مریم رحمانی خبرنگار: شاید ۵ خرداد ۱۲۸۷ وقتی برای اولینبار در محله دره خرسان شهر مسجدسلیمان ایران، نفت این روغن سیاه از دل زمین فوران کرد کسی جز همانها که بهدنبال استخراجش کیلومترها سفر کرده بودند تصور نمیکرد روزی همین روغن نقش اول را در معادلات سیاسی دولتها ایفا کند و مسئول به کرسی بنشاند و دولت سرکوب کند اما شد. تلاش مداوم و مستمر گروه اکتشاف انگلیسی، بالاخره جواب داده بود و حالا در سال ۱۹۰۸ میلادی برابر ۱۲۸۷ خورشیدی، اولین چاه اکتشافی و قابل بهرهبرداری نفت در منطقه مسجدسلیمان حفر شده بود. سه سال از این تاریخ گذشت و بهرهبرداری از این چاه سال ۱۲۹۰ خورشیدی، با تولید روزانه ۵۰۰ بشکه آغاز شد.
سال ۱۹۰۱ میلادی برابر با ۱۲۸۰ شمسی مظفرالدین شاه امتیاز استخراج و بهرهبرداری از نفت را بهمدت 60 سال در اختیار ویلیام ناکس دارسی قرار داد و اینگونه اختیار و فرمان نفت ایران بهدست بریتانیا افتاد. اکتشافات جواب داد و بریتانیا در مسجد سلیمان به نفت رسید و به این ترتیب داستان نفت در ایران آغاز و فصل جدیدی برای ایران باز شد.
ظهور مصدق در روزهای طراحی پشتپرده آمریکا و انگلیس برای نفت ایران
چهار دهه گذشت. در این مدت اختیار نفت ایران تماما بهدست بریتانیا بود و کشتیهای انگلیسی در طول جنگهای جهانی اول و دوم از نفت ایران پر و راهی آبها میشدند. انگلیس حداکثر استفاده و سود را میبرد و سهم حداقلی چیزی حدود 16 درصد را برای ایران درنظر میگرفت. تا اینکه در ابتدای سال 1330 مصدق در شرایطی ظهور کرد که بحث نفت به چیزی فراتر از نیاز مردم و بهنوعی به مظهر حق ملت تبدیل شده بود. اما بریتانیا که مزه نفت ایران به مذاقش خوش آمده بود حالا دنبال راهی بود تا امتیاز نفت ایران را از دست ندهد و بهنوعی خلع ید این امپراتوری با از دست دادن نفت ایران رقم نخورد.
یرواند آبراهامیان در کتاب «بحران نفت در ایران از ناسیونالیسم تا کودتا» به بررسی اتفاقات سالهای 1332-1330 میپردازد. او در این کتاب به بررسی اسنادی پرداخته که سال 1396 توسط ایالاتمتحده آمریکا از محرمانه بودن خارج و بهطور عمومی منتشر شد. این اسناد که چیزی حدود 1000 صفحه است شامل 375 سند با محتوای مکاتبات و مراسلات بین هیات دولت آمریکا، سازمان سیا و شورای امنیت ملی آمریکا در همان سالهاست. آبراهامیان در این کتاب پرده از این مساله برمیدارد که غرب (آمریکا- بریتانیا) به حل مناقشه نفت فکر نمیکردند و تنها به فکر حفظ منافع خود بود. بریتانیا در این زمینه به پیشنهاد آمریکا تنها بهصورت ظاهری قصد پذیرش قرارداد ملیشدن صنعت نفت ایران را داشت اما بهلحاظ محتوایی میخواست با توسل به اصطلاحات و عبارات، میزان مدیریت و کنترل خود را در این زمینه حفظ کند. اما دیگر ملی شدن نفت از طرف مردم بهعنوان یک خواست ملی مطرح و اسم رمز جنبشی شده بود که با روی کار آمدن مصدق کلید میخورد. مصدق ابتدای سال 1330 از طرف نمایندگان مجلس شانزدهم بهعنوان نخستوزیر انتخاب شد. حالا مصدق نقش اول ماجرایی شده بود که پیش از این حرف و سخنی از آن بین مردم که نه، حتی بین مسئولان هم محلی نداشت.
نویسنده کتاب درخصوص اهمیت صنعت ملی کردن نفت در آن سالها مینویسد: «در سال 1330 ملی کردن صنعت نفت تصویر قریبالوقوعی تلقی میشد که میتوانست به شکل قابل ملاحظهای قدرت اقتصادی را از جهان توسعهیافته به سوی کشورهای درحال توسعه سوق دهد و به همین جهت بریتانیا مدام تاکید داشت که نباید اجازه گسترش این رویه را در سایر کشورها بدهد.»
