سیدمهدی طالبی، خبرنگار گروه جهانشهر: تا شامگاه چهارشنبه و در پنجمین روز جنگ وضعیت رژیمصهیونیستی در جنگ «طوفانالاقصی» همچنان ناپایدار و در بخشی از مناطق روبه وخامت است. نیروهای رژیم با وجود ادعاهای فراوان درباره پاکسازی شهرکهای صهیونیستنشین اطراف نوار غزه همچنان در این بخشها با نیروهای فلسطینی درگیرند. مقامات تلآویو همزمان با این ادعا روزگذشته نقشه ورود ممنوعی را منتشر ساختند که دروغشان درباره پاکسازی این مناطق را آشکار میساخت. در حوزهای دیگر علیرغم بمباران گسترده غزه و لفاظی صهیونیستها پیرامون نابودی زیرساختهای نظامی این منطقه راکتباران مناطق اشغالی با شدت ادامه دارد و نوار ساحلی رژیم از عسقلان در جنوب تا تلآویو در مرکز و حیفا در شمال زیر ضربهاند. صهیونیستها ناتوان از تثبیت و بهبود وضعیت خود در جبهه غزه در جبهه شمالی با وخامت اوضاع مواجهاند. روز گذشته نیروهای مقاومت لبنان ضمن حمله با موشکهای ضدتانک هدایتشونده به خودروهای زرهی و مراکز فرماندهی ارتش رژیم دست به راکتباران برخی مناطق شمال فلسطین زده و همزمان گزارشاتی نیز درباره نفوذ زمینی و هوایی مردان مسلح به این منطقه مخابره شد. این شرایط نشان میدهند برخلاف روزهای نخست جنگ نقطه ثقل نبردها از جبهه غزه در جنوب به جبهه شمالی در مجاورت مرزهای لبنان منتقل شده است. نوع اقدامات نیروهای مقاومت لبنان از روز دوشنبه در ملتهب ساختن مقدماتی مرزهای شمالی و سپس تمرکز بر استفاده از «موشکهای ضدزره هدایتشونده» برای هدف قرار دادن «مراکز فرماندهی» و «خودروهای زرهی» نشان میدهد دورنمایی تشدید جنگ در این منطقه درحال ترسیم است. مقاومت لبنان با هدف قرار دادن مراکز فرماندهی، ایستگاههای راداری و شنود به دنبال برهم زدن صفوف نظامی رژیم، کورساختن چشمهای آن و واداشتنش به سنگربندی مجدد در خطوط عقب جبهه است؛ صدمه به خودروهای زرهی نیز بهمنظور مجبور ساختن صهیونیستها به عقب نشاندن این تجهیزات از خطوط مقدم صورت میگیرد. گروههای مقاومت لبنانی با این اقدامات میکوشند شرایط هجوم و ورود زمینی به شمال فلسطین اشغالی را فراهم سازند. همزمان با پیشروی میدانی نیروهای مقاومت، جبهه ضدمقاومت در اذهان به دنبال تردیدافکنی است. آنان میگویند حمله حماس و مقاومت لبنان به زیان ایران بوده و میتواند مخاطرات امنیتی و اقتصادی برای این کشور در پی داشته باشد.
فعالیتهای گروههای مقاومتی به نفع ایران است؟
گروههای مقاومتی منطقه برخلاف روایتها یا تبلیغات مشهور توسط ایران تاسیس نشدهاند؛ هرچند تهران در تشکیل یا تقویت آنان نقش پشتیبان را برعهده داشته است. گروههای مقاومتی حاضر در منطقه بومی بوده و دارای زمینههای قدرتمند داخلی هستند. شکلگیری آنان نیز بهدلایل مختلفی از ظلم غرب و رژیمصهیونیستی گرفته تا دولتهای مرتجع مرتبط است. جمهوری اسلامی ایران که خود مولود چنین سیری بهحساب میآید، بلافاصله پس از تاسیس بهدلیل قرابت با تفکرات ضدسلطهگری، بهسرعت جذب حمایت از اندیشههای مشابه شد. ایران بر همین مبنا تاکنون از این دیدگاهها، افراد اندیشهورز و اقداماتشان حمایت کرده است. فارغ از قرابتهای فکری، عدهای درحال تشکیک در این مسالهاند که آیا این حمایتها به نفع ایران بودهاند یا صرفا به شکلی ایدئولوژیک پیگیری شدهاند. منظور و اتهامی که این عده از پیگیری ایدئولوژیک وارد میکنند بهعبارتی صریحتر، «پیروی کورکورانه» از ایدههای ذهنی و تعصبات بدون توجه به واقعیات است. برای آشکار شدن حقیقت، باید مشخص شود «اهداف گروههای مقاومتی چه بوده و آیا این اهداف برای ایران نیز کارایی داشتهاند» و همچنین «تاثیر کمی کاراییها» تا چه میزان بوده است.
