عاطفه جعفری، خبرنگار گروه فرهنگ: محمود درویش شاعر شناختهشده فلسطینی است که این روزها که میگذرانیم باعث میشود بیشتر یاد او و شعرهایش بیفتیم. او با وجود نگاههایی که داشت، پای وطنش ماند و برای وطن سرود. هر طور که این شاعر را نگاه کنیم، متوجه خواهیم شد که محمود درویش همان شاعر شریف و عاشق فلسطین و سرسپرده آزادی است که هرگز از حساسیتهای خویش نسبت به آرمانهای انسانی دستبردار نیست. درویش در گفتوگویی که با روزنامه فرانسوی لیبراسیون داشته گفته بود: «شعر با سلاح جنگی به مصاف جنگ نمیرود، بلکه با موشکهای بلاغی هواپیماهای جنگی را ساقط میکند.» در صفحه امروز از محمود درویش گفتهایم و زمانه و روزگار زیستنش را بررسی کردهایم.
محمود درویش در گفتوگویی گفته بود: «به یاد دارم که شش ساله بودم. در دهکدهای آرام و زیبا زندگی میکردیم. خوب به یاد دارم. در یکی از شبهای تابستان، که معمولا عادت اهل ده این است که روی پشت بام بخوابند. مادرم ناگهان مرا از خواب بیدار کرد و دیدم که داریم با صدها تن از مردم دهکده در میان بیشهها فرار میکنیم. گلولههای سربی از روی سر ما میگذشت...» درویش و خانوادهاش از تهاجم صهیونیستها میگریختند. او بعد از آن بمباران به همراه خانوادهاش از شهر و روستای سرزمینشان بیرون رانده شدند و به اردوگاههای آوارگان در جنوب لبنان رفتند. زمانی که ۱۴ ساله بود، در شهر حیفا به زندان افتاد و از آن پس مرتب گرفتار پلیس بود. باید مرتب خود را به صورت هفتگی معرفی میکرد.
میگویند که اشعار محمود درویش دو موضوع عمده دارد؛ عشق و سیاست. سرودن را از زمانی که در مدرسه در حال تحصیل بود شروع کرد و نخستین مجموعه آثارش در سال ۱۹۶۰ منتشر شد، یعنی زمانی که تنها ۱۹ سال داشت. با دومین مجموعهاش، برگهای زیتون (اوراق الزیتون) ۱۹۶۴ بهعنوان یکی از شاعران پیشرو شعر مقاومت شناخته شد. درویش به حزب کمونیست اسرائیل پیوست و در بخش رسانههای این حزب از جمله روزنامههای متعلق به حزب الاتحاد و الجدید کار کرد و بعد از مدتی سردبیر مجلهی الجدید شد. او بارها به اتهامات مربوط به اظهارات و فعالیت سیاسی توسط نیروهای اسرائیلی، دستگیر شد. او ابتدا سال ۱۹۶۱و سپس در سالهای ۱۹۶۵، ۱۹۶۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۶۹ بازداشت شد و تا سال ۱۹۷۰ در تبعید زندگی کرد. او حتی اجازه خروج از خانهاش را نداشت و پلیس بعضی شبها بهطور ناگهانی به خانهاش میرفت تا مطمئن شود که جایی نرفته است. درویش در همان سال به قاهره نقلمکان کرد و به سازمان آزادیبخش فلسطین پیوست، سپس به لبنان رفت و در موسسات انتشاراتی سازمان آزادیبخش فلسطین مشغول به کار شد.
شاعر وطن
او را شاعر وطن مینامند و علتش را هم این بیان میکنند که در صدها شعری که در طول نزدیک به پنجاه سال از او منتشر شده، پشیمانی و خشم عمیق فلسطینیان ساکن در داخل و خارج از مرزهای اسرائیل و سرزمینهای اشغالی در کرانه باختری و نوار غزه بیان شده است. درواقع موضوع اصلی در شعرهای درویش مفهوم وطن است. برای همین در میان حامیان فلسطین در سراسر جهان عرب چیزی شبیه به یک قهرمان شناخته شده و هر جا اشعارش خوانده شده هم با احترام زیاد و ستایش از آن استقبال میشود. او پس از بازگشت به دولت تازهتاسیس اسرائیل، شروع به نوشتن شعری کرد که نشاندهنده حس نابودی و تبعید بود که مشخصه تجربهاش در فلسطین است. درویش به زبان عربی مینوشت و احساسات شدید آثار او الهامبخش کسانی بود که در خاورمیانه نگران بودند مبادا زبان عربی رو به زوال برود.
