فاطمه بریمانی ورندی-سیدجواد نقوی، خبرنگار:در نیمه دوم قرن هجدهم با مکتب فکری رمانتیسم مواجه هستیم که طی این ایده، سیاستمداران سعی بر آن داشتند که با بهرهگیری از عواطف و احساسات نسبت به گذشته و تاریخ، نوعی مشروعیت ایدئولوژیک برای حکومت و پیوندی میان اعضای جامعه ایجاد کنند. اما ما در ایران برای اجرایی کردن و پیادهسازی ایده ناسیونالیسم رمانتیسم دچار نوعی افراطگرایی هستیم. تجربه دوران پهلوی و بهکارگیری مفاهیم اسطورهای و توجه به تاریخ در دوران رضا پهلوی نمونه استفاده از ظرفیتهای رمانتیسم تاریخی در ایران بوده است اما متاسفانه در همان هم با نوعی افراطگرایی مواجه شدیم؛ چراکه در اغلب موارد بهرهگیری از نمادهای عینی درخصوص ایجاد روحیه ناسیونالیستی نوعی تنگنظری بوده و نهایتا هم با نوعی شکست مواجه خواهد شد. البته ممکن است ما در پی اینکه به دنبال استقرار نوعی ایده ناسیونالیسمرمانیسم هستیم به جهت تعریف نادرستی که از این ایده داریم دچار نوعی خطا شده و به جای آنکه بهرهمندی از عواطف و احساسات برایمان در وضعیت بحران و آشفتگی مقبولیت و مشروعیت سیاسی ایجاد کند، برعکس عمل کرده و با طلایی نشان دادن دوران تاریخی و از دست دادن نمادهای اسطورهای ما را در وضعیتی بحرانیتر قرار دهد. درخصوص این ایده با عبدالرضا نواصری، پژوهشگر حوزه تاریخ ایران گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید.
ابتدا تعریفی از رمانتیک شدن ارائه دهید. آیا اساسا امر رمانتیک در مقابل ایدهآلیسم قرار دارد یا خیر؟
جنبش و مکتب فکری رمانتیسم که در نیمه دوم قرن هجدهم پدیدار شد اصولا در مقابل ارزشهای عصر روشنگری، اصول فکری انقلاب فرانسه و حقوق بشر شکل گرفت. خاستگاه اولیه این جنبش ابتدا در سرزمین آلمان بین سالهای ۱۷۹۸ تا ۱۸۰۲ در شهر ینا ایالت تورینگن بود. مکتب فکری رمانتیک با اهمیت دادن به احساسات و عواطف در شناخت پدیدهها و جهان پیرامون بر آن بود که روح و دریافت شاعرانه را به تمام حوزههای انسانی همانند دین، تاریخ، فلسفه طبیعت، ادبیات و سیاست تسری دهد. لذا بیشترین نمود آن را در شعر، هنر و ادبیات که رمانتیکها آنها را تجلی روح قومی یا ملی میدانستند، مشاهده میکنیم. رمانتیکها در مقابل عقلگرایی، فردگرایی، علمگرایی و ارزشهای حقوق بشری نهضت روشنگری از احساسات و عواطف شاعرانه، ذهنگرایی، ارادهگرایی، تاریخگرایی و بازگشت به طبیعت دفاع میکردند. رمانتیکها علیرغم تاثیرات مثبتی که در حوزه شعر، هنر و ادبیات داشتند اما بهدلیل تقدیس از تاریخ و گذشته و تلقی آن به مثابه عصر طلایی و همچنین اهمیت دادن به اسطوره و بر کشیدن نقش آنها بهعنوان عاملی جهت زایش و یگانگی ملت و تفسیر اسطوره بهمعنای کمال و فرجام اندیشههای فلسفی به باروری اندیشههای نظامهای توتالیتر کمک کردهاند. ایدهآل و روحانی کردن گذشته و نشاندن بار عاطفی و احساسی بر آن جهت کسب مشروعیت ایدئولوژیک و شکل دادن آینده براساس گذشته در نظامهای تمامیتخواه محصول نگاه رمانتیکها به تاریخ و گذشته است. درصورتیکه متفکران عصر روشنگری به آن علت به تاریخ و گذشته مینگریستند که ضمن درسآموزی از آن میخواستند خود را مهیای آینده و جامعه انسانی بهتری کنند. همچنین در رمانتیسم آلمانی با مقدس شمردن فداکاری در راه خاک و خون و مرگ شجاعانه در راه ارزشهای قومی و ابداع مفهوم روح قومی یا ملی که تجلی آن را در زبان، تاریخ، ارزشهای سنتی، نژاد و فرهنگ میدانست، ناسیونالیسم آلمانی روایتی قومی- فرهنگی پیدا کرد. از همین منظر پیامبران اولیه ناسیونالیسم آلمانی همانند یوهان گوتفرید هردر و گوتلیب فیشته دریچه ورود به ملت و روح ملی آلمانی را از منظر زبان و تاریخ تعریف کردند که بعدها این ناسیونالیسم زبانی در مسیر شکلگیری خود علاوهبر مولفههای قومی- فرهنگی مفهوم نژاد را به روایت و درک خود از مقوله ملت اضافه کرد. از سویی ایدهآلیسم آلمانی با متفکرانی همانند فیشته با دمیدن روح میهنپرستی و شهادت در راه میهن از طریق سخنرانیهایی با عنوان خطابههایی برای ملت آلمان و شلینگ با تقدیس اسطوره و باور به اینکه ملت با اساطیر خود پا به عرصه هستی مینهد و هگل با اسطوره دولت و روح ملی و شلگل با معنا بخشی به واژه آریایی ضمن تاثیرگذاری بر مکتب رمانتیسم در تلفیق با مضامینی همانند ارادهگرایی، جمعگرایی افراطی، نژادگرایی و یهودیستیزی بستر مناسبی جهت رشد ایدئولوژی ناسیونال- سوسیالیست شد. بهطوریکه هیتلر در کتاب نبرد من به ستایش از ایدهآلیسم آلمانی میپردازد.