اهداف گروههای مقاومتی
گروههای مقاومتی در منطقه، همانگونه که از اسمشان آشکار است، «دست به مقاومت میزنند» اما در مقابل چه کسانی و چه کشورهایی؟ مشخص شدن این طرفها نشان خواهد داد آیا اقدامات گروههای مقاومتی در راستای اهداف ایران است یا خیر؟ بهطور عمده گروههای مقاومتی منطقه برای مقابله با این طرفها شکل گرفتهاند.
1. غرب
خطر غرب برای ایران خطری بهشدت «دیرپا» و البته «موثر» بهشمار میرود. در نخستین هجوم این تمدن «اسکندر مقدونی» با متحدان یونانی خود موفق شد در مدت کوتاهی ضمن تصرف شمال آفریقا و غرب آسیا بهسرعت به آسیایمیانه و شمال شبهقارههند نیز دست یابد. او برای کنترل این مناطق وسیع، انتقال عظیم جمعیتی از یونان به این مناطق را کلید زده و «پادگان- شهر»های متعددی برای اسکان نظامیان یونانی و خانوادههایشان ایجاد کرد. این دستهجات نظامی یونانی سراسر نیمهغربیآسیا و بخشی از شمال آفریقا را کنترل کرده و به تاخت و تاز در آن مشغول بودند. با این حال فشار جمعیتی قبایل بومی آسیا این نیروها را در خود مستحیل ساخت؛ گرچه این فرآیند بهدلیل قوام و شدت سلطهگری غرب طولانیمدت و بسیار دشوار بود. هجوم بعدی علیه شرق را امپراتوری روم ترتیب داد. این امپراتوری که در دوره نخست پایتختش شهر «رم» در ایتالیای کنونی بود، در دوره دوم پایتخت دومی نیز در شهر «کنستانتوپل» یا «قسطنطنیه» در ترکیه کنونی ساخت؛ اقدامی که فشار اسکان جمعیتی غربیها را در آسیا برای بار دیگر نوید میداد. با این حال این دوره با ظهور اسلام در مسیر پایان قرار گرفت تا در دوره سوم کار به «جنگهای صلیبی» کشید. این دوره نقطه عطفی در تهاجمات تمدن غربی است. غربیها پیش از این برای کنترل سرزمینهای جدید دست به انتقال جمعیتی خود و اسکان آنها در آسیا میزدند، اما خبری از ریشهکنی جمعیتهای بومی نبود. با از بین رفتن سلطهای که در دوره اسکندر و همچنین بعد از آن توسط امپراتوری روم بهدست آمده بود، غرب راهکار تازهای اندیشید. از نگاه غربیها برای تضمین سلطه، جمعیتهای بومی باید ریشه کن میشدند. بر همین مبنا صلیبیون پس از اشغال سرزمینهای اسلامی بهویژه شهر قدس، دست به کشتار بیسابقه ساکنان این مناطق زدند. با وجود اجرای این برنامه اما باقیمانده جهان اسلام موفق به بازپسگیری سرزمینهای اشغالی شده و مانع از تثبیت غرب در آسیا و شمال آفریقا شدند. با این حال صلیبیون در جبهه غربی جنگ که در اندلس یا همان اسپانیای کنونی بهوقوع پیوست، این ایده را بهطور کامل پیاده ساختند. جمعیتهای مسلمان کشتهشده یا مجبور به تغییر دین شده و سپس بیش از یک میلیون مسلمان از اسپانیا اخراج و بهصورت آواره وارد شمال آفریقا شدند. غرب پس از اجرای موفقیتآمیز نخستین «انتقال جمعیتی مردم غربی همزمان با ریشهکنی مردم بومی» در اندلس و ناکامی در تثبیت حضور در غرب آسیا، قاره آمریکا را در معرض تاخت و تاز قرار دادند. چهارمین هجوم غرب به آسیا اما به مرور با تضعیف امپراتوری عثمانی آغاز شد و درنهایت با فروپاشی آن در فلسطین به ثمر رسید؛ هرچند در دیگر نقاط شدت قیامها حتی شکل ظاهری استعمار را نیز درهم کوبید. منطقه امروز نیز به اشکال مختلف درگیرودار مبارزه با اشغالگری خطرناک غرب مواجه است. اشغال افغانستان در سال 2001 و عراق در سال 2003 که با نصب حاکم نظامی در بغداد همراه بود، تنها بخشی از نقاط اوج سلطهگری غرب در دهههای اخیر هستند.