آمریکا بازیگر پنهان تصمیمگیری درباره نفت ایران
نویسنده در کتاب «بحران نفت در ایران از ناسیونالیسم تا کودتا» نقطه آغاز و فصل اول را روی زمان ورود مداخلات آمریکا در امور داخلی ایران میگذارد و این شائبه که نقطه ورود دخالت آمریکا در امور داخلی ایران مربوط به کودتای 28 مرداد میشود را رد کرده و اشاره میکند که بیشترین میزان مداخله آمریکا در امور داخلی ایران در سه بزنگاه «جریان ملی شدن نفت»، «خیزش معروف 30 تیر» و واقعه اسفند 1331 بوده که سرآغاز این دخالتها هم مربوط به جریان ملی شدن صنعت نفت ایران بوده است.
اردیبهشت 1330 مصدق برخلاف خواست شاه نخستوزیر شد. او پشتوانه مردمی خوبی داشت و سم فال، مستشار سفارت بریتانیا در ایران دراینباره مینویسد: «مصدق وقتی بهقدرت رسید که مردم دوستش داشتند.» شاه هم دقیقا و به همین دلیل نمیخواست که مستقیم رودرروی مصدق قرار بگیرد و معتقد بود او از همان راهی که آمده باید برگردد یعنی برکناری از طریق مجلس. شاه در نیمهشهریور بهواسطه ارنست پرون، دوست دوران کودکیاش که همواره همراه او و درواقع فرستاده شخصی شاه حساب میشد، برای کنسولگری بریتانیا مینویسد که گرچه تمایل زیادی به برکناری مصدق دارد اما نگران پیامدهای آن است. هندرسون سفیر وقت آمریکا در ایران هم در همین رابطه به سازمان سیا اطمینان میدهد که طرحی درخصوص برکناری مصدق در مجلس در جریان است.»
نفت ایران در آن زمان توسط یک شرکت بریتانیایی-ایرانی مدیریت میشد اما مصدق میخواست بهطور کلی دست بیگانگان را از نفت ایران کوتاه کند. آبراهامیان مینویسد: «آمریکا حداکثر تلاش خود را برای ترغیب مصدق به پذیرش راهحل ملی شدن بدون دست گرفتن حق نظارت و اختیارات عملی، انجام داد و کوشید تا پیچیدگیهای ظریف بازار بینالمللی را به او آموزش دهد، اما مصدق از غرق شدن در چنین پیچیدگی امتناع کرد و همین موضوع باعث شد تا بریتانیا و آمریکا از همسو شدن مصدق با خودشان ناامید شوند و به همین جهت هم صفاتی همچون زن صفت، خود بزرگبین، عوامفریب و... را به مصدق نسبت دادند.»
سال ۱۳۳۰ هنگامی که مصدق از کاخسفید دیدن میکرد، مشاوران هری ترومن، رئیسجمهور آمریکا به او پیشنهاد دادند که با مصدق درباره نفت سخنی نگوید و بحث را بهسمت صحبت درمورد «خطر کمونیسم بینالمللی» بکشاند. آمریکاییها که پیشنهاد خودشان برای حلمساله نفت ایران را سخاوتمندانه میدانستند، امتناع مصدق از پذیرش این پیشنهاد را درک نمیکردند و آن را نامعقول میدانستند. آنها که ابتدا روی گزینه مذاکره و گفتوگو تاکید داشتند، وقتی فهمیدند که آبی از مصدق گرم نمیشود، جلسهای تشکیل دادند و به بررسی گزینههای جایگزین او پرداختند؛ گزینههایی که قاعدتا در راستای اهداف بریتانیا و آمریکا حرکت کنند.
درحالیکه چیزی حدود یکسال و چند ماه از تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت ایران میگذشت، مصدق که از فعالیتهای پشتصحنه قوام آگاه بود، عدمموافقت شاه با تصدی وزارت جنگ را اعلام عمومی کرد و فردای آن روز قیام ۳۰ تیر 1331 رخ داد، قیامی که موفق نبود و با حمایت مردم از مصدق در خیابانها منجر به شکست شد و وزارتخارجه آمریکا هم اینگونه تحلیل کرد که بعد از انجام قیام 30 تیر، شاه بین مردم بیاعتبار و در مقابل پایگاه مصدق بین مردم مستحکمتر شده بود.
