عاطفه جعفری، خبرنگار گروه فرهنگ: «من به قصد تحصیل به آمریکا رفتم. مدرسه ما کارگاهی بود که تنها به وسایل و ادوات و تکنیک توجه داشت و اینکه چه باید بکنیم تا بتوانیم به درجه جارو کشیدن استودیوها نائل شویم. بین استادان سینما در دانشگاه، کمتر کسی تنها به این هنر از دید امکانات آن و حد هنریاش نگاه میکرد. اورسن ولز را مسخره میکردند. اسم برگمان و فلینی و دیگر بزرگان را نشنیده بودند. شاید انتخاب فلسفه بهعنوان موضوع تحصیل نتیجه نوعی واکنش به اساتید هالیوودزده دانشگاهمان بود. هنوز هم فکر میکنم بهترین انتخاب زندگیام را همان موقع کردم.» مهرجویی انتخاب فلسفه را بُرد زندگیاش میدانست و به گفته کسانی که از نزدیک او را میشناسند، این فلسفه در همه زندگیاش جاری بود. ادبیات از سینمای او جداییناپذیر بود؛ درگذشت او اگرچه تلخ و ناگوار بود اما برای ما بار دیگر بهانهای شد تا به کتابهایش و نسبت کتاب و فیلمهایش نگاهی بیندازیم.
اقتباس همیشگی
نزدیک به نیمی از فیلمهای مهرجویی براساس اقتباس آثار ادبی ساخته شده است. گاو متاثر از کتاب «عزاداران بیل، ساعدی»، آقای هالو متاثر از کتاب «آقای هالو، علی نصیریان»، دایره مینا متاثر از کتاب غلامحسین ساعدی، درخت گلابی متاثر از داستان «درخت گلابی» از گلی ترقی و میهمان مامان متاثر از داستان «میهمان مامان» از هوشنگ مرادیکرمانی ساخته شده است. همچنین چند فیلم وی اقتباس آزادی از آثار خارجی هستند؛ ازجمله فیلمهای «بانو» متاثر از کتاب «ویریدیانای بونوئل»، «سارا» متاثر از کتاب «خانه عروسک ایبسن» و «پری» متاثر از «فرانی و زویی، سالینجر». داریوش مهرجویی در سال 1384، در همایش «نگاهی تازه به سینمای ایران» در جمع دانشجویان شیرازی به اقتباس فیلمهایش از داستان یا نمایشنامه اشاره کرد و گفته بود: «در سینما خود فیلم مهم است، اینکه محتوایش از کجا میآید مهم نیست. حتی در سینمای مولف محتوایش براساس داستان، رمان یا طرح است و کمتر کارگردانی پیدا میشود که خودش فیلمنامه بنویسد. سینما این آزادی را به فیلمساز میدهد که محتوای کارش را از هر کجا که بتواند گیر بیاورد، مهم این است که انتخابش خوب و مناسب باشد.» او راز شارژ شدن و دوام آوردن در سینما را با «کتاب» و «فیلم» میدانست و در این باره گفته بود: «برای فیلم ساختن، یعنی حرفهای که مدام با آن درگیری دارم و با آن کار و زندگی میکنم، باید جوهر زندگی و زنده بودن را در خودم حفظ کنم، اما متاسفانه فضای فرهنگی ما چندان فضای انرژیزایی نیست و بیشتر از آنکه ما را پر کند ما را بیشتر خالی میکند. بنابراین راههایی برای شارژ دوباره باید وجود داشته باشد که شیوه من خواندن کتابهای فلسفی، روانشناسی و رمان است و اینگونه سعی میکنم در فضای فیلمسازی دوام بیاورم و کارم تداوم داشته باشد.»