تاریخ نشان میدهد ریشههای مقاومت در برابر غرب در منطقه، از سالهای پایانی دوره هخامنشیان آغاز میشود و قبایل پارتی و آریایی نیز در آن نقشهای بزرگی ایفا کردهاند. ریشههای مقاومت ضدغربی در منطقه دستکم به بیش از 2300 سال قبل باز میگردد و در آن تقریبا تمام جمعیتها و اقوام منطقه حاضر بودهاند. در شکل جدید مقاومت منطقه، مسلمانان بار دیگر در نوک پیکان مقابله با طرح و نقشههای غرب قرار دارند؛ هرچند اینبار مسیحیان غرب آسیا نیز در مقابله با همکیشان غربیشان به مسلمانان پیوستهاند. مقابله مسیحیان اصیل لبنانی، سوریه و عراق با نقشههای آمریکا و گروههای تکفیری مورد حمایت غرب در همین راستاست. ایران بهدلیل اینکه بخشی از منطقه است، جزئی از هدف سلطهگران غربی به حساب میآید. از این رو گروههای مقاومت ضدغربی، در راستای جلوگیری از سلطه مجدد غرب بر ایران عمل میکنند.
2. مقابله با رژیمصهیونیستی
رژیمصهیونیستی یکی از اعجابآورترین ساختارهای کنونی در جهان است. عدهای از یهودیان جهان به سرزمین فلسطین کوچ کرده و با حمایت قدرتهای جهانی و مسلح شدن توانستند بخشی از بومیان این سرزمین را از خانه و کاشانهشان برانند. این دسته مهاجر در ادامه در این خاک غصب شده مدعی تاسیس دولت و کشور شدند. با این حال رویکرد، شعارها و اهداف تعیینشده برای رژیم بهطور عیانی منحصر به سرزمین فلسطین نبود. غرب به تاسیس رژیمی در منطقه کمک کرده بود تا بهوسیله آن بتواند بدون هزینه مستقیم، منطقه را به زیر یوغ خود درآورده و مانع از خیزش کشورهای اسلامی شود. صهیونیستها با واقع شدن در قلب جهان اسلام این وظیفه را برعهده داشتند و به لوازم چنین ماموریتی نیز مجهز شدند. ابعاد ارتش و دستگاه اطلاعاتی رژیم در اندازه ابرقدرتها طراحی شد. این مساله بهحدی بود که صهیونیستها با منطقه کوچک تحتسلطهشان درحالیکه کشورهای منطقه طی دهه 1960 و 1970 در ضعف قرار داشتند، به تسلیحات هستهای مسلح بودند. حرکت تعدادی از کشورهای توانمند جهان بهسمت سلاح هستهای در دهههای گذشته مانند هند، پاکستان و کرهشمالی که با سختی فراوانی به فناوری ساخت سلاح دست یافتند، بهخوبی نشان میدهد تسلیحات نامتعارف کشتارجمعی از سوی قدرتهای غربی در اختیار رژیم کوچک و کمجمعیت صهیونیستی گذاشته شده است و نمیتوان آن را دستاورد صهیونیستهای تازهواردی دانست که مدت کمی از پایان آوارگیشان میگذشت. با توجه به اهداف و ابعاد رژیم که برای شعار اعلامی «از نیل تا فرات» تنظیم شده بودند، مردم فلسطین و کشورهای منطقه راهی جز دست زدن به مقاومت برای آزادی نداشتند. باید توجه داشت اگر آمریکا، رژیم را برای جلوگیری از خیزش کشورهای مسلمان در وهله نخست و ایجاد هیمنه در آنان در وهله دوم در غرب آسیا جانمایی کرده است، این اقدام علیه ایران نیز ارزیابی میشود؛ چه اینکه بر این مبنا تلآویو مامور جلوگیری از افزایش قدرت و ثروت ایران و سپس کمک به غرب برای به بندگی کشیدن مجدد است.