بعد از آنکه هندرسون در قیام تیرماه ناکام مانده بود، طرح غائله ۹ اسفند را برنامهریزی کرد و تلاش کرد به بهانه خروج شاه، اراذل و اوباش و چاقوکشها را بهسمت خانه نخستوزیر راهی کند، اما در این اتفاق هم کامروا نشد. بعد از این دو شکست سنگین، حالا دیگر هندرسون به این نتیجه رسیده بود که تا وقتی مصدق بر سر قدرت بماند، هیچ امیدی برای حلوفصل مشکلات نفت وجود ندارد پس باید نسخه مصدق را با کودتا درهم بپیچد. این موضوع را سندی افشا میکند که یرواند آبراهامیان در کتاب از آن نام برده و در این خصوص نوشته است: «چند مدت بعد سازمان اطلاعات آمریکا- سیا فاش کرد که بعد از غائله اسفند ۱۳۳۱ یک افسر ارشد ایرانی که نامش در اسناد محفوظ است، درباره احتمال وقوع یک کودتای نظامی سخن به میان آورد.»
خطر کمونیست یا نفت؛ مساله کدام بود؟
کمونیسمهراسی درواقع یک بهانه بود همانطورکه تاریخنگاری به نام راجر لوئیس در این باره مینویسد: «کودتا در آن دوره، نجات کشور از کمونیسم بود.» همچنین مارک گازیوروفسکی، استاد آمریکایی گروه علوم سیاسی دانشگاه ایالتی لوئیزیانا هم نظری مشابه در این باره دارد. اما آبراهامیان در مقابل این نظریهها میگوید: «بررسی اسناد داخلی حاکی از نگرانی عمیق و پایدار مبتنیبر به خطر افتادن کسبوکار بینالمللی شرکتهای آمریکایی بعد از ملی شدن نفت است. در دهه ۱۳۳۰ ملی کردن صنعت نفت درحال جابهجایی قدرت اقتصادی در دنیا بود و میتوانست درواقع ضربه آخر باشد.»
نویسنده در همین بخش به بررسی پیشنهاد بانک جهانی به مصدق میپردازد و در این باره مینویسد: «برخی ناسیونالیستها بر این نظر بودند که مصدق با نپذیرفتن سازش معقول، مرتکب خطا شده و همچنین بررسی اسناد نشان میدهد پیشنهاد بانک جهانی هم سخاوتمندانه نبوده بلکه در راستای تامین منافع بریتانیا و آمریکا بوده است. اللهیار صالح وزیر کشور کابینه مصدق بهطور خصوصی برای سفیر بریتانیا مینویسد که مصدق هرگز با چنین پیشنهادی موافقت نمیکند. برخی در این زمینه میگویند اگر مصدق این پیشنهاد را میپذیرفت و کودتایی هم صورت نمیگرفت، احتمالا تاریخ بهسمت دیگری میرفت.»
آبراهامیان مینویسد بریتانیاییها قصد داشتند در ماجرای پیشنهاد بانک جهانی غرامت را آنقدر سنگین تعیین کنند تا بهنوعی مانع عملی شدن ملی شدن نفت شوند.
البته در این کتاب به نقل از یک مامور MI6 آمده که «هدف برکناری مصدق بود، فارغ از امضا یا عدمامضا موافقتنامه». پرداخت غرامت موضوع مراودات طولانی مصدق و هندرسون در بهمن ۱۳۳۱ بود. روایتهای دیگری نیز در همین زمینه به بازگویی این ادعا میپردازد که مصدق بهطور کلی از پرداخت غرامت به طرف انگلیسی امتناع میکرد.
برکناری مصدق از همان راهی که آمده بود
شاه از همان روزهای اول روی کار آمدن مصدق، نظرش بر کنار گذاشتن او از همان راهی بود که آمده بود و آن هم راه مجلس بود. انتخابات مجلس هفدهم با علاقه زیاد سفارتخانههای بریتانیا و آمریکا صورت گرفت. دونالد ویلبر، کارشناس سازمان سیا در ایران در این زمینه در گزارشش مینویسد که «هدف اصلی این ورود، برکناری مصدق از طریق فرآیند پارلمانی بوده است.»
انتخابات پایان گرفت و طبق بررسی مفصل سیا آنطورکه در اسناد منتشر شده آمده است ۳۰ نماینده از ۷۹ نماینده از هواداران ثابت مصدق راهی مجلس شده بودند. براساس بررسیهای سیا ۴۲ رای در مجلس میتوانست موجب برکناری مصدق شود اما برآورد MI6 میگفت برای رسیدن به این هدف باید رای ۲۰ نماینده دیگر را هم در اختیار داشته باشند. این یعنی مخالفان مصدق از نتیجه انتخابات راضی نبودند.
