میلاد جلیل زاده، خبرنگار گروه فرهنگ:داستان توقیف و سانسور فیلم در سینمای ایران برای خودش تاریخچهای قطور دارد و تبهای مختلف اجتماعی، عرف هر دوره، سیاستهای هر دولت و هر حکومت و مناسبات مختلفی که بین هنرمندان و حاکمیت در هر دوره وجود داشته روی این روند تاثیرگذار بودهاند. چه بسیار فیلمهایی که در یک دوره توقیف شدند و در دورهای دیگر شاید به فاصله چند سال از موضع همان جریانی که توقیفشان کرده بود مورد تحسین قرار گرفتند. «مارمولک» کمال تبریزی را به یاد داریم که در دوره خودش توقیف شد اما پس از سالها به دلیل نوع پرداختش به مسائل جامعه روحانیت، مورد تحسین قرار گرفت یا «به رنگ ارغوان» را از خاطر نبردهایم که وزیر اطلاعات مستقیما ورود کرد و باعث توقیفش شد و بعد از ۵ سال همان فیلم را به فجر آوردند، جایزهباران کردند و بعد بارها و بارها از تلویزیون پخش شد. از این مثالهای عجیب، فراوان میتوان آورد و در مقابل مواردی را میتوان مورد اشاره قرار داد که بعضی از فیلمها کاملا از چهارچوب و قواعد ممیزی بیرون زده و منتشر شدهاند. یکی از بحرانهایی که فیلمهای توقیفی برای وزارت ارشاد و سازمان سینمایی ایجاد میکنند، قهرمانسازی از تولیدکنندگانشان است. بهطور پیشفرض در ذهن خیلی از مخاطبان چنین نقش بسته که هر فیلمی اگر توقیف شد، لابد با جسارت و شهامت حرفی را زده که حق است و چیزی را نمایش داده که واقعیتی کتمانشده به حساب میآید. از آن سو فیلمسازان هم عمدتا فکر میکنند هر فیلمی که ساختند، اگر تجاری است، بالای ۳ تا ۵ میلیون مخاطب دارد و اگر هنری یا اجتماعی است اثری دورانساز خواهد بود که بر بلندترین سکوی افتخار در تاریخ هنر جهان میایستد. حالا اگر بیایند و فیلمشان را توقیف کنند به هر دلیلی، درست یا غلط، باعث خواهد شد فیلمساز در توهم خود به سر ببرد و فکر کند موفقترین فیلم تاریخ سینمای ایران در نطفه خفه شده است.
از عجایب عصر جدید توقیف فیلم
یکی از راههایی که معمولا برای برونرفت از این وضعیت مورد توجه قرار میگیرد وارد کردن «اصلاحیه» به فیلمهاست. وقتی فیلمی را میتوان با چند اصلاحیه روانه اکران کرد چرا باید کاملا در توقیف بماند؟ البته کم پیش نمیآید که موارد اصلاحی هم محل چالش فیلمسازان با مسئولان سینمایی بشوند اما به هرحال وجود اصلاحیه را همه بیشتر از نبود آن میپسندند چراکه اگر نباشد ممکن است کلا فیلم به محاق توقیف برود.
تمام این چالشهای مربوط به توقیف و ممیزی و راهحلهای برخورد با آنها را تا به حال شناختهایم و آزمودهایم؛ اما اخیرا مواردی پیشآمده که بهطور کل جدید هستند و چون سابقه برخورد با آنها وجود ندارد، طریقه مواجهه هم گنگ و نامعلوم مانده است. در حوادثی که پس از ۲۵ شهریور سال گذشته رخ داد و کشور را در آشوب و غوغا فرو برد جوی در جامعه ایجاد شد که بسیاری از افراد را به اتخاذ مواضع تند، عصبی و عمدتا شتابزده واداشت. وقتی چند ماه از آن رخدادها گذشت و توهم سقوط نظام به دیوار سخت واقعیت خورد، شهروندان عادی، بیآنکه نسبت به مواضع قبلیشان اعلام برائت کنند یا حتی به اشتباهات محاسباتیشان معترف شوند با شیب ملایمی از مواضع قبلی فرود آمدند و به زندگی معمولی برگشتند. برای افراد مشهور اما کار به این سادگی پیش نرفت. مواضع آنها و رفتارهایشان بهراحتی فراموششدنی نبود چون خودشان هم نسبت به بقیه افراد جامعه آدمهای معروفتری بودند و در شبکههای اجتماعی، مقابل چشم دنبالکنندگان میلیونی این مواضع را اعلام کرده بودند. مشکل جدیدی که بحث توقیف و ممیزی در سینمای ایران با آن سر و کار پیدا کرد، از همین جا آغاز شد.
