سیدهآزاده امامی، خبرنگار:هفته پیش در خبری خواندم که مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اظهار داشته بنا دارند ظرف دو سه سال «شهر جهانی کودک» را «چیزی شبیه دیزنیلند» ایجاد کنند، البته با «شرایط و ویژگیهای زیستبوم ایرانی- اسلامی»!
در میان خیل جماعتی که به بازه زمانی بیان شده توسط آقای مدیر خرده و حتی سخره گرفتند که چین با آنهمه دبدبه و کبکبه هفت سال زمان گذاشت تا پروژهای شبیه دیزنیلند را به سرانجام برساند، شما چطور میخواهید دو سهساله تمامش کنید، من اما در اندیشه این قیاس هولناک بودم که چگونه ممکن است مدیر مجموعهای که بهصراحت نامش متولی امر «پرورش فکری کودکان و نوجوانان» این سرزمین است، آن اندازه از نمادهای بیگانه و فلسفه وجودی آنها بیاطلاع باشد که الگو و رویایش برای ساخت به قول خودش شهر جهانی کودک در امالقرای جهان اسلام آنهم ذیل دولت انقلابی چیزی شبیه دیزنیلند باشد!
این آقای مدیر اساسا میداند «دیزنیلند» چیست و به چه منظور ساخته شده؟ از مولفههای هویتی آن خبر دارد؟ از کمپانی «والت دیزنی» که معمار و مالک این سرزمین است چیزی شنیده؟ هیچ میداند دیزنیلند را ساختهاند تا کوچک و بزرگ و پیر و جوان به هنگام حضور در آن و در سایه همجواری با شخصیتهای کارتونی والت دیزنی فقط خوش بگذرانند و غرق در شادی و لذت باشند بیآنکه حواسشان به زمین و زمان باشد؟ و آیا ایشان میداند این یعنی «غفلت»؟ هیچ میداند ذات دیزنیلند «غفلت» و «فراموشی» است و غفلت، درونمایه تمدن غرب و مصداق اعلای آن یعنی «زندگی آمریکایی» است؟ هیچ میداند پدیدههای شاخص ینگهدنیا با تکتک سلولها و با خشتخشت بنایشان «سبک زندگی آمریکایی» را فریاد میکنند؟ و دهها سوال مشابه دیگر...
اگر آقای مدیر به همه موارد فوق اذعان و اشراف دارند، پس الگوبرداریشان از دیزنیلند چه توجیهی دارد؟ اگر هم بیاطلاعند که فاجعه است!
شاید وی در توجیه توصیف سوالبرانگیزش متوسل به تبصرهای شود که در ادامه آن را بیان داشته، یعنی گرچه مدنظرشان این بوده که چیزی شبیه دیزنیلند در ایران بسازند، اما با این شرط که ویژگیهای آن متناسب با زیستبوم ایرانی- اسلامی باشد. این دیگر عذر بدتر از گناه است! یک پارادوکس مضحک از جنس تمام تناقضهایی که طی سالهای متمادی به سبب ناآگاهی مسئولان بر این ملک و ملت تحمیل شده است؛ اگر شهر جهانی کودک مورد نظر ایشان بخواهد متناسب با مولفههای هویتی و تمدنی ما باشد که دیگر دیزنیلند نیست و اگر بناست دیزنیلند باشد که با این مولفهها جمع نمیشود! ایشان با کدامیک از مولفههای فرهنگ ایرانی- اسلامی میخواهد میهمانان شهر جهانی کودک را چنان غرق در عیش و عشرت کند که زمین و زمان از یادشان برود؟ با کدامیک از مولفههای فرهنگ ایرانی- اسلامی میخواهد غفلت را به روح و ذهن کودک ایرانی تزریق کند؟ اگر چنین قصدی ندارد پس اشارهاش به دیزنیلند بهمثابه الگو برای چنین مجموعهای چه وجهی دارد؟ و اگر نمیداند ذات و ماهیت و فلسفه دیزنیلند چیست پس دلیل ذکر این نام چیست؟ آیا به قول معروف تنها برای کلاس گذاشتن است که بله، ما هم خبر داریم مجموعهای تفریحی به نام دیزنیلند در آن سر دنیا وجود دارد و...؟! و آیا این اشاره بدون اطلاع از شاخصههای هویتی یک نماد وهن مسئولی در چنان جایگاهی نیست؟
ژان بودریار، فیلسوف پساساختارگرای معاصر در توصیف دیزنیلند میگوید: «دیزنیلند نمونه کامل انواع وانمودههای پیچیده است... . همهجا نمایی عینی از آمریکا ترسیم میشود، حتی در ریختشناسی افراد و توده مردم. در اینجا کلیه ارزشها بهصورتی مینیاتوری و کارتونی و در حالتی مومیاییشده و توأم با آرامش ستایش میشوند. بر این اساس امکان تحلیل ایدئولوژیک دیزنیلند فراهم میآید: چکیده روش زندگی آمریکایی، مدیحهای برای ارزشهای آمریکایی، جابهجایی آرمانی واقعیتی متناقض. بیشک چنین است. اما همه اینها چیز دیگری را پنهان میکنند و این طراحی «ایدئولوژیک» خود پوششی برای وانمودهای از نوع سوم است: دیزنیلند برای این به وجود آمده تا «واقعیتها»ی کشور و این امر را پنهان سازد که آمریکای «واقعی» همان دیزنیلند است.»
