نویسنده: محسن تاجیک، روزنامهنگار
دقیقا 21 سال از آشوب و التهاب و شورشهای خیابانی در تابستان داغ 78 میگذرد. حسب ظاهر همهچیز به اقدام جنجالی و البته غیرقانونی یک روزنامه برمیگشت. 15 تیرماه 78 و تنها یک روز مانده به تعیینتکلیف اصلاحیه قانون مطبوعات در مجلس پنجم، روزنامه «سلام» به مدیرمسئولی موسویخوینیها نامهای محرمانه و طبقهبندیشده از وزارت اطلاعات را بهصورت غیرقانونی منتشر میکند و با تیتر «سعید اسلامی پیشنهاد اصلاح قانون مطبوعات را داده است»، کلیت ایده اصلاح قانون مطبوعات را به متهم قتلهای زنجیرهای نسبت میدهد. توقیف روزنامه با شکایت وزارت اطلاعات همانا و جرقه شروع اعتراضات همانا. داستان از اینجا به بعدش به دانشگاه برمیگردد. ساماندهی اولین تجمع اعتراضی در کوی دانشگاه، تحریک و شعارهای ساختارشکن، سنگپرانی و آتشزدن لاستیک، کتکزدن یکی از ماموران نیروی انتظامی در خیابانهای اطراف کوی، مداخله نیروی انتظامی برای کنترل اوضاع، پخش شایعه کشتهشدن چندین دانشجو، علمکردن پیراهن خونین میان دانشجویان، برقراری حجله برای شهدای مجهول، تجمع تظاهراتکنندگان مقابل وزارت کشور، تغییر مسیر تظاهرات به سمت بیت رهبری و... همه و همه اتفاقاتی بود که از شب هجدهم تا 23 تیر 78 گذشت. اما همه این اتفاقات را که دانشجویان در کانون آن قرار داشتند نمیتوان در توقیف یک روزنامه و اعتراض به اصلاح قانون مطبوعات فهم کرد. این همه التهاب، اغتشاش و ناآرامی و کِش پیدا کردن آن بدون دخیل دانستن جریانهای محرک، طبیعی و منطقی نبود. دقت و تمرکز بر آن روزها هم همین را نشان میداد. اقدامات بخشی از جریان دانشجویی در کشور و چهرههای شاخص و منتسب به آن و حضور برخی چهرههای سیاسی طرفدار دولت وقت میان دانشجویان و تحریک آنها به شکل گستردهای به التهابات و اعتراضات دامن زد. بخشی از جریان یا بهتر بگوییم رادیکالهای دفتر تحکیم وحدت (انجمنهای اسلامی دانشجویان)، همان نقش محرک و لیدری آشوبها را ایفا میکرد؛ طیفی که از چند سال قبل از 18 تیر سعی داشت این اتحادیه دانشجویی را از آرمانها و شعارهای اصیل، انقلابی و خطامامی گذشتهاش دور کند و بعد از انتخابات ریاستجمهوری هفتم و حمایت تشکیلاتی از کاندیدای جریان چپ در آن انتخابات، خود را بهعنوان یکی از احزاب و تشکلهای هجدهگانه اصلاحطلب معرفی میکرد. در این سالها مساله استفاده قدرت و جریانهای سیاسی از جریانهای دانشجویی بهعنوان یک ابزار پیشبرنده برای نیل به مطالبات و خواستههایشان، به پاشنهآشیلی برای تشکلهای دانشجویی تبدیل شده که یادآوری عبرتهای تاریخی این مساله همیشه مهم و ارزشمند خواهد بود.
تحکیم وحدت در خدمت جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب
فضای دوم خرداد بستر مناسبی را برای رشد قارچگونه احزاب حامی تفکر اصلاحطلبی ایجاد کرد بهطوریکه مهدی کروبی میگفت: «ما هفت نفر هستیم و هشت حزب داریم!» اما جبهه دولتی تازهتاسیس مشارکت در ابتدای دوره دوم خرداد و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران، دو حزب اصلی اصلاحطلب بودند و بقیه ازجمله بدنه رادیکال تحکیم وحدت نیز بهنوعی در ذیل آنها تعریف میشدند. این دو حزب با تفسیری رادیکالی، پیام دوم خرداد را رای «نه به حاکمیت» و «آری به منتقدان حاکمیت» تلقی میکردند و تصورشان چنان بود که حاکمیت باید به خواستههای حداکثری آنها تن دهد، در غیر این صورت باید هزینه خروجشان از حاکمیت را بپردازد. آنها برای رسیدن به این خواسته تاکتیک خود را هم مشخص کرده بودند، «فشار از پایین و چانهزنی از بالا». طبق این ایده برای داشتن دست پر برای رایزنی با حاکمیت برای طلب مطالبات، نیاز به گروههایی در لایههای اجتماعی بود که افکارعمومی و جریانهای فعال مثل دانشگاه را جهتدهی کند. طبق همین فرمول بود که از چهرههای وابسته به جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب در تحکیم مانند علی افشاری برای کنشگری و ایفای نقش در سطح دانشگاه و جامعه عملا بهعنوان ابزار حزب دولتی استفاده میشد. در نگاه ابزاری مشارکت و مجاهدین انقلاب به دانشجو و دانشگاه، تشکلها و جریان دانشجویی هیچ رسالتی نداشتند تا زمانی که حزب سیاسی از بالا برای آنها ماموریت تعریف کند. با این ایده، عملا قدرت تفکر و تحلیل سیاسی از جریانات دانشجویی سلب میشد و آنها باید نقش پیادهنظام حزب سیاسیای را در کف دانشگاه و خیابان بازی میکردند که در سطوح عالی بهدنبال کسب منافع خود بود. ماجرای 18 تیر نمونهای جامع از این نگاه ابزاری است. همین مساله باعث ایجاد شکاف و انشقاق در تحکیم شد و بخشی از بدنه این جریان دانشجویی که معروف به طیف شیراز بودند سعی در حفظ هویت انقلابی و خطامام خود داشتند. درسوی دیگر رفتارها و کنشهای رادیکالی بدنه معروف به طیف علامه دفتر تحکیم که میراث مشارکت و مجاهدین انقلاب محسوب میشد، باعث شد در همان دولت اصلاحات برخوردهای جدی با اعضای سرشناس آن مانند علی افشاری شود و کارش به زندان بکشد و بعد از آزادی بههمراه تعداد دیگری از رفقایش مانند اکبر عطری به خارج از کشور بگریزند و مقابل دوربین رسانههای آمریکایی بنشینند. البته با گذشت زمان و پوستاندازی نسلی که در بدنه دفتر تحکیم وحدت صورت گرفت، یکدستی کاملی میان دانشجویان معتقد به انقلاب ایجاد شد و نسلهای بعدی این اتحادیه دانشجویی سعی کردند تحکیم وحدت را به همان شعارها و آرمانهای اصیل خود برگردانند.
