مطهرهسادات قاسمی، خبرنگار گروه دانشگاه: ضعف بنیه فکری تشکلها یکی از چالشهای مهم پیش روی فعالان مجموعههای کوچک و بزرگ دانشجویی است و کمتر فعال دانشجویی را میتوان یافت که خود به این مساله آگاه نباشد. برنامههای مختلفی هم در فضای تشکیلاتی برای تقویت فکر و اندیشه فعالان صورت میگیرد اما دلایل مختلفی -که فرصت بیان و مرورش در این مجال نیست- موجب شده هنوز هم این ضعف بخشی از جلوه کنونی نمای جنبش دانشجویی در برهه کنونی باشد. بااینحال نمیتوان از برخی حرکتهای مهم و قابلتوجه تشکلها در این زمینه چشم پوشید. مانند کتابی که بسیج دانشجویی شریف بهار امسال با محوریت یکی از مسائل محوری انقلاب اسلامی منتشر کرده است. انقلاب اسلامی در ایران تحولات عظیمی را در کشور ایجاد کرد، بهطوریکه شنیدن واژههایی مانند مردمگرایی از زبان بنیانگذار این انقلاب و نشستن عبارت «جمهوری اسلامی» درکنار اسم کشور برای مردم ایران امری دور از ذهن بود. با گذشت زمان و مشخص شدن ماهیت انقلاب فشارهای زیادی بر کشور وارد شد و اتفاقات عجیبی رخ داد. دخالتها و اقدامات مختلف دیکتاتورهای خارجی و گروهکهای داخلی به جهت سرنگونی این انقلاب حتی دیدگاه افراد جامعه را نسبت به جمهوریت اسلامی تغییر داد. کتاب «جمهوری؛ جنود عقل» حاصل یک حرکت جمعی ارزشمند در بسیج دانشجویی شریف است که در 9 مقاله و یادداشت به تبیین و بازخوانی یکی از اصیلترین شعارهای انقلاب اسلامی 57 یعنی جمهوریت میپردازد. حمید پارسانیا، مرحوم عماد افروغ، محسن قنبریان، سیدفرید حاجسیدجوادی، سیدمصطفی مدرسمصلی، امیر شعبانجولا و مجتبی نامخواه ازجمله چهرههایی هستند که از زوایای مختلف به مساله اصل جمهوریت پرداختند. این کتاب تلاش کرده محتوای ارائهشده از سمت هر فرد در یک سیر مشخص محتوایی مطرح شود. بخش آخر نیز به ماجرای جنبشهای مردمی با رویکرد الهیاتی، جامعهشناختی و فلسفی میپردازد. «فرهیختگان» در شماره امروز گزیدهای از محتوای این کتاب را منتشر میکند.
جمهوریت همراه با اسلامیت؛ ترکیبی ریشهدار است
حمید پارسانیا، پژوهشگر حوزه اندیشه و فرهنگ اسلامی و عضو هیاتعلمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران:
مسائل مربوط به دموکراسی از دو افق قابلطرح است؛ افق نخست بر ساخت حقیقت و نظر گشوده میشود و افق دوم به واقعیت و ابعاد عملی آن بازمیگردد. در نسبت دموکراسی با حقیقت، حقیقت دموکراسی نمایان میشود و در نسبت آن با واقعیت، زمینههای پیدایش، تحولات، آثار و توابع اجتماعی آن مشخص میشود. در بحث نخست دموکراسی در قیاس با حق و باطل سنجیده میشود و نظریهپردازانی که در قلمرو سیاست و اندیشه سیاسی گام برداشتهاند به تناسب مبانی معرفتی، انسانشناختی و هستیشناختی خود در مورد نسبت حقیقت و دموکراسی بهطور مستقیم یا غیرمستقیم تحقیق کردهاند، برای مثال افلاطون که از نخستین اندیشمندانی است که در این میدان واردشده دموکراسی را دور از حقیقت میداند و مدینه فاضله را که بر مدار حکمت و عدالت سازمان مییابد و آن را صدفی درنظر میگیرد که حقیقت در گوهر آن نشسته است. ارسطو اما تیپبندی حکومتها را به شش نوع تقسیم میکند. این تقسیم ششگانه حاصل دو تقسیم دیگر