عباس یمینی شریف صدسال پیش در روستای دربند تهران بهدنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در دبستان انتصاریه و شاهپور تجریش گذراند و دوره متوسطه را در دارالفنون و دانشسرای مقدماتی به پایان رساند. یمینی در دوران تحصیل در دانشسرا شعر کودک سرود و برای این رده سنی کتاب نوشت، ترجمه کرد و به تاسیس مجله و نهاد آموزشی همت گمارد. تا پیش از او، شعرایی برای کودکان شعر سروده بودند، اما تنها او بود که بهصورت تخصصی این حوزه را به حوزهای مستقل در ادبیات تبدیل کرد؛ تا آن زمان کار بر روی ادبیات کودک چندان مرسوم نبود و در اصطلاح فخر ادبی نمیآفرید. هومن یمینی شریف درمورد علاقهمندی پدرش به ادبیات کودک گفته است: «عباس یمینی شریف سرودن شعر را از نوجوانی آغاز کرد، از سال آخر دبستان و بهطور پیگیر از ١۶ و ١٧ سالگی (١٣١4 و ١٣١5) در دانشسرای مقدماتی. اولین شعری که برای بچهها سرود. شعر سوسک بود که در مجله نونهالان چاپ شد. سوسکه میگه جیر، جیر/ کرده گلوم گیر، گیر؛ موسیقی خوب میدانم / هر جا باشم میخوانم...»
هومن یمینی شریف درباره دورهای که پدرش سرودن شعر برای بچهها را شروع کرد، گفته است: «در آن زمان کارهای ادبی برای کودکان بسیار اندک بود و هنوز زبان شعر و داستان که کودکان را مخاطب قرار میداد، بسیار سنگین و مضمون آنها تنها پند و اندرز بود. ساده و کودکانهنویسی و موضوعاتی که نشاط و ذوق کودکان را برانگیزاند، کاری بسیار تازه بود که برای دانشجویان و استادان ادبیات که عزت و احترام را در کشف راز و رمز عشق و عرفان شاعران قرنهای ششم و هفتم هجری قمری میجستند، کوچک و بیارزش مینمود. شاعر کودکان وجود نداشت. تنها معدودی شعر برای یا درباره کودکان از ایرج میرزا، مهدیقلیخان هدایت، یحیی دولتآبادی، ملکالشعرای بهار، حبیب یغمایی، پروین اعتصامی، گلگلاب و جبار باغچهبان میشد سراغ گرفت. اشعار ساده و آهنگین یمینی شریف در دانشسرای مقدماتی، نظر یکی از استادان او، ابراهیم بنیاحمد را جلب کرد و موجب تأسیس مجله بازی کودکان در سال ١٣٢٣ شد. در طول چندسال انتشار این مجله عباس یمینی شریف اشعار زیادی با موضوعات مختلف از حوادثی که برای کودکان اتفاق میافتاد، موجودات طبیعت، موضوعات رفتاری و اجتماعی و اشعاری برای سرگرمی و نشاط و تخیل آنها سرود.»یمینیشریف در خودنوشت خاطرات کودکی، پرورش ذهن ادبی و علاقهمندی به ادبیات را حاصل پیوند عمیق خود با فولکلور یعنی فرهنگ عامه معرفی میکند. او متاثر از یک نویسنده یا شاهکار ادبی خاص نیست. شعر کودک او تمام خصوصیات ادبیات فولکلور مانند فرم خاص، درونمایههای اخلاقی و عدم گرایشات سیاسی را دارد. این موضوع شاخصه شعر و نویسندگی او شمرده میشود که در میان چهرههای ادبی طرفداران و منتقدانی پیدا کرد. یمینی پایههای ادبیات کودک را در ایران بنیان نهاد و برای اولینبار این رشته درسی را به نهاد دانشگاه در ایران آورد.