گله از افراط در تأویل سیاسی شعر
از گفتوگوهایی که با او شده است، یک موضوع خیلی پررنگ شد و آن هم گلایهای بود که از نگاه منتقدان به شعرهایش داشت و در گفتوگویی که با حسین بن حمزه در الاخبار انجام داده گفته است: «خواسته من این است که با من چون یک شاعر برخورد شود، نه شهروندی از فلسطین که شعر هم مینویسد! من از افراط در تأویل سیاسی شعر گلهمندم. نقدی که به کاستیهای شعرم خرده میگیرد، آنقدر آزردهام نمیکند که نادیده انگاشتن نکاتی که در شعرم باید دیده شود، مثل اینکه جایگاه آن در شعر امروز عرب چیست و پرسشهایی از این دست، اما وقتی تو شاعری فلسطینی باشی، فقط و فقط از یک موضوع مینویسی؛ فلسطین!»
تعریف شعر مقاومت
با وجود اینکه تعریفها از او زیاد بود اما هیچ وقت تحت تاثیر این حرفها قرار نمیگرفت و خودش را امتداد ضعیفی در شعر اعتراض و مقاومت میدانست. در گفتوگو با محمد دکروب در سال 1968 قبل از انتقالش به مصر در پاسخ به سوالی درباره کسانی که موقعیت او را در دنیای شعر و ادبیات متزلزل میکردند، گفت: «من خود را امتداد ضعیفی از اشعار اعتراضی و مقاومتی جهان، از شاعران جاهلی گرفته تا ناظم حکمت، لورکا و آراگون میدانم که تجربههایشان را در شعر و زندگی خود اجرا کردم و مرا با انرژی معنوی زیادی کمک کردند. شعر مقاومت آنگونه که من آن را درک کردهام، جلوهای از نپذیرفتن واقعیاتی است که در دنیای اطراف در حال بروز است؛ شعری مملو از احساس و شناخت عمیق از ادامه این واقعیت و ضرورت تغییر آن و باور اینکه میتوان آنها را تغییر داد. این شعر معمولا با بیان درد و ظلم آغاز میشود و سپس به بیان اعتراض و نپذیرفتن واقعیات میپردازد. اما برای اینکه این شعر کارکرد خود را داشته باشد، باید تغییراتی ایجاد شود و این شعر به تئوریهای انقلابی دارای محتوای اجتماعی مسلح شود و اینگونه به شعری مردمی تبدیل میگردد. شعر مقاومت طببیعتا شعری انقلابی است. شاعران کمتوان در این شعر نابود میشوند، چراکه بازی هنر و ادبیات در این نوع شعر خیلی بیشتر و با اهمیتتر از سایر انواع شعر است. شاعر باید با واقعیات اطراف خود درگیر شود و آنها را آزادانه و با بیانی صریح همسو کند. به نظر من یکی از مهمترین ابزار درک شعر مقاومت، ضمیر پاک انسانی است. چراکه فریاد انسان مظلوم در هر نقطه از جهان شنیدنی است و به مرز جغرافیایی خاصی محدود نمیشود. ظلم، زندان و قتل، واقعیات ضدبشری هستند که در هیچ مرز جغرافیایی محدود نمیشوند و مقاومت انسانها در برابر این شرایط از شاهکارهای انسانی است. شعر مقاومت معمولا حساسیت شدیدی نسبت به تاریخ برای اثبات ادعای خود و حقانیت آن و تضعیف ظلمی که در حال انجام است، دارد.»
شعری که سرانجامش زندان بود
یکی از مشهورترین اشعار درویش قطعهای است به نام «بنویس: من عربم» یا «شناسنامه». درویش در این شعر دیدگاه یک فلسطینی ستمدیده از نیروهای صهیونیست را روایت میکند. این شعر مستقیما نیروهای صهیونیست را خطاب قرار داده است، از زمان انتشار این شعر در سال ۱۹۶۴، هم باعث غرور فلسطینیها بود و هم به دلیل کاوش در هویت عربی-فلسطینی با انتقاد اسرائیل مواجه شد. در سال ۱۹۶۵، درویش شعر خود را با صدای بلند در یک سینمای شلوغ در ناصره خواند که بهسرعت گل کرد، اما او اندکی پس از آن دستگیر شد. انتقادها پس از آن افزایش یافت که این شعر به زبان عبری در یک برنامه رادیویی اسرائیلی با صدای بلند خوانده شده است. ماهها پس از خواندن این شعر، رهبران سیاسی اسرائیل با حمله به این شعر، درویش را به یهودستیزی متهم کردند.