آبراهامیان در مورد نحوه مواجهه مصدق با انتخابات مجلس مینویسد: «هنگامی که مشخص شد فعالیتهای مجلس تقریبا به توقف کامل رسیده مصدق از نمایندگان خواست تا کنارهگیری کنند و البته این عمل موجب انحلال مجلس هفدهم و راهی برای انتخابات مجلس بعد شد.» مصدق در ۵ مرداد در یک پیام رادیویی با ملت ایران سخن گفت و خواستار برگزاری همهپرسی ملی برای انحلال مجلس و تشکیل مجلس جدید شد. نویسنده این عمل مصدق را نشانهای پوپولیستی میخواند و مینویسد: «مصدق مشروطهخواهی سرسخت در اکثر دوران زندگیاش بوده که در آن برهه از زندگیاش به پوپولیسم متوسل شده بود، البته رگههایی از این عنصر پیشتر هم در برخی کارهای او دیده میشود.»
داستان کودتا در یک قاب
آبراهامیان در ادامه شرایط سال 1332-1331 را اینگونه توصیف میکند که در آن دوران دیگر همه بر این نظر بودند که کودتا تنها راهحل این بحران است. تصمیم برای کودتا زمانی گرفته شد که دولت ترومن بارها برای استفاده از ابزارهای سیاسی برای جایگزینی مصدق تلاش کرد و با شکست روبهرو شد. به عبارت دیگر کودتا حاصل سیاستهایی بود که دوره ترومن پیش از روی کار آمدن کابینه آیزنهاور آغاز شده بود.
اشاعه پروپاگاندای گسترده سیاه و خاکستری علیه مصدق البته بهصورت غیرعلنی، یکی از طرحهایی بود که جهت زمینهسازی کودتا از طرف ویلبر نماینده سازمان سیا در ایران و از طریق تزریق منابع مالی به شبکه مطبوعات و رابطهای سیاسی و مذهبی طراحی شده بود.
همچنین نویسنده در بخش دیگری از این کتاب، از ابعاد دیگری از کودتا پردهبرداری کرده که طی آن دولت آمریکا یک جنگ روانی شدید را در دستورکار خود قرار داده بود تا ایرانیان را نسبت به ادامه مذاکرات ناامید کند. اعزام مخفیانه یک فرستاده پرنفوذ به ایران برای متقاعد ساختن و تحت فشار قراردادن شاه برای مشارکت در کودتا، تئوری دیگر آمریکاییها برای کودتا در ایران بود. مهمترین قسمت طرح ایجاد کودتا هم به آمادهسازی برنامه دقیق اقدامات برای اردشیر زاهدی، وزیر خارجه و آخرین سفیر ایران در ایالاتمتحدهآمریکا در دوره محمدرضا پهلوی بود. کودتای ۲۵ مرداد هم شکست خورد و روزولت، رئیسجمهور سابق ایالاتمتحدهآمریکا در این باره مینویسد: «بعد از شکست کودتای 25 مرداد، جلسهای با عنوان «شورای جنگ» تشکیل شد و عملیاتی کردن برنامههای ۲۸ مرداد در این جلسه کلید خورد.» هندرسون که ۱۱ هفته از تهران دور بود به تهران آمد و به دیدار مصدق رفت. او گزارش کاملی از این دیدار برای واشنگتن ارسال میکند. آفتاب ۲۸ مرداد طلوع میکند و مصدق از مردم میخواهد از خیابانها دور بمانند، اما اوایل صبح عدهای اراذل اوباش و چاقوکش در میدان ترهبار دورهم جمع میشوند. آنها مسلح به باتونهای سنگین و چماقهای بلند بودند. ازجمله این افراد شعبانبیمخ بود که زمان ماجرای اسفند در زندان به سر میبرد و حالا امروز از زندان آزاد شده بود. آبراهامیان شمار مردم در عصر ۲۸ مرداد را حداکثر سه هزار نفر مینویسد. آفتاب روز ۲۸ مرداد بهسمت غروب کردن میرفت که رادیو تهران البته بدون استفاده از واژه کودتا اعلام کرد نخستوزیری به زاهدی سپرده شد.
خبرنگار نیویورکتایمز در گزارشش درمورد وقایع آن روز مینویسد: «۲۸ مرداد روز نبرد نظامی دوونیم ساعته بین تانکها و توپهای ۷۵ میلیمتری در اطراف خانه وزیر بود. روزولت هم در این زمینه گزارشی تنظیم میکند و عوامل موفقیت این کودتا را در محرمانه ماندن آن و در دسترس بودن منابع مالی عنوان میکند. مصدق سقوط کرد و طرح کودتای ۲۸ مرداد مطابق نقشه پیش رفته بود و حالا آمریکا و بریتانیا که تا همین اواخر هم سعی در پنهان کردن نقش خود در ماجراها داشتند از طریق موافقتنامه کنسرسیوم دوباره فرمان نفت ایران را بهدست گرفتند و مدیریت واقعی این روغن سیاه دستنخورده و همچنان در اختیار بریتانیا و آمریکا باقی ماند.»