در خرابات مغان و فلسفه عیان
او نخستین رمانش را سال 88 با عنوان «به خاطر یک فیلم بلند لعنتی» به چاپ رساند و بعد از گذشت سه سال، به گفته خودش به دلیل وجود محدودیتها در سینما، باز هم دست به قلم شد و «در خرابات مغان» را نوشت. این دو تجربه به اندازهای برای کارگردان صاحب نام سینما خوشایند بود که سومین رمانش را با نام «آن رسید لعنتی» روانه بازار کرد. کتاب «دو خاطره: سفرنامه پاریس، عوج کلاب» را در سال 1395 و «برزخ ژوری» را در سال 1397 مینویسد.
مهرجویی در کتاب در خرابات مغان روایتش را با رابطه عاشقانه پسری ایرانی و دختری ایتالیایی شروع میکند که اتفاقات و مشکلات زیادی را از سر میگذرانند. محمود -راوی- ۲۲ ساله در شهر فیلادلفیا آمریکا زندگی میکند. او فارغالتحصیل رشته مدیریت بازرگانی با همدانشگاهیاش ماتیلدا ازدواج کرده و صاحب دختری به نام مارینا هستند. محمود به دلیل نداشتن شغلی که دوست داشته مجبور شده با اکراه در کازینویی که پدر همسرش معرفی کرده 22 سال کار کند. بعد از ماجرای 11 سپتامبر سال ۲۰۰۰ و ویران شدن برجهای تجارت جهانی نیویورک او را با وجود سابقه سودرسانی زیاد به کازینو، اخراج میکنند و...
به گفته بسیاری از کارشناسان ادبی، در این کتاب، مخاطب با فلسفه مهرجویی بیشتر آشنا میشود و این امر جذابیت موضوعی رمان را بیشتر کرده است. مخاطب در این رمان علاوهبر سرگرمکنندگی، به علومی چون روانشناسی، دین، فلسفه و درواقع علوم میانرشتهای نیز توجه دارد. شهرام اقبالزاده، منتقد ادبی درباره این رمان میگوید: «این رمان یک اثر پیشگویانه است، پیش از شکلگیری داعش نوشته شده و داستان یک دانشجوی مسلمان ایرانی را روایت میکند که به آمریکا میرود تا فلسفه بخواند. اقامت او در این کشور با رویداد ۱۱ سپتامبر همزمان میشود و او با فشارها و سختیهایی که یک جامعه به ظاهر دموکرات بر مسلمانان وارد میکند آشنا میشود و همه این خشونت را به تصویر میکشد. مهرجویی بهعنوان کسی که فلسفه را وارد سینمای ما کرده، براین باور است که رمان، در شرایط فعلی قالب بهتری برای گفتن از دغدغههای ذهنی او و ارتباط با مخاطب است و مجال بیشتری به او در جایگاه نویسنده و همچنین مخاطب میدهد تا درباره ورق به ورق کتاب تامل کنند.»
انسان از نگاه «آن رسید لعنتی»
آنچه در کتاب «آن رسید لعنتی» روایت میشود، سردرگمی و کلاف بازنشدنی مشکلات انسانها در زندگی شهری است. نوعی نقد ریشهای بر بروکراسی و اضطراب زندگی مدرن. با اینکه داستان در شهر تهران میگذرد، اما رویدادهای آن میتواند در هر شهر بزرگ و مدرن دیگری رخ دهد. در لابهلای داستان با انسانهای مختلفی برخورد میکنیم که همه غرق در مشکلات خودشان هستند. همه میخواهند به هم کمک کنند اما هیچیک توان حل مشکلاتشان را ندارند. قصه سه راوی دانای کل، بهزاد جاوید و همسرش دارد. بهزاد جاوید راوی اصلی است و داستان مقطع خاصی از زندگیاش را برای ما تعریف میکند. در کل داستان نگاه سینمایی نویسنده موج میزند.
