سجاد عطازاده، مترجم: بروس هافمن و جاکوب وار (پژوهشگران شورای روابط خارجی آمریکا) در مقالهای با عنوان « نفرت آمریکایی جهانی میشود» که در وبسایت فارن افرز منتشر شده است، به بررسی رواج تروریسم دستراستی افراطی در آمریکا پرداختهاند و این گزاره مهم را مطرح ساختهاند که آمریکا درحالحاضر به صادرکننده این نوع از تروریسم به سایر کشورهای دنیا تبدیل شده است. در ادامه ترجمه این مقاله را میخوانید.
ایالاتمتحده در چندین دهه مبارزه خود با تروریسم، مرتبا از کشورهایی مانند ایران، پاکستان و عربستانسعودی بهدلیل صدور ایدئولوژیهای افراطی و خشونت انتقاد میکرد؛ اما دست بر قضا، امروز خود واشنگتن متهم به انجام همین کار است. گسترش تئوریهای توطئه بومی آمریکایی، اعتقاد به برتری نژادی، افراطگرایی ضددولتی و دیگر مظاهر نفرت و عدمتساهل به مشکلی تبدیل شده است که برخی از نزدیکترین متحدان ایالاتمتحده -استرالیا، کانادا و بریتانیا- را به معرفی تعدادی از سازمانها و شهروندان آمریکایی بهعنوان تروریست واداشته است.
اگرچه در مطبوعات آمریکایی گزارش چندانی درباره این موضوع وجود ندارد، اما قتل دو نفر در اکتبر 2022 در یک کافه همجنسگرایان در براتیسلاوا اسلواکی توسط یک مرد حامی دیدگاههای نژادپرستانه و همجنسگرا هراسی، نمونهای از اثرات مخرب این ایدئولوژی «ساخته شده در آمریکا» است. این مرد مسلح در اقدامی که اکنون بسیار رایج شده، بیانیهای را پیش از دست زدن به این حمله منتشر کرد و هدف خود را از این کار شرح داد. این سند که به زبان انگلیسی نوشته شده است، تمام توجیهات رایج نژادپرستانه، یهودستیزانه و همجنسگرا هراسانهای را که برای توجیه این نوع خشونت مملو از نفرت مورد استفاده قرار میگیرد، در خود جای داده است. نکته مهمتر این است که در بیانیه مذکور، همبستگی و وابستگی با ایدئولوژی برتریطلبانه سفیدپوستی آمریکاییمحور که در سالهای اخیر هم در خود ایالاتمتحده و هم در کشورهای دیگر رونق گرفته است، دیده میشود. قاتل در بیانیه خود این گونه نوشته است: «تعداد مهاجمان غیرسفیدپوست در آمریکا همچنان درحال رشد و افزایش بدون کنترل است. «او همچنین به یک حمله تروریستی برتریگرایانه سفیدپوستی در اوایل همان سال به سوپرمارکتی واقع در محله سیاهپوستان در بوفالو نیویورک اشاره کرده و آن را الهامبخش خود خوانده است. پس از دههها تلاش ناکافی و ناکارآمد برای سرکوب رگههای نژادپرستانه ضد دولتی، ایالاتمتحده اکنون به نمونهای از افراطگرایی و تروریسم راست افراطی تبدیل شده است.»