وقتی با اصلاحیه هم کار درست نمیشود
تعداد قابلتوجهی از فیلمها بودند که هیچ مشکلی نداشتند جز اعلام موضع بازیگران یا کارگردان آنها در فضای خارج از فیلم. دیگر اینجا با اصلاحیه هم نمیشد مشکل را حل کرد. حتی آثاری را در این میان میتوان سراغ گرفت که محتوای بسیار مناسبی داشتند و خود وزارت ارشاد بهعنوان الگویی فرهنگی در فیلمسازی میتوانست به باقی فیلمسازان توصیهشان کند یا برای جاانداختن بعضی گزارههای آموزشی و تربیتی، میشد برای تماشایش تسهیلاتی مدنظر قرار داد تا آن فیلم توسط مردم بیشتر دیده شود. اما چه میشد کرد وقتی یکی از بازیگران فیلم در یک مراسم ختم کشف حجاب کرده و عکسهایش در چند رسانه و در فضای مجازی دستگردان شدهاند و همین حساسیتهای فرضی که معلوم هم نیست چقدر است و تاثیری دارد یا ندارد را مدنظر سیاستگذاران سینمایی قرار میدهد و باعث میشود درمورد نمایش فیلم عصا به دست و محتاط شوند؟ تهیهکننده فیلم میتواند به مدیران سازمان سینمایی بگوید که کارش را کاملا طبق قواعد و استانداردها انجام داده و در ضمن زمانی که با فلان بازیگر کار میکرد، او نه کشف حجاب کرده بود، نه موضعی گرفته بود که لبههای تند سیاسی داشته باشد. آن تهیهکننده حتی پرونده پروانه نمایشی که از ارشاد گرفته را زیر بغل زده و با خودش به سازمان سینمایی میآورد. چه میتوان به او گفت و چه توجیهی برای عدم نمایش فیلمش میتوان تراشید؟
میدانیم که سینمای ما بیشتر از سینمای هر کشور دیگری بازیگرسالار است و مثل هالیوود نمیشود با بازیگری که با اظهارنظرهایش بیرون از جهان فیلم برای پروژه مشکلاتی ایجاد کرده برخورد کرد. چند سال پیش که شارون استون، هنرپیشه هالیوودی به کن رفته بود و در جو آنجا قرار گرفت و اظهارنظر حقوق بشری بیربط به خودش راجعبه چین از او منتشر شد از سوی چینیها اعلام شد که دیگر نمایش هر فیلمی با بازی استون در چین ممنوع است. برخلاف فرانسویها که سینمای تجاری پررونقی ندارند و دوسوم فروش در داخل مرزهای خودشان هم متعلق به هالیوودیهاست، محصولات سینمای آمریکا صادراتی است و شدیدا به بازار چین وابستگی دارد. همین باعث شد صاحبان کمپانیهای بزرگ به سمت قطع همکاری با شارون استون بروند. استون هم رسما به غلط کردن افتاد و از چینیها عذرخواهی کرد اما به این راحتیها بخشیده نشد. از این دست موارد را در سینمای آمریکا و سینمای سایر کشورها بسیار فراوان میتوان سراغ گرفت اما بازیگر ایرانی به دلایل مختلفی که شرح جداگانهای میطلبد، سلطنت مطلقهای در سینما دارد و حتی میتواند تهیهکننده را به حمله مجازی هوادارانش تهدید کند.
در موج اخیری که خیلی از افراد جامعه ایران، ازجمله بسیاری از مشاهیر و هنرمندان را دچار توهم و خطای محاسباتی راجعبه آینده سیاسی کشور کرد، بازیگران بسیاری به میدان آمدند و اظهارات یا رفتارهای ساختارشکنانهای از خودشان بروز دادند، حتی اگر حاکمیت از این پس چشم بر همه این خطاها ببندد و بیاینکه اظهار ندامت این افراد را بخواهد، اجازه بدهد به کارشان ادامه دهند. خود سینما دیگر خیلی سخت به اینها اعتماد خواهد کرد. دشوار میشود باور کرد که یک تهیهکننده رسمی، کسی که میخواهد در داخل ایران فیلم بسازد و نمایش بدهد، از این به بعد حاضر باشد با کسی مثل ترانه علیدوستی کار کند. او حتی در جاهایی که پیش از این وعده داده بود با اعلام مواضع سیاسیاش کل یک پروژه را به خطر نیندازد، بعدها به وعدهاش عمل نکرد و حالا که بسیار غیرقابل اعتمادتر از قبل شده، فقط ممکن است بتواند با پروژههایی همکاری کند که زیرزمینی هستند، بودجهشان از خارج میآید و برای قاچاق به آن سوی مرزها و نمایش در همانجا تهیه میشوند. خیلی از بازیگران دیگر را هم میتوان سراغ گرفت که وضعیتی اینچنین پیدا کردهاند.