- معتقدید ناسیونالیسم در کشور ما دچار رمانتیکگرایی شده است، توضیح میدهید رمانتیک شدن ناسیونالیسم چه معنایی دارد؟
گفتمان ناسیونالیسم رمانتیک یکی از روایتهای اصلی در مفهوم ملت و هویت ملی در کنار دیگر گفتمانهای ناسیونالیستی همانند گفتمان ناسیونالیسم مدنی، ناسیونالیسم شیعی اسلام ایرانی و ناسیونالیسم ایرانشهری در جامعه ایرانی است. اما ناسیونالیسم رمانتیک بهدلیل نقش ایدئولوژیک آن در فرآیند تشکیل دولت- ملت مدرن در دوره پهلوی اول و دوم و مشروعیت بخشیدن به نظام شاهنشاهی پهلوی و برخورداری از حمایت ساختار قدرت در ترویج آن توانست خود را بهعنوان تنها روایت مسلط از ناسیونالیسم ایرانی به جامعه تحمیل کند. این روایت از ناسیونالیسم که متاثر از ناسیونالیسم رمانتیک آلمانی است و ابتدا در میان برخی از منورالفکران دوره مشروطه و سرآمدان فکری و سیاسی دوره پهلوی اول معروف به حلقه برلین شکل گرفت، درکی قومی-فرهنگی از مفهوم ملت و هویت ملی ایرانی ارائه میکرد. این مفهوم از ملت بر مولفههای عینی همچون زبان، تقدیس گذشته و ساختن عصر طلایی از ایران باستان، نژاد آریایی، مذهب (تقدیس دین زرتشت و تلقی مذهب تشیع به مثابه اسلام ایرانی)، معرفی عرب و ترک بهعنوان «دیگری» ایرانیان و اسلامستیزی استوار بود. این روایت از ناسیونالیسم در مقابل ناسیونالیسم مدرنی که مفهومی سیاسی از ملت براساس حقوق شهروندی، تابعیت و سرزمینی ارائه میکند قرار دارد. همچنین بهدلیل تحدید مفهوم ملت در مولفههای عینی خصلتی طردکننده، دیگرستیز و نابردبار داشته و در تضاد با مدرنیته سیاسی است. تشکیل دولت- ملت مدرن که از طریق قرارداد اجتماعی با شهروندان آزاد و برابر خود رابطهای سیاسی دارد با روایت قومی- فرهنگی از مفهوم ملت امکانپذیر نیست. اصولا در مدرنیته سیاسی که مبتنیبر روایت سیاسی از ملت براساس حقوق شهروندی است عناصر قومی و فرهنگی از فضای سیاسی به بیرون منتقل میشوند و تنها در جامعه مدنی به آنها امکان زیست داده میشود.