خشونتهای راست افراطی امروزه بهطور فزایندهای توسط ترکیب مرگبار ایدئولوژی و راهبرد وارد شده از ایالاتمتحده تقویت میشود. منشأ تئوری «جایگزینی بزرگ» که ادعا میکند غیرسفیدپوستان تعمدا به کشورهای غربی آورده میشوند تا قدرت سیاسی رأیدهندگان سفیدپوست را تضعیف کنند، فرانسه است؛ اما این نوع تفکر مدتهاست که به اصلی ثابت در برتریگرایی سفیدپوستان آمریکایی تبدیل شده است. نظریه مذکور این روزها راه خود را به ادبیات جریان اصلی ایالاتمتحده باز کرده و درحال جذب فزاینده مخاطبان بینالمللی نیز هست. این تندروهای آمریکایی همچنین هدف راهبردی «شتابگرایی» را از مارکسیسم وام گرفتهاند و مطابق با آن بهدنبال تسریع در فروپاشی جامعه با دامن زدن به هرجومرج و خونریزی هستند. صدور این دو ایده [نظریه جایگزینی بزرگ و شتابگرایی] توسط ایالاتمتحده، مردان و زنان را در سرتاسر جهان رادیکال میکند و دولتهای خارجی را وادار میسازد تا اقداماتی را برای محافظت از شهروندان خود انجام دهند؛ اما در اصل این یک مشکل آمریکایی است و بنابراین نیاز به رهبری آمریکا برای حل آن دارد.
ریشههای مهاجم
در ایالاتمتحده، نظریه توطئه «جایگزینی بزرگ» در دهه گذشته توسط شبکههای اجتماعی و بر اثر واکنشهای منفی به انتخاب باراک اوباما مطرح شد. این نظریه حاشیهای که پیشتر تنها در میان برتریگرایان سفیدپوست رایج بود، متعاقبا ریشههای عمیقتری در ایالاتمتحده پیدا کرد و در خارج از این کشور نیز گسترش یافت. در همان زمان هم راست افراطی در ایالاتمتحده شروع به ترویج این ایده کرد که خشونت برای شروع فروپاشی نهادها و جامعه ایالاتمتحده لازم است.
نظریه جایگزینی بزرگ معتقد است که نزول مداوم تعداد سفیدپوستان و فرهنگ آنها بهعنوان بخشی از یک راهبرد تعمدی از سوی یهودیان و نخبگان لیبرال دنبال میشود. مدعای نظریه مذکور این است که این هدف از قوانین مهاجرتی سخاوتمندانه، مهاجرت غیرقانونی، اعطای حق رأی فراوان به گروههای اقلیت و زدودن یا ایجاد تغییر اساسی در هنجارهای فرهنگی سنتی آمریکا محقق میشود. رنو کامو، ملیگرای فرانسوی کسی بود که این نظریه را در اوایل دهه 2010 رایج کرد، اما تئوری جایگزینی بزرگ درواقع ریشههای عمیق آمریکایی دارد که حداقل به دوران بازسازی بازمیگردد. پس از جنگ داخلی و زمانی که میلیونها آمریکایی آفریقاییتبار تازه آزاد شده در جامعه آمریکا ادغام شدند، بخشهایی از جمعیت سفیدپوست این کشور ادبیات مربوط به این نظریه را استفاده کردند و مطالبی مانند شورشهای نژادی، اتهامات تجاوز جنسی به زنان سفیدپوست توسط مردان سیاهپوست و ترس از اعطای حقوق مندرج در قانون اساسی به جمعیت سیاهپوست بهمنظور تضعیف رأی سفیدپوستان را بهعنوان شاهد مثال خود مطرح کردند.
در دهه 1920 کوکلاکسکلن هیاتهایی را به کنوانسیونهای ملی ریاستجمهوری هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه فرستادند و به کالون کولیج، نامزد ریاستجمهوری جمهوریخواهان در سال 1924 کمک کرد تا در انتخابات پیروز شود. این گروه همچنین به لابی برای تصویب قانون بدنام مهاجرت در سال 1924 پرداخت، قانونی که برای جلوگیری از اسکان آسیاییها، ایتالیاییها و یهودیان در ایالاتمتحده طراحیشده بود. این دیدگاههای نژادپرستانه در دهه 1980، زمانی که سلسلهای از برتریطلبان سفیدپوست استدلالهای مربوط به نظریه جایگزین بزرگ را پذیرفتند، جان تازهای پیدا کرد. رابرت متیوز، بنیانگذار و رهبر «اردر»، یک گروه تروریستی نئونازی فعال در سالهای 1984-1983، به خود میبالید که از این جام برتری سفید، نژادپرستی و یهودستیزی میگساری کرده است. ریچارد باتلر، رهبر ملل آریایی، یکی دیگر از گروههای نئونازی، هم در یک فرم عضویت توزیع شده در طول دهههای 1980 و 1990، بهطور مشابه از نظریه جایگزینی برای جذب هواداران جدید به جنبش خود استفاده کرد. او اظهار داشت: «بیگانگان سیلوار به تمامی سرزمینهای اجدادی ما سرازیر میشوند و میراث، فرهنگ و حتی خون حیاتی نسل ما را تهدید میکنند.»