3. مقابله با دولتهای مرتجع
دولتهای مرتجع منطقه ضمن کشتار و به یوغ کشیدن مردم خود، بهصورت مستقل یا در اتصال به قدرتهای بزرگ، مشکلاتی را نیز برای همسایگان خود ایجاد میکردند. بهعنوان نمونه صدام حسین ضمن کشتار شیعیان، کردها و حتی نزدیکان و اقوام خود، در سال 1980 جنگی طولانی تا سال 1988 را علیه ایران به راه انداخته و در سال 1982 با مسلحسازی و تقویت اخوانالمسلمین نقشی بزرگ در شورش خونبار این گروه ایفا کرد. این اقدامات تنها به تضعیف مسلمانان منجر شده و غرب و صهیونیستها را در منطقه از آزادی عمل بیشتری برخوردار کرد. گروههای مقاومت عراقی در وهله نخست پیش از انقلاب اسلامی ایران برای مبارزه با ارتجاع حکومتهای این کشور تشکیل شدند؛ هرچند ریشه این گروهها به مقابله با اشغالگری انگلیسیها در نخستین دهههای قرن بیستم میرسید. پس از آن این گروهها ضمن تداوم نبرد با صدام، بلافاصله پس از اشغال عراق وارد نبرد ضد اشغالگران غربی شدند. بخش دیگری از گروههای مقاومتی منطقه نه به جهت سرنگونسازی دولتها، بلکه برای استیفای حقوق قسمتی از مردم ایجاد شدند. بهعنوان نمونه در لبنان شیعیان و بهطور کلی مسلمانان علیرغم کثرت جمعیتی دست پایین را در امکانات و قدرت سیاسی داشتند، اما به مرور با ایجاد گروهها و ائتلافهایی بر مبنای مقاومت در برابر دشمنان داخلی و خارجی موفق شدند در کنار دیگر اقوام و مذاهب در دولت به حقوق خود دست یابند.
حمایت ایران از گروههای مقاومتی مقابلهکننده با دولتهای مرتجع، منافع عظیمی برای تهران بهدنبال دارد. جنگ تحمیلی با رژیم مرتجع صدام یک میلیون شهید و جانباز درپی داشت و ضمن آواره ساختن میلیونها ایرانی، صدها میلیارد دلار خسارت برجای گذاشت. فروپاشاندن چنین رژیمهای مرتجعی میتواند سایه جنگ مجدد را از سر کشور دور سازد. همچنین حمایت از گروههای مقاومتیای که در کشورشان بهدنبال استیفای حقوق نادیده گرفته شدهشان هستند، میتواند از آسیبهای غیرمستقیم درگیریهای منطقهای بر ایران، بکاهد.
مواهب حمایت از گروههای مقاومتی برای ایران کدامند؟
بررسیهای کلان نشان میدهد اهداف ایران و گروههای مقاومتی همراستای یکدیگر قرار داشته و هر دو به افزایش منافع یکدیگر کمک میکنند؛ چه اینکه اساسا جمهوری اسلامی ایران خود یک ضلع بزرگ در مقابله با «سلطهگری غرب» بوده و با سرنگونی یک رژیم مرتجع شاهنشاهی به دشمن توانمند رژیمصهیونیستی بدل شده است. با این وجود، نکات دیگری نیز درخصوص روابط ایران و گروههای مقاومتی وجود دارد.