است؛ تقسیم اول، براساس این است که اعمال اقتدار توسط یک فرد، گروهی از مردم یا اکثریت باشد و تقسیم دوم، مبتنیبر این است که اعمالکنندگان اقتدار بر مدار صلاح مردم اقدام کنند یا منافع خود را طلب کنند. اندیشه سیاسی فارابی و خواجه نصیر طوسی با بهرهگیری از مبانی فلسفه مشترک از شباهت و همراهی زیادی برخوردار است. نوعبندی آنها برای جوامع متناسب با انواع انسانها، معارف، آگاهیها و همچنین متناسب با انواع گرایشها و رفتارهای آدمیان است. با بررسی مباحث فیلسوفان و صاحبنظران مختلف در این زمینه میتوان برداشت کرد که جمهوری اسلامی ایران بین جمهوری و دموکراسی قرار دارد جمهوری در ایران یعنی اکثریت مردم در تشکل جامعه خود نقش دارند و اسلامی حکایت از معیار و میزانی دارد که مردم در رفتارهای خود به آن عمل میکنند. این نوع از ترکیب با توجه به آنچه در تاریخ اندیشه سیاسی بشر گذشته، نهتنها ترکیبی ناسازگار و تناقض آمیز نیست، بلکه ترکیبی ریشهدار و بامعنی است.
مردمسالاری دینی بهمثابه فلسفه سیاسی نوظهور
عماد افروغ، عضو هیاتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی:
بحث فلسفه سیاسی بهطورعمده ناظر به مطلوبترین رابطه فرد با جامعه، کاربرد مفاهیم اخلاقی در سپهر اجتماعی و طبعا بهترین شکل حکومت و دلایل توجیهی اطاعت از حکمرانان و مفاهیم مرتبط با فرمان و اطاعت است. از چه کسی و با چه محدوده اختیاراتی باید اطاعت کرد و در چه شرایطی باید از اطاعت امتناع ورزید و حتی دست به شورش زد. مشروعیت یا قانونیت یک نظام سیاسی با چه ویژگیهایی و چگونه متعین میشود و محدوده اختیارات و آزادیهای شهروندان تا کجاست؟ فلسفه سیاسی درواقع دلمشغول پرسشهایی از قبیل چیستی، چرایی و ضرورت دولت، سیاست، آزادی، حقوق و قانون، مشروعیت حکومتها، محدوده حقوق و آزادیهای اساسی، شکل حکومت، ماهیت قانون، وظایف و مسئولیتهای شهروندان دربرابر دولت مشروع و زمان چرایی سقوط مشروع دولتهاست. همچنین فلسفه سیاسی تاملی فلسفی درمورد بهترین شیوه تنظیم حیات اجتماعی اعم از نهادهای سیاسی و رفتارهای اجتماعی، مثل نظام اقتصادی و الگوی مربوط به حیات خانوادگی است. فیلسوفان سیاسی در جستوجوی اصولی بنیادین هستند که شکل خاصی از دولت را توجیه کند و نشان دهد که چگونه افراد برخوردار از حقوق لایتغیر هستند یا اینکه منابع مادی چگونه باید بین اعضای جامعه توزیع شود. بههرحال مردمسالاری دینی نیز بهعنوان یک فلسفه سیاسی باید بتواند از عهده پاسخ به سوالهای فوق و بهطور خاص مشروعیت نظام سیاسی، محدوده حقوق و اختیارات و وظایف متقابل دولت و مردم برآید. بهنظر میرسد جمع دموکراسی و تئوکراسی در سطح مورد بحث ما یعنی فلسفه سیاسی و بهطور خاص و بهطور خاص شکل نظام سیاسی بهترین نقطه عزیمت برای بحث باشد و به موقعیت موجود در ایران نیز نزدیک است. بهطور قطع قید دموکراسی برای هردو فرصتها و محدودیتهایی ایجاد میکند. دموکراسی علاوهبر ایجاد فرصتهای برای مردم در نظام مردمسالار دینی محدودیتهایی برای حکومت دینی و به تعبیری حکمرانان دینی به وجود میآورد. بدون مقبولیت یا رضایت مردم نمیتوان مشروعیت یا قانونیت نظام سیاسی را تمامشده فرض کرد.
