میلاد جلیلزاده خبرنگار گروه فرهنگ: روز گذشته روابطعمومی رسانه ملی اعلام کرد مرکز تحقیقات سازمان صداوسیما گزارشی پیرامون وضعیت سریالهای سیما از نگاه مخاطبان در نیمهدوم مردادماه تهیه کرده و براساس آن «بازپرس» با 22.5 درصد بیننده در میان پاسخگویان این نظرسنجی، پرمخاطبترین سریال سیما شده و توانسته رضایت 83.9 درصدی تماشاگران را از آن خود کند. بازپرس سریالی با ژانر حقوقی- قضایی به کارگردانی احمد معظمی، تهیهکنندگی محمدرضا شفیعی است که از شبکه اول سیما پخش میشود. پس از این سریال از میان سریالهای درحال پخش تلویزیون، «عشق کوفی» با میزان بیننده 13.4 و میزان رضایت 81.8 درصدی در میان پاسخگویان این نظرسنجی جایگاه دوم را بهدست آورده است. عشق کوفی را حسن آخوندپور کارگردانی کرده و از محصولات سازمان هنری رسانهای اوج است.
در این نظرسنجی سریالهای تکراری سیما هم مورد بررسی قرار گرفتهاند که از میان آنها «گاندو» با 11.1 درصد مخاطب و با میزان رضایت ۹۳ درصدی، صدرنشین بوده است. این سریال درحال حاضر از شبکه آیفیلم پخش میشود. اعلام شده که جامعه آماری این نظرسنجی، افراد ۱۲ سال و بالاتر ساکن در تهران و ۳۰ استان کشور هستند اما تعداد مشارکتکنندگان در نظرسنجی اعلام نشده است.
مواجهه با چنین آماری چند نکته را به ذهن متبادر میکند؛ اول اینکه رتبه سوم پربینندهترین سریال تلویزیون متعلق به یک مجموعه تکراری است. این قضیه هم میتواند نشاندهنده بعضی از ضعفها در مدیریت تلویزیون باشد و هم مشخص کند که چه قابلیتهایی در ساختار این رسانه وجود دارد. بهعبارتی جذب مخاطبان جدید نقطهای است که تلویزیون اعتراف میکند در آن ضعف داشته و در مقابل استقبال خوب از یک سریال تکراری نشان میدهد که محصولات تلویزیون میتوانند بازدهی طولانیمدتتری هم داشته باشند و سرمایهگذاری روی کیفیتهای بالاتر با توجه به همین قضیه توجیه پیدا میکند. نکته بعدی مربوط به یکی از دو سریال غیرتکراری و نسبتا پرمخاطب تلویزیون است.»
عشق کوفی در فضای خارج از تلویزیون تهیه شده و نمیتوان با مدنظر قرار دادن آن روندهای مدیریتی سیما در دوره جدید را تحلیل کرد. بهعبارتی نمیشود شعار تحول را که قرار بود در دوره جدید، فضای رسانه ملی از آن متاثر شود تنها با نگاه به آمار مخاطبان یک سریال که هم غیرتکراری است و ساخت آن به دوره متاخر برمیگردد و هم محصول خود تلویزیون است، تحلیل کرد. البته در این گزارش همچنین اشاره شده که میانگین میزان بیننده سریالهای جدید شبکه یک سیما طی ۱۰ سال گذشته 27.7 درصد بوده، بنابراین میزان بیننده سریال بازپرس از حد متوسط سریالهای سیما در ۱۰ سال اخیر شبکه یک «کمتر» است.
توجه به این نکته در میان همین اطلاعات بسیار محدودی که ارائهشده نشان میدهد برنامه تحول در رسیدن به اهدافش چندان موفق نبوده است. یک نکته دیگر که اتفاقا اهمیتی فراوان دارد، مبهم بودن گزارشی است که روابطعمومی رسانه ملی به نقل از «مرکز تحقیقات سازمان صداوسیما» انتشار داده است. تمام اطلاعاتی که در این خبر آمده، تقریبا همان چیزی است که در سطور بالا به آن اشاره شده و هیچ چیز اضافهتری در توضیح نیامده است.
«مرکز تحقیقات سازمان صداوسیما» بهعنوان منبع اصلی این پیمایش اطلاعاتی در این خصوص ارائه نمیدهد، مثلا معلوم نیست رتبه سوم در میان سریالهای غیرتکراری به کدام مجموعه تعلق دارد و آمار آن چقدر است یا مشخص نیست رتبه دوم سریالهای تکراری به کدام عنوان رسیده و چه درصدی کسب کرده است. درباره جامعه آماری هم هیچ چیز جز این گفته نشده که پاسخدهندگانش از میان افراد بالای ۱۲ سال و در تهران و ۳۰ استان دیگر کشور بودهاند و حتی تعدادشان اعلام نشده و شیوه نظرسنجی هم معلوم نیست.