انتخاب اوباما، اولین رئیسجمهور آفریقایی-آمریکایی برای نژادپرستان شاهد دیگری از استبداد و تخلفات انتخاباتی بود. در همین حال جنبشهای پوپولیستی هم در سراسر جهان دموکراتیک درحال شتاب و قدرت گرفتن بودند؛ اتفاقی که تا حدی واکنش به جریان پناهجویان ناشی از جنگهای جاری در خاورمیانه و فعالیتهای جنبش «جان سیاهپوستان مهم است» بود. احزاب دستراستی در انتخابات سال 2016 ریاستجمهوری آمریکا و در انتخابات ریاستجمهوری برزیل در سال 2022 موفق به کسب اکثریت آرا شدند و در سال 2016 نیز در همهپرسی برگزیت در بریتانیا پیروز شدند. در دوران دونالد ترامپ، این ترسهای بومیگرایانه در ایالاتمتحده حتی اهمیت بیشتری یافتند. ستاد انتخاباتی او بارها هم غیرسفیدپوستان و هم غیرمسیحیان را بهعنوان تهدیدی برای امنیت ملی ایالاتمتحده و درواقع برای خود آمریکاییها در قالب کاریکاتور ترسیم کرده بود. در سال 2017 هم پس از کشته شدن یک فعال سیاسی در شارلوتسویل ویرجینیا پس از تظاهرات «راست را متحد کنید» که در آن برتریگرایان سفید و نئونازیها با مشعلهایی در محوطه دانشگاه ویرجینیا رژه رفتند و شعارهایی مانند «یهودیان جایگزین ما نخواهند شد» و «خون و خاک» سر داده بودند، ترامپ اعلام کرد که افراد بسیار خوبی در هر دو طرف حضور داشتهاند. راست افراطی این اظهارات رئیسجمهور را بهعنوان تاییدی برای خود پذیرفت و این جنبش ناگهان جان تازهای گرفت؛ درعینحال ترامپ هم قدرتمندترین حامی این جنبش در بین تمامی روسایجمهور آمریکا بهشمار میرفت.
گسترش نظریه جایگزینی بزرگ، با راهبرد تروریستی معروف به «شتابگرایی» که تلاشی برای دامن زدن به هرجومرج خشونتبار و فاجعهآمیز با هدف به دست گرفتن قدرت بهشمار میرود، همراه شد. در ابتدا این ایده از سوی کارل مارکس و فردریک انگلس و در نوشته مهم آنها با عنوان «مانیفست کمونیست» در سال 1848 بیان شد. در ایالاتمتحده هم این اصطلاح برای اولینبار بهعنوان مفهومی برای اشاره به انقلاب برتریطلبانه سفیدپوستان در خبرنامهای به نام «سیج» که در دهه 80 میلادی از سوی جیمز میسون که یکی از پیروان ویلیام لوتر پیرس - یک ایدئولوگ برتریطلب سفیدپوست و با بانفوذ- بود، طرح شد. پیرس مسلما تاثیرگذارترین کتاب را در حوزه ادبیات برتریطلبی سفیدپوستان آمریکایی نوشته است؛ کتابی با نام «خاطرات ترنر» که دعوت به قیام مسلحانه بهشمار میرود و در سال 1978 منتشر شده است. این رمان روایت داستان یک مهندس برق 35ساله به نام ارل ترنر است که به «سازمان»، یک جنبش ملیگرای سفیدپوستی میپیوندد و در پویش تروریستی دو ساله آن شرکت میکند؛ پویشی که پس از تلاش دولت غارتگر آمریکا برای توقیف همه سلاحهای گرم قانونی، سبب میشود تا زندگی او و همقطارانش زیرزمینی شود. ازجمله لحظات قابلتوجه کتاب، «روز طناب» است، زمانی که «سازمان» یک اعدام دستهجمعی را با به دار آویختن «خائنان نژادی» انجام میدهد. بهعلاوه، در این کتاب جزئیات بمبگذاری در مقر افبیای در واشنگتن دیسی شرح داده میشود؛ بخش مهمی که با توجه به شباهت وحشتناک آن به بمبگذاری در اوکلاهما سیتی در سال 1995 اهمیت دوچندانی مییابد. هر دو صحنه مذکور، بازتابی از اخلاقیات شتابگرا است که در آنها بهتفصیل کنشهای خشونتآمیز انجام شده علیه دولت که سبب ایجاد یک جنگ نژادی آخرالزمانی میشود، پرداخته میگردد.