نقش و جایگاه مردم در برپایی حکومت اسلامی
سیدفرید حاجسیدجوادی، پژوهشگر شورای عالی انقلاب فرهنگی و موسس تشکل فراگیر تبلیغ گروهی طلاب و موسس خبرگزاری رسا:
از دیرپاترین مباحث اندیشه بشری، مناسبات دین و قدرت بوده و همچنان علیرغم سیطره اندیشه مدرن و رونق سکولاریسم، اهمیت و نفوذ نهاد دین در قدرتهای اجتماعی، حاکمیتهای ملی و سیاست بینالملل پایدار مانده است. رابطه میان این دو را میتوان با استعاره جان و تن تصویر کرد. دین روح و معنایی برای زندگی بشر بوده که بارها در کالبد قدرت دمیده شده و قدرت به اقتضای تنیدگی با دنیای مادی آن معنای متعالی را دستخوش تحریف و انحراف ساخته است. خداوند متعال بارها عهد خود را با آدمیانی که آن را فراموش کرده بودند، تجدید کرده و فرستادگانی برای باز گشودن مسیر هدایت برای آدمیان روانه ساخته است. در میان اقسام قدرتی که استخوانبندی جامعه را شکل میدهند، قدرت رسمی حاکمیت نمایانتر است. اگرچه مقهور دیگر روابط سلطه اجتماعی است که در خانواده، اقتصاد و... جامعه از دیدگان پنهان میمانند. دانش سیاست در اصطلاح امروزین آن مطالعه روابط قدرت عیان و بارز است. در مقاطع اولیه تاریخ بشر قدرت سیاسی مجزای از روابط اجتماعی میان جماعتهای انسانی در میان نبوده، اما با گذشت زمان و پیچیده شدن شیوه زندگی انسان و پیدایش منافع جدید و تضاد میان جمعیتهای انسانی، ساختارهای قدرتی با کارویژه تامین امنیت و حفظ منافع جامعههای انسانی پیدا شدند. این ساختارها بهتدریج ساز و برگ و سازمان یافتند و امروز آنها را با نام دولت میشناسیم. در گذر زمان اندیشمندان سیاست که برخیشان عالم دینی نیز بودهاند، به سوالات مختلفی از اندیشه سیاسی روزگار ما درباره دولت پاسخهای متنوعی دادهاند، حتی میان عالمان هممذهب و همعصر توافق تامی درباره این شئون حکومت برقرار نبوده و نیست.
مردمسالاری دینی؛ تنها راه شکوفایی فطرت انسان است
سیدمصطفی مدرسمصلی، پژوهشگر حوزه فقه، فلسفه و فرهنگ، عضو پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم: امامت- امت در گرو اعتلای شخصیت امت است و مردمسالاری دینی بستر و مجرایی برای اعتلای شخصیت و هویت مردم ایران است، بنابراین تمام مصالح و مفاسد نیز بر مدار اعتلا یا انحطاط شخصیت مردم ایران سنجیده میشود و ولیفقیه صادقانه و خالصانه مردمسالاری دینی را میپذیرد و به خواست مردم تن میدهد. اکنون در این زمانه فلسفه ولایت فقیه مکنون در مردمسالاری دینی است. از دیدگاه امام خمینی(ره) هدف انقلاب اسلامی بسط و اعتلای کلمه توحید «لا اله الا الله» است. میزان در بسط توحید، حاکمیت الله در نفوس است و حاکمیت الله و تحقق اراده الهی تنها مجرا و بستر امامت- امت و قیامالله مستضعفان و شکوفایی فطرت انسانی صورت میپذیرید. از دیدگاه امام خامنهای هدف انقلاب اسلامی دستیابی به تمدن نوین اسلامی است؛ تمدن نوین اسلامی تمدنی است که بسط توحید را در تمام شئون حیات بشری رقم میزند و حیات طیبهای به بشریت عرضه میکند. دستیابی به تمدن نوین اسلامی تنها از طریق مردمسالاری دینی محقق میشود. بهعبارت دیگر مردمسالاری دینی تنها راه سعادت و شکوفایی فطرت انسانی است. از سوی دیگر ایشان معتقدند برای چالش با نظام سلطه، ضروری است یک هویت عظیم بینالمللی خستهنشو به محوریت جمهوری اسلامی معماری کنیم. هویتی که متکی به ایمان و باور قلبی باشد، هویتی که آرمانش مبارزه و به چالش کشیدن تمام زشتیها، سختیها و دردمندیهایی است که از سلطه زر و زور، حاکمیت فساد مالی و قدرت در در دنیا و سطح بینالملل به وجود آمده است. همچنین ایشان مطرح شدن جمهوری اسلامی بهعنوان یک الگو در سطح جهانی را مستلزم استحکام داخلی و اقتدار درونی میدانند و این مهم نیز مستلزم یک هویت تمدنی توحیدی است. اگر پایههای هویت را -به تعبیر شهید مطهری- ره عشق، حماسه و آرمان بدانیم؛ هویتی که رهبر انقلاب اسلامی در کار اعتلای آن هستند، هویت و شخصیتی است که آرمان او آرمان توحیدی باشد، سراسر عشق توحیدی او را لبالب سازد و نیز حماسهای توحیدی را در جهان رقم بزند.
