سجاد عطارزاده مترجم: علی وین، پژوهشگر اقتصادی در مقالهای با عنوان «خطرات انفکاک؛ چرا استقلال اقتصادی میتواند جهان را خطرناکتر کند؟» که در وب سایت فارن افرز منتشر شده، به بررسی این ایده پرداخته که اگرچه وابستگی متقابل اقتصادی که براساس نظریات لیبرالی ضامن صلح پایدار بین کشورها بهحساب میآید، نتوانسته است از وقوع جنگ جلوگیری کند اما با توجه به حرکت کشورها به سمت استقلال اقتصادی و انفکاک آنها از یکدیگر، این احتمال وجود دارد که در سالهای آینده شاهد وقوع درگیریهای بیشتری بین کشورهای مختلف باشیم.
سه سال گذشته خطرات وابستگی بیشازحد را آشکار کرده است. هیچ کشوری دیگر نمیتواند درباره خطرات اتکای بیشازحد به کشوری دیگر- بهویژه یک رقیب راهبردی- برای تامین کالاهای حیاتی موردنیاز خود تردید نماید. همهگیری کووید-19 کمبود گسترده داروهای ضروری را حتی در کشورهای ثروتمندی مانند ایالاتمتحده و همچنین میزان تسلط چین بر تولید تجهیزات حفاظتی بهداشتی اساسی را نشان داد. بعدا در سال 2022 حمله روسیه به اوکراین نشان داد که اتحادیه اروپا تا چه اندازه در حوزه واردات گاز و نفت به مسکو تکیه کرده است. این رویدادها واشنگتن و بروکسل را مجبور کرده است تا راههای مختلفی را برای تنظیم مجدد روابط تجاری خود با پکن و قطع آن با مسکو در نظر بگیرند. اما قرار نبود اوضاع این گونه پیش برود. در ربع قرن پس از پایان جنگ سرد، کشورهای غربی تا حد زیادی معتقد - یا حداقل امیدوار - بودند که فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سبب آغاز یک دوره روابط عادی جدید بین حکومتهای دموکراتیک و خودکامه خواهد شد. باراک اوباما در سال 2006 و زمانی که عنوان سناتور را داشت، بر این ادعا صحه گذاشت و مدعی شد «رقابت بین قدرتهای بزرگ» شیوهای قدیمی برای نگاه به روابط بینالملل است. اوباما به این نتیجه رسید که «قدرتمندترین کشورهای جهان تا حد زیادی متعهد به مجموعهای از قوانین بینالمللی مشترک هستند که بر تجارت، سیاست اقتصادی و حلوفصل حقوقی و دیپلماتیک اختلافات حاکم است.» اما این ارزیابی دیگر صدق نمیکند. غرب بهطور فزاینده و قابلدرکی، وابستگی متقابل را نه بهعنوان یک عامل تثبیتکننده در روابط خود با چین و روسیه، بلکه بهعنوان یک آسیبپذیری بالقوه، در نظر میگیرد.
بااینحال، تلاشهای غرب برای تغییر مسیر سریع هم میتواند چالشهای جدیدی را به همراه داشته باشد. اگر دوران قبلی جهانیشدن به اتفاقی منجر شد که دو اقتصاددان سیاسی، به نامهای هنری فارل و آبراهام نیومن، آن را «استفاده از وابستگی متقابل بهعنوان سلاح» نامیدهاند - که در آن دولتهایی که اطلاعات کلیدی و مراکز مالی را کنترل میکنند، دیگران را مجبور و مجازات میکنند- سالهای آینده میتوانند وضعیتی را ایجاد کنند که میتوان آن را «استفاده از انفکاک بهعنوان سلاح» نامید که در آن استقلال اقتصادی بیشتر دولتها را به اقدام تهاجمیتر تشویق میکند. بهعبارتدیگر، پکن و مسکو، مخصوصا اگر بتوانند روابط خود را با قدرتها و کشورهای غیرمتعهد در سراسر جهان درحالتوسعه تقویت کنند، بیم کمتری از رقابت با نفوذ غرب خواهند داشت و از اشتیاق بیشتری برای تعمیق مشارکت خود نیز برخوردار خواهند بود. بنابراین کشورهای غربی باید در هنگام تنظیم روابط خود با رقبایشان، محتاط بوده و با دقت عمل کنند.
