و ما را به ظهور متصل خواهد کرد. این است که عرض میکنم فرمول نابودی اسرائیل، فروپاشی از درون است و نیازی به جنگ ندارد. این اتفاقات آن فروپاشی را تسریع میکند و نشان میدهد اینها از اول هم قدرتی نداشتند و بیخود در رسانههایشان خودشان را قدرتمند نشان میدادند و البته جاسوسآفرینیهایی هم میکنند.
روایت و حدیث مهم و معناداری هم ذیل این آیه از حضرت امام صادق داریم که ببینید نوبت اول و دوم چه بوده و چه اتفاقاتی میافتد. ما ظاهرا در آستانه نابودی اول اسرائیل و رژیمصهیونیستی هستیم که حکومتشان در این دوره از بین میرود و این منجر به ظهور خواهد شد. دور دومی هم داریم که در آستانه رجعت اتفاق میافتد؛ البته سازمان اینها باقی میماند و در سطح جهانی شروع به فتنهگری میکنند و گمراهیهایی که ایجاد میشود و دجالی که شکل میگیرد، مال این دوره است اما روی اینها را خداوند سیاه میکند و آبرویشان میرود. در دور دوم پشتسرهم معلوم میشود که اینها حزب شیطان هستند و فرو میریزند و فتنهگریهایشان با خاک یکسان میشود. انشاءالله که ما باشیم و انقلاب اسلامی ما باشد و انشاءالله جریان مقاومتی باشد که در ادامه انقلاب اسلامی ما دارد گستردگی جهانی ایجاد میکند و انشاءالله ما آن قومی باشیم که ماجرای ظهور را به ثمر میرساند.