از چه زمانی سردار اسماعیل قاآنی را میشناسید؟
من از زمان جنگ، سردار قاآنی را میشناسم. آن زمان ما بسیجی بودیم و مقاطعی را برای مستندسازی به جبهه میرفتیم؛ ولی آقای قاآنی فرمانده تیپ 21 امام رضا(ع) و در یک دورهای فرمانده لشکر نصر بودند. ایشان از یک مقطعی به بعد، سمت فعالیتهای برونمرزی رفتند که این فعالیتها بعدا تبدیل به نیروی قدس سپاه شد.
بعد از جنگ از هم جدا شدید؟ رابطه