فاطمه بریمانیورندی، خبرنگار گروه نقد روز: لیلا حسینزاده؛ کافی است که همین نام را در توئیتر یا سایر اپلیکیشنهای مجازی جستوجو کنید و ببینید که از دو روز گذشته چقدر نام و کارش سر زبانهاست. دانشجوی دانشکده علوماجتماعی دانشگاه تهران که با سابقا با فعالیتهای چپگرایانه در حوزه مسائل کارگری در میان دانشجویان شناخته میشد، حالا با برگزاری مراسم دفاع از پایاننامهاش تصویر جدیدی از خود در اذهان بهجا گذاشت. برای او که در اعتراضات سال گذشته به دلیل اقدام علیه امنیت ملی پرونده قضایی تشکیل شده، پس از آزادی مشروط چند روز گذشته در دانشگاه حاضر و به دفاع از پایاننامه خود با موضوع «هویت ملی و هویت قومی در شهر معاصر ایرانی، مطالعه موردی نقده» پرداخت. اما این جلسه دفاع چه از حیث فرم و چه محتوا، یک جلسه عادی نبود. برخی گفتهاند اصلا برگزاری جلسه برای دانشجویی با این شرایط کاری غیرقانونی بوده و دانشگاه نباید وقت جلسه را تنظیم میکرد. فارغ از قانونی یا غیرقانونی بودن این جلسه، محتوای آن خبرساز شد. حسینزاده با لباسی شبیه اعضای گروه پژاک در جلسه حاضر شد و دفاع خود را با شعار زن، زندگی، آزادی و به یاد سیدجعفر پیشهوری و قاضی محمد آغاز کرد. البته این تنها جنبه خبرساز ماجرا نبود. محتوای پایاننامه او با تاثیر از دغدغههای سیاسی ایدئولوژیکش مملو از دیتاها و آمارهای دستکاری شده بود و نتیجه دفاع هم به نفع گروهان تجزیهطلب تمام شد. پیرامون این اتفاق با جبار رحمانی، استاد انسانشناسی که با عنوان استاد داور در جلسه حاضر شده بود، گفتوگو کردهایم و دیدگاهش را راجع به جلسه و پایاننامه لیلا حسینزاده پرسیدیم.
با توجه به اینکه شما بهعنوان استاد داور در جلسه دفاع لیلا حسینزاده حضور داشتید، ارزیابیتان از این جلسه که اتفاقا قانونی هم نبوده، محتوای آن و نظرتان درخصوص این پایاننامه چیست؟
حضور من در این جلسه طبق روال دانشگاه بود و من هم بهعنوان داور حاضر شدم. این جلسه دفاع از حیث علمی، جلسه قابلقبولی نبود. نکاتم را هم در همان جلسه اعلام کردم. به خود خانم حسینزاده هم گفتم این پایاننامه بیش از اینکه متنی آکادمیک باشد، متنی ایدئولوژیک و بیانیهای سیاسی است. مساله اصلی در آن پایاننامه این است که آنچه ذیل تجزیهطلبی در تاریخ ایران رخ داده با مفاهیم نوین تطهیر شده است. ما در ایران در برخی مناطق مانند کردستان، سیستان و خراسانجنوبی با یک موقعیتی از توسعهنیافتگی محلی و پایین بودن شاخصهای توسعه انسانی مواجهیم. این نشان میدهد برنامهریزی مرکزگرا در ایران خیلی موفق نبوده است، اما این به معنای اینکه زمینهای برای تجزیهطلبی یا ایدههای تجزیهطلبانه شود نوعی تحریف واقعیت است. این تبعیضها یا ناکارآمدیها در مناطق پیرامونی نمیتواند توجیهگر تجزیهطلبی باشد؛ هرچند نقش دانشگاه برای نقد و ارزیابی این برنامهها و سیاستها و تلاش برای اصلاح آنها بسیار اهمیت دارد اما پیششرط این کار عدمسیاستزدگی علم و پژوهش است. این نگاههای ایدئولوژیک و سیاستزده در نظام علم هم از سوی اقلیتها و هم از سوی جریانهای اکثریت معمولا علم را به بیراهه میکشاند.