هوشنگ مرادی کرمانی، نویسنده قصههای مجید درمورد سرودههای عباس یمینی شریف گفته است: «درونمایه سرودههایش بیشتر تعلیمی و نصیحتی هستند. اگرچه اکنون «کودک درون» تبدیل به شعار شده است، اما او بهواقع کودک درونش فعال بود و کفشهای کودکی به پایش تنگ نبود. از دریچه صنعت شعر، شاید اشعارش آن قوت و قدرت را نداشت، اما او هیچگاه برای هنرنمایی شعر نمیگفت. شعرهای او نهتنها خشونت را القا نمیکرد، بلکه مثل وجود خودش، خیلی هم لطیف بود. بهقول صمد بهرنگی که میگفت او برای کودکان نازکنارنجی شعر میسراید! من بهجرات میتوانم بگویم عباس یمینیشریف «سعدی شعر کودک» است.»یمینی شریف تاکید زیادی بر راحتخوانی شعر کودکان داشت. خودش در اینباره گفته است: «من نمیتوانم با آن عدهای که میگویند زبان شعر باید همیشه زبانی از ابهام داشته، مرموز و بهطور حتم خیالانگیز باشد، همعقیده باشم؛ بهخصوص درمورد شعر کودک. زبان شعر مانند زبان نثر زبانی است قابل کاربرد برای اندیشه شاعر و بیان نظر او درباره هر چیزی از چیزها و امری از امور و موضوعی از موضوعات. اینکه عدهای حدود شعر را محدود و دامنه آن را کوتاه میکنند، کاری بجا نیست. درحالیکه زبان شعر زبانی زیبا، موزون، خوشآهنگ، جالب و جاذب است که سریع تأثیر میگذارد، چرا از آن برای امور زندگی استفاده نشود و اگر استفاده شد بگویند شعر نیست! پس چیست؟ اگر میگویند نام آن نظم است، کلمه نظم از ارزش اینگونه شعرها نمیکاهد.»
استاد یمینی شریف معتقد بود اگر کودک در برابر شعر این سه عکسالعمل را داشته باشد، شعر خوبی به او عرضه شده است؛ اول اینکه کودک با خواندن شعر لذت و شور و شعف بهدست آورد و دیگر اینکه حس کنجکاوی و اکتشاف را در او زنده کند و سه اینکه باعث عمیق شدن فهم و ادراک کودک شود.
مهدی آذریزدی
«خیلیها تحقیق کرده بودند. دکتر شده بودند. استاد دانشگاه بودند... مرا مسخره میکردند. کسی بود که -خدا رحمتش کند- من و عباس یمینی شریف را مسخره میکرد و میگفت: «اینها اخلاقینویسهای نسل گذشته هستند.» اینها را مهدی آذریزدی گفته است. آذریزدی را پرتیراژترین نویسنده تاریخ ادبیات کودک و نوجوان ایران میدانند که به غیر از کتاب فرزندی نداشت. این نویسنده در ۲۷ اسفند ۱۳۰۰ در محله خرمشاه یزد به دنیا آمد و از هشت سالگی همراه پدرش در زمین رعیتی کار میکرد. در 20سالگی از کار بنایی به کار در کارگاه جوراببافی یزد کشیده شد و پس از آنکه صاحب کارگاه جوراببافی تصمیم به تأسیس دومین کتابفروشی شهر یزد گرفت، او را از میان شاگردان کارگاه به کتابفروشی منتقل کرد. کار در کتابفروشی زمینه آشنایی او با اهالی شعر و ادب را فراهم کرد وآذری یزدی پس از مدتی به تهران نقلمکان کرد. آذریزدی مدتی در چاپخانه علمی، کتابفروشیهای خاور، ابنسینا، امیرکبیر، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، روزنامه آشفته و روزنامه اطلاعات کار کرد و سالهای سال به شغل غلطگیری نمونههای حروفچینی شده یا تصحیح کتاب مشغول بود. او از سال ۱۳۳۵ با نوشتن «قصههای خوب برای بچههای خوب» کار نویسندگی خود را آغاز کرد. این کتاب مجموعهای از قصههای بازنویسی یا بازآفرینیشده از متون ادبی قدیم فارسی چون کلیلهودمنه، مرزباننامه، سندبادنامه، سیاستنامه، گلستان، مثنوی و آثار عطار است. آذریزدی پنج کتاب در مجموعه «قصههای تازه از کتابهای کهن» انتشار داد. وی