اساسا آیا هر روایتی از ناسیونالیسم که روایتگر شکل رمانتیکی باشد مثل دوره پهلوی به ایدئولوژی افراطی بدل خواهد شد؟
ناسیونالیسم رمانتیک بهدلیل ابتنای مفهوم ملت بر عناصر عینی همانند زبان، تاریخ، فرهنگ، دین و در نسخههای افراطی آن مانند ایدئولوژی ناسیونال - سوسیالیست نازیسم که نژاد نقش اصلی را در تعیین ملیت دارد، خصلتی طردکننده، غیرمداراگرایانه و دیگرستیز خواهد داشت. براساس این مولفهها بسیاری از مردم یک جامعه که دارای تنوع زبانی، قومی و دینی هستند در دایره تنگ هویتی که توسط ناسیونالیسم رمانتیک ترسیم شده است، جای نمیگیرند و به بیرون پرتاب شده و مورد تبعیض و نژادپرستی سیستماتیک قرار میگیرند. البته امروزه ناسیونالیستهای راست افراطی بهدلیل غیرانسانی و غیرعلمی و مفتضح بودن مفهوم نژاد برخلاف گذشته نه بر بستر نژادگرایی خونبنیاد بلکه بر بستر عناصر فرهنگی همانند زبان، تاریخ، فرهنگ و بومیگرایی جهت تبعیض و چیدمان سلسله مراتبی گروهها در جامعه بهرهبرداری میکند. درواقع هر گونه تحدید مفهوم هویت ملی براساس عناصر عینی ضمن تنگ کردن ورود دریچه ملیت بخشهای بزرگی از مردم یک جامعه را به مطرودان و نادیدهانگاشتگانی تبدیل میکند که هویت آنها بهرسمیت شناخته نشده و کرامت انسانی آنها هم مورد احترام هویت مسلط قرار نخواهد گرفت.
شما اساسا معتقدید تاریخنگاری ناسیونالیسم رمانتیک در کشور ما همیشه به دنبال آن بوده است تا به جای توجه به تاریخ نوعی گذشتهگرایی اسطورهای را جایگزین کند. آیا بالاخره این اسطوره در ساحت نظم اجتماعی افقهای فرهنگی هیچ استفادهای نخواهد داشت؟
ناسیونالیسم رمانتیک مستلزم بسط و تفصیل گذشته و مشاطهگری در تاریخ است. بازتفسیر گذشته بر اساس اهداف سیاسی و ایدئولوژیک و گزینش، حذف و برجستهسازی رویدادهای تاریخی از ویژگیهای نگاه ناسیونالیستهای رمانتیک به مقوله تاریخنگاری است. گذشته در این روایت از ناسیونالیسم فینفسه هدفی برای ازلی انگاشتن ملت، ساختن عصرهای طلایی و بازنمایی مجدد اسطورهها میباشد. ناسیونالیسم رمانتیک بهجای آنکه رو به آینده داشته باشد در صدد است که آینده را براساس گذشته شکل دهد. همچنین ناسیونالیسم رمانتیک با تقدیس و ستایش از اسطوره و احضار آن در حیات سیاسی و اجتماعی ضمن ایجاد شور و حرکت در تودهها، اسطوره را به نیرویی ویرانگر در نظامهای توتالیتر تبدیل میکند. از دیدگاه ارنست کاسیرر در مواقعی که حکومت و جامعه دچار بحران و مشروعیت است و مقبولیت نظام سیاسی تضعیف شده است و نیروهای عقلانی، اخلاقی و هنری یک فرهنگ توان خود را از دست داده باشند اسطورهها ظهور و حیاتی دوباره مییابند. به دلیل حاکم بودن احساس، عاطفه و ذهنیت متوهمانه و غیرعقلانی بر تفکر اسطورهای که جهان را به مقدس و نامقدس، دوست و دشمن، خودی و غیرخودی تقسیم میکند، این ویژگیهای تفکر اسطورهای در حکومتهای تمامیتخواه محملی مناسب جهت اعمال تبعیض سیستماتیک، خشونتورزی، پاکسازی قومی و نژادپرستی نسبت به «دیگری» است. فاشیسم، نازیسم و جنبشهای بنیادگرای اسلامی همانند داعش مظهری از بازگشت اسطوره در دنیای مدرن و بهرهبرداری از نیروی ویرانگر آن در جهان سیاست هستند.
وقتی به بحث ناسیونالیسم ایرانی دوره پهلوی توجه میکنیم، اعتقاد به گذشته طلایی یک برساخت ویژه است. حال پرسش این است که چطور بعد از گذشت ۴۰ و اندی سال هنوز هم چنین باورهایی در سطح اجتماعی و حتی برخی از رجل سیاسی و اجتماعی وجود دارد؟
جوامعی که اکنون شایستگی به لحاظ توسعه پایدار ندارند و خود را از مدار پیشرفت و ترقی و شاخصهای توسعهیافتگی در سطح جهانی عقب میبینند و آینده خویش را ناروشن مینگرند و ساختار سیاسی ناتوان از تغییرات اجتماعی و سیاسی است، جهت فراموشی دردها، شکستها و تسلی روحی و ذهنی خود به گذشته پناه برده و سعی میکنند آن را در ذهن و روان خود با تصویری شکوهمند و با عظمت بازآفرینی کنند. سفر به زمان در شکل اهمیت دادن به نوستالژی و گذشتهگرایی و همچنین سفر به درون در شکل گسترش تفکرات عرفانی و خودتخریبی پاسخ بخشهای بزرگی از جامعه در مأیوس شدن از ایجاد تغییرات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است. همچنین مردم با بازآفرینی گذشته که نزد آنان پرشکوه جلوه میکند، از آن برای نقد اکنونِ ناشایست خویش و اعتراض به عملکرد ساختار سیاسی استفاده میکنند. ناسیونالیسم رمانتیک در شرایطی که جامعه دچار بحرانهای متعدد آشفتگی، خستگی و ناامیدی است ظهور پیدا میکند. این ناسیونالیسم واپسین پناهگاه ملتهای تحقیرشده و شکست خورده است. نیروهای عقلانی و روشنفکران مسئول جامعه نباید اجازه دهند که سراب گذشتهگرایی وهمانگیز با سوار شدن بر موج احساسات و عواطف جمعی، جامعه را به سمت دورنماهای دهشتناک سوق دهد. مای ایرانی قبل از اینکه به گذشته وهمانگیز نیاز داشته باشد، جهت ساختن دولت - ملت مدرن نیازمند سرنوشت مشترک، منافع مشترک، آینده مشترک و عبور از دالانهای تاریک گذشته است.