18 تیر، نماد تام و تمام نگاه ابزاری به جریان دانشجویی
«محدود شدن آزادی مطبوعات» بهانهای برای جریان دوم خرداد بود تا به هر صورتی که میتواند به مخالفت با اصلاح قانون مطبوعات که توسط نمایندگان مجلس پنجم در حال پیریزی بود، بپردازد. انتشار نامه محرمانه وزارت اطلاعات و تلقین این ادعا به افکارعمومی که خشونتطلبان بهدنبال تحدید آزادی در مطبوعات و رسانهها هستند، بهانهای شد تا بازوی اجرایی و پیادهنظام مشارکت و مجاهدین انقلاب در دانشگاهها به میدان بیایند و با تحریک و فضاسازی، اوضاع را به بحران بکشند تا بحران پیشآمده را اهرم فشاری برای تحمیل خواستههایشان کنند.
شامگاه پنجشنبه هفدهم تیر 78، فردی منتسب به دفتر تحکیم وحدت و از کارمندان جهاد دانشگاهی که در کوی دانشگاه اتاقی دراختیار داشت، اعلامیهای دستنویس در ساختمان کوی برای تجمع دانشجویی در اعتراض به توقیف روزنامه «سلام» پخش میکند و در پی آن تجمعی 150 نفری با میدانداری اعضای تحکیم وحدت و انجمن دانشگاه تهران شکل میگیرد و به خارج از دانشگاه میروند. حضور تجمعکنندگان در خیابان کارگر با شعارهای ساختارشکن و تحریککننده ازسوی لیدرهای معترضان و سنگپراکنی و آسیب زدن به خودروها همراه میشود تا با ورود نیروی انتظامی و برخورد با دانشجویان مساله به یک معضل امنیتی تبدیل شود. برخورد نیروی انتظامی با تجمعکنندگان به داخل کوی نیز کشیده میشود و التهابات حتی پس از خروج نیروی انتظامی از کوی تا صبح ادامه دارد.
علیرضا زاکانی، مسئول وقت بسیج دانشجویی کشور درباره آن شب میگوید: «حدود ساعت 12 و نیم بود که یکی از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم قطعنامهای بین معترضان خواند که در آن آمده بود ما تلافی تعطیلی سلام را خواهیم کرد. پس از پایان بیانیه همانجا قرار شد بچهها به داخل برگردند، اما داوود سلیمانی، معاون دانشجویی وقت دانشگاه تهران و از اعضای پیشین دفتر تحکیم حدود ساعت یک همان شب آمد و با بیانی عجیب شروع به سخن گفتن با بچهها کرد. او از بچهها خواست به داخل کوی بیایند و میگفت ما هم با شما موافقیم. به داخل برگردید. ما که نشستهایم و کاری نداریم، کتک میخوریم؛ وای به حال شما.»درحالیکه صبح فردای آن روز با نظر شورای تامین استان و برای آرام شدن اوضاع در کوی، نیروی انتظامی از صحنه خارج شده بود، اما با رفتوآمد چهرههای نزدیک به جریان دوم خرداد مانند مصطفی تاجزاده، سیدهادی خامنهای، ماشاءالله شمسالواعظین، اکبر گنجی و... به میان دانشجویان اوضاع بغرنجتر از قبل میشود. تجمعی در آن روز ازسوی افراد داخل کوی در مسجد صورت میگیرد و دفتر تحکیم وحدت در اعلامیهای که بالای آن آیه مبارکه «بای ذنب قتلت» نوشته شده بود، مدعی کشتهشدن 5 دانشجو در التهابات شب قبل میشود و کار به تحصن میکشد. درحالیکه ادعای کشتهشدن 5 دانشجو واقعیت نداشت، اما حجلههایی برای آنها ترتیب داده میشود و مراسم یادبودی برای آنها برگزار و مجری مراسم با لباس مشکی در آن حاضر شده و برای کشتهشدگان اشک میریزد.
صبح روز 19 تیر، روزنامههای حامی دوم خرداد تیترهای اول خود را به التهابات کوی دانشگاه اختصاص میدهند و به نقل از دفتر تحکیم ادعای کشتهشدن دانشجوها را تکرار و یک هفته عزای عمومی اعلام میکنند. در تیتر برخی روزنامهها آمده بود: «کوی دانشگاه تهران به خون کشیده شد»، «حمله نیروی انتظامی و شبهنظامیان به تجمع اعتراض دانشجویان به توقیف سلام». «ای مردم باغیرت، اعتصاب اعتصاب» و «گرامیداشت کبوتران خونینبال دانشگاه تهران».