ترجمهای بهنام «گربه ناقلا» و حکایت منظومی بهنام «شعر قند و عسل» نیز دارد. این نویسنده برجسته داستانهای کودکونوجوان در ۱۸ تیرماه سال 1388 درگذشت. آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب تعبیر جالبی درمورد این نویسنده پیشکسوت مطرح کردهاند و بهگونهای خودشان را مدیون او میدانند. رهبر انقلاب در سفر خود به استان یزد در سال ۱۳۸۶، وقتی متوجه میشوند وی هم در جلسه حضور دارد، از ایشان تجلیل کرده و سخنانی درباره ایشان میفرمایند. متن بیانات رهبر انقلاب بدین شرح است: «الان اطلاع دادند آقای آذریزدی در این جلسه نشستهاند و ظاهرا بیمار هم بودند و با حال بیماری زحمت کشیدهاند و آمدهاند. من چندی پیش در یک برنامه تلویزیونی دیدم که از ایشان تجلیل کرده بودند. من با اینکه وقتم هم کم است، از وقتی تلویزیون را روشن کردم و دیدم که از ایشان دارد تجلیل میشود، پای آن برنامه نشستم، صحبتهای خود ایشان را هم گوش کردم. ایشان در آنجا میگفتند در طول آن سالهای پیش از انقلاب هیچکس کمترین تشکری، تقدیری از این مرد زحمتکش و خدوم نکرده. آن برنامه را که من دیدم، نکتهای در ذهنم بود و دلم خواست آن را یک وقتی به ایشان بگویم، فکر میکردم دیگر امکان ندارد و عملی نیست؛ کجا حالا ما آقایآذری یزدی را زیارت کنیم! حالا تصادفا امشب ایشان اینجا هستند.
آن نکته این است که من خودم را از جهت رسیدگی به فرزندانم، بخشی مدیون این مرد و کتاب این مرد میدانم. آنوقتی که کتاب ایشان درآمد - اول هم بهنظرم دو جلد، سه جلد، تا آنوقتی که من اطلاع پیدا کردم، از این کتاب درآمده بود؛ «قصههای خوب برای بچههای خوب» - من رفتم تورق کردم. بچههای ما داشتند به دوران مُراهقی - یعنی نزدیکی به بلوغ – میرسیدند، دوره هم دوره طاغوت بود و همه عوامل در جهت گمراهسازی ذهن و دل جوان حرکت میکرد. من دلم میخواست چیزی باشد که جوانهای ما با او هدایت شوند و جاذبه هم داشته باشد. خب، کتاب خوب که خیلی بود. بنده فهرست پیشنهادی کتاب مینوشتم و بین جوانهای دانشجو و دانشآموزهای سطوح بالای دبیرستانها پخش میشد، اما برای بچههای کوچک، دستمان خالی بود، تا اینکه کتاب ایشان را من پیدا کردم. نگاه کردم دیدم این از جهات متعددی، از دو سه جهت، همان چیزی است که من دنبالش میگردم.بهنظرم دو جلد یا سه جلد آنوقت چاپ شده بود، خریدم. بعد هم دنبالش گشتم تا اینکه جلد پنجم بهنظرم یا ششم - حالا درست نمیدانم، یادم نیست - درآمد؛ بهتدریج چاپ شد و من رفتم تهیه کردم و برای فرزندانم خریدم.
نهفقط فرزندان، بلکه در سطح شعاع ارتباطات فامیلی و دوستانه، هرجا دستم رسید و فرزندی داشتند که مناسب بود با این قضیه، این کتاب ایشان را معرفی کردم.
خواستم این حقشناسی را من به نوبه خود کرده باشم. ایشان یک خلائی را در یک برهه از زمان برای زنجیره طولانی فرهنگی این کشور پر کردند. این کار، باارزش است. خداوند از شما - آقای مهدیآذری یزدی! - این خدمت را قبول کند و مأجور باشید. این ستایشهای زبانی و اینها، اجر کارهایی که با اخلاص انجام گرفته باشد، نمیشود؛ اجر کار مخلصانه را خدا باید بدهد و خدا هم خواهد داد.»