شتابگرایی یک مدل ایدئولوژیک بسیار ساده و جذاب را برای تروریستهای بالقوه ارائه کرده است. شاید کمتر کسی از تروریستهای قرن بیستویکم، شتابگرایی و ریشههای آمریکایی آن را بیشتر از دیلن روف، فرد مسلح مسئول تیراندازی جمعی در کلیسای سیاهپوستان در چارلستون کارولینای جنوبی در سال 2015 تجسم کرده است. او در بیانیه خود اظهار داشته است: «برای آمریکا یا اروپا هنوز خیلی دیر نیست. من معتقدم که حتی اگر فقط 30 درصد از جمعیت را تشکیل دهیم، میتوانیم کشور را بهطور کامل پس بگیریم؛ اما بههیچوجه نباید بیش از این برای انجام عملی شدید منتظر بمانیم.» جان ارنست، مرد مسلحی هم که در آوریل 2019 به کنیسهای در پاوی کالیفرنیا حمله کرد از تمایل به تسریع یک جنگ داخلی جدید الهام گرفته بود. ارنست نوشته است: «اگر هنوز متوجه نشدهاید که زمان ما در حال اتمام است باید بدانید که اگر این انقلاب بهزودی اتفاق نیفتد، ما از تعداد لازم برای پیروزی برخوردار نخواهیم بود.» حقیقت آن است که پژواک خاطرات ترنر و عقیده شتابگرایانه او در نوشتههای تندروهای ضدحکومت امروزی نیز یافت میشود. جنبش بوگالو که در تابستان پر هرجومرج سال 2020 توجه فزایندهای را به خود جلب کرد، نام خود را از جاهطلبی خودش، ایجاد یک جنگ داخلی دنبالهدار گرفته است. یک داربست و طناب دار هم که بهطور نمادین در خارج از ساختمان کنگره ایالاتمتحده در 6 ژانویه 2021 برپا شده بود، نشان داد که «روز طناب» بسیار به واقعیت نزدیک است.
الگویی بد
به لطف فناوری، این عبارات مملو از نژادپرستی، یهودیستیزی، بیگانههراسی و همجنسگرا هراسی اکنون میتوانند بهسرعت مخاطبان جهانی را جذب خود کنند و در وسعت بینالمللی میدان بازی بیابند. این ایدئولوژی از طریق شبکههایی که در رسانههای اجتماعی گرد هم میآیند، از اقیانوسها عبور میکند. در مارس 2019، برنتون تارانت، یک تروریست برتریطلب سفیدپوست که براثر این ایدئولوژیها و راهبردهای خطرناک تحریک شده بود، 51 نمازگزار را در دو مسجد در کرایست چرچ نیوزیلند به قتل رساند. او انتخاب اسلحههای مورد استفاده توسط خود را هم به تاثیری که ممکن است در ایالاتمتحده داشته باشد مرتبط دانست و اعلام کرد که این «اسلحهها را برای تاثیری که میتواند بر گفتمان اجتماعی داشته باشد، سبب پوشش رسانهای بیشتر گردد و همچنین سیاست ایالاتمتحده و در نتیجه وضعیت سیاسی جهان را تحت تاثیر قرار دهد، انتخاب کرده است.» این حمله تروریستی عمدتا با یک سلاح ایآر15 انجام گرفت. چندین واژه مهم در تاریخ خشونت راست افراطی هم بر قنداق اسلحههای سلاحهای نیمهخودکار او حک شده بود؛ ازجمله ارجاع به «14 کلمه» که شعاری مهم در تاریخ راست افراطی آمریکا به شمار میرود و به اهمیت حفظ نسل سفید در آینده اشاره دارد. تارانت همچنین یکی از طرفداران صریح دکترین شتابگرایی بود و باافتخار اعلام کرد: «تغییر واقعی و تغییری که باید اعمال کنیم، تنها در بوته بزرگ بحران به وجود میآید.»