کارت شناسایی/ بنویس! /من عربم /شماره شناسنامهام پنجاه هزار/ هشت فرزند دارم/ و نهمینشان، در تابستان آینده میآید!/ آیا خشمگینی؟/ بنویس!/ من عربم/ و با دوستان در کارگاهی کار میکنم/ هشت کودک دارم/ قرص نانی برایشان در میآورم/ و لباسهایی و دفتری/ از سنگ.../ و به صدقههای درگاهت توسل نمیجویم/ و پست نمیشوم/ در برابر چهارچوب نگاهت!/ آیا خشمگینی؟/ بنویس!/ من عربم/ من نامی بدون لقبم/ صبورم در کشوری که تمام ساکنانش با جوشش خشم زندهاند/ ریشههایم...، قبل از تولد زمان پا گرفتند/ و قبل از شکوفایی روزگاران/ قبل از سرو و زیتون/ و قبل از رشد شاخهها/ پدرم...، از خاندان گاو آهن است/ و نه از اربابان اشراف!/ و جدم دهقانی بود/ بدون حسب و نسبی!/ منزلم، کلبه ناطوری است/ از نیها و شاخهها/ آیا مقامم تورا راضی میسازد؟/ من نامی بدون لقبم/ بنویس!/ من عربم/ رنگ موهایم...، مشکی است/ رنگ چشمهایم... قهوهای است/ روی سرم عقالی است روی کوفیه/ و دستهایم چون سنگ محکمند/ لمسکنندگان را میخراشند/ و بهترین غذایی که دوست دارم، روغن است و بنشن/ من از قریه دورافتاده گمنامی هستم/ خیابانهایش بینامند/ و تمام مردانش در مزرعهاند و کارگاه!/ آیا خشمگینی؟/ بنویس!/ من عربم/ باغهای انگور اجدادم را چپاول کردی/ و زمینی را که میکاشتم/ من و تمام فرزندانم/ و برایمان/ و برای تمام نوههایم/ چیزی باقی نگذاشتی
متفاوتترین مصاحبه بعد از 10 سال
شاید متفاوتترین مصاحبه با محمود درویش را باید مصاحبهای دانست که او با مرشلیان در فرانسه کرد و این گفتوگو در قالب کتاب «قمارباز» منتشر شد. این گفتوگو دلیل جذابیتش این بود که درویش حدود 10 سال با هیچ خبرنگاری مصاحبه نکرده بود. روایت ایوانا مرشلیان از این دیدار این گونه است: «روزگاری که بیماری و غیاب با نام شاعر فلسطینی، محمود درویش همراه نبود. او ستاره بود و بس، در شهر نور که مرحله طلایی شعر خویش را در آن گذراند، در غوغای حضور و نشر و نوشتن و شبهای شعر. آنجا بود که شاعر ما پنجاهسالگیاش را جشن گرفت.» این دیدار چندباری تکرار میشود. مرشلیان در این گفتوگو از روزگار درویش در غربت و خاطراتش از فلسطین فراتر میرود و انگار که به یک تاریخ شفاهی از فلسطین میرسند.
در بخشی از این گفتوگو، محمود درویش وارد مساله فلسطین میشود، همان مسالهای که در همه شعرهایش مشهود است. او معتقد است پایان مصیبت فلسطینیان پایان پرسش انسان فلسطینی از هویت فرهنگی و نقش انسانی و وجودش نیست. پایانِ پرسش انسان درباره انسانیت هم نیست. وقتی آزاد شویم، انسانِ درونمان نمیمیرد بلکه جایگاه واقعیاش را مییابد تا بتواند پیشرفت کند. محمود درویش شاعر مطرح فلسطینی بر این باور که تنها مصیبتها و رنجها دستمایه شعر و هنرند، خط بطلان میکشد، او معتقد است وقتی آزاد شویم محیط و فضای مناسب پیدا میشود برای خواندن شعر و سرودنش و محاکمهاش با ابزارهایی زیباتر و کمتر میهنی به معنای رایج کلمه. درویش حتی میگوید: «هر جنگی به ما میآموزد که طبیعت را بیشتر دوست داشته باشیم. بعد از محاصره نظامی به زنبقها بیشتر توجه میکنیم. در بهار غبار را از شکوفههای بادام میروبیم، روی مرمرها گل میکاریم و گلدانهای همسایه را آب میدهیم.»
