میشود گفت کار شما و تعلق خاطر شما از یکجهت امتداد کار محدث نوری است و از سوی دیگر اصلاحگری اجتماعی؟ البته اصلاحگری شما بهدلایلی متفاوت هم بهنظر میآید.
بحث اصلاحگری در عاشورا معانی مختلفی دارد. یک معنای آن در پیامهای عاشورا از نظر شیعیان و تفکر سیاسی شیعه در سده اخیر است، یکی در زمینه تاریخی و نقد گزارشهای داستانی و ساختگی. اینها گاهی با هم است، یعنی دومی بهنظر عدهای، زمینه انحراف در جنبههای شعاری و ارزشی عاشوراست. دیدید که آقای مطهری، حتی شعر محتشم را که عاشورا را «کشتی شکستخورده» میداند، نقد میکند. بهنظرم آقای مطهری در این بخش، خیلی قوی برخورد کرده است. نه اینکه همه مواردش درست است. ایشان بهعنوان یک اصلاحگر سعی میکند جنبههای مختلف از تبیین و انعکاس عاشورا در جامعه را تهذیب و پیرایش کند. مثلا از این که عدهای فکر کنند گناه میکنند و با شرکتشان در عزاداری گناهشان بخشوده میشود، خیلی ناراحت میشود. دیدهاید که از عاشورا برای نهضت فلسطین هم استفاده میکند. تلویزیون هم از اینها کمال استفاده را میبرد. مطهری همزمان، با مرور بر آثار میرزای نوری و مرحوم آیتی و نوآوریهای خود سعی میکند نقلهای نادرست را هم کنار بگذارد. خیلیهای دیگر هم نگرشهای اصلاحی دارند. شریعتی هم در زمینه اصلاحگری، نگاه خاصی به عاشورا دارد. در کل میشود گفت، یک نگاه، از انقلابیون با طیفهای مختلف است که سعی میکند از عاشورا یک پدیده سیاسی-دینی متناسب با روش انقلابی و اصلاحی بسازد، و دوم، نگاه سنتیهاست که همچنان میراثدار نگرههای لهوف و مرحوم مجلسی و آثار متعدد دوره قاجاری است. این دو قرائت یا برداشت، باهم سازگاری چندانی ندارند، گرچه شاید کسانی در این زمینه هم تلاش میکنند. بنده در این عوالم، جز در حد کلی، درگیر نشدهام. نه در مقام تئوریسین هستم که بخواهم نظریات اصلاحی بدهم و نه چندان به بحث تحریفات عاشورا پرداختهام. شاید بشود گفت، از دید یک مورخ و در مواردی یک مورخ شیعهمذهب و علاقهمند به جنبههای قدسی عاشورا، سعی کردهام متون اصلی عاشورا را معرفی کرده و وقایع را براساس آنها گزارش کنم. در همین کتاب، بارها به کتابهای داستانی پرداختهام. یک بحث مفصل هم در باره «ملاآقا دربندی» دارم. بحثی هم درباره «ملاحسین کاشفی» دارم. اینها را از جنبه منبعشناسی آوردهام. خواستهام بگویم تاریخنگاری کربلا در متون اولیه چطور بوده و بعدها به چه سرنوشتی دچار شده است. در مقالات قدیمیترم، با احساسات در اینباره حرف میزنم و میگویم که آنها اشتباه کردهاند، اما هرچه جلوتر آمدهام، میگویم اینها چند