داستان سیاستزدگی علم و تولید شبهعلمها، داستان چندان پیچیدهای نیست. داستان این است که نگاههای ایدئولوژیک چه در خدمت اقلیت باشد، چه در خدمت اکثریت (ایدئولوژیک به این معنا که بخواهد یک پدیده اجتماعی را بهنفع خود مصادره و تحریف کند)، نهایتا به این منجر خواهد شد بهجای رفع ستم یا تبعیض، سیستم جدیدی از ستم و تبعیض جایگزین شود؛ هرچند به ظاهر بهنظر میرسد که او در پایاننامهاش سعی کرده از چیزی به نام موقعیتهای فدرال صحبت کند، اما اینکه شما جریانات تجزیهطلبی را تطهیر کنید نشان از این میدهد این رویکرد هسته سختی دارد که بهمرور زمان بهسمت تجزیه پیش خواهد رفت. لذا در نقد این رساله هم گفتم این پایاننامه موازین علمی را رعایت نکرده، تفسیرها بر واقعیت تحمیل شده و درنهایت یک آشفتگی مفهومی در کار است. با اینکه این دانشجو توانمند است و خوب هم کار کرده، اما دغدغههای ایدئولوژیک و سیاسیاش منجر به این شده که در اعتبارسنجی دادههایش و تحلیل نهایی بهسمتی برود که جریانهای تجزیهطلبی را تطهیر کند و گویی از آن حق اولیه مردم بهانهای بسازد برای آنکه تجزیهطلبان را بالا بیاورد.
بهنظر میرسد حتی این نوع نگاه جداییطلبانه امروزه در خود کردستان هم رایج نیست. یعنی حتی جنبشهای جدید کردها بهجای جستوجوی جدایی میگویند ما میخواهیم در همین حکومت بمانیم اما حقوقمان را دریافت کنیم (حقوق به مفهوم حقوق شهروندی، توسعه شهروندی و امثالهم). آنها رفع تبعیض را میخواهند ولی این بهانهای میشود که گروههای ایدئولوژیک سیاستزده بهسمت تجزیهطلبی بروند. این آشفتگی یا کجراهههای علوم اجتماعی سیاستزده چه ایدئولوژی اقلیت و چه اکثریت باشند، درنهایت چیزی که قربانی میکند، شناخت واقعیت اجتماعی است و کجراهههایی که از طریق تحلیلهای دستکاری شدهاش به مردم میدهد. درنتیجه این وضعیت بهنظر میرسد رسالت علوم اجتماعی در نقد شناختهای سیاستزده از واقعیت علوم بیش از پیش اهمیت پیدا میکند، زیرا چنین نگاههایی، صرفا شبهعلم تولید نمیکنند، بلکه وقتی به عمل پیوند بخورند یا زمینه تجزیهطلبی خواهند بود یا زمینه تداوم ستم.
چیزی از دیتاهای دستکاری شده و شرح مسیر محتوایی پایاننامه در خاطرتان هست؟
اساسا ریل پایاننامه، ریل اشتباهی است. خیلی دیتاها را بهخاطر ندارم اما وقتی که شما از اول با تطهیر تجزیهطلبی شروع میکنید، نشان میدهد هرچقدر هم داده خوب بدهید، خروجی آن مشخص است.
تطهیر تجزیهطلبی ذیل همان فرهنگگرایی؟
بله، فرهنگگرایی واژه خیلی درستی در علوم جدید است. اینکه فرهنگهای محلی دیده شوند و حقوق اولیهشان مورد توجه قرار گیرد، ولی این نوع نگاهی که این دوستان دارند بهسمت آن موقعیتهای دموکراتیک در مدیریت فرهنگی نمیرود، بلکه بهسمت بها دادن به تجزیه میرود.