ارتباطات ناسیونالیسم رمانتیک در کشور ما با استبداد چگونه است؟ آیا میتوان ادعا کرد این برساخت در غایت خود استبداد و دیکتاتوری را سفیدشویی میکند؟
ناسیونالیسم رمانتیک که درکی قومی - فرهنگی از مفهوم ملت دارد در تقابل با مدرنیته سیاسی است. بهطوریکه اکثر گرایشهای آن ضمن مخالفت با دموکراسی، ارزشهای لیبرال، پلورالیسم، جامعه مدنی و آزادی رسانهها از استقرار نظامهای توتالیتر و اقتدارگرا در جوامع خود طرفداری میکنند. دموکراسی برای آنان تا پیش از به قدرت رسیدن، پلکانی است که از آن به سوی قدرت بالا میروند و پس از تسخیر قدرت سیاسی به تخریب بنیانهای آن مشغول میشوند. در بهترین حالت درک آنها از دموکراسی معادل پوپولیسم است و در نسخههای قرن بیستویکمی راست افراطی ناسیونالیستی همانند ویکتور اوربان در مجارستان نظام اقتدارگرای خود را «دموکراسی غیرلیبرال» تعریف میکند. نسل اول رمانتیکهای ایرانی که خود را در چهار انجمن کاوه، فرنگستان، ایرانشهر و آینده متشکل کرده بودند درمان عقبماندگی جامعه ایرانی و حرکت آن به سمت تجدد و پیشرفت را در استقرار «استبداد منور» و یا «دیکتاتوری صالح» میدیدند. آنها تحتتاثیر پیشرفت و صنعتی شدن ایتالیا و آلمان در سایه فاشیسم و نازیسم، برپایی نظامی تمامیتخواه را نسخه شفابخش رفع عقبماندگی ایران میدانستند. امروزه هم ناسیونالیستهای رمانتیک ایرانی در قالب گفتمان ایرانشهری، اسلام ایرانی و نوسلطنتطلبان سکولار مسیر رسیدن جامعه ایرانی به سمت توسعه، رشد اقتصادی و مدرنیزاسیون را در استقرار نظامی اقتدارگرا بدون توجه به مدرنیته سیاسی میدانند.
آیا صرفا عقبافتادگی ما از دوره قاجار باعث شده است از منظر ذهنی جامعه ایران این شکل ناسیونالیسم رمانتیک را به مثابه راهی برای فرار قلمداد کند؟
اندیشمندان و سرآمدان فکری و سیاسی دوره مشروطیت رفع عقبماندگی جامعه ایران و حرکت به سمت تجدد را در ایجاد نظم دولت- ملت مدرن و استقرار دولت ملی و تبدیل مردم از رعیت به شهروند میدانستند. ایدئولوژی ناسیونالیسم در اوایل قرن نوزدهم در اروپا که جنبشی مدرن تلقی میشد و توانسته بود به کمک بورژوازی، نظامهای فئودالی را از بین ببرد و مردم را از حالت رعیت به شهروندانی آزاد و برابر در مقابل قانون تبدیل کند و حقاللهی حاکمان را تبدیل حق حاکمیت مردم نماید، الگویی بود که روشنفکران مشروطه بر اساس آن میخواستند ضمن ایجاد دولت ملی، فرآیند ملتسازی را در راستای نظم دولت - ملت مدرن شکلدهی کنند. روایت اولیه آنها از مفهوم ملت درکی سیاسی و مبتنی بر حقوق شهروندی، تابعیت و سرزمینی بود، اما به دلیل عدم توفیق دولتهای پارلمانی برآمده از مشروطیت در ایجاد تحولات مثبت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، روایت ناسیونالیستی روشنفکرانی که در حلقه معروف به برلنیها همانند کاظمزاده، ایرانشهر، تقیزاده، محمد قزوینی، رضازادهشفق و... حضور داشتند و تحت تأثیر ناسیونالیسم رمانتیک آلمانی بودند به عنوان روایت مسلط از ناسیونالیسم ایرانی خود را تثبیت کرد. همچنین تفکرات شرقشناسانی همانند گوبینو، مکتب آذرکیوانیان پارسیان هند، اسطوره برتری نژاد آریایی نازیسم و آشنایی متفکران ایرانی برای اولین بار از طریق کشفیات باستانشناسی و تاریخنگاری غربی در ترویج و سیطره روح رمانتیک بر ناسیونالیسم ایرانی مؤثر بوده است.