برومند شکری، محقق و نویسنده درباره این کتاب میگوید: «کتاب آن رسید لعنتی یک نقد اجتماعی محسوب میشود. نقدی که سیستم اداری به خاطر بیاعتمادی به انسانها چیزی تحت عنوان رسید خلق نموده است و برای درستی، راستی و هنر آدمها هیچ استثنائی قائل نمیشود و تنها چیزی که حقیقت را به آنها ثابت میکند یک رسید است. رسیدی که برای اعتبار بخشیدن به آن میبایست هر دری را بکوبی و پیشروی هر شخصی خم و راست شوی تا به دستش بیاوری! در کتاب آن رسید لعنتی انسان از نگاه مهرجویی تبدیل به یک رسید شده است. یک موجود بیارزش که سیستم اداری و موانع دست و پا گیرش موجودیت و ارزش انسان بودن او را به خاطر همین کاغذبازیهای اداری زیر سوال میبرد و با وجود اینکه این مانع پیشروی همه انسانهاست ولی هیچ یک قدمی برای اصلاح چنین سیستمی بر نمیدارند!»
دو خاطره: سفرنامه پاریس، عوج کلاب و ماجرای بیخانمانی
این کتاب از دو سفرنامه تشکیل شده است. سفرنامه اول که تلفیقی از واقعیت و خیال است، ماجرای سفر نویسنده به پاریس را در میان سالهای ۶۰ تا ۶۴ شمسی روایت میکند. شخصیتها واقعی نیستند یا از نامهای مستعار برای معرفیشان استفاده شده است. این سفرنامه شخصی و بازگوکننده تاثیر انقلاب ایران بر سرنوشت هنرمندان و روشنفکران است.
سفرنامه دوم، عوج کلاب، سفر نویسنده به دبی را روایت میکند. مهرجویی از بیعدالتی حاکم بر این شهر امارات متحده عربی کلافه شده و از بروکراسی ناکارآمد کشورهای عربی حوزه خلیجفارس و رهایی از آن نوشته است. مهرجویی این کتابش را هم بسیار دوست دارد، درباره آن گفته بود: «ما اساسا قومی هستیم که سخت به وطن خود چسبیدهایم و از مهاجرت و تغییر منزل و رفتن به ممالک اغیار و اقامتکردن در غربت هراس داریم... ما بیشتر دوست داریم در جایی بیتوته کنیم که خاطره داشته باشیم. خاطره؛ این رکن بزرگی در روان آدمی است. بیخانمانی یعنی بیخاطرگی و این برایمان هولناک است. این خصلت از درون خود من میآید و حاصل تجربیاتی است که در خارج از ایران داشتهام. همیشه میخواستهام هرچه زودتر از ممالک خارجه فرار کنم و خود را به وطنم برسانم. ذوق و شوقی را که از دیدار مجدد خیابان شاهپور و خیابان فرهنگ و دبیرستان رهنما، یا گذر وزیردفتر پس از چندین سال به من دست میداد، هیچگاه فراموش نمیکنم. حتی در فیلمهایم سارا و هامون به آن پرداختهام... شخصیتهای داستانهای من هم به همین بیماری دچارند و در خارج از وطن، خود را زندانی میبینند و شوق گریز دارند.»
«به خاطر یک فیلم بلند لعنتی» و جریان سیال ذهن راوی
این رمان روایت صریح و بازیگوش جوان 23 ساله اهل تهران است که تلاش میکند فیلم بسازد تا دردش را در قالب هنری بیان کند اما از دو سال پیش مجوز کارگردانیاش باطل شده است. قصه که ساختاری غیرخطی دارد و به شکل تداعی خاطرات روایت شده است، سرشار از اظهارنظرهای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی در قالب غرولندهای قهرمان داستان بعد از عبور از هزارتوی اخذ مجوز است. سلیم مستوفی، قهرمان داستان با عالم و آدم و بدتر از همه با خودش درگیر است. او هامونی است که فقط دغدغه فلسفه و عرفان ندارد. از دست جامعه و فرهنگ رایج آن عاصی است و به دنبال هویت دیگری میگردد.
اصغر یوسفینژاد، کارگردان فقید سینمای ایران درباره این کتاب مهرجویی در یادداشتی نوشته است: «مهرجویی در اینجا شبیه کسی است که واپسین فرصت برای نوشتن رمان در اختیارش قرار گرفته و میکوشد هرچه دل تنگش میخواهد بگوید. بنابراین خواننده به جای ردگیری تداوم زمان و وحدت موضوع، برای لذت بردن از این اثر، باید سوار جریان سیال ذهن راوی با حس و غریزه جوشان او همراه شود.»