علی افشاری، مسئول سیاسی دفتر تحکیم وحدت که درحال حاضر در آمریکا بهسر میبرد 21 تیرماه شورایی در دانشگاه تهران تحتعنوان «شورای متحصنین» راه میاندازد که یکی از مطالبات اصلی آن، تحویل گرفتن «جنازه دانشجویان کشتهشده» و تشییعجنازه آنها بود.
سردار فرهاد نظری، فرمانده وقت نیروی انتظامی تهران در کتاب «برای تاریخ» که به تشریح حوادث 18 تیر است، خطاب به سیدمحمد خاتمی، رئیسجمهور وقت مینویسد: «برخی از مسئولان که خود را منتسب به حضرتعالی میدانند، بعضا عملکردشان مغایر با منویات و بیانات شما میباشد. مثلا آقای تاجزاده، معاون وزیر کشور و مسئول کمیته دانشجویی که حکم انتصاب ایشان از طرف جنابعالی صادر شده است، با توجه به بروز حوادثی در قبل [از وقایع 17 و 18 تیرماه] میبایست برآورد لازم و پیشبینی برخورد با چنین جریانات انحرافی را مینمودند و تدابیر مقتضی را میاندیشیدند، درحالیکه حضور غیرمسئولانه و سخنرانی ایشان در جلوی کوی دانشگاه و وزارت کشور نهتنها به آرامش و امنیت در کشور منجر نشد، بلکه در تحریک احساسات آن جوانان پرشور بینقش هم نبود... روزنامه صبح امروز به نقل از ایران نوشت: دکتر معین [گفته است] من از این فاجعه متاسفم و باید بگویم [اینها] همانطور که توی سر شما [دانشجویان] میزنند، توی سر ما هم میزنند و از من کاری ساخته نیست. دکتر معین فردا [19 تیر] را برای تمام فرهنگیان، دانشجویان و آموزگاران جهان عزای عمومی اعلام کرد. آیا استعفای وی در قالب اجرای وظیفه در زمان بحران از جمله اقدامات تشنجزا در جامعه نبود؟» سیداحسان قاضیزاده هاشمی، دبیرکل وقت جامعه اسلامی دانشجویان درباره تجمعی که حدود 600 تا 700 نفر از دانشجویان و عناصری که خود را میان تظاهراتکنندگان، دانشجو جا زده بودند، مقابل وزارت کشور انجام دادند، میگوید: «ما با اینها دانشجویانی که برای تسخیر وزارت کشور به سمت خیابان فاطمی رفته بودند به سمت فاطمی رفتیم، من مشاهده کردم این افراد در بزرگ آهنی وزارت کشور را از جا کندند که آقای تاجزاده آمد در وسط حیاط وزارت کشور یک صندلی گذاشت و یک جمله کلیدی گفت. تاجزاده به این جماعت گفت: «شما چرا آمدهاید اینجا؟ شما چرا در وزارت کشور را از جا میکنید؟ اینجا که مال شماست. شما باید جای دیگری بروید و در آنجا را بکنید.» و پای بلندگوی دستی مدام میگفت: اینجا متعلق به خود شماست و شما اشتباهی آمدهاید.»
دولت روحانی و تجربه تلخ تشکلهای دانشجویی دولتساخته
روی کار آمدن دولت روحانی در خرداد 92 تجربه دیگری از یک نگاه ابزاری به جریان دانشجویی و تشکلهای دانشجویی بود، خاصه آنکه بخش قابلتوجهی از مدیران مسئولیتگرفته در وزارتخانهها ازجمله وزارت علوم، از همان مدیران با نگاه و تفکر اصلاحطلبی بودند و سابقه استفاده ابزاری از جریانات دانشجویی را در رزومه خود داشتند. آنها در این دوره سعی کردند جریان دانشجویی را با مرام و مشی آنچه در دوره اصلاحات بود، احیا کنند. تنها تفاوت استفاده جریان قدرت از تشکلهای دانشجویی در دهه 90 با دهه 70، تعریف ماموریتهای متفاوت بود. اگر جریان دانشجویی در دولت اصلاحات باید برای نیل به خواستههای حداکثری مشارکت و مجاهدین انقلاب، نقش پیادهنظام در کف دانشگاه و جامعه را ایفا میکرد، این نقش در دولت روحانی تئوریزه کردن و حمایت کف دانشگاهی از کلان ایده دولت برای اداره کشور، یعنی همگرایی با غرب برای حل مشکلات که برجام محصول آن بود، تعریف میشد. در نتیجه همین سیاست بود که در سالهای ابتدایی دولت یازدهم شاهد رشد قارچگونه تشکلهای دانشجویی که عموما در نام خود از پسوندها و پیشوندهایی از جنس شعارهای دولت یا از برند تشکلهای دانشجویی در دهه 70 بهره میبردند، بودیم. یکی از مدیران وزارت علوم در همان سالهای ابتدایی دولت روحانی با شور و شوق فراوانی از صدور مجوز گسترده برای تاسیس تشکلهای دانشجویی همسو با دولت در یکی از رسانههای دولتی میگوید: «تشکلهای دانشجویی را در دانشگاهها فعال کردیم. بیش از 150 تشکل دانشجویی جدید شکل گرفت و بهجد میگویم در هیچ دورهای ما چنین وضعیتی نداشتیم. در زمانی که دولت یازدهم روی کار آمد در حوزه تشکلهای اصلاحطلب کمتر از 10 تشکل فعال بود. در حالحاضر وزارت علوم مجوز فعالیت برای 120 تشکل اصلاحطلب صادر کرده است.» تراژدی این تولید و رشد تشکلهای دولتساخته اما در سالهای اخیر خودنمایی میکنند. جایی که ایده دولت در سیاست خارجی در عالیترین سطح خود شکست خورد و با خروج یکجانبه آمریکا از برجام عملا دولت روحانی با یک انسداد در ایده و حکمرانی مواجه شد. آنجا بود که تشکلهای دانشجویی که اغلب خود را اصلاحطلب معرفی میکردند در سراشیبی انفعال و انزوا قرار گرفتند چراکه در اوج ناکارآمدی دولت در سالهایی که موجب نارضایتیهای گسترده در جامعه شده، از یکسو بهواسطه دولتی و دولتساخته بودن نه توان انتقاد از دولت را دارند و ازسوی دیگر بهواسطه تئوریزه شدن ایدههای عبور از روحانی ازسوی تئوریسینهای جریان اصلاحات، عملا امکان حمایت از دولت نیز وجود ندارد تا با یک بیعملی و انفعال مضاعف روبهرو شویم.