1. حمایت ایران از گروههای مقاومتی باعث شده با فروپاشی و تعدیل برخی دولتهای مرتجع و همچنین تضعیف سلطه غرب، تهران بتواند در محیط پیرامونی شاهد همراهی دولتها و ملتها با خود باشد. این امر مزایای بیشماری برای ایران ازجمله در حوزه تامین امنیت، ارتقای وزن منطقهای و بینالمللی و همچنین تقویت صادرات داشته است.
2. بهرهگیری از گروههای مقاومتی موجب شده تا امکان عمل منعطف فراهم آید. این گروهها پس از تقویت، خودبهخود براساس اهدافی که براساس آن تشکیل شدهاند علیه منافع دشمن عمل میکنند. این مساله موجب شده است تا تهران بتواند به شکل غیرمستقیم و منعطف در برابر دشمنان صفآرایی کند.
3. غرب و متحدانش در برههای با حمایت از صدام و سپس گروههای تروریستی در اطراف ایران بهدنبال «جنگ نامتقارن» و «نیابتی» با تهران بودند. ایران نیز نیازمند ابزارهای مشابهی برای نبرد با گروههای تروریستی بود. تهران نمیتوانست صرفا با ارتش و نیروهای مسلح رزمی خود به نبرد این گروهها برود؛ بهویژه در فراتر از مرزها. گروههای مقاومتی متحدان متناسبی برای ایران در جریان جنگهای نیابتی غرب بودند.
4. ایران اگر قصد داشت به شکل کلاسیک در دوردستها بر ضد تهدیدات عمل کند، این مساله بسیار پرهزینه بود و امید چندانی نیز به ثمربخشی آن وجود نداشت. ایران اگر برای مقابله با تروریستهای تکفیری درصورت دسترسی به ابزارهای مناسب دست به بمباران آنها در خاک سوریه میزند، در فقدان حضور گروههای مقاومتی در خاک این کشور، هیچکدام از پیروزیها و ضربات تثبیت نمیشدند. همچنین در نخستین روزهای توطئه این مساله با واکنشهای شدیدی مواجه میشد.
5. بهدلیل پیوستگی فکری ایران با گروههای مقاومتی، حضور این گروهها در منطقه به ایجاد برآوردی ذهنی از توسعه مرزهای کشور انجامیده و عمق راهبردی ایران را افزایش داده است.
6. بدون آنکه دولتهای متخاصم غربی و منطقهای از گروههای مقاومتی عبور کنند، امکان برخورد موثر با ایران برایشان فراهم نیست. بهعنوان مثال رژیمصهیونیستی بدون حل موثر بحران غزه و لبنان، قادر نیست بهسمت تحرک گسترده علیه تاسیسات ایران گام بردارد.
7. گروههای مقاومتی به ایران اجازه دادهاند بدون جنگ از تثبیت ارتشهای دشمن در محیط پیرامونی ایران جلوگیری شود؛ هرچند دولتهای مرتجع بهدلیل حضور در منطقه حالتی تثبیتشده دارند، اما قدرتهای خارجی موفق به تثبیت حضور نظامی در اطراف ایران نشدهاند. دولتهای مرتجع نیز علیرغم حضور در منطقه قادر به آرایش نظامی علیه ایران نیستند.