راهحلی برای خروج از بنبست
تمام مواردی که تا اینجا به آنان اشاره شد، ما را به یک جمعبندی ذیل سه مورد میرسانند.
۱- اولین و شاید مهمترین نکته این است که تهیهکننده یا کارگردان قانونمدار، نباید پاسوز رفتارهای سیاسی یک هنرپیشه شوند. هر عضوی از اهالی سینما باید بداند که اگر به قوانین کشور پایبند باشد و اصول آن را رعایت کند، در مواقع مقتضی مجریان قانون هم او را تنها نمیگذارند. بهعبارتی قانونمداری باید پناهگاه ذهنی افراد باشد و به آن اعتماد کنند. همانطور که جرائم قانونی افراد را شرطی میکند که بدانند اگر خطایی ازشان سر زد باید بهایی بپردازند، از آنسو هم باید همه شرطی شوند و بدانند که اگر طبق قانون رفتار کردند، به مشکلاتی برنخواهند خورد که از ناحیهای غیرقابل محاسبه بر سرشان نازل شده است. همین حالا هم اگر تهیهکنندگان یا کارگردانهای چند فیلمی که رفتارهای ناهنجار بازیگرانشان کل پروژه را در هالهای از ابهام فرو برده، تضمینی بابت سرنوشت اثرشان پیدا نکنند، تبدیل میشوند به تجربهای تلخ دربرابر دیدگان باقی سینماگران که نشان میدهند در پیروی از قانون منفعتی نیست و نمیتوان اعتمادی به آن کرد.
۲- سینمای ایران از ناحیه بازیگرسالاری صدمات زیادی خورده که مشکلات پیشآمده برای بعضی از فیلمها در اتفاقات اخیر، تنها یک نمونه آن است. این وضعیت باید مهار شود. اینکه تهیهکنندگان و سایر عوامل سینما احتمالا از این به بعد به بسیاری از بازیگران موجود اعتماد نخواهند کرد، میتواند باعث شود نسل جدیدی از هنرپیشهها وارد صحنه شوند. از سال ۱۴۰۰ به این سو با ورود نسل جدیدی از فیلمسازان که خروجی گردونه مافیایی سینمای ایران هم نبودند، مواجه شدیم و حالا این اتفاق میتواند درمورد بازیگران هم بیفتد و نسل جدیدی از بازیگران به سینمای ایران وارد شوند. آن بخشی از جریان اکران سینمای ایران که اجازه نمیداد هیچ فیلمی بدون حضور چهرههای معروف در گیشه موفق شود و الگویی غیر از کلیشههای مشخص تجاری را جا بیندازد، برای نابود نشدن سینما در پیچ مهم کنونی، باید از این سیاست دست بردارد. سینماگران هم باید با ورودیهای جدید طور دیگری برخورد کنند و اجازه ندهند نسل جدید چهرههای مشهور هم مثل قبلیها تا جایی پیش بروند که از کنترل و مهار خارج شوند. تدوین و تنظیم قراردادهایی بین بازیگران و تهیهکننده میتواند تضمینکننده آینده نمایش فیلمها باشد.
۳- یکبار برای همیشه باید تکلیفمان را با مواردی که رفتارهای یک هنرپیشه یا کارگردان، پس از تولید فیلم، روی سرنوشت کلی فیلمش تاثیر میگذارد، روشن کنیم. مثلا چرا فیلمهای ارزشمندی از قبیل «میم مثل مادر» یا «به نام پدر» به این دلیل که گلشیفته فراهانی در آنها بازی کرده بود، طی تمام این سالها نباید از تلویزیون پخش میشدند؟ این درست شبیه آن است که سرود ماندگار و خاطرهساز «ای شهید» که هر سال در دهه فجر بارها از تلویزیون پخش میشود، به این دلیل که خوانندهاش پس از مدتی به جمع خوانندگان لسآنجلسی پیوست، از فهرست نمادهای دهه فجر حذف شود یا مثلا قانون اساسی را به این دلیل که بعضی از تدوینگرانش بعدا به جرگه ضدانقلاب درآمدند یا مشخص شد جاسوس هستند و حتی اعدام شدند، دیگر محترم نشماریم. این مسائل را گاهی خود ما برای خودمان میسازیم، نه اینکه اهمیت واقعی و ذاتی داشته باشند و به این شکل برای خودمان مشکلاتی دستوپا میکنیم. میتوان بهراحتی از این مسائل عبور کرد و گنجینه تاریخ سینمای ایران را به رفتار سیاسی چند هنرپیشه و کارگردان که پس از تولید آن فیلم رخ داده، ربط نداد.