ناسیونالیسم رمانتیک چگونه باعث شکلگیری خودشیگفتی جمعی و فردی میشود؟
ناسیونالیستهای رمانتیک با تقدیس و ستایش از گذشته تاریخی و باستانی و ترسیم «عصر طلایی» و برتر دانستن فرهنگ، نژاد و زبان ملتهای خویش نسبت به سایر ملتها به حس خودشیفتگی و خودبرترپنداری ملتها دامن میزنند. بهطور مثال بسیاری از ناسیونالیستهای ایرانی بر این باورند که کشورهای منطقه باید تاریخ و فرهنگ خود را ذیل فرهنگ ایران تعریف کنند یا اینکه بر این ادعا هستند که ما به لحاظ جغرافیایی در منطقه خاورمیانه از بد حادثه قرار داریم و از جنبه فکر، فرهنگ و تمدن به این منطقه تعلق نداریم.
آیا ساختن هر نوع (ما) بهمثابه جمعی یعنی شکلی از مای جمعی یک عمل رمانتیک در عرصه حکمرانی است؟
از آنجاییکه پروژه دولت - ملت مدرن که اساس آن مبتنیبر قرارداد اجتماعی بین شهروندان آزاد و برابر و دولت ملی است، در ایران هنوز تکمیل نشده لذا جامعه ایرانی جهت تکوین فرآیند نظم دولت - ملت مدرن و رسیدن به دموکراسی و توسعه پایدار نیازمند داشتن هویت ملی فراگیر است، زیرا لازمه ابتنای نهادهای دموکراتیک داشتن حس ملی یا هویت ملی فراگیری است که بتواند تمام ایرانیان را علیرغم تنوع قومی، زبانی و دینی زیر چتر هویتی خود جای دهد. در دنیایی که هنوز امر سیاستورزی در صحنه جهانی از طریق نظم دولت - ملت صورت میپذیرد و مقوله «ملت» کماکان بالاترین حس همبستگی جمعی است، ایجاد «مای» جمعی ایرانی یا به تعبیری دیگر هویت ملی فراگیر ایرانی از ضروریات شرایط فعلی جامعه ایرانی است. این هویت ملی فراگیر صرفا با ناسیونالیسمی که بنیاد آن براساس حقوق شهروندی، حقوق بنیاد و دموکراتیک باشد قابل دستیابی است.
چرا ناسیونالیسم رمانتیک نیاز به «دیگری» دارد؟
ایدئولوژی ناسیونالیسم در جهت دستیابی به هویت ملی که مهمترین هویت اجتماعی است از طریق تقسیم جهان به «ما» و «آنها» تمایز و تفاوت «مای» جمعی را با «دیگری» به تصویر میکشد. اما در ناسیونالیسم رمانتیک که بستر رویش روایتهای افراطی از ناسیونالیسم است هویت ملی از طریق تقابل و دشمنی با «دیگری» تعریف میشود. دیگری به مثابه «بز بلاگردانی» است که مسئول تمام مشکلات و شکستهای تاریخی جامعه شناخته میشود و لذا با انسانیتزدایی، اهریمنسازی و بیگانهسازی از «دیگری» او را مستحق خشونتورزی، تبعیض، نادیدهانگاشتن و طرد میدانند. درصورتیکه «دیگری» بنا به گفته امانوئل لویناس، فیلسوف فرانسوی بخشی از وجود ما است یا به تعبیری «دیگری» منی است در موقعیت دیگر و لذا میتوان با او وارد گفتوگو، تعامل، دادوستد فرهنگی و فهم مشترک شد. باید پذیرفت در دنیای مدرن هویت امر ثابتی نیست بلکه هویت پدیدهای متغیر و درحال شدن است. انسانها میتوانند هویتهای متعددی داشته باشند در عین حالی که میتوانند به هویت ملی خود هم ملتزم باشند.