حال با این اوصاف چگونه میتوان دیزنیلندی ساخت که همسو و همبسته با مولفههای هویتی و فرهنگی ما باشد؟ این رویکرد ادامه همان درد دیرینه و معضل مزمنی است که متعاقب آشنایی ایرانیان با غرب مدرن و شیفتگی برخی از ایشان در برابر مظاهر تمدنی غرب بر ما عارض شد و متاسفانه حتی انقلاب اسلامی هم نتوانست آن را چاره کند؛ و آن این تصور بیاساس بود که میتوان با افزودن پسوند «ایرانی» یا «اسلامی» به ساختارها، پدیدهها و مفاهیم ذاتا غربی، آنها را از آن خود کرد و تعارض ذاتی آنها را با شاخصهای هویتی و فرهنگی خودمان زدود. غافل از آنکه نتیجه چنین نگاهی گرفتار شدن در دام تعارضهای بیپایان فرهنگی و برآمدن نسلی فاقد هویت اصیل است که به هر تکانهای فرومیریزد و بهراحتی میتواند دستمایه سوءاستفادهها واقع شود. ماحصل این خیال باطل بود که در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 برخی مدیران ناآگاه خارج رفته افاضه فرمودند میخواهند ایران را تبدیل به «ژاپن اسلامی» کنند! همانها که سید شهیدان اهل قلم، نگاه التقاطیشان را بارها و بارها تخطئه کرد و خطاب به آنها گفت «پروسترویکای اسلامی وجود ندارد.» بلی! من هم خوب میدانم این مقاله را شهید در نقد فلان جمله بهمان مجله هنری نوشته بود، اما چنانکه خود آن بزرگوار هم تصریح میکند مساله «عدمامکان جمع میان مولفههای ذاتی انقلاب اسلامی با شاخصهای تمدنی غرب است.» ضمن اینکه نباید از نظر دور داشت که مظاهر مادی و فیزیکی تمدن غرب درواقع عینیتیافته شاخصههای فکری و اندیشگانی آن تمدن هستند و بستگی وثیقی به درونمایههای آن تمدن دارند. چیزی که تذکر به آن جانمایه کلام آوینی است و همه تلاش او برحذر داشتن نخبگان از این خلط التقاطی بود که میتوان محصولات دنیای غرب را با افزودن پسوند اسلامی به خدمت خود درآورد، حال چه این محصولات ناظر به حوزه فکر و فلسفه و فرهنگ باشند، چه مظاهر مادی و نمودهای فیزیکال آن.
اما همان اندازه که ایده تبدیل ایران به ژاپن اسلامی مضحک و پارادوکسیکال بود، رویای ایجاد دیزنیلند ایرانی نیز چنین است. اساسا صرف نام بردن از یک نماد خاص آمریکایی بهمثابه الگو برای هر مکان و مجموعهای برای کودکان در سرزمینی که اساس درگیریاش با آمریکا بهعنوان رأس نظام سلطه، ناظر به اصول و آرمانها و مبانی تمدنی است، نشان از ناآگاهی و بیاطلاعی مسئول مربوطه از این حقیقت دارد که نمادهای خاص غربی بهویژه آمریکایی تجسم تام و تمام رویای آمریکایی و سبک زندگی آمریکاییاند. مهمترین وظیفه مجموعه ذیل مدیریت این مسئول تربیت و تجهیز کودکان و نوجوانان در برابر هجمه همهجانبهای است که دنیای غرب بهویژه آمریکا علیه فرزندان این سرزمین تدارک دیده، و این میسر نیست مگر بهواسطه اشراف متصدیان امر بر مولفههای خاص تمدنی فرهنگ مهاجم.
شماره ۳۹۳۷ |
صفحه ۱۲ |
فرهنگ و هنر
دانلود این صفحه
چرا ایده «دیزنیلند ایرانی» مضحک است؟