سیدجواد نقوی، خبرنگار گروه اندیشه:هفته گذشته مطلبی تحت عنوان تجربه آمریکایی نجات مدارس دولتی در صفحه جامعه روزنامه «فرهیختگان» کار شد.
این مطلب که برگرفته از کتاب دایان ردیچ، مشاور جورج بوش بود نشان میداد چه شکل مقاومتی در مقابل خصوصی مدارس در آمریکا به موفقیت رسیده است و چگونه مدارس دولتی احیا شدهاند. در بخشی از این یادداشت تحت عنوان خواسته اخلالگران بحثی ارائه میشود که آموزش خصوصی در مدارس آمریکا به بهانه آنکه زمان بیشتری برای دانشآموزان اختصاص دهد تا نمره بالایی را در آزمونها کسب کنند سازوکاری را برای استخدام معلمهای خود طراحی کردهاند که به جای جذب معلمها بهصورت کلاسیک از افرادی استفاده میکنند که با حقوق کمتر و صرفا گذراندن دورههای آموزشی پیش از تدریس به سرعت میتوانند معلم شوند، حال آنکه این نگرش خود معلم را بیشتر از آنکه در حوزه تربیت فهم کند در حوزه بنگاه تجاری میگنجاند و مدرسه و بنگاه تجارتی را یک شکل فرض میکند.
اما از لحاظ تئوریک یا معرفتشناسی چه شد که این وضعیت در نظم آموزشی جهان و ایضا کشور ما شکل گرفت؟ امروزه شما با نگاه به شیوه اداره مدارس خصوصی در کشور ما مشاهده میکنید، معلمان بسیاری با حداقل حقوق و بدون بیمه و حتی تخصص خاصی با رشتههایی که مرتبط نیست در حال تدریس هستند اما چه شد که این وضعیت پدیدار شد؟
پائولو فریره از متفکران مکتب انتقادی درباره آموزش سه نکته مهم دارد که جای دارد درباره این نکات و وضعیت دقت بیشتری بکنیم.
1. آموزش اساسا امری سیاسی است.
۲. بیطرفی دانش ناممکن است.
3. عدالت هرگز جدا از فرآیندهای آموزش و آموختن نیست.
اگر بخواهیم به واکاوی این نکات بپردازیم، آنچه مشخص است شکلی از تفکر یا بهتر بگویم نظامی از دانش و قدرت در سیطره معرفتی جهان شکل گرفته که هر سه نکته فریره را نقض یا درمجموع رد کرده است.
آن تفکر را ما نظم دانش تاچریسم نامگذاری میکنیم. مارگارت تاچر که او را بانوی آهنین نامگذاری میکنند بهعنوان اولین نخستوزیر بریتانیا مقطعی که به قدرت رسید همزمان بود با افول دیدگاههای دولت رفاه در دنیا و سیطره تفکران اقتصاد همچون فدریش هایک؛ کلانایدهای که هایک به تاچر تزریق کرد و تاچر هم برای رهایی از بحران به آن روی آورد نظم دانشی بود که برای قدرت گرفتن بیشتر یا برای حکمرانی به کار بسته شد. آن ایده را میتوان اینگونه خلاصه کرد: (مفهومی به نام جامعه وجود ندارد) که دولت بخواهد به آن خدمات دهد. درحقیقت پیوند تاچر و هایک علیه همه آرمانهای جمعگرایانه و مساله مهمی مثل خیر عمومی بود. بهنوعی دیگر خیر جمعی و عمومی از جمله عدالت بیمعنا است و افراد برای رسیدن به مطلوب خود به جای آنکه از دولت مطالبهای داشته باشند باید از خودشان مطالبه کنند و به شکلی خودشان مسئول فقر و نابرابریها هستند نه سیاستها و تصمیمهای دولت و وظیفه دولت صرف کمک به آزادی شهروندان است تا بتوانند خودشان به شکوفایی برسند!
اما این ایده و این نظم دانش برای آنکه تبدیل به قدرت شود و در قدرت پایدار بماند نیازمند بازتولید خود بود.
امر بازتولید ابتدا از طریق رسانهها صورت میگرفت اما کمکم حمله به مدارس دولتی یکی از اهداف این نظم جدید بود.