روش متفاوت است، و البته ضمنا توجه میدهم که متون بعدی از مسیر گزارشهای اولیه بهمقدار زیاد جدا شدهاند. یک نمونههای اصلاحی دیگر هم داریم که قدری تندتر است. ما الان افراد زیادی را داریم که در طول این نیمقرن، به فکر اصلاح برخی از حاشیههای -بهقول خودشان- نادرست در آداب و رسوم شیعی افتادهاند. این قدیمی هم هست. مثلا آقای بروجردی با نوع عزاداری قمیها مسأله داشته است. خیلی از علما اینطور بودند. مثلا آیتالله زند کرمانی، از شاگردان حاج شیخعبدالکریم حائری در اصفهان، این مشکل را با برخی سبکها داشته است. سالهاست که درباره قمهزنی این مشکل هست و نظام هم با آن موافقتی ندارد. اصلا ریشههای آن عمیقتر است. از زمانی که مرحوم سیدمحسن امین رسالهای با عنوان «التنزیه لاعمال الشبیه» در اینباره نوشت، تا آنکه دهها نفر از علمای عراق علیه و له او نوشتند، بحثهای زیادی در زمینه اصلاحگری درباره حاشیههای عاشورا و شیوههای عزاداری شده است. آقای حسون همه این رسائل را در 10 جلد منتشر کرده است. بنده در این مورد در دوره خودمان سهم اندکی دارم؛ بسیار کم. در ایران، درحال حاضر کسانی هستند که فعالند. از جوانترها کسانی مانند آقای محسن حسام مظاهری یا آقای مهدی مسائلی و برخی دیگر فعالند. در اینجا فقط میخواهم بپرسم، بهنظر شما، این فعالیتهای اصلاحی -از زمانی که مثلا آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی منتقد برخی از این موارد بوده تا آقای بروجردی و بعدها آقای آیتی و مطهری و دیگران، تا کسانی که در برخی از کشورهای عربی فعال بودند- رویهمرفته، چه مقدار موثر بوده است؟ بسیاری معتقدند در سالهای اخیر، صداوسیما خیلی به جریان مداحی میدان داده و اینها مطالب نادرست زیاد میگویند. بخش قابل توجهی از مخاطب هم همین مطالب را میپسندد. در سالهای اخیر، در صداوسیما، نشستهای علمی، بهخصوص چندنفره، برای بحث از تحریفات عاشورا من ندیدهام. گاهی انسان حس میکند، جریانهای اصلاحی، نهتنها کاری از پیش نبردند، که برخی از مخالفان آنها، تازه حساستر شده، و تأکید بیشتری بر ترویج نگرههای خود کردند. آنها اغلب از نظر مالی هم شرایط بهتری دارند و افکارشان عوامپسند هم است، و حمایت آنها [یعنی عوام] را هم پشت سر خود دارند. من خودم، بهخاطر همین سرخوردگی، کمتر در این زمینهها بحث میکنم، زیرا نگران عواقب آن هستم، بیشتر از این زاویه که وقتی روی یک مسأله، نقدی گذاشته میشود، تازه ماجرا سر باز کرده و بیشتر روی ترویج آن تأکید میشود. البته همه موارد اینطور نیست، اما بهنظر، اغلب، همینطور باشد.