جریان دانشجویی و انتخابات 1400
کمتر از یکسال دیگر تا برگزاری انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم باقیمانده و کم و بیش جریانهای سیاسی فعالیتهای انتخاباتی خود را شروع کردهاند. طبیعتا هیچ جریان سیاسیای بدش نمیآید یک ستاد انتخاباتی آنهم از جنس دانشجویی در سطح دانشگاه داشته باشد و اگر چنین امکانی برای آنها فراهم باشد قطع به یقین از آن نهایت بهره را خواهند برد. پس این خودمراقبتی و هوشیاری باید ازسوی خود جریانهای دانشجویی انجام پذیرد. رادیکالیسم و ساختارشکنی در دهه 70 و بیعملی و انفعال در دهه 90، دو عبرت تاریخی بسیار بزرگ برای جریان دانشجویی است تا فکر و قدرت تحلیل و سرنوشت خود را به خواستههای جریانهای سیاسی گره نزند. این هشدار و تلنگر برای تشکلهای موسوم به انقلابی یا نزدیک به جریان اصولگرا شاید بیشتر مصداق داشته باشد تا تشکلهای دانشجویی با دستگاه فکری نزدیک به اصلاحطلبی؛ چراکه اگر تشکلهای دانشجویی موسوم به اصلاحطلب دو تجربه عینی و کابوسوار از چنین موضوعی در کارنامه خود دارند، از ترس تجربهای تلختر هم که شده احتمال حرکت آنها بهسمت قدرت و جریانهای سیاسی کمتر است تا تشکلهای انقلابی که حداقل تاکنون چنین معضلی را در سطح گسترده نچشیدهاند و احتمال دارد طمعورزی به حضور در لایههای بالایی قدرت آنها را بهسوی سراب بکشاند.
فعالان دانشجویی زوایای مختلف واقعه 18تیر را واکاوی کردند
تشکلهای دانشجویی و خطر تکرار سوءاستفاده جریان قدرت
جریان دانشجویی در بزنگاههای مخلتف سیاسی و اجتماعی ایران همیشه تلاش کرده تا با بهدست آوردن تحلیلی از شرایط و تحولات در عرصه سیاسی تاثیرگذار باشد. 16 آذر 32، 13 آبان 58 و 18 تیر 78 برگههای خاص تاریخ جنبش دانشجویی است که هرکدام درسها و حکایتهای متعددی برای فعالان دانشجویی دارد. چهار تن از اعضای تشکلهای دانشجویی در سالگرد واقعه 18 تیر، نحوه مواجهه جریان دانشجویی با گروههای سیاسی را واکاوی کردند که در ادامه میخوانید.
معین رضیئی: عضو شورای مرکزی اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل
عبرت نگرفتن از 18 تیر زمینهساز ظهور تشکلهای دولتساخته
تیرماه ۷۸ انتشار تصویر نامه منتسب به سعید امامی در روزنامه سلام با تیتر «سعید اسلامی پیشنهاد اصلاح قانون مطبوعات را داده است» موجب تعطیلی روزنامه سلام با شکایت وزارت اطلاعات وقت دولت اصلاحات شد. در روایتی دستاول گویا ابتدا سعید حجاریان نامه سعید امامی را نزد مجید انصاری میبرد تا همزمان با طرح اصلاح قانون مطبوعات در مجلس وی این نامه را در صحن علنی بخواند تا جو مجلس و جامعه را تحتتاثیر قرار دهد اما انصاری با درک درست از خطرناک بودن ماجرا مسئولیت این کار را نمیپذیرد و حجاریان به سراغ استاد قدیمی خود سیدمحمد موسویخوئینیها صاحبامتیاز روزنامه سلام میرود. در فضای بحرانی پس از قتلهای زنجیرهای که چندماهی از علنی شدن آن میگذشت، انتشار این نامه توسط خوئینیها در سلام مانند ریختن نفت روی آتش بود که علاوهبر توقیف دائم این روزنامه پس از یک دهه فعالیت، موجب آشوب چند روزه بهویژه در کف دانشگاهها شد. در دو دهه گذشته آن چیزی که از تیر 78 بدان پرداخته شده روایتنگاری تکخطی از آشوبها و وقایع است که نهایت این تلاشها برگزاری چند مناظره اینترنتی با حضور شاهدان عینی واقعه بوده است. در این سالها هیچگاه 18 تیر و عاملان پدیدآورنده آن بهخوبی آسیبشناسی نشدهاند. در این یادداشت سعی دارم به بررسی تاریخی و آسیبشناسی مستند این واقعه و عبرتی که از آن گرفته نشده است، بپردازم. واقعه کوی دانشگاه اوج نگاه ابزاری و بهرهکشی گروههای سیاسی از تشکلهای دانشجویی است. این نگاه بالا به پایین قدرت به جنبش دانشجویی حاصل یک فرآیند 10 ساله بود که از ابتدای سال ۶۸ شروع شد. در آغاز این فرآیند اضمحلال، دفتر تحکیم وحدت بهعنوان بزرگترین تشکل دانشجویی کشور از نقش تصمیمگیر در فضای سیاسی برخلاف گذشتهاش در دهه 60 به پیادهنظام احزاب و اشخاص تبدیل شد. در این سال تعدادی از افراد طیف