در این نظم تربیت به روش کلاسیک آن که مسالهای مهم بود و زمانبر دیگر معنی ندارد؛ چراکه شما هنگامی که قصد تربیت به روشهای نظم گذشته داشتهاید، انسان صرفا سوژه اقتصادی نبود و در تعامل با دولتها بود که شکل میگرفت بهنوعی افراد جامعه در تلاش برای تحقق اهداف خود به دولت هم کمک میکردند و هم از دولت کمک میگرفتند اما در وضعیت نظم جدید این شرایط مطلوب قدرت نبود و قدرت هیچ مسئولیتی ندارد و صرفا شهروندان را برای نظم بازار و جامعه بازار آماده میکند که از حداقلها برخوردار باشند و این شهروندان هستند که براساس درگیری در این نظم تربیت میشوند. به نوعی سوژههای انسانی فقط اقتصادی خوانش میشوند و در کلانرویداد دولت به جای آنکه بازار را نظارت کند، این بازار است که دولتها را نظارت میکند. اگر تا اینجا متوجه شده باشید که نظم جدید چه کاری انجام داده است، پس آن بحث اولیه که معلمان در مدرسه بیش از آنکه به دنبال تربیت باشند شبیه به بنگاهی اقتصادی به دنبال حداکثر کردن سود برای خود و مدرسه هستند، از جمله پدیدههای معلم خصوصی یا کلاسهای فوق برنامه، نشان از این وضعیت میدهد اما حالکه دانش جدید تاچریسم شوکی عجیب به معلمان و دانشآموزان داده است و به جای آنکه آنها را در راستای تربیت سوژههای مطلوب برای حکمرانی قرار دهد در نظمی بازارگونه آنها را صرفا برای به حداکثر رساند سود خود سوق داده است تکلیف نکات فریره چه میشود؟
۱. آموزش امری سیاسی است؟ طبیعی است که آموزش دیگر نمیتواند امر سیاسی به معنای مشخص خود یعنی نوعی فضلیتگرایی و جستوجوی حقیقت باشد و بیش از آنکه امر سیاسی باشد، سیاستزدایی شده است، به نوعی که مساله اصلا در حوزه و ساحت سیاست نیست بلکه سوژههای این نظم همه یا فروشنده هستند یا خریدار به تعبیری امر سیاسی معنی ندارد بلکه افق اصلی موفقیت پر سرعت در نظم بازار است که مدرسه فقط مثل پُلی است که خیلی طول ندارد و به سرعت باید از آن عبور کرد.
۲. بیطرفی دانش ناممکن است. در اینجا هم دانش بیطرف نیست اما مثل دست نامرئی آدام اسمیت کلانمسالهای را صورت اصلی کرده است چون در نظم جدید دیگر مسائل خیر عمومی و مصلحت جمعی معنا ندارد، در نتیجه دانش نمیتواند طرف منطقی قرار بگیرد به همین جهت صورت بیطرفی را اتخاذ میکند؛ درحالیکه این دست نامرئی خیلی سختتر از دیگر ایدئولوژیها و پارادایمهای دانشی طرف نظم خاصی قرار دارد اما چون ساحت قدرت که برای او مطلوب است ساحت فردی رادیکالی است، درنتیجه بیطرفی را یک نقطه مثبت برای خود معرفی کرده است و این یعنی معلم و دانشآموزان بدون دخالت در این نظم صرفا مثل رباتی در حال پیادهسازی اهداف این شرایط هستند.
۳. عدالت هرگز با آموزش و آموختن ارتباط ندارد، در شرایطی که نظم جدیدا رسما میگوید جامعهای نیست و حتی خانوادهها هم آنچنان تاثیر ندارند و امثال تاچر به عدم جامعه تاکید دارد و جامعه یعنی همین سوژههای فردی رادیکال که باید در نظم جدید بازی کنند و موفق باشند در چنین شرایطی بحث درباره عدالت که در واقعیت امر جمعی و اجتماعی است در این موقعیت جدید محکوم به شکست خواهد بود؛ چراکه عدالت زمانی آموزش داده میشود و آموخته میشود که دولت و جامعهای بخواهد در پس یک رفت و برگشت اهدافی را رهگیری و مشخص کند که به نفع جامعه و دولت است.
به نظر میرسد آنچه به آن دقت نشده آن هم در کشور ما شوکی است که به دانشآموزان و معلمان وارد کرده است اما چون شکل نامرئی دارد متاسفانه فهمیده نشده است. کاش هرچه سریعتر شوکدرمانی را به مدارس و نظم آموزشی خود متوقف کنیم.
شماره ۳۸۸۵ |
صفحه ۱۴ |
سیاست
دانلود این صفحه

شوک به مدارس را تعطیل کنید