انفکاک صدمهزا است
از میان برداشتن پیوندهای اقتصادی از سوی غرب عملی زمانبر است. اعضای گروه 7 حتی پس از حمله روسیه به اوکراین دست رد بر سینه پیشنهادهای مطرح شده مبنیبر ممنوعیت تقریبا کامل هر نوع صادرات به روسیه زدند. درعینحال و علیرغم عدم واردات مستقیم نفت از روسیه توسط کشورهای اتحادیه اروپا، حقیقت این است که این کار بهصورت غیرمستقیم انجام میگیرد زیرا این اتحادیه به خرید نفتِ دارای تخفیف از کشورهایی که از تحریم روسیه خودداری کردهاند - ازجمله چین، هند و ترکیه- میپردازد. علیرغم آنچه گفته شد، روند جاری و پیش رو روشن است: غرب در تلاش است تا مفرهای موجود در روند تحریمها را ببندد و روند انتقال خود را به انرژی پاک و سوختهای فسیلی که مبدأیی غیر از روسیه دارند، تسریع نماید.
زدودن ارتباطات موجود با چین دشوارتر خواهد بود؛ البته این دشواری تنها ناشی از گستردگی بیشتر روابط غرب با پکن در مقایسه با مسکو، نیست بلکه از این واقعیت هم ناشی میشود که درباره چگونگی مدیریت روابط با چین اجماع کمتری وجود دارد. واشنگتن پکن را - به تعبیر به کار برده شده در سند راهبرد امنیت ملی 2022 - بهعنوان «تنها رقیب دارای نیت تغییر شکل نظم بینالمللی و همچنین قدرت فزاینده اقتصادی، دیپلماتیک، نظامی و فناوری برای جامه عمل پوشاندن به این نیت» توصیف کرده است، اما دیدگاه بروکسل کمتر واضح است. در سند منتشره در مارس 2019، کمیسیون اروپا، چین را بهعنوان «شریک همکاری» و «شریک گفتوگو» خود تعریف کرد و درعینحال آن را «رقیب اقتصادی» و «رقیب سیستمی» خود نامید. به همین دلیل و بهمنظور برخورداری از یک رویکرد هماهنگتر، رهبران اروپا و آمریکا، صحبت از «زوجزدایی» را تا حد زیادی کنار گذاشته و به «ریسک زدایی» روی آوردهاند. علاوهبر این، مسئولان غربی بهشدت موافق این گزاره هستند که تقلیل وابستگی متقابل با چین در زمینههای اصلی فناوریهای لب مرزی یک ضرورت اقتصادی و امنیتی است. این تلاش در حال حاضر بر حوزههای محاسباتی متمرکز است، اما احتمالا درگذر زمان مشتمل بر سایر حوزهها، ازجمله بیوانفورماتیک و انرژی پاک، نیز خواهد شد.