شبح تاریک حمله 6 ژانویه به ساختمان کنگره ایالاتمتحده آمریکا به عاملی الهامبخش برای کسانی بدل شده است که به دنبال ایجاد مانع در مسیر انتقال مسالمتآمیز قدرت هستند. در اوایل سال جاری در برزیل، گروهی با انگیزه ناشی از نارضایتیهایی مشابه حامیان ترامپ در واشنگتن و با تقلید از شورشگران ژانویه 2021 با یورش به مرکز دولتی پایتخت کشور خود، به امید الغای نتیجه انتخابات بودند. آنها در حالی دست به این حمله زدند که ژایر بولسونارو، داوطلب موردنظرشان در تبعیدی خودخواسته در فلوریدا به سر میبرد و از صفحه تلویزیون شاهد تهاجم آنها بود. رد نتیجه انتخابات از سوی دولت ترامپ سبب شده است تا ایالاتمتحده جایگاه خود را بهعنوان ستون و الگوی دموکراسی از دست بدهد. حامیان بولسونارو حتی به دنبال اخذ راهنمایی و مشاوره از مقامات ارشد سابق کاخ سفید، ازجمله استیو بنن، مشاور ارشد سابق ترامپ بودند.
متیو لوایت، کارشناس تروریسم، پس از 6 ژانویه 2021 نوشت: «ما صادرکننده افراطگرایی دستراستی شدهایم؛ اتفاقی که به یکی از بهترین سلاحهای ما در حفظ جایگاه بینالمللی خود آسیب میزند؛ [قدرت] الگوی ما.»چنین خشونتی پیامدهای عمیقی برای جایگاه ایالاتمتحده در جهان داشته است. اکنون به آمریکا به چشم یک کشور ضعیف، متفرق و آسیبپذیر نگاه میشود. بهعلاوه، منابع و انرژی آمریکا به سمت بهبود شکافهای موجود در داخل کشور سوق داده میشود. این در حالی است که منابع مذکور باید صرف همکاری با اعتمادبهنفس با سایر کشورهای جهان در حوزه مسائلی مانند تغییرات آب و هوایی، پیشگیری از بیماریهای همهگیر و حفاظت از نظم بینالمللی شود.
رقبای ایالاتمتحده با آگاهی از این موضوع، سعی در سوءاستفاده از شکاف مذکور در عملیات نفوذ و اطلاعاتی خود داشتهاند. مثلا روسیه از گروههایی مانند «جنبش امپریالیستی روسیه» که از سوی دولت ترامپ در سال 2020 بهعنوان یک گروه تروریستی جهانی تعیین شد، حمایت کرده است. این گروه یک رابطه موثر با دولت روسیه دارد و برخی مقامات آمریکایی و اروپایی معتقد هستند که در اواخر سال 2020 یک پویش ارسال بمب از طریق نامه را در اسپانیا ترتیب داده است. ایران هم برای تشویق جریانهای دستراستی در غرب گامهایی برداشته است. کریستوفر ری و یازده مسئول ارشد دیگر دولت آمریکا هم که صحت انتخابات ریاستجمهوری را تایید کرده بودند، در دسامبر 2020 در یک فهرست ترور برخط قرار گرفتند. با گسترش افراطگرایی دستراستی، شرکای ایالاتمتحده هم اقداماتی را برای توقف آن انجام دادهاند. مثلا، دولت کانادا یکی از گروههای دخیل در حمله 6 ژانویه به نام «پسرهای مغرور» را بهعنوان یک نهاد تروریستی معرفی کرده است. این گروه و اعضای آن آشکارا فعالیتهای خشونتآمیز را علیه کسانی که تصور میکنند مخالف ایدئولوژی و عقاید سیاسی آنها هستند، تشویق، برنامهریزی و اجرا میکنند. نزدیکترین متحد ایالاتمتحده اکنون گروهها و افراد آمریکایی را بهعنوان تهدیدی برای کشور خود معرفی میکند، درست همان کاری که واشنگتن پیشتر با نهادهای مرتبط با القاعده و داعش انجام میداد.