صداوسیما بخواهد یا نخواهد باید از آن شیوه سنتی افکارسنجی برنامههای تلویزیونی فاصله بگیرد و بدون هراس نسبت به واکنشهای بیرونی برای به تمام برنامههای تلویزیون آمارها را شفاف و بدون لکنت اعلام کند. هرگونه مهندسی در ارائه آمار باعث میشود شائبهها و گمانهزنیهای پسینی حول آمارها شکل بگیرد، مثلا ممکن است گفته شود این نوع از انتشار نتایج نظرسنجی بنابر اهداف یا مصالح خاص از جانب یکی از گروههای فعال و موثر در صداوسیما انتخاب شده و غایت اصلی این اعتراف سنگین سیمای ملی علیه خودش، میل یکی از گروههای فعال در این مجموعه برای سوق دادن ذهنها به سمت یک نتیجهگیری خاص علیه گروهی دیگر است. آنهایی که با علم آمار سروکار دارند میدانند که شیوه تحلیل آمار و اعلام نتایج از خود نظرسنجی و جمعآوری دادهها سختتر و پیچیدهتر است.
اطلاعات بسیار محدودی از یک نظرسنجی که ادعا میشود در کلانشهر تهران و ۳۰ استان دیگر جمعآوری شده بیرون آمده است. یعنی از یک نظرسنجی با این گستردگی، همینقدر بیشتر اطلاعات به بیرون درز داده نشده. چرا باید چنین باشد؟ آیا نتایج آماری این نظرسنجی، ضعف صداوسیما در جذب مخاطب را نشان میداد؟ بعید نیست چنین باشد اما اگر اینطور است و آمارها تا این حد مایه تاسف هستند، اساسا چرا باید همین بخش مختصر از آنها منتشر میشد؟ آیا فقط این بخش منتشر شده، به آن دلیل که میتواند برای جا انداختن نکتهای علیه یکی از گروههای داخل سازمان کارکرد داشته باشد؟ عدم شفافیت نکته آزاردهندهای است که نهتنها با انتشار دستچین شده و محدود این گزارش اخیر، بلکه در رویه کلی صداوسیما دیده میشود.
پنهان کاری، راه فرار از واقعیت!
یکی از مشکلات عمدهای که در کشور ما وجود دارد، عدم دسترسی عمومی به آمارهای شفاف است. تقریبا میشود گفت دسترسی به آمار، رانتی است که بعضی افراد یا نهادهای خاص از آن بهرهمند هستند. نظرسنجیها هم چنین وضعی دارند و بخش عمدهای از دادههای بهدستآمده توسط نظرسنجیها تنها در اختیار یکسری نهادهای خاص قرار دارد و ازجمله این نهادها سازمان صداوسیماست که در طول سال نظرسنجیهای متعددی را درخصوص مسائل گوناگون انجام میدهد و بهجز مواردی بسیار خاص و معدود، تقریبا هیچگاه نتایج آن به اعلام عمومی نرسیده است. طبیعی است چنین شرایط مبهم و تیرهای درخصوص آمارهای مربوط به خود سازمان صداوسیما وضع بغرنجتری پیدا میکند. هر از چند گاهی کسی از گوشهای سر بلند میکند و عددی درباره میزان تماشاگران یک برنامه، یک شبکه یا کل تلویزیون ارائه میدهد تا برای اثبات نکتهای به آن اشاره شود و البته ممکن است کس دیگری هم سر بلند کند و به تکذیب آن عدد بپردازد. جالب است که در اکثر موارد دو طرف دعوا از وابستگان به صداوسیما هستند؛ چه اینکه افراد خارج از این مجموعه اساسا دسترسی به چنین آمارها و نتایجی ندارند. موردی را میتوان به یاد آورد که مدیر گروه اجتماعی شبکه۳ به یکی از مجریان شبکه۲ گفت برنامهات فقط پنج درصد مخاطب داشت و مجری شبکه2 هم این آمار را تکذیب کرد. تلویزیون هیچوقت آمارهایش را دقیق و کامل اعلام نکرده و از میان آنچه منتشر شده هم اشاره دقیقی به جامعه آماری و شیوه نظرسنجی وجود ندارد. نمیتوان نتایج تمام این نظرسنجیها را یکسره زیر سوال برد، اما این واضح است که ارائه ناقص و گزینشی نتایج هر پژوهشی، میتواند نتیجهگیری نهایی از آن را دگرگون کند. اینکه بهصورت گزینشی گفته شود مخاطبان فلان برنامه پنج درصد هستند و باقی آمارهای مربوطه منتشر نشود یا اینکه تنها آمارهای مربوط به دو سریال تلویزیونی جدید و درحال پخش بیرون بیاید و از باقی اطلاعات آماری هیچ چیزی درز داده نشود، یک تیرگی گمراهکننده در فضای نقد و تحلیل ایجاد میکند و میتوان گفت ایبسا عدم انتشار آمار ناقص از انتشار آن بهتر باشد. اگر آمارها بهنفعمان نیست، این به ما مجوز نمیدهد که در نوع انتشار آنها دست ببریم و بهطور قطع شرط قدم اول برای اصلاح آنچه نمیپسندیم، کنار آمدن با واقعیتهای آماری و مواجه شدن بیپرده و بیپیرایه با نتایج نظرسنجیها و بالطبع نقدهایی است که با تکیه بر این نتایج ارائه میشوند.