رشد انسجام غرب چالشی جدی برای چین و روسیه به شمار میرود. مسکو پس از تهاجم خود به اوکراین، گستردهترین تحریمهایی را که از زمان جنگ جهانی دوم علیه یک قدرت بزرگ اقتصادی اعمال شده، تجربه کرده است. این تحریمها سبب شدهاند تا اهرم فشار مسکو بر اروپا بهشدت کاهش یابد: در سال 2021، روسیه 45 درصد گاز و 27 درصد نفت اروپا را تامین میکرد، اما در سهماهه اول سال 2023، این ارقام به ترتیب به 17 و سه درصد کاهش یافته است. همچنین با گذشت زمان، تحریمها همچنین پایگاه صنعت دفاعی روسیه را با محدود کردن توانایی این کشور برای تهیه نیمههادیها تضعیف خواهد نمود. در همین حال، چین با دیپلماسی قاطعانه «گرگ جنگجو» و عدم تمایل خود به محکوم کردن تجاوز روسیه به اوکراین به جایگاه خود در غرب آسیب رسانده است. طرح پکن برای خودکفایی در تولید نیمههادیها همیشه بلندپروازانه بود با شروع اِعمال موانع تجاری غرب که بهطورجدی با شروع کمپین تعرفهای توسط دولت ترامپ در اواسط سال 2018 علیه پکن، اجرای آن دشوارتر شد. کنترلهای چندجانبه صادراتی که ژاپن، هلند و ایالاتمتحده هم با آن موافقت کردند، کار را پیچیدهتر کرده و توانایی چین را برای تسلط بر تکنیکهای پیشرفتهای که برای ساخت تراشههای سه نانومتری و پنج نانومتریِ در لبه نوآوری ضروری هستند، کاهش داده است.
بااینحال، مشخص نیست که فشار اقتصادی غرب بر روسیه و چین درنهایت تا چه اندازه موثر خواهد بود. وزن کلی غرب در اقتصاد جهانی در حال کاهش است. در سال 1993، شش کشور غربی عضو گروه هفت، 50 درصد از تولید ناخالص جهانی را به خود اختصاص داده بودند اما امروز این رقم به 40 درصد کاهش یافته است. اگرچه زوجزدایی روسیه از غرب بهسرعت پیش میرود، اما مسکو فاصله زیادی با تبدیل شدن به یک کشور منزوی در جهان دارد. روسیه در حال تعمیق روابط خود با چین، ایران و عربستان سعودی است و روابط خود در حوزه تسلیحات و انرژی را نیز با هند حفظ کرده است. در جهان درحالتوسعه نیز روسیه با ادعای ناصادقانه خود مبنیبر اینکه افزایش قیمت مواد غذایی و انرژی نتیجه تحریمهای غرب و نه تجاوزهای این کشور، است، مورد توجه قرار گرفته است. درصورت تضعیف ضدحمله نوپای اوکراین، حتی ممکن است اتحاد فراآتلانتیک علیه مسکو از بین برود. بهعلاوه، با توجه به مرکزیت چین در اقتصاد جهانی، منزوی کردن چین بسیار سختتر خواهد بود. تولید ناخالص داخلی چین بیش از 9 برابر روسیه است و پیشبینی میشود که در پنج سال آینده 22.6 درصد از رشد جهانی را به خود اختصاص خواهد داد. علاوهبر این، پکن بزرگترین شریک تجاری بیش از 120 کشور جهان به شمار میرود.
چین و روسیه نیز بهطور فزایندهای رقابت راهبردی با آمریکا را «وجودی» میبینند و بنابراین بهراحتی در برابر فشارهای اقتصادی غرب جا نخواهند زد. ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه مدعی شده است که غرب قصد «تبدیل یک درگیری محلی به مرحلهای از تقابل جهانی» را دارد و هشدار داده که «وجود» روسیه درخطر است. در همین حال، رئیسجمهور چین، شی جین پینگ هم غرب را به مشارکت در «محدود کردن، محاصره و سرکوب همهجانبه چین» متهم کرده است که «چالشهای شدید بیسابقهای» برای توسعه اقتصادی این کشور به همراه داشته است. او همچنین از نهاد امنیت ملی این کشور خواسته است که «برای بدترین حالت و سناریوهای شدید آماده باشند.»