تفاوت دیگر در ناسیونالیسم رمانتیک با دیگر اشکال ناسیونالیسم چیست؟
از ابتدای ظهور ایدئولوژی ناسیونالیسم در عصر مدرنیسم دو دریافت از مفهوم ملت وجود داشته است. روایتی که از مفهوم ملت درکی قومی - فرهنگی دارد که بنیان ناسیونالیسم رمانتیک آلمانی بر این نوع روایت از ملت استوار شده است. روایت دیگر دریافتی سیاسی از مفهوم ملت عرضه میکند که ناسیونالیسم مدنی حقوق بنیاد محصول این نگاه به مفهوم ملت است. برخی از اندیشمندانی که در حوزه ناسیونالیسم نظریهپردازی کردهاند این دو دریافت را به روایت شرقی و غربی از مفهوم ملت و ناسیونالیسم تقسیمبندی میکنند. در روایت قومی - فرهنگی یا شرقی مفهوم ملت براساس عناصر طبیعی و تاریخی همچون زبان، تاریخ، دین، فرهنگ و قومیت استوار میشود. در این مفهوم از ملت، ملیت با افراد زاده میشود و ملت محصول طبیعت و تاریخ دانسته میشود و نه انتخاب ناشی از اراده آزاد و خواست افراد و ملت است که به آنها هستی و هویت میبخشد. این درک از مفهوم ملت با سیطره ایدئولوژی ناسیونال – سوسیالیسمنازیسم با کمرنگ کردن عناصر فرهنگی مفهوم ملت عنصر «نژاد» و «خاک و خون» را بهعنوان بنیاد و هویت ملت تعریف کرد. این روایت از مفهوم ملت خصلتی طردکننده، نابردبار، دیگرستیز و روحی توتالیتر دارد. به همین دلیل این نوع ناسیونالیسم ایدئولوژی اصلی نظامهای تمامیتخواه و جنبشهای راست افراطی است. روایت دوم که برداشتی سیاسی از مفهوم ملت دارد مبنای ملیت را براساس حقوق شهروندی و اراده و خواست آزاد شهروندان برابر صرف نظر از تفاوتهای قومی، زبانی، دینی، جنسیتی و طبقاتی قرار میدهد. این روایت حقوق بنیاد از مفهوم ملت که به ناسیونالیسم مدنی یا غربی شناخته میشود خصلتی دموکراتیک، پلورالیستی و حقوقبشری دارد. لازم به ذکر است تمام پروژههای ناسیونالیستی در لحظههای اولیه تکوین فرآیند ملتسازی و دولتسازی خویش با خشونت همراه بودهاند. به همین دلیل اندیشمندی مانند ارنست رنان بر این باور بود که یکی از عوامل شکلگیری ملت «فراموشی تاریخی» است. با رفتن به سمت مشترکات انسانی، گسترش نهادهای حقوقی فراملی، تاکید بر مفهوم حقوقبنیاد از «ملت» که مبتنیبر حقوق شهروندی است، به رسمیت شناختن و احترام به کرامت انسانی افراد و دیگرپذیری میتوان خطر هیولای ناسیونالیسم با روایت رمانتیک و افراطی را در جوامع کاهش داد.
نقش زبان در شکلگیری ناسیونالیسم رمانتیک چیست؟
هردر و فیشته بهعنوان اولین پیامبران ناسیونالیسم رمانتیک آلمانی زبان و فرهنگ را تجلی روح ملی و قومی میدانستند و دریچه ورود به ملیت را از طریق زبان تعریف میکردند. همچنین فیشته زبان را وجه دیگر ویژگی نژادی انسانها به شمار آورد و با برتری دانستن زبان آلمانی نسبت به سایر زبانها خواستار آن بود که واژههای بیگانه از زبان آلمانی طرد و خلوص زبانی همانند خلوص نژادی مورد توجه قرار گیرد. رمانتیکها با نشاندن بار عاطفی و احساسی بر زبان آن را تبدیل به جنگافزار هویتی میکنند و از این نکته غافل هستند که یک زبان بهمثابه وسیلهای جهت ارتباط و تفکر در دادوستد با زبانهای دیگر توانا و خلاق میشود.
آیا هرگونه دفاع از زبان خاصی در هر کشور نوعی دفاع از ناسیونالیسم رمانتیک است یا تفاوتهایی دارد؟
اصولا زبان هر قوم و ملتی از ویژگیهای فرهنگی آنان بهشمار میرود. از آنجاییکه در اکثر دولت-ملتهای مدرن ترکیب جمعیتی بهلحاظ زبانی، قومی و دینی ناهمگون است و همانطور که خلوص نژادی وهمانگیز است به همان نسبت خلوص زبانی هم وهمی آشکار به شمار میرود؛ از این منظر احترام به زبانها در واحدهای سیاسی ملی از ضروریات زندگی صلحآمیز پنداشته میشود. آنچه که مذموم است تبدیل زبان به ابزاری جهت هدفهای سیاسی و هویتی با خصلتی طردکننده است و اینکه به بهانه همگنسازی فرهنگی ضمن از بین بردن منظومههای زبانی مختلف که گنجینه فرهنگی هر ملتی محسوب میشوند فرهنگ و زبان مشخصی را به یک ملت تحمیل کنیم.