راست تحکیم مانند حشمتالله طبرزدی با راهاندازی ستاد انتخاباتی برای اکبر هاشمیرفسنجانی عملا تبدیل به پیادهنظام قدرتهای سیاسی کشور شدند. پیادهنظام بودن آنها در خرداد ۷۶ نیز ادامه پیدا کرد و در تیر ۷۸ به اوج خود رسید که سرانجام این فرآیند انشعابات مختلف از دفتر تحکیم و درنهایت فروپاشی آن در دهه 80 بود. اوج استحاله فکری تحکیم زمانی رخ داد که فضای سیاسی کشور پس از روی کار آمدن دولت خاتمی ساختارشکنیهای بیسابقه در مطبوعات زنجیرهای و ایجاد آزادیهای بدون نظارت در سطح دانشگاه را تجربه میکرد. البته باید گفت آزادی اجتماعی پس از تجربه دولت بسته هاشمی تبدیل به یکی از مطالبات مهم جوانان و نخبگان کشور شده بود. دفتر تحکیموحدت نیز تحتتاثیر فضای پس از دوم خرداد با سوءاستفاده از آزادیهای ایجادشده از رسالت اصلی خود بهطور کامل فاصله گرفت. این فاصله باعث شد تشکلی که در ابتدای فعالیت خود در چارچوب اندیشه سیاسی جمهوری اسلامی و نظریه ولایتفقیه متولد شده و از آن مشروعیت گرفته بود به یکی از نهادهای مهم مخالف جمهوری اسلامی تبدیل شود که در آن عناصر نشانهدار و معاند با جمهوری اسلامی مانند سران نهضت منحله آزادی که زمانی در دهه 60 توسط همین ادوار تحکیم طرد میشدند، مرجعیت یابند. فاصله اعضای اصلی تحکیم با نظام آنقدر زیاد شد که سال ۷۹ علی افشاری، عضو شورای مرکزی آن در کنفرانس ضدایرانی برلین شرکت و به نمایندگی از دانشجویان پیرامون تغییر ساختارهای سیاسی در جمهوری اسلامی بهنفع جداسازی دین از سیاست صحبت کرد. در این استحاله فکری بیش از هرچیز حمایت و مشاوره سیاسیونی برآمده از گفتمان دولت خاتمی از اقدامات ساختارشکنانه اعضای رادیکال دفتر تحکیم موثر بود. این سیاسیون با حمایت خود از بدنه تحکیم وحدت سعی کردند تا حد امکان از دانشجویان برای پیشبرد اهداف اجتماعی اصلاحات بهره ببرند. گرچه همین مساله نیز درنهایت برای خود دولت خاتمی هم دردسر شد و تحکیمیها طی نشستی در مرداد 79 مساله عبور از خاتمی را به دلیل جاماندن او از برنامههای اصلاحات مطرح کردند. عبرت نگرفتن از آنچه دو دهه قبل در فضای دانشجویی کشور گذشت، باعث شد مجدد نگاه ابزاری گروههای سیاسی به تشکلهای دانشجویی با روی کار آمدن حسن روحانی در سال ۹۲ با رویکردی جدید بازتولید شود که حاصل آن ایجاد تشکلهای یکبارمصرف و دولتساخته در دوره اول ریاستجمهوری وی بود. در فضای سالهای ۹۲ تا ۹۶ دولت با شعار جذب حداکثری سعی کرد با دادن فضا و امکانات به گروههای ساختارشکن در دانشگاه برای خود عقبه دانشجویی ایجاد کند. این تلاشهای دولت به حدی آشکار بود که شخص خود رئیسجمهور پیگیر تاسیس اتحادیهای دولتساخته به نام تادا شد. این تشکلها الان شرایط مناسبی ندارند و همزمان با افول ایده اصلی دولت یعنی شکست ایده توسعه روابط خارجی شاهد ریزش بدنه دانشجویی خود در سالهای اخیر بودهاند. آنها از آبان 96 تا امروز با فراموش کردن عقبه تئوریک خود سعی کردهاند با ساختارشکنی و رادیکالیزه کردن فضا هرطور که شده است به حیات خویش بهعنوان یک جریان دانشجویی فعال ادامه دهند. آنها در این راستا با گرفتن ژست اپوزیسیون بدون اشاره به نقش خود در دانشگاه برای روی کار آمدن روحانی و حمایتهای متقابل پدرانه دولت از آنها شعار عبور از روحانی را در بیانیه 16 آذر 97 خود سر دادند. این تشکلها به این مساله نیز بسنده نکرده و حتی در یک پیوند استراتژیک با جریان چپ مارکسیستی که عمدتا خاستگاهشان در شوراهای صنفی طی این سالها بوده است ایده عبور از جمهوری اسلامی و تغییر قانون اساسی را نیز با تزریق یأس و ناامیدی در کف دانشگاه مطرح کردند. در یک کلام میتوان گفت تلاش برای حیات سیاسی تشکلهای دولتساخته درحالی در دولت روحانی از سرگرفته شد که با توجه به عبرتهای 18 تیر این تلاش محتوم به شکست بوده است. بعد از گذشت هفتسال میتوان گفت تنها ثمره هزینه این مدت دولت برای ایجاد این تشکلها بازشدن پای عناصر فعال در فتنه 88 و افراد نشانهدار در ضدیت با جمهوری اسلامی به دانشگاه بوده است.