با ادامه افزایش فشار غرب، مسکو و پکن شاید جسورتر نیز شوند. اکنون که روسیه تا حد زیادی از غرب منفک شده است، شاید به این نتیجه برسد که اگر دست به تشدید ویرانی نظامی در اوکراین، راهاندازی کمپینهای مداخلهای تهاجمیتر در انتخابات و انجام حملات سایبری علیه کشورهای عضو ناتو برند، چیزی برای از دست دادن ندارد. پوتین همچنین احتمالا فعالیت روسیه را در کشورهای درحالتوسعه تشدید خواهد کرد؛ مثلا کافی است نگاهی به فعالیت نظامی و اقتصادی در حال گسترش شرکت شبهنظامی واگنر در آفریقای مرکزی بیندازید. تحریمهای غرب ممکن است روسیه را ضعیفتر کند، اما حتی روسیه بهشدت ضعیفشده نیز همچنان منابع و ارتباطات قابلتوجهی خواهد داشت - ازجمله بزرگترین زرادخانه هستهای جهان، ذخایر عظیم انرژی و روابط اقتصادی گسترده با کشورهای غیرغربی - که میتواند با استفاده از آنها بیثباتی ایجاد کند.
ارتباط اقتصادی باقیمانده غرب با چین بسیار بیشتر از روسیه است. بر این اساس، کاهش روابط با پکن بیشتر زمانبر خواهد بود و با توجه به قدرت اقتصادی این کشور احتمالا تاثیرات بیشتری نیز خواهد داشت. تلاش چین برای خوداتکایی مالی بیشتر تاکنون ناموفق بوده است: یوان تنها 2.3 درصد از پرداختهای جهانی در ماه مارس را به خود اختصاص داده است که اساسا نسبت به دو سال قبل تغییری را نشان نمیدهد. اگر دولت چین از بازارهای بازتر سرمایه استقبال نکند، یوآن شانس کمی برای سبقت گرفتن از دلار بهعنوان ارز ذخیره جهانی خواهد داشت. بااینوجود، پکن تلاش خواهد کرد تجارت دوجانبه خود را بیشتر با استفاده از یوآن انجام دهد و همانطور که کریستین لاگارد، رئیس بانک مرکزی اروپا در ماه آوریل اظهار داشت، «جایگاه ارز بینالمللی [برای دلار یا یورو] دیگر نباید مطلق و بدیهی فرض شود.»
در حوزه فناوری، چین معتقد است توسعه زنجیره تامین داخلی نیمههادیها یک ضرورت اساسی است و برای نیل به این هدف، دست به تامین مالی میزند. تنها در سال 2022، دولت تقریبا 1.75 میلیارد دلار یارانه به 190 شرکت داخلی تولیدکننده تراشه ارائه کرده است. چین در کنار طراحی روشهای جدید برای دور زدن کنترلهای صادراتی، در حال گسترش نقش خود بهعنوان تولیدکننده نیمهرساناهای کمتر پیشرفتهای است که در لوازم برقی مصرفی مورد استفاده قرار میگیرند. تخمینهایی وجود دارد که نشان میدهد طی یک دهه، چین میتواند 46 درصد از ظرفیت تولید جهانی تراشههای 50 تا 180 نانومتری را به خود اختصاص دهد.
تنگناهای وخیم
بسیاری از ناظران برجسته غربی - ازجمله هری هریس، فرمانده سابق ارتش ایالاتمتحده آمریکا در منطقه اقیانوس آرام و راس بابیج، مقام ارشد سابق دفاعی و اطلاعاتی استرالیا - بر این باور هستند که رهبران چین ممکن است به دنبال الحاق مجدد تایوان به سرزمین اصلی خود تا سال 2030 باشند. این احتمال یک اتفاق ترسناک است؛ اما اگر دولت چین در بازه زمانی طولانیتری به این کار دست بزند، نتیجه میتواند برای تایوان خطرناکتر باشد، زیرا پکن احتمالا با گذشت زمان توانایی بیشتری برای مقابله با اقدامات تلافیجویانه اقتصادی از سوی غرب خواهد داشت. اما اگر این تهاجم کمی قبل از سال 2049 - زمانی که شی امیدوار است به «جوانسازی مجدد و بزرگ ملت چین» دست یابد- رخ دهد، وضعیت بسیار خطرناکتر خواهد شد زیرا اقتصاد چین در آن زمان احتمالا بزرگترین اقتصاد جهان خواهد بود، وابستگی این کشور به دلار بهطور قابلملاحظهای کاهش خواهد یافت و زنجیره تامین نیمهرساناهای آن هم در برابر غرب مصونیت بیشتری خواهد داشت. در آن سالها، ترس چین از حمله به تایوان کمتر از مقطع فعلی خواهد بود.