آیا نقد اینگونه، مثل نقد شما به زبان، باعث نمیشود نوعی امر ملی و هویت ملی زیر سوال رود؟ و آیا اصولا طرح چنین بحثهایی نوعی عبور از دولت و ملتها نیست؟
از آنجاییکه هویت ملی سرشتی سیاسی دارد و در دولت-ملت مدرن رابطه شهروندان با دولت ملی سیاسی است و این رابطه نمیتواند قومی، زبانی و دینی باشد، لذا مفهوم ملت و هویت ملی باید بر مبنای حقوق بنیاد و شهروندمحوری استوار شود. از سویی دیگر هر دولت-ملت مدرن که ترکیب جمعیتی آن بهلحاظ زبانی دارای تنوع و ناهمگونی است نیاز به یک زبان میانجی، ارتباطی و معیار دارد که به عنوان زبان ملی بتواند این وظیفه را بهدوش بکشد. اصولا با ظهور دولت ملی به عنوان محصول ناسیونالیسم و عصر مدرنیسم ضرورت برکشیدن یک زبان در جایگاه زبان ملی جهت تسریع در شکلگیری فرآیند ملتسازی از اهمیت بسزایی برخوردار گردید.
آنچه که امروزه در دولتهای ملی مدرن میباید بدان توجه شود افزایش ظرفیت پذیرش کثرتگرایی فرهنگی جامعه و حفظ سایر منظومههای زبانی در کنار زبان ملی است. همچنین دولتهای ملی اگر گرفتار ناسیونالیسم زبانی شوند بهقول اریک هابسبام، اندیشمند سیاسی امکان غلتیدن به نژادپرستی را دارند. نشاندن بار احساسی، هویتی، سیاسی و ایدئولوژیک بر زبان ملی میتواند آن را تبدیل به مولفهای طردکننده و عاملی جهت تنگ ساختن دریچه ورود به ملیت برای سایر گروههای زبانی، قومی و دینی در یک جامعه سازد.
به لحاظ فرهنگی چگونه ناسیونالیسم رمانتیک هنوز هم قدرت دارد؟ یعنی در فرهنگ عامه حرفهای شبه رمانتیک وسیع است.
همانطور که در بخشهای پیشین اشاره کردم ناسیونالیسم رمانتیک در جوامعی که دارای بحرانهای متعدد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هستند و نهادهای اجرایی به دلیل فرسودگی، فساد سیستماتیک و ناکارآمدی به همراه ساختار قدرت سیاسی قادر به حل مشکلات نمیباشند و از انجام تغییرات در جهت کارآمدی و بهبودی سیستم خودداری میکنند امکان ظهور پیدا میکند. همچنین رمانتیکها با ترساندن مردم از آینده و بهرهبرداری از ناامیدی، خستگی، سرخوردگی و بیاعتمادی مردم نسبت به ساختار سیاسی و از سویی وعده حل سریع بحرانها از سوی گفتمان پوپولیستی آنها گفتمان هویتی خود را به عنوان هژمونی به جامعه معرفی میکنند. امروزه هم مشاهده میکنیم که راست افراطی پوپولیستی در صحنه سیاست جهانی با بهرهگیری از ترساندن مردم از مهاجران، رشد اسلامگرایی در اروپا و ادعای بهخطر افتادن هویت ملی و فرهنگ ملی به همراه بهرهبرداری از تضعیف حقوق اجتماعی و اقتصادی مردم در اثر سیاستهای اقتصادی نئولیبرالیسم توانسته ضمن کسب رأی طبقه متوسط، کارگران و گروههای نادیدهانگاشتهشده بسیاری از سنگرهای قدرت سیاسی را در کشورهای اروپا، آمریکا و سایر نقاط جهان فتح کند. از سویی دیگر ساختن نوستالژی نسبت به گذشته که از آن به مثابه عصر طلایی یاد میشود و تقسیم جامعه بین «دوستان» و «دشمنان» یا «مردم» و «نخبگان فاسد» در جذب مردم مأیوس و ناراضی از اکنون خویش به گفتمان راست افراطی ناسیونالیستی موثر میباشد.