علیرضا سلیمی،دبیر سیاسی مرکز هماهنگی بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی
3 پرده متفاوت از مواجهه جریان دانشجویی و قدرت
غائله هجدهم تیرماه ٧٨، یکی از مهمترین حوادث معاصر در تاریخ ایران اسلامی است که تاکنون قلمهای زیادی در تمجید یا رد آن زده شده است، در این وجیزه بنا دارم در سه پرده به آن بنگریم و به مرور این واقعه تاریخی بپردازیم.
پرده اول : هفدهم تیرماه ٧٨، پس از کشوقوسهای فراوان در عرصه رسانه و آتش سنگین روزنامههای زنجیرهای علیه «اصلاحیه قانون مطبوعات»، «دفتر تحکیم وحدت» با برگزاری میتینگی اعتراضآمیز، مناقشه شکلگرفته را بهطور رسمی وارد فضای دانشگاهی کشور میکند که منجر به ایجاد درگیریهایی در خلال آن میشود. اما تمام برنامه دفتر تحکیم به این جلسه ختم نشد و شامگاه همان روز، منجر به راهپیمایی 300 نفره دانشجویان (البته بدون هیچ مجوزی) در کوی دانشگاه شد و سپس با خارج شدن از آن به خیابانها کشیده شد و شعارهایی علیه لایحه مذکور سر داده شد. بهتدریج و با حضور نیروی انتظامی، اغلب دانشجویان به داخل کوی برمیگردند اما تعدادی از دانشجویان اصرار بر ادامه تظاهرات در بیرون دانشگاه دارند و اقدام به پرتاب اشیایی به سمت نیروهای انتظامی میکنند. این اقدامات تا آنجا ادامه پیدا میکند که یکی از پرسنل نیروی انتظامی توسط دانشجویان به گروگان گرفته میشود که نیروی انتظامی نیز جهت آزاد کردن وی وارد عمل میشود. بهتدریج، درگیریها شدیدتر شده و نیروی انتظامی وارد مجتمع کوی دانشگاه میشود. درگیریهایی که از شب گذشته آغاز شده بود تا صبح جمعه ادامه مییابد و درنهایت با دستور شورای تامین استان تهران دستوری به نیروی انتظامی مبنیبر خروج از صحنه داده میشود. کوی دانشگاه همچنان روی آرامش را به خود ندیده و درگیریها جستهگریخته برقرار است، چهرههای سیاسی جناح چپ رفت و آمدهای گسترده خود به کوی را آغاز میکنند که نهتنها آرامکننده فضا نمیشوند بلکه همچون بنزینی روی آتش عمل میکنند. نوزدهم تیرماه بازار شایعات و کشتهسازیها توسط رسانههای زنجیرهای داغ داغ است، تجمعات اعتراضی به دانشگاههای علموصنعت، امیرکبیر، شریف و... میرسد. آشوب و بلوا به سطح شهر کشانده شده، از آتشزدن پمپ بنزین تا اتوبوسهای شرکت واحد و حتی حملات آشوبگران به مردم و... نیروی انتظامی بنا بر گفته فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دیگر توان مقابله ندارد، پس از کشوقوسهای فراوان با وزیر کشور دولت خاتمی، سپاه و بسیج وارد کارزار میشوند و تا حد قابلتوجهی فضا را آرام میکنند. اعلام موضع قاطع رهبر انقلاب در دیدار با جمعی از مردم در روز 21 تیرماه منجر به حضور حماسی و باشکوه مردم در بیستوسوم تیرماه میشود و بساط آشوبهای شکلگرفته را درهم میپیچد.
پرده دوم : جنبش دانشجویی کشور که در دهه ٣٠ و پس از کودتای آمریکایی ٢٨ مرداد، در شانزدهم آذرماه همان سال با شهادت مصطفی بزرگنیا، احمد قندچی و آذر شریعترضوی در دانشکده فنی دانشگاه تهران، غیرت، حمیت و حریتش را در مقابله با دستگاه استبداد شاهنشاهی و دولت مستکبر و استعمارگر آمریکا به رخ جهانیان کشیده بود، چه بر سرش آمد که از آن دوره اوج خود در پیشقراولی مبارزه با ظلم و استعمار، تبدیل به پیادهنظامی جهت تحقق امیال و خواستههای نظام سلطه در کشور شد؟ جریانی که روزگاری با حریت مثالزدنی و بدون هیچ وابستگی حزبی و جناحی آرمانهای انقلاب را جهت تحقق بر سر دست میگرفت، چطور و چگونه کارش به پادویی احزاب سیاسی و هضم در جریانهای قدرت و ثروت (داخلی و خارجی) کشیده میشود؟ آن هم از کارگری سیاسی جهت رایآوری در انتخابات گرفته تا تبدیل شدن به پیادهنظامی بیارزش جهت بالابردن قدرت چانهزنی گروههای معلومالحال در اتمسفر سیاسی کشور، خواه با برگزاری میتینگها و جلسات و چاپ نشریات مختلف، خواه با اغتشاش و لشکرکشی خیابانی... جریانی که خود، فعالانه بر کشور و روند آن تاثیرگذار بود، حال تبدیل به سیاهلشکر جناح چپ و راست شده بود؛ منفعل، وابسته و بیهویت... .