استقلال بیشتر چین از غرب میتواند پیامدهایی فراتر از تایوان داشته باشد. مثلا چین ممکن است جرأت پیدا کند تا ادعاهای ارضی خود را در دریای چین شرقی و جنوبی با شدت بیشتری دنبال کند و مرزهای مورد مناقشه خود با هند را مورد مناقشه قرار دهد. افزایش ظرفیت اقتصادی و امنیتی پکن میتواند سبب شود تا این کشور درباره تسلیح آن دسته از دشمنان ایالاتمتحده، ازجمله روسیه که دست به حمله به همسایگان خود میزنند، کمتر تردید کند. بهعلاوه، هرچه چین بیشتر از خود در برابر فشار اقتصادی غرب محافظت کند، جنوب جهانی احتمالا در پذیرش سکوهای فناورانه این کشور، تقویت روابط تجاری دوجانبه و مشارکت در تعهدات ژئواکونومیکی ازجمله طرح کمربند و جاده، احساس راحتی بیشتری خواهد داشت. کشورهای درحالتوسعه، در این شرایط، هم نسبت به چشمانداز رشد پکن و هم نسبت به قدرت مانور خود برای مقابله با تحریمهای ثانویهای که کشورهای غربی ممکن است برای مقابله با چین بر آنها تحمیل کنند، اطمینان بیشتری خواهند داشت.
اما با توجه به اینکه چین با مشکلات اقتصادی بزرگی مواجه است، تضمین چندانی برای نیل به این نتایج وجود ندارد. این کشور در حال تجربه افول جمعیتی است، با رشد اقتصادی کندی دستوپنجه نرم میکند و دموکراسیهای صنعتی پیشرفته جهان نیز بهطور فزایندهای در برابر آن با یکدیگر همسو میشوند. پکن چشمانداز کمی برای دستیابی به موقعیت هژمونی در آسیا دارد؛ چه رسد به اینکه از واشنگتن پیشی بگیرد و نظم تکقطبی جدیدی برقرار کند. اما با توجه به اینکه نفوذ کنونی چین در نظام بینالملل تنها 30 سال پیش تا چه حد غیرمحتمل به نظر میرسید، این فرض که تلاش این کشور برای خوداتکایی بیشتر مالی و فناورانه محکومبه فنا است، خاماندیشی است. درواقع، چین با استفاده از کشورهای ثالث و خدمات رایانش ابری در حال دور زدن کنترلهای صادراتی است که با هدف کند کردن ساخت تراشههای پیشرفته توسط این کشور اعمال شدهاند.