او تاکید میکند که بازگشت روی خواهد داد، تمام فلسطینیانی که از این روزگار مصیبت جان سالم به در میبرند به وطن بازمیگردند و بهار آزادی را تجربه میکنند. درویش شعرهایش را برای کسانی سروده است که بازخواهند گشت. او در پاسخ به این پرسش که نمیترسد شعرهایش برای نسلهای آینده بر فراز رویاهای کسانی که بازمیگردند و ناامیدیها و سرخوردگیهایشان معلق بماند، گفته است: «دیگر آنقدر توهم ندارم که از ناامیدی بترسم. دهه اخیر این قرن پرآشوب یادمان داد که آتش خمودی ندارد و یادمان داد که از غافلگیریهای واقعیت تاریخی شاد یا ناشاد نشویم. انگار باید یک عقل دیگر فراهم کنیم تا بتوانیم شوک غافلگیریها را تحمل کنیم و با لوازم فهم جهان پرآشوب جدید کنار بیاییم. بنابراین، تا وقتی جهان در این حالت پرافتوخیز و تا این حد آشوبزده است همهچیز موقتی است. با اینهمه هنوز میتوانم رویا ببافم، هنوز میتوانم شوک واقعیت را با شوک شعری پاسخ دهم؛ شوکی که تنها توجیه زندگیام است. هنوز میتوانم شهادتگر چند تاریخ باشم که در یک لحظه زیست کرده و میکنم. از اینهمه چه میماند؟ نمیدانم. شاید هم نمیخواهم بدانم، دیگر جایی برای زخمی تازه بر قلبم نمانده. نمیخواهم ببینم سقوط آنچه را بر کاغذ و دیوار و هوا نوشتم. نمیخواهم ببینم ناامیدی بیشتر را. شاید تنها امیدی که برایم مانده همین باشد؛ ایمنی در برابر ناامیدی و سرخوردگی. اما آنها که بازگشتنیاند... بازخواهند گشت... چه با شعر من چه بیشعر من.»
تعریف نویسنده آمریکایی از درویش
آلیس ملسنیور واکر، از جمله نویسندگان آمریکایی منتقد به سیاستهای تبعیض نژادی است که بارها و بارها موضع خود را دراینباره اعلام کرده است. به دلیل اعلام موضع او در قبال اسرائیل و سیاستهای نژادپرستانه این رژیم تعدادی از سخنرانیهای واکر در دانشگاههای آمریکا از سوی مسئولان لغو و تدریس کتابهای او در این کشور هم ممنوع شده است. این نویسنده آمریکایی در سالهای اخیر بخشی از توجه خود را معطوف به وقایع فلسطین و اقدامات اسرائیل علیه مردم غزه کرده است. او یادداشتی درباره محمود درویش شاعر و نویسنده فلسطینی نوشته و به نقش این شاعر در روشنگری مردم جهان نسبت به وقایع فلسطین اشاره کرده است. در بخشی از یادداشت واکر آمده است: «محمود درویش شاعری است که از دل تعدی و تجاوز و ظلم و ستم و ترور نوشته و در سن کمی نیز درگذشت و درنهایت قلب خود را در این راه داد. او نمونهای از یک نویسنده بود که آگاهانه درباره فلسطین نوشت.» واکر در ادامه به ناآگاهی بسیاری از مردم جهان نسبت به قضیه فلسطین اشاره میکند و ادامه میدهد: «و ممکن است در عصر ما هنوز کسانی باشند که ماجرای فلسطین را ندانند و نیازمند این باشند که برایشان توضیح داده شود که چطور ماجرای فلسطین ایجاد شد و به اینجا رسید. امکان دارد که بسیاری از مردم تاریخ فلسطین و سلب قدرت مردم این کشور از سوی صهیونیستها را ندانند، آنها نیازمند مطالعه تاریخ واقعی از فلسطین هستند نه تاریخ جعلی و ساختگی آن.»