ازآنجاکه افراطگرایی دستراستی امروز در درجه اول یک مشکل آمریکایی است، حل آن نیز به رهبری آمریکا وابسته است. کاخ سفید برای شروع باید به وزارت امور خارجه دستور دهد تا گروههای نئونازی و برتریگرای سفیدپوست را بهعنوان سازمانهای تروریستی خارجی معرفی کند. از میان 73 گروه تروریستی موجود در فهرست فعلی وزارت امور خارجه، هیچ گروهی از این نوع وجود ندارد. این امر بهویژه تعجبآور است زیرا در جدیدترین سند راهبرد ملی برای مقابله با تروریسم که در اکتبر 2018 منتشر شده است، نام دو سازمان راست افراطی خشونتآمیز نیز وجود دارد: «جنبش مقاومت نوردیک» در کشورهای اسکاندیناوی و «گروه اقدام ملی» در بریتانیا. کنگره همچنین باید تصویب قانون تروریسم داخلی را برای جرمانگاری رسمی توطئهها و خشونتهایی که افراد را براساس نژاد، قومیت، مذهب، هویت ملی، جنسیت، وابستگی سیاسی و دیگر دستهبندیهایی از این نوع هدف قرار میدهد، در نظر بگیرد. امروزه، افراطگرایان خشن آمریکایی را نمیتوان به دلیل ارائه مطالبی در حمایت از گروههای خشونتآمیز داخلی یا طراحی اقداماتی که در صورت ارتکاب توسط گروههای خارجی، تروریستی تلقی میشوند، متهم کرد. حذف در قانون این تصور را تقویت میکند که نظام قضایی با تروریستهای خارجی که اغلب فقط با توجه به رنگ پوست یا مذهب قابلتشخیص هستند، سختتر از تروریستهای داخلی برخورد میکند. فقدان قوانین داخلی مربوط به تروریسم همچنین سبب شده است تا در محکومیت اقدامات گروههای خارجی شناخته شده بهعنوان تروریست و گروههای داخلی راست افراطی دچار بیعدالتی شویم.
توانمندسازی وزارت دادگستری ایالاتمتحده برای تعیین گروهها و افراد افراطی خشن بهعنوان تروریستهای داخلی بحثبرانگیز و چالشبرانگیز است. منتقدان این پیشنهاد استدلال کردهاند که تعیین این گروهها بهعنوان سازمانهای تروریستی ممکن است بهطور اجتنابناپذیر و خطرناکی سیاسی و حزبی شود؛ اما کسانی که از راهحلهای حقوقی بیم بیشازحد دارند، باید به خاطر داشته باشند که رئیسجمهور اولیس اس. گرانت، در سال 1870 وزارت دادگستری را بهطور خاص برای مقابله با تروریسم کوکلاکسکلن و سایر گروههای خشن فعال در ایالات جنوبی، ایجاد کرد. قانون جدید تروریسم داخلی در مقایسه گامی کوچک به نظر میرسد و پیامی قاطع را ارسال میکند: جایی برای خشونت سیاسی در یک دموکراسی وجود ندارد.