«سفر به سرزمین فرشتگان» و نقد صریح به آمریکا
«اکثر مردم آرزو دارند در سرزمین فرشتگان زندگی کنند.» مهرجویی با اطلاع از این موضوع به روایت داستانش میپردازد. در این کتاب، نویسنده به ما تلنگر میزند تا بگوید: «ما آدمهای شرقی که شاید در طول زندگی، هزاران دوز و کلک میبافیم و کلاغ را رنگ نموده و به نرخ طوطی میفروشیم یا با شنیدن یک حرف رکیک از کوره درمیرویم و آسمان را بر سر طرف خراب میکنیم همیشه بازنده آدمهای غربی بودهایم.» رمان قرار است قهرمانهایش را از زندگی تلخ و جهنمی به نقطه ایدهآل در آن سوی اقیانوسها به شهر لسآنجلس، جایی که تصور میشود بهشت است، ببرد.»
او در این کتاب، به نقد جامعه آمریکا میپردازد و خودش درباره آن گفته بود: «این رمان در واقع شرح حال اولین روزهایی است که شیادان آمریکایی برای جلب و جذب مردم دنیا، بهخصوص از قلمرو جهان سومی، این شیوه لاتاری و برندهشدن را ابداع کرده بودند و سر مردم کلاه میگذاشتند. این واقعه هم از یک رخداد واقعی نشات میگیرد. قضیه برندهشدن و... برای خود من و زنم رخ داد و ما را مبهوت و مشعوف کرد و برای یک هفته طبق دستور آنها رازداری کردیم و با کسی آن را در میان نگذاشتیم، تا اینکه دوست شفیقی به ما خبر داد که اینها یک دسته کلاهبردار منظم و سازمانیافته هستند که با او هم به همین بهانه تماس گرفتهاند و او را تا مرز 130 هزار دلار پیاده کردند و همهاش کشک بود؛ و همین ما را سر عقل آورد و قضایا را ادامه ندادیم و کات کردیم. داستان کتاب از آنجا به بعد تخیل است، ولی تخیلی که میتواند واقعیت داشته باشد... من ذوق و شوق اولیه را که ما تجربه کرده بودیم، ادامه دادم و به شخصیتهای داستان سفر به سرزمین فرشتگان که یعنی همان لسآنجلس، تزریق کردم... من در آن خطه لسآنجلس زندگی کرده بودم و از خیلی از محلههای آن عکس گرفته بودم، بنابراین میدانستم چیبهچی است.»
«برزخ ژوری» و درک هستی
مهرجویی در رمان برزخ ژوری، روایت و داستانش را روی بهمن راد میگذارد؛ بهمن راد، کارگردان مشهور و باسابقه ایرانی است که بهعنوان عضو هیات ژوری یک جشنواره سینمایی، عازم سفر به شهری ساحلی در اروپاست. او در آغاز سفر متوجه میشود که توموری در مغزش هست که خوشخیم و بدخیم بودنش معلوم نیست. این خبر باعث میشود که او خود را در حال مرگ ببیند و سراسر سفر برایش به کابوسی طولانی تبدیل شود. کلنجار رفتن با اندیشه مرگ و بیماری لاعلاجی که هر آن پایان زندگی شخصیت اصلی و راوی قصه را یادآوری میکند.
مجتبی گلستانی، پژوهشگر و منتقد ادبی درباره این رمان میگوید: «در برزخ ژوری ما در این موقعیت قرار میگیریم که هستی را بفهمیم. مهرجویی در این رمان تجربه مرگ را مطرح میکند و مخاطب را به این نتیجه میرساند که درباره تجربه هستی و نیستی سوال کند. او در این کتاب، این موقعیت را مطرح میکند که انسان برای زیستن نیاز به چه چیزی دارد.»