امسال سه رمان درخشان خواندم که نویسندگان هر سه اثر مضمون یکسانی را برای اثرشان برگزیده بودند و آن مفهومی به نام «جنگ» بود؛ رمان «روضه نوح» نوشته حسن محمودی که انتشارش در روزهای نمایشگاه کتاب «اردیبهشتماه» صورت گرفت و همان روزها خواندم و رمان «گهواره مردگان» نوشته مهدی بهرامی که در اوایل مهرماه خواندم و این آخری رمان تحسینبرانگیز «دیوار» نوشته علیرضا غلامی روزنامهنگار خوشسابقه و خوشنام. هر سه رمان به جز مضمون یکسانی که دارا هستند از چند حیث باهم مشترکند؛ یکی برگزیدن شخصیتهای نوجوان برای شروع داستانشان هست.در هر سه کتاب داستان با روایت سرگذشت قهرمانهای نوجوان شروع میشود و در ادامه سرگذشت متفاوتی پیدا میکنند که یا مثل گهواره مردگان در ادامه ما شاهد بلوغ فکری و جسمی نوجوان کتاب هستیم یا مثل روضه نوح و دیوار، قهرمان در همان رده سنی روایت میشود.در هر سه کتاب ما با نویسندههای باهوشی روبهرو هستیم که به خوبی معنای رمان را دریافته و قهرمانهای خودشان را با فرضیههای هستیشناسانه درگیر کردهاند یا مثل رمان گهواره مردگان این فرضیه هم در فرم و هم در محتوا شکوفا میشود یا مثل دیوار و روضه نوح نویسنده بیشتر نیروی خودش را برای بازنمایی این فرضیهها در محتوا قرار داده است. موقعیتها و برهههای زمانی مهم در جهان مثل «جنگ» برای نویسنده از جهاتی فوقالعاده و وسوسهانگیز است و از جهاتی فوقالعاده پسزننده.مخصوصا برای نویسندههای سرزمینی که هنوز بر گزاره جنگش لایه بسیار ضخیمی از چراها پهن شده است و به آرامی و با فشار زیاد بر قلم (که هر لحظه بیم شکستن نوک قلم میرود) کلمه به کلمه باید شکل بگیرد تا بعد از سالها از گذشتنش لایهای از آن خدشه برندارد. در چنین شرایطی است که کار برای نویسنده در روایت کردن در آن اتمسفر بسیار مشکل میشود و از طرفی هم جهان داستان در گفتمان روایی خودش خواهناخواه مقداری از انگارههای کنشیاش ناگفته میماند.پس نویسنده در چنین شرایطی از دو طرف تحتفشار است؛ هم از متن و هم از برون متن.جبری که از خصوصیات هر متن روایی است. خب نویسنده دست به کات کردن مختصههایی میزند که فکر میکند خواننده پیچیده آن را دریافت خواهد کرد و بدون گفتن آنها برایش هویداست. این امر به جز مشارکت فعالانهای که هر متن مدرن باید دارای آن باشد یک مبحث دیگر سر باز میکند و آن انگارههای کنشی هست (که بر اثر ناگفتههای جهان داستان که نویسنده جبرا و اختیارا در متن دست به آن زده و از مولفههای متنی مختصر که به صورت کدمانند در گوشهگوشه متن کار گذاشته شده،) که در ذهن خواننده شکل میگیرد. در رمان دیوار ما شاهد تلاش نویسنده در این راه بودهایم چه در زبان ساده و صمیمی و روایت گونه بیکم و کاست راوی نوجوان چهارده ساله کتاب (که نویسنده به درستی و زیرکی زبان ساده و واقعی گونه برعکس مضمون کار و جهان حاکم بر آن را که زبانی لابیرنت گونه دارد به کار برده) چه در خلق فضا و چیدمان اشیا در متن، قابهای روی دیوار در هر صحنه کتاب یک حالت خاص دارند که به جز جنبه نظارهگر و نظارهگونه کار در کنار سکوتی به نوعی جنبه کاملکننده خلأهای متنی هستند که باعث پرشدن خلأهای معنایی هستند که در ذهن خواننده شکل میگیرد. بدیهی است که پتانسیل بالای زبانی متن باعث میشود انگارهسازیهای کنش همزمان و هماهنگ با کنشنمایی متن پیش برود.وظیفه خواننده در برابر چنین متنهایی بسیار اهمیت دارد و باید کنشنماهای متنی را برای کاملکردن و بازسازی انگارههای کنشی و پر کردن خلأهای معنایی و گسلهای درونمتنی، بیابد.دیوار و کارکردش این امکان را در متن ایجاد و راه را برای خواننده هموار کرده. البته زبان و لحن صمیمی و صادقانه راوی نوجوان در گشودن و پیدا کردن راههای این انگارهها بسیار موثر بوده است.
در دیوار ما همهچیز را آنگونه که هست، میبینیم؛ تصویر روی دیوار را، گفتههای روی دیوار را، تصاویر روی دیوار را، بمبهای توی دیوار را، خونهای روی دیوار را، حفرههای روی دیوار را، چشمها و دستها و پاها و سرهای روی دیوار را، نگاههای خیره و مات روی دیوار را، سکوت روی دیوار را، گورهای روی دیوار را و همهچیز را آنطور که هستند و با همان مختصههای آشنا با جهان واقعی میبینیم و میشنویم؛ مختصههایی تهیمانده در جهان داستان، مختصههای که قسمتی از تنشان در متن و قسمتی در بیرون از متن است. همچون انسانهای چندشقشدهای که هرکدام از اجزای بدنشان یک گوشهای پخش شده است. کنار هم قرار دادن و این انگارهها درون و بیرون از متن (که در متن بسیار دقیق چیده شدهاند و میتوان گفت راه را برای راه یافتن انگارههای کنشی ناقص میبندد) تصویری را در آخر رمان شکل میدهد که بر دیوار ذهن خواننده نقش میبندد؛ تصویری ویرانگر و موجز. به کوچکی سن راوی به بزرگی خدا. تو گویی کتاب دیوار را که میبندیم جیغی بنفش بیرون میزند؛ جیغی که از سر و روی تکتک کلمات کتاب دیوار بیرون میزند.
شماره ۱۵۹۸ |
صفحه ۸ |
اقتصاد
دانلود این صفحه
دقتهایی در انگارههای کنشی رمان «دیوار» نوشته علیرضا غلامی
جیغ بنفش
میلاد ظریف، داستاننویس