وابستگی متقابل ممکن است ارزش دفاع نداشته باشد، زیرا ازنظر تاریخی نتوانسته است از جنگ جلوگیری کند، اما هیچ پدیده ساختاری نمیتواند از تعارض جلوگیری کند زیرا تصمیم برای آغاز خصومت درنهایت یک تصمیم انسانی است. درعینحال، وابستگی متقابل میتواند با پرهزینهتر کردن تهاجم برای کشورهایی که تصمیم به جنگ دارند، آنها را وادارد تا در برنامههای خود تجدیدنظر کنند. وابستگی متقابل همچنین قادر است تا مشابه تعاملات غرب با چینِ در حال ظهور از اواخر دهه 70 تبدیل سوءظن به تضاد را کند کند. بهعلاوه در شرایط وابستگی، فضایی برای نوعی از همکاری قدرتهای بزرگ ایجاد میشود که امروزه بهطور فزایندهای غیرقابلتصور به نظر میرسد. مثلا، امید به گفتوگوی سهجانبه کنترل تسلیحات شامل چین، روسیه و ایالاتمتحده یک دهه پیش محتمل به نظر میرسید، اما در حال حاضر چنین نیست. بنابراین، این اتفاق نگرانکننده است که مقامات پکن، بروکسل، مسکو و واشنگتن اکنون همگی دیدگاه تاریکی نسبت به وابستگی متقابل دارند. درواقع، شک و تردید آنها بهتنهایی میتواند جهان را پر از اضطراب کند. دیل کوپلند، دانشمند علوم سیاسی، با تکیه بر 40 مطالعه موردی از درگیریهای قدرتهای بزرگ بین سالهای 1790 و 1991، در سال 2014 به این نتیجه رسید که در توضیح وقوع خصومتها، سطح وابستگی متقابل کمتر از انتظارات موجود درباره سیر آتی آن اهمیت دارد. او چنین اظهار داشته است: «اگر رهبران کشورها معتقد باشند فردا یا در آینده نزدیک وابستگی متقابل قطع خواهد شد، فرقی نخواهد داشت که سطح تجارت در گذشته یا حال بالا بوده باشد.» این بدبینی نسبت به آینده است که احتمالا این رهبران را به فکر اقدامات سختگیرانه و حتی دست زدن به جنگ برای حفظ امنیت بلندمدت دولت خود سوق میدهد.
سالهای اولیه دهه 2020 روشن کرده است که حکومتهای استبدادی حتی زمانی که عمیقا در نظم غربی جا افتاده باشند، میتوانند خطرناک باشند اما زمانی که از حداقل همگرایی برخوردار شوند، میتوانند خطرناک باشند. اگر فشار اقتصادی غرب سهوا چین و روسیه را به رقبایی تهاجمیتر تبدیل کند و ظرفیت غرب برای شکل دادن به نظام بینالملل را کاهش دهد، مایه تأسف خواهد بود.
بعید است سیاستگذاران غربی دوباره به سمت پیشنهاد انعقاد قراردادهای تجاری جدید یا تشویق شرکتهای مختلف به ایجاد زنجیرههای تامین مشتمل بر چین و روسیه برگردند، اما با توجه به واقعیتهایی که شرح آن رفت، ایالاتمتحده و اروپا نباید وابستگی متقابل را بهکلی کنار بگذارند. درعوض، آنها باید چگونگی ایجاد یک پیکربندی پایدارتر از وابستگی متقابل را در نظر بگیرند که در آن خود و رقبای راهبردیشان منفعت داشته باشند. غرب باید بااحتیاط و بهصورت تدریجی، اما با دقت، عمل کند و برای افزایش انعطافپذیری زنجیرههای تامین کالاها و فناوریهای حیاتی تلاش کند و درعینحال مبادلات علمی و فناورانهای را که برای حفظ سرزندگی زیست بومآوری آن ضروری است، حفظ کند.
نکته مهمتر از همه این است که غرب باید بپذیرد که چین و روسیه احتمالا باقی خواهند ماند. تاریخ معاصر ممکن است ایالاتمتحده و اروپا را ترغیب کند تا به دنبال کسب یک پیروزی کامل باشند، مشابه پیروزی متفقین بر آلمان و ژاپن در جنگ جهانی دوم یا پیروی واشنگتن بر مسکو در پایان جنگ سرد. اما بعید است که چنین نتیجهای امروز اتفاق بیفتد. بنابراین، چالش درازمدت غرب، مدیریت ریسکهای ناشی از انفکاک و وابستگی متقابل و یادگیری نحوه زندگی با آنها است.