پرده سوم : چهار دهه از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام راحل میگذرد. این چهار دهه پرفرازونشیب و البته پرحاصل برای کشور برکاتی در دانشگاهها و بهخصوص جنبش دانشجویی داشته است. دانشگاهها دیگر شاهد تشکلهای فرمایشی و راهبازکن احزاب سیاسی نیستند. بلوغ فکری ایجادشده به حدی رسیده است که اگر با اصرار و فشارهای جریانات سیاسی چنین اتفاقی رخ دهد، این قبیل تشکلها بهمثابه ابزاری یکبارمصرف ظاهر میشوند و پس از آن با تمام حمایت خارجی که از آنها میشود به تاریخ میپیوندند که این نکته مهم برگ زرینی است از برکات انقلاب اسلامی و حریت جامعه دانشگاهی آن. جنبش دانشجویی پس از پیروزی انقلاب اسلامی یکی از پایههای قدرت و یک نهاد تصمیمساز بوده است بهگونهای که این جنبش با تسخیر لانه جاسوسی، تاریخ را و با انقلاب فرهنگی مسیر دانشگاهها را دگرگون کرد. شاید در برههای از تاریخ همچون حوادث غمبار دهه 70 شاهد افول و هضم جریان قدرت در گوشه و کنار بودهایم اما اکنون به جرات میتوان آن را یک نهاد تصمیمساز متعهد در نظر گرفت که بتوان، نقش بیبدیل آن در مطالبهگری تخصصی در مذاکرات هستهای و برجام، اقتصاد مقاومتی، امور معیشتی اقشار مستضعف، عدالتطلبی و... را شاهدی بر این مدعا گرفت. هجدهم تیرماه 1378، آینه عبرتی است درمقابل جنبش دانشجویی تا هرازگاهی با نگاه به آن، بترسد از حضیض ذلتی که بیعملی، وابستگی به قدرت و انحراف ایدئولوژیک آن را برایش به ارمغان میآورد و با قدرت راهش را به سمت احقاق آرمانهای انقلاب اسلامی ادامه دهد.
فاطمه علیزادنیا،دبیر واحد حوزه و دانشگاه دفتر تحکیم وحدت
جریان دانشجویی و خطر تبدیل شدن به پیادهنظام جریانات سیاسی
دانشگاه را میتوان یكی از مهمترین و اساسیترین مراكز تولید علم و تربیت نیروی انسانی جهت رفع نیازهای جوامع متمدن درنظر گرفت. امروزه این حقیقت كه شمار زیادی از سیاستمداران، اغلب نخبگان و نوآوران عرصههای مختلف فكری و مدیران برجسته سطوح عالی از دانشگاه برخاستهاند، قابلانكار نیست. باوجود اینكه گروهی دانشجو را مصنوع دانشگاه و نظام تربیتی و آموزشی میدانند، این روند یك چرخه كامل و دوسویه را شامل میشود كه در آن دانشجویان نیز بهنوبه خود تشكیلدهنده ساختارها و اصولا علت وجودی برخی از نهادهای اجتماعی هستند، بنابراین تحقق ارتباط دانشگاه و جامعه در گرو انجام رفتارهای گروهی است كه بهعلت جایگاه خاص دانشجویان، مجموعه كنشهای جمعی آنان بهمثابه گروه مرجع، مورد التفات و توجه عمومی واقع میشود. رفتار اجتماعی دانشگاه در طول زمان با صیقلخوردن تدریجی از جایگاهی برخوردار شده است كه لزوم پرداختن به آن را ضروری میسازد. حركت جمعی دانشجویان در بستر تحولات سیاسی-اجتماعی ایران «جنبش دانشجویی» نامیده میشود كه متاسفانه در پدیدهشناسی تاریخ معاصر از تعریفی جامع و مانع برخوردار نیست. پیچیدگی فوق بیش از آنكه در ذات مفهوم این واژه مستتر باشد، در مصداق و نمود بیرونیاش یعنی «جنبش دانشجویی» كشورمان نهفته است. همچنین در تحلیل مقید یا مستقل بودن جنبشها، حركت دانشجویی در عداد تحركات اجتماعی مستقل جای میگیرد. واضح است این استقلال ابعاد گوناگونی دارد كه عدم وابستگی به قدرت و مراكز صرف سیاسی از اصلیترین اشكال آن هستند. در مقوله ساختارهای حاكم بر جنبشها نیز باید یادآور شد كه نظام حاكم بر جنبش دانشجویی باید اختیاری و تا حد امكان موردقبول بیشتر اعضا باشد. هر نوع ساختار تحمیلی درجهت عكس اهداف جنبشها ازجمله جنبش دانشجویی است، درحالیكه تجمع آزاد ریشه در توافق اختیاری داشته و اقتدار سیستم حاكم بر آن، متكی بر پذیرش شخصی اعضا است. ارتباط افراد در جنبشهای دانشجویی نوعی رابطه متقابل و درعین حال متكثر درنظر گرفته میشود كه در طرف مقابل اعضا نیز ضمن تعیین ضوابط حاكم بر خود و مشخص کردن اهداف، به فعالیت خواهند پرداخت. ازآنجاكه تمام برنامهها و اهداف فوق با روند سیر و خطمشی كلی نظام سیاسی در ارتباط است، جنبش دانشجویی را میتوان در مقام هدایت سیاسی جامعه، ارتقابخش آگاهیهای عمومی، تقویتكننده رشد و سازمانیافتگی و مشاركت اجتماعی دانست. در میانه سالهای دهه60 تا 70 دانشجویان در راستای اعتلا و تحقق آرمانهای انقلاب57 بسیار کوشیدند، اما نه اشغال سفارت توسط دانشجویان خط امام و نه انقلاب فرهنگی دانشگاهها نتوانست همچون 18 تیرماه 78 نمود حضور سیاسی تشکلها و دانشجویان سیاسی را در قاموس جنبش دانشجویی روایت کند. اتفاقات تیرماه78 سبب شد عدهای گمان کنند جنبش دانشجویی که روزی در لوای مشارکت سیاسی و از مردم بود، بر مردم شده است و بهنوعی در زمره پیادهنظام احزاب و دستههای سیاسی قرار گرفته است. در پاسخ به این شبهه باید گفت اصل اول برای تبیین ماهیت هر جنبشی همانطور که پیشتر اشاره شد، آزادگی و عدم وابستگی به جریانات سیاسی کشور است، چراکه درصورت انتساب به این جریانات جنبش دانشجویی زبان برا و لحن انتقادی خود را ازدست میدهد و دیگر نمیتواند در نقش یک کنشگر و یک مصلح اجتماعی در نظام سیاسی کشور نقشآفرینی کند. جنبش دانشجویی همگام با نظام سیاسی کشور حرکت کرده است، ولی نباید منکر این واقعیت شد که در برخی از بزنگاههای مهم از مسیر آرمانخواهی خود دور شده و بهزعم ما در برهههایی هم همسو با جریانات خاص سیاسی کشور موضعگیری داشته است، اما اینکه تشکلهای سیاسی که یکی از جلوههای عالی و تراز مشارکت سیاسی مردمی در طبقه نخبگانی جامعه است را بهدلیل اتخاذ برخی مواضع همسو یا ناهمسو آنهم در بازههای محدود زمانی، پیادهنظام بخوانیم، اصل اول ماهیت هر جنبشی عموما و جنبش دانشجویی را خصوصا زیر سوال بردهایم.