در یک موضع از کتاب نوشتهاید که پادشاهان در تفسیر جدید و براساس دید مدرن، مستبد هستند و بر اساس دید قدیم، بعضی عادل بودهاند و بعضی ظالم. این تطور و تحول در افهام است و البته چیز عجیبی نیست. اما در موضع دیگری از کتاب نوشتهاید که حرکت امام آزادیخواهانه است و در مشروطه و انقلاب هم آزادیخواهانه فهمیده شد. از این فرمایش ممکن است این توهم برای خواننده پیش آید که آزادی مشمول «تطور تاریخی مفاهیم» نمیشود یا آنکه باعث شود خواننده با غفلت از تطور تاریخی با آزادی مواجه شود. میدانیم که در گذشته آزادی بهمعنای «آزادی از» مشتهیات و تمنیات بوده و در دوره جدید بهمعنی «آزادیِ» مشتهیات و تمنیات. با این وصف آیا نباید توضیحی به این عبارت ضمیمه شود؟
بنده در علوم سیاسی و تطور مفاهیم سیاسی، مخصوصا آنچه در قرون جدید در غرب رخ داده، ورودی ندارم و شاید تنها از زاویه تاریخی بتوانم نکتهای را بگویم. بله تاریخ گواه است که مفاهیم خیلی تغییر میکند، علاوهبر تغییر، بسیاری از مفاهیم جایگزین مفاهیم دیگر میشود. مفاهیم هم مثل حیوانات، تولد و جوانی و پیری دارند، اما برخلاف آنها باقی میمانند و هزاران سال عمر میکنند. تاریخ لغات، یکی از اساسیترین تاریخهاست که اتفاقا ما ایرانیها کمترین بها را به آن میدهیم، درحالی که زبانشناسی، مهمترین رکن تاریخ و لایه اصلی و مهم آن است. در میان مفاهیم، مفاهیمی مثل عدل و ظلم، از پیچیدهترین مفاهیم است. ضمن اینکه تغییر میکند، نسبتش با بسیاری از مسائل، ماهیت آنها را عوض میکند. فلسفههایی که عدل و ظلم به آنها تعلق دارند، دیدگاههای انسانشناسانه و خیلی از مسائل دیگر در تفسیر آنها مهم هستند. حالا برسیم به نکته ما. در بحث قیام امامحسین، این که بگوییم امام علیه ستمگری قیام کرده، در قیاس با این که بگوییم میخواسته است امر به معروف و نهی از منکر کند، یا بگوییم قصد احیای دین و شریعت در کار بوده، همه اینها، نسبتهایی با یکدیگر دارد. همه اینها باید توضیح داده شود. اخیرا، بسیاری تحلیلشان از عاشورا این است که این حرکت علیه ظلم بوده است. سابق بر این میگفتند، امامحسین، فدای احیای دین و شریعت شد. در سخنرانی امامحسین [در] مکه یک یا دو سال قبل از عاشورا، آنطور که برخی نوشتهاند، بحث ظلم [بهطور] جدی مطرح شده است. این روایت در «تحف العقول» هست و طبرسی هم اشارهای به آن دارد. ابهام من در آنچه شما اشاره کردهاید این است که ما توجه داشته باشیم که ظلم و عدل در مفاهیم سنتی، ربط مستقیم به مشروطه و استبداد در معنای مدرن آن ندارد. مثلا [مخالفت با] دموکراسی امروزی را عبارت از ظلم قدیم بدانیم، این دشوار است. یعنی نتیجه بگیریم که امامحسین مدافع دمکراسی بوده، این دشوار است. طبعا میشود، در «معنای کلی ظلم»، این را گفت که امام حسین ضد آن است، اما با توجه به آنچه درباره ریشه این مفاهیم بهخصوص جنبههای فلسفه و فلسفه سیاسی آن میدانیم، خیلی دشوار است که بتوانیم از قیام کربلا، یک انقلاب مشروطه درآوریم. این کاری است که در مشروطه شد و عدل و ظلم سنتی، بهراحتی بهمعنای مشروطه و استبداد گرفته شد. درست است که میشود تاریخ را بازتفسیر کرد، اما باید مراقب باشیم که یک مواردی هم وجود دارد که در مقابل این تفسیرها مقاومت میکند. هر تفسیری نمیشود از تاریخ کرد، چون تاریخ جوابگوی همه این برداشتها نیست. بیش از یک قرن است این قبیل تطبیقها میان احکام شریعت یا آنچه به اسم شریعت و دین و عاشورا بوده، با مفاهیم جدید صورت میگیرد. برخی اسم این خروجیها را علم هم میگذارند و کلی کتاب و مقاله هم در این زمینه مینویسند. این گرایش بهویژه در بین کسانی است که عمدا یا سهوا قصد دارند همهچیز را دینی نشان دهند. آنها از این قرائن و شواهد، از این الفاظ و خیلی از کلمات متحول شده، استفادههای زیادی میکنند. بهنظرم یکجای کار گیر دارد که الان نمیتوانم بیش از این توضیح بدهم.