روشن شدن معنای مدرنیسم در پی بیان معنای مدرنیته است که عبارت است از جریان حاکم بر تمدن جدید غرب در زمینههای فکری، فرهنگی، علمی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که جدا از آموزههای دینی و با محور قرار دادن انسان و تاکید بر آزادی همهجانبه او نیز اعتماد به عقل بشری و اصالت دادن به فرد در صدد تحلیل همه امور اعم از طبیعت، ماورا و اندیشهها برآمده است و با اندیشه نو کردن و تعبیر همهجانبه حیات انسان هر آنچه در مقابل آن واقع میشود؛ مانند آداب و رسوم و سنتها را نفی میکند. حال با روشن شدن معنای مدرنیته میتوان مدرنیسم را تعریف کرد.
***
مارکس وبر درباره ویژگیهای مثبت و منفی جهان مدرنیسم (متجدد) در باب رویکرد دنیوی و این جهانی مدرنیسم میگوید جهان غرب در جهت به خدمت گرفتن زندگی دنیوی و تسلط انسان بر این عالم گام برداشت و زمینههای تاریخی و معرفتی خود را نیز در این مسیر به کار گرفت. ویژگی دومی که او مطرح میکند افسونزدایی است که منظور همان معنازدایی از جهان است. ویژگی سوم بسط و توسعه عقلانیت ابزاری است که مراد از عقلانیت ابزاری دانشها و علوم تجربی است، این علوم با روش تجربی خود، قدرت پیشبینی و پیشگیری حوادث و مسائل طبیعی را به انسان میدهد. ویژگی چهارم غلبه کنشهای عقلانی معطوف به هدف است. مراد از عقلانیت در این عبارت، عقلانیت ابزاری و منظور از هدف امور قابل دسترس در این جهان است یعنی آدمیان در این جهان متوجه اهداف دنیویاند و برای رسیدن به این هدفها از علوم تجربی استفاده میکنند. ویژگی پنجم زوال عقلانیت ذاتی است که منظور از آن سطحی از عقلانیت است که درباره اندیشهها، آرمانها و اهداف زندگی به تامل میپردازد. در جهان متجدد، متافیزیک و علومی که داوری ارزشی میکنند از بین میروند. ویژگی ششم قفس آهنین است به این معنا، افرادی که قصد تسلط به این جهان را داشتند به تدریج اسیر یک نظام اجتماعی برنامهریزی شدهای میشوند که مثل یک قفس آهنین، همه ابعاد وجودی آنها را احاطه میکند. مارکس وبر معتقد است انسان جهان متجدد نمیتواند از قفسی که برای خود میسازد، رهایی پیدا کند. اشکال مشابه بردگی با اشکال معاصر بردگی که از آن تحت عنوان اشکال نوین بردگی نیز تعبیر میشود، در هیچ یک از اسناد حقوق بشر تعریفشده نیست. بر خلاف اصطلاح بردگی که در ماده یک کنوانسیون بردگی تعریف شده است، از اصطلاح بردگی با عنوان بردگی شخصی یا بردگی سنتی در مقابل اشکال مشابه بردگی یا بردگی مدرن نیز تعبیر میشود. وجه تشابه و موضوع مشترک میان بردگی در مفهوم سنتی و مدرن آن را، در دو عنصر مالکیت و کنترل میتوان خلاصه کرد. در بردگی سنتی، فردی مالک فرد دیگری است بهگونهای که میتواند هرگونه رفتاری را نسبت به او انجام دهد و او را نظیر یک کالا، مورد خرید و فروش قرار دهد و همه امور او در کنترل فرد مالک قرار دارد.
***
دومین اندیشمند و فیلسوفی که منتقد جریان مدرنیته بوده مک اینتایر است که از جایگاه ویژهای در میان منتقدان مدرنیسم برخوردار است. او در کتاب در جستوجوی فضیلت سه مرحله را برای تعریف فضایل توصیف کرده است: 1- کنش، 2- روایت و 3- سنت.
منظور از کنش هر گونه فعالیت همکارانه، سازگار و پیچیده انسانی است که از طریق آن خیرهای درون آن محقق میشود. پس از مرحله کنش مکاینتایر فضایل را در سطح روایت تعریف میکند. منظور از روایت یکپارچگی حیات انسانی است، اینکه قسمتها و دورههای مختلف حیات انسانی در سایه یک خیر فراگیری برای بشر بههم مرتبط باشند و کلی را تشکیل دهند که بتوان آن را خوب دانست، در واقع معنیداری هر حوزه در نتیجه ارتباطش با کل حیات انسانی محقق میشود. ارتباط مفهوم روایت با مفهوم سنت بهعنوان سومین مرحله از تعریف فضایل است که به نظر میرسد توضیح کمتری توسط مک اینتایر در مورد آن داده شده باشد. این است که افرادی که وارد یک کنش میشوند در ارتباط با دیگران وارد میشوند، ارتباطی که منحصر به کنشگران معاصر نیست بلکه کسانی را هم که در آن کنش قبل از ما شرکت داشتهاند و دستاوردهای آنها کنش را به این مرحله فعلی رسانده است شامل میشود. بهطور اجمل نکته اصلی مکاینتایر در جستوجوی فضیلت را میتوان اینگونه دانست که عصر مدرن زمینه مناسبی برای حیات جمعی فضیلتمندانهای نیست، چون تلقی مشترک از خیر بشر که مبنای تعریف فضایل است، در این عصر وجود ندارد. هر چند در عصر مدرن میتوان کنشهایی مبتنیبر خیر درونی داشت، مثلا در سطح نهادهای خیریه، مدارس و بیمارستانها، ولی این بخشها نمیتوانند منتهی به روایت و سنت شوند، یعنی سه مرحلهای که مکاینتایر برای تعریف فضایل توصیف کرده بود در عصر مدرن قابل تحقق نیست. راهکار مکاینتایر برای عصر مدرن بازگشت به زندگی در اجتماعهای محلی کوچک است که دارای وحدت نظر بیشتری در مورد ماهیت بشر و خیر بشر هستند. از طریق این اجتماعات محلی، میتوان مدنیت و زندگی اخلاقی و فکری را در خلال قرون تاریکی که هماینک پیش روی ماست حفظ کرد.