رضا قلعهنویی،عضو شورای مرکزی اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان
تشکلهای دانشجویی نباید وارد بازی قدرت شوند
سالهای ابتدایی پس از انقلاب، جریان دانشجویی با هویت آزادیخواهی و آرمانخواهی شناخته میشد و حتی آنقدر قدرت گرفته بود که بتواند در برخی وقایع حساس رهبری مردم را دست بگیرد. حوادث تیرماه ۱۳۷۸ این رخداد مهم در تاریخ انقلاب هرچند به لطف خداوند متعال و مواجهه مدبرانه رهبر معظم انقلاب و هوشیاری مردم انقلابی ناکام ماند، ولی در همان لحظات اولیه اجرای توطئه، تشکلهای دانشجویی برای خنثی کردن این حرکت وارد میدان شدند. طی اقدامات بعدی، دانشجویان طرح برپایی یک راهپیمایی در برابر هنجارشکنی آشوبگران را ریختند. علاوهبر این، در اغلب استانهای کشور، دانشجویان با تجمعات پرشور خود مهر بطلانی بر توطئههای معاندین و دشمنان زدند. عظیمترین حرکت دانشجویی در محکومیت وقایع 18 تیر، در روز 23 تیر صورت گرفت. روز 23 تیرماه با برپایی راهپیمایی بزرگ و حضور پرشور دانشجویان و دانشگاهیان در این مراسم، خط بطلانی بر توطئههای کوی دانشگاه کشیده شد. امروز رابطه مسئولان و اصحاب قدرت با تشکلهای دانشجویی که با نگاه و دید علمی و با ارائه راهکار به بیان مشکلات و دغدغدهای مردم جامعه میپردازند، میتواند در پیشرفت و توسعه کشور موثر باشد و نقش راهبردی در پیشبرد اهداف انقلاب داشته باشد. تشکلهای دانشجویی میتوانند مطالب و مسائلی را مطرح کنند که شاید به چشم دولتمردان، مسئولان و اصحاب قدرت نیامده باشد و این یک ظرفیت است و شاید یکی از علتهای اصلی برگزاری دیدار رهبر معظم انقلاب با دانشجویان تحت هر شرایطی همین مساله باشد تا معظمله در جریان نوع نگاه، رویکرد، مطالب و مسائلی که در ذهن نسل دانشجویان حاضر است، قرار گیرند. دولت (یازدهم و دوازدهم) متاسفانه اعتقادی به تشکلهای دانشجویی ندارد و تشکلهای دانشجویی را منتقد نه، بلکه مخالف خود میداند. حتی از برگزاری جلسهای با تشکلهای دانشجویی دریغ کرده و صرفا با حضور در دانشگاه و شرکت در مراسم روز دانشجو، به آمادهسازی و تهیه تیزر انتخاباتی خود بسنده کرده است. متاسفانه در بهترین حالت ارتباط مسئولان و اصحاب قدرت با تشکلهای دانشجویی صرفا محدود و منوط به برگزاری جلسه سالانه یا حتی چند سال یکبار آنهم یک تا دو ساعت در روز دانشجو شده و هرسال در روز دانشجو مسئولان با ژست دانشجودوستی و احترام ظاهری به آنها، جلسات ارائه گزارش عملکرد و نمایشی با نمایندگان تشکلهای دانشجویی برگزار و از استقلال آنها تعریف و تمجید میکنند؛ اما وقت عمل، بیشترین فشارها، هزینهها و مشکلات را متوجه تشکلهای دانشجویی میکنند که این میتواند آسیبهای فراوانی داشته باشد و تشکلهای دانشجویی را درگیر مشکلات کند. نکته حائزاهمیت این است که تشکلهای دانشجویی باید فراجناحی باشند و استقلال خود را حفظ کنند. تشکل دانشجویی که وابسته به جناح و پیادهنظام احزاب و گروههای سیاسی متفاوت در دانشگاه باشد یا توسط خود دولت ساخته شود، تشکلی است که صرفا کارکرد سیاسی دارد و تریبونی برای گروه و احزاب سیاسی در زمان انتخابات است بدون آنکه نگاه نقادانه داشته باشند. باید به این نکته اشاره کنیم که تشکلهای دانشجویی نباید وارد بازی قدرت شوند. تشکل دانشجویی باید خودش تصمیم بگیرد، چون ورود به بازی قدرت یعنی اینکه یک نفر از بالا خط بدهد. اگر در زمان انتخابات از شخص یا لیستی حمایت میکند باید اینگونه باشد که اگر آن شخص یا لیست از مسیر اهداف انقلاب اسلامی خارج شود باید اولین گروهی باشد که از این لیست یا شخص به انتقاد بپردازد.