عنصر اعتراض در انقلاب پررنگ است
مجتبی نامخواه، نویسنده و عضو پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی:مهمترین مسالهای که در حوزه اعتراض با آن مواجه هستیم- فراتر از موضوع هر حرکت و کنش اعتراضی- این است که به واقع اعتراضات میدان بازتولید دو نیروی اجتماعی- سیاسی اصلی در وضع کنونی ما هستند. در یک سو نیروی محافظهکار اجتماعی- سیاسی و مدافعان ناکارآمدیهای وضع موجود که خودشان را ازطریق مقابله با اعتراض و تهدید کردن اعتراضات یا تلاش برای تخفیف و کوچکشمردن اعتراض یا عدم بروز اجتماعی آن بازتولید میکنند. در سوی دیگر پیشروترین نیروهای اجتماعی ایران، حداقل درحال حاضر، در موضع اعتراض ایستادهاند و مهمترین مسالههای اجتماعی را از طریق اعتراض به جامعه منتقل و در تعامل با جامعه مطرح میکنند. اعتراض تنها یک حرکت صنفی و یک حرکت صرفا معطوف به حق کسانی که حقوقشان پایمالشده نیست. آنها با اعتراض نشان میدهند، بنای یک حرکت اجتماعی را پایهریزی میکنند که البته مبنای آن حقوق و مالکیت شخصیشان است. اما گونه جدیدی از حرکتهای اجتماعی و جنبشهای اعتراضی را به وجود میآورند که اتفاقا بسیار به مفهوم قسط نزدیک است و جزء پیشروترین حرکتهای اجتماعی ماست. عنصر اعتراض در انقلاب ما بسیار پررنگ است و اتفاقا یک اعتراض منتهی به نتیجه هم هست. ما تقریبا تمام فرمهای رسانهای آن زمان را برای اعتراض به کار میگیریم، دیوار اهمیت معرفتشناختی پیدا میکند، موسیقی ماهیت متفاوتی برای مردم پیدا میکند و برای مثال بین مسجد و حسینیه با موسیقی یک پیوند عجیب برقرار میشود. این نسبتها را یک موج از اعتراض دگرگون میکند. ما میتوانیم الگوی ویژه خود را داشته باشیم. الگوی برگرفته از انقلاب اسلامی که خود یک ابراعتراض منتهی به نتیجه بوده است و درشرایطی که جوامع معترضتر شدهاند، این الگوی ما میتواند یک افق را برای چگونگی اعتراض پیش رویمان بازکند.