اساسا میتوان چنین تصور کرد در هر مکانی امر سیاسی و سیاست افول کرده است، ظهور ناسیونالیسم رمانتیک جدی خواهد بود؟
برآمدن راست افراطی ناسیونالیستی در اروپا و سایر نقاط جهان پیامد به قهقرا رفتن نهادهای لیبرال دموکراسی و وجود بحران در دموکراسیهای پارلمانی است. اجرای سیاستهای اقتصادی نئولیبرالیسم منجر به تخریب و تضعیف نهادهایی گردیده که حقوق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مردم را تضمین میکردند و ضمن افزایش نابرابری، گسترش فقر و به حاشیه پرتاب کردن بخشهایی از مردم باعث ایجاد احساس بیپناهی، ترس از آینده و بدبینی به ساختارهای سیاسی موجود نزد مردم آسیبدیده از اجرای این سیاستها شده است، که همین امر سبب رشد راست افراطی ناسیونالیستی در جوامع شده است. همچنین به ستوه آمدن مردم از نظم تحمیلی طبقه حاکم که انحصار قدرت، ثروت، مالکیت، آموزش و فرهنگ را در اختیار دارد، مسیر را برای گسترش گفتمان پوپولیستی راست افراطی هموار ساخته است.
چرا ناسیونالیسم رمانتیک بیش از آنکه دیگری خود را غرب در نظر بگیرد، دیگری مثل اعراب را همیشه دیگری قلمداد کرده است؟
شکستهای متعدد ایران در جنگ با روسیه و تحمیل قراردادهایی مانند گلستان و ترکمنچای، دخالتهای سیاسی و نظامی انگلستان در حکومتهای قاجار و آشنایی منورالفکران ایرانی با تجدد غربی و نهضت تنظیمات در امپراتوری عثمانی بسیاری از سرآمدان فکری و سیاسی آن روز جامعه ایران را به کنکاش در علل عقبماندگی جامعه ایرانی مشغول ساخت. بخشی از این منورالفکران با سادهسازی حوادث تاریخی و رهایی از بهعهده گرفتن مسئولیت عقبماندگی تاریخی جامعه ایرانی و زیر تاثیر تفکر ضداسلام و عرب مستشرقانی مانند کنت گوبینو، ارنست رنان و ادوارد براون حمله عربهای مسلمان و ورود اسلام را به عنوان علل عقبماندگی تاریخی ایران معرفی کردهاند. منورالفکرانی همانند میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی در ترویج این دیدگاه که مبتنی بر اسلامستیزی و عربستیزی هیستریک بود نسبت به بقیه منورالفکران پیشگام و راسختر بودند. این نحله از منورالفکران با ساختن تصویری رمانتیک، اتوپیایی و باشکوه از ایران باستان و نادیده گرفتن تاریخ ایران پس از اسلام و نفی تمدن اسلامی ضمن معرفی اسلام و عنصر عرب به عنوان «دیگری» ایرانیان این فکر را به جامعه ایرانی تزریق میکردند که مشکلات و عقبماندگی جامعه ایرانی ناشی از ورود اسلام و عنصر عربی است. همین میراث فکری نفرتپراکن و کینهتوزانه بعدها به روشنفکران حلقه برلین که تبدیل به مردان دولتساز و ایدئولوگ نظام شاهی پهلوی اول شده بودند، منتقل و تبدیل به روایت مسلط از علل عقبماندگی جامعه ایرانی در ناسیونالیسم رمانتیک با نسخه آلمانی آنها شد. متأسفانه علیرغم گذشت یک سده از این تفکر نژادپرستانه و نفرتپراکنی نسبت به دیگری هنوز هم در قرن بیستویکم حلقه وصل مشترک گفتمانهای ناسیونالیستی با روایت رمانتیک در ایران از مفهوم ملیت و ایرانیت در ضدیت با دیگری «عرب» تعریف میگردد. همچنین گفتمانی از ناسیونالیسم مذهبی اسلام ایرانی با تلقی تشیع به عنوان مذهب قومی ایرانیان و اسلام منهای عرب، ضمن بالابردن دوز عربستیزی در جامعه ایرانی، اسلام عربی و جهان سنی را هم به کلکسیون «دیگری» ایرانیان اضافه کرده است. آنچه که مسلم است، ادامه استمرار این نگاه عربستیز و نفرتپراکنی نسبت به دیگری که در ناسیونالیسم رمانتیک ایرانی نهادینه شده با توجه به ترکیب متنوع قومی، زبانی و دینی میتواند باعث گسستگی همبستگی ملی و واگرایی اجتماعی شود. ناسیونالیسم ایرانی جهت ایجاد هویت ملی فراگیر و گسترش دایره همگرایی نیاز به بازسازی و نوسازی گفتمانی بر اساس حقوق شهروندی و ارزشهای دموکراتیک و نیازهای شهروند ایرانی براساس مقتضیات قرن بیستویکم دارد. با نسخه ناسیونالیسم رمانتیک دیگرستیز خونبنیاد قرن نوزدهمی، نمیتوان جهت جامعه ایرانی هویتی مدرن و فراگیر تکوین کرد.