اگر با استفاده از ظرفیت فرهنگهای بومی بخواهیم به فضای دموکراتیک نزدیک شویم، باید چه مسیری را طی کنیم؟
در ایران و کشورهای خاورمیانه خیلی دولت تمرکزگرا مرسوم است. در این مدل دولت هر کاری که کنید، تبعیض را ایجاد میکنند. یعنی ما حقوق شهروندیمان در کشور مبهم است، توسعه توزیع منابع کلیمان دچار تبعیضهای کم و زیاد است، اینها همه نارضایتیهایی را ایجاد میکند و این نارضایتی در بدنه مردم پربیراه هم نیست. اما اینکه این نارضایتیها چگونه بازنمایی شود، بسته به گروهها دارد. بهنظر میرسد این گروهای تجزیهطلب آنچه من میفهمم دقیقا روی همین نارضایتیهای مردمی خود را سوار کرده و سعی میکنند خود را نماینده آنها جا بزنند. آن نارضایتیها سرجایش اما بازنمایی تجزیهطلبانه و کوتاهی دولت مرکزی در توزیع منابع هم سرجایش.
گفتید با یکسری از دانشجویان کرد هم صحبت کرده و راجعبه حقوق شهروندی و نارضایتی کردها هم دیتاهایی کسب کردهاید. این نارضایتیها را ذیل چه چیزی میتوان تعریف کرد؟ یعنی بهگونهای است که در تایید این پایاننامه فرصتی برای تجزیهطلبان فراهم کند یا تبدیل به بحران شود؟
نارضایتی آنها مربوط به حقوق اولیه شهروندیشان بود. تمام مناطق حاشیهای ما این را دارند. چه در حاشیه تهران باشید و چه در حاشیه کشور باشید، اصولا موقعیت حاشیهنشینی چه مرزی باشد و چه شهری، اولین قربانی سیاستها هستید. کردها در این زمینه حق دارند ولی اینکه چطور بازنمایی شود، متاسفانه بازی بدی است که در رسانهها یا فضای شبهعلمی رخ داده است. من میان کردها نیستم و خیلی نمیتوانم قضاوت درستی کنم که آنها واقعا چقدر به تجزیهطلبی فکر میکنند، اما آنچه شنیدم نشان میدهد گرایش غالبی نیست. اما بهدلیل این نارضایتی عدهای دارند سوءاستفاده میکنند و بههرحال صدایشان هم بلند است. همین که تصاویر این جلسه چرخیده و همه بهدلایلی آن را دیدهاند و شنیدهاند نشان میدهد اینها پایگاههای رسانهای برای خودشان دارند. میتوانند خودشان را نشان دهند. این هم ضعف قدرت و سیاستگذاری مرکزی است که باید توزیع قدرت یا منابع را اصلاح کند. بهنظر من در این شکافهای موجود این گروهها خوب عمل میکنند.
اینکه الان حرف گروههای ایدئولوژیک در قالب پایاننامه به فضای آکادمیک رسیده است و سوءاستفادههایی از این تریبونها میشود، چه آثاری را دربر خواهد داشت؟
ایدئولوژیک شدن در خدمت قدرت درآمدن است، وقتی ایدئولوژیک شوید معنا و معانی را در خدمت توزیع قدرت قرار میدهید. اگر بخواهید تحقیق کنید آن وقت دیگر تحقیق در خدمت علم نیست. دستکاری واقعیت اجتماعی در خدمت مقصود آن است و این بهنظر میرسد که رخ داده است. یعنی حتی میتواند از فضای آکادمیک دور شود. ظاهر آکادمیک دارد اما نتیجه و دیتاهایی که در این ظاهر قرار میگیرد دیگر آکادمیک نیست. دیتا را در قالب علمی قرار میدهیم اما دیگر نتیجه علمی محقق نخواهد شد.