مردمسالاری دینی؛ یک مصلحت موقت یا یک ضرورت قطعی؟
محمدحسین معماریان: پدیده « انقلاب» به معنای عام را میتوان از مهمترین مفاهیم مورد توجه دانشمندان و متفکران علوم اجتماعی و اندیشه سیاسی خصوصا در سدههای اخیر و پس از انقلاب کبیر فرانسه برشمرد. به نظر میرسد بر سر تعریف دقیق انقلاب اجماعی وجود ندارد اما میتوان در تعاریف مختلف مولفههای ثابت و مشخصی را برای انقلابها شناسایی کرد. میتوان انقلابها را به شیوههای متفاوتی دستهبندی کرد. یکی از این دستهبندیها براساس ماهیت انقلابهاست، از این حیث که انقلاب میتواند سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... یا ترکیبی از اینها باشد. البته بهدلیل نقش سیاست در سایر امور، عموما تغییر سیاسی در تمام انقلابها مشاهده میشود. دستهبندی دیگر براساس عمق تاثیرگذاری انقلابهاست. گاهی یک انقلاب صرفا موجب تغییر حاکمان یک جامعه میشود اما گاهی نیز یک انقلاب تا حدی عمیق است که نظام ارزشی جامعه را دستخوش تغییر میسازد. انقلاب اسلامی ایران از هر دو منظر کاملترین و عمیقترین نوع انقلاب است. هدف انقلاب اسلامی که خود را ادامه بعثت رسولالله میداند، تحقق یک جامعه اسلامی در همه ابعاد است تا در آن جامعه انسان در مسیر کمال حرکت کند. تحقق این هدف و حرکت به سمت آن نیازمند یک نظام اجتماعی است. نظم اجتماعی مورد توجه اسلام و انقلاب اسلامی الگوی امامت- امت است. البته در این الگوی خاصه در اندیشه آیتالله شهید بهشتی اتفاقا بهمثابه یک نظام سیاسی یاد شده اما نگارنده معتقد است که الگوی امامت- امت باید بهطور مجزا از نظام سیاسی بررسی شود. در این تفکیک میتوان از این الگو تحت عنوان نظم اجتماعی حاکم بر این جامعه و از مردمسالاری دینی که خود بخشی از این الگوست تحتعنوان نظم سیاسی یاد کرد.
تشتت و امنیت علیه ملت؟
علیرضا عسگری: توجه به امر مقدس اعتراض در اصلهای مختلفی توسط خبرگان قانون اساسی گنجانده شده است و آنها سعی کردند با چند اصل، نقطه تعادلی بین آزادی و نظم برقرار کنند. هرچند بعد از آنها، اغلب قانونگذاران برای اینکه حداکثر در نظم قوانین دخالت کنند، در اصل آنها اخلال ایجاد کردند و منجر به حاشیه رفتن و مبهم شدن نقطه تعادل میان آزادی و نظم شدند. علاوهبر این تشتت قوانین پیرامون این موضوعات نیز باعث شد که اثرگذاری حداقل شود. اصول 8، 24، 27، 90 و 173 قانون اساسی راههایی برای تغییرات از مجرای اراده مردمی است، فلذا اصل اینجا اراده امت است.
نگاه امنیتی زمانی حاکم میشود که بخشی از حاکمیت یا ضعیف است یا فوبیای ضعف دارد. کشور ما در شرایط خاصی نسبت به کشورهای دیگر قرار دارد و با آنها تفاوت دارد و همین باعث میشود که تهدیدهای بیشتری علیه آن وجود داشته باشد. این کاملا پذیرفتنی و منطقی است، اما این رویکرد امنیتی اگر بیش از حد منطقی باشد، باعث میشود که حیات و پویایی اجتماعی جامعه به سمت مرگ پیش رود و افراد در برابر حاکمیت لکنت زبان پیدا کنند. یکی از اصلیترین معضلات ما حاکم شدن نگاه امنیتی به اصول مترقی قانون اساسی و هل دادن قانونگذاران به این سمت است. رویکرد امنیتی حتی حد و مرزی هم برای خود متصور نیست و بعضا به خود این اجازه را میدهد که به هرچیزی که میخواهد، ورود کند و آنطور که دوست دارد رفتار کند. برای آنکه به نقطه تعادل و مطلوبی بین آزادی و نظم برای حیاتبخشی به جامعه برسیم، لازم است جلوی این زیادهخواهی امنیتی گرفته شود و با مشخص کردن مبنای خود در حوزه آزادیها، از تشتت بین قوانین و جزیرهای بودن آنها جلوگیری کرد و مسیرهای پرداخت به امر مقدس اعتراض را شفافتر و دقیقتر کرد.














