ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت و دبیرکل نهضت آزادی، 11 آبان 82 و در گفتوگو با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) درباره ماجرای تسخیر سفارت آمریکا و حواشی پیرامون آن گفت: «از حدود یک ماه قبل، هنگامی که شاه در خارج از کشور بیمار بود، صحبت این بود که برای ادامه معالجه به آمریکا برود. مسئول میز ایران در وزارت امور خارجه آمریکا، آقای هنری پرشت، به ایران آمد و در وزارت امور خارجه با من، در شورای انقلاب با مرحوم بهشتی و در قم با آقای منتظری صحبت کرد و مسالهاش این بود که آمریکاییها ناچار هستند به شاه اجازه ورود بدهند. اما ما در وزارت امور خارجه، بهشدت با آن مخالفت کردیم. وزارت امور خارجه بعدها از طرف دولت ایران به صورت یادداشت کتبی به دولت آمریکا اخطار دادیم که اگر چنین کاری کنید، مسئول عواقبش خودتان هستید و همچنین به آنها هشدار دادیم که با آتش بازی میکنند و چنانچه حادثهای رخ دهد، دولت ایران از خودش سلبمسئولیت میکند. هنری پرشت هنوز در ایران بود که دوباره نزد من آمد و گفت شاه وارد آمریکا شده است. ما ضمن اعتراض مجدد به او، یادداشت کتبی جداگانهای به آمریکا دادیم که به ایران اجازه دهد پزشکان ایرانی که در آمریکا طبابت میکنند، از شاه عیادت کنند و به دولت ایران، وضعیت پزشکی شاه را گزارش دهند. اما آمریکاییها استنکاف کردند و حتی حاضر نشدند پرونده پزشکی شاه را در اختیار پزشک مورد اعتماد دولت ایران قرار دهند و در چنین شرایطی بود که گروگانگیری پیشامد کرد. خود مقامات سفارت آمریکا در ایران هم پیشبینی میکردند که اگر به شاه اجازه ورود به آمریکا را بدهند، دوباره سفارت به اشغال درمیآید... مهندس بازرگان به خاطر یک معضل ملی که برای ایران پیشامد کرده بود، نامهای را به محمدرضا پهلوی با عنوان شاه سابق ایران نوشته بود، زیرا ایرانیان قانع نبودند که شاه بهعنوان یک بیمار به آمریکا رفته است. خصوصا با توجه به کودتای 28 مرداد سال 1332 که شاه از ایران فرار کرد و سپس به کمک آمریکاییها بر تاج خودش برگشت. مهندس بازرگان، در آن نامه به شاه پیشنهاد کرده بود که از مقام سلطنت خود استعفا دهد. طبیعی بود وقتی شاه از این مقام استعفا میداد، دیگر بهعنوان شاه در آمریکا نبود، بلکه بهعنوان یک شهروند ایرانی در آنجا بود. باور مهندس بازرگان این بود که اگر شاه چنین کاری میکرد، شاید ما میتوانستیم مردم و مقامات ایرانی را قانع کنیم که آمریکاییها نظر سوئی ندارند و آنطور که ادعا میکنند، صرفا یک حرکت انساندوستانه است که به یک بیمار اجازه درمان دادهاند. اما جالب است که آمریکاییها حتی حاضر نشدند این نامه را به شاه بدهند. بنابراین مجموع این عوامل باعث شد اوضاع ایران در یک شرایط بحرانی قرار گیرد... صبح روز 13 آبان از دفتر آقای دکتر علی صادقیتهرانی، معاون بینالملل و اقتصاد وزیر امور خارجه، تماس گرفتند و توضیح دادند که کاردار سفارت آمریکا به وزارت امور خارجه آمده و مسالهای پیشآمد کرده است که باید شما را ببیند. من به او وقت دادم و آمد. خیلی مضطرب بود و به من گفت: «به موجب اطلاعی که روی تلفن همراه دستیارش به او داده شده است، عدهای به سفارت آمریکا حمله کردهاند و اکنون بسیاری از قسمتهای سفارت را گرفتهاند و احتمالا درحال گرفتن آخرین بخشها هستند.» ...مرتبا از داخل سفارت از طریق تلفن همراه آقای سوئیفت که دستیار کاردار بود و فارسی هم خوب میدانست، اطلاعاتی به او داده میشد که نشاندهنده این بود که در جریان جزئیات امور قرار میگیرد. کاردار خواست که به علت قطع ارتباطات تلفنی با سفارتشان، از تلفن دفتر وزیر با واشنگتن تماس بگیرد و طبیعی بود که او حق داشت با وزارت امور خارجهشان تماس بگیرد. البته من نیز مایل بودم اطلاعات بیشتری داشته باشم، بنابراین هنگامی که او از اتاق من صحبت میکرد این امکان را داشتم که به بعضیها بگویم روی خطش بروند و ببینند که مطلب چیست؟ جالب اینجا بود که در واشنگتن و در اتاق فرماندهی بلافاصله راجع به اشغال سفارتشان جلسه تشکیل شده بود و بحث میکردند. اطلاعات آنها در آن زمان، بیش از من و کاردار خودشان در تهران بود.... کاردار سفارت آمریکا از من خواست که مسئولیت برگشت او را به سفارت بپذیرم. در چنین شرایطی من نمیتوانستم هیچگونه تضمینی برای جان او بدهم، بنابراین بهطور رسمی به او جواب دادم که اوضاع شهر آنچنان به هم ریخته است که اگر ساختمان وزارت خارجه را ترک کنند، من نمیتوانم برای حفظ امنیت آنها، تضمینی بدهم. پس به آنها توصیه کردم تا اطلاع ثانوی، داخل ساختمان وزارتخانه بمانند و آنها پس از مشورت با هم پذیرفتند. ظاهرا ماشین راننده را بچهها گرفته و برده بودند. اما آنها در طول 444 روز در ساختمان وزارت امور خارجه ماندند.»
شماره ۳۱۷۰ |
صفحه ۱۴ |
حافظه
دانلود این صفحه
روایت ابراهیم یزدی از نامهنگاری بازرگان با محمدرضا پهلوی در آستانه تسخیر سفارت آمریکا