نسخه راهبهای
برخی گروههای سیاسی ایران درحال ارائه نسخههای صلحطلبانه «راهبهای» یا «ماندلایی» برای مشکلات بزرگ منطقه ازجمله اشغالگری رژیم و سلطهگری غرب هستند. براساس دیدگاه آنان، نلسون ماندلا در دوران رژیم آپارتاید آفریقایجنوبی که در آن سفیدپوستان به سیاهپوستان ظلم میکردند و آنان را شهروند بهحساب نمیآوردند، مانع از اقدام خشونتآمیز سیاهپوستان علیه گروه حاکم میشد و همین امر باعث شد تا تغییر در این کشور آرامتر و سریعتر از کشورهای دیگر آفریقایی رخ دهد. از نگاه این عده، فلسطین نیز بهجای مقاومت مسلحانه باید مسیری مانند ماندلا را درپیش گیرند؛ مسیری که با راه «مهاتما گاندی» نیز مشابهت دارد. بااینحال نمونههای دیگری نیز وجود دارند. سرخپوستان صلحطلب و گریزان از جنگ پیش از ماندلا با این دیدگاه به محاق رفتند و سرزمینشان به تصرف درآمد. امروزه جز بروز و ظهورهای اندک بهعنوان «بومیان آمریکا» خبری از آنها نیست. درخصوص ایدههای ماندلایی نکاتی وجود دارد:
1. نظام آپارتاید آفریقای جنوبی با وجود شباهت به رژیمصهیونیستی اما هیچگاه در میزان خشونت به پای صهیونیستها نرسید. طبیعی است که واکنش به آپارتاید آفریقای جنوبی نیز به سطح اقدام علیه صهیونیستها نرسید.
2. اصلاحطلبان میگویند روش ماندلا در آفریقای جنوبی باعث شکلگیری یک کشور پیشرفته شد اما در زیمباوه به دلیل خشونت، مسیر بهگونهای متفاوت شد. این مساله پیوستن به تاریخ از ایستگاهی نامناسب است. آفریقای جنوبی از مدتها قبل دارای قدرت و سطح پیشرفتی بالاتر از زیمباوه بود. نظام آپارتاید آفریقای جنوبی قادر به ساخت جنگنده بود و «اطلس چیتا» را که مشابه میراژ-5 فرانسه بود تولید میکرد و همزمان از تسلیحات هستهای برخوردار بود.
3. قیامها علیه رژیمصهیونیستی پس از هر بار ناکامی در مذاکرات طولانیمدت سیاسی با حضور میانجیگران رخ دادهاند. این مساله نشان میدهد اقدامات مسلحانه واکنشی، ناگهانی از سوی فلسطینیان صورت نمیگیرند.
4. سرزمینهای اشغالی تنها شاهد درگیری فلسطینیان و صهیونیستها نیست. دستکم دولت کنونی رژیم کمر به تضعیف دیگر اقشار ساکن در سرزمینهای اشغالی ازجمله صهیونیستهای غیرراستگرا نیز زده است. به همین دلیل خیابانهای رژیم طی چندماه اخیر شاهد حضور صدها هزار معترض بودهاند. در پیامد این اعتراضات هزاران نفر از نیروهای ذخیره از ارتش رژیم جدا شدهاند. چنین تحولاتی موجب شده برخی از وقوع جنگ داخلی خونبار میان صهیونیستها صحبت کنند.
5. گروههایی امروز مدعی و منادی حرکات سیاسی آرام شدهاند که در سوابق خود تا توانستهاند قلع و قمع کردهاند. این گروهها همچنین بارها شانس خود را برای کودتا در حین حضور در قدرت و پس از آن امتحان کردهاند. حقیقت این است که ایدههای ماندلایی بیشتر از آنکه نشاندهنده تفکر عمیق پیرامون قضیه فلسطین باشد، گریزی به تفکراتی است که در گعدههای سیاسی داخلی برخی جناحها بهدست آمده است. پس از ناکامی در دستیابی به قدرت مطلق با التهابآفرینیهای 18 تیر 1378، 1382 و بهطور ویژه 1388، این گروهها ناگزیر از فعالیتهای غیرتهاجمی شدهاند که به دلیل شدت تفکرات تهاجمی در این جریانات، خود نام اینگونه سیاستورزیشان را «ماندلایی» مینامند. به عبارتی دیگر «این گروههای خشن» که راهکارهایی عملیاتی و اردوکشانه نیز برای کسب قدرت داشتند، پس از آنکه ناگزیر از عبور شدند، فکر کردند حال که دست به خشونت نمیزنند ماندلا شدهاند. در این خصوص باید دانست چنین ماندلالی شدنی از سر ناتوانی و بنبست، فضیلت نیست تا برای آنها افتخار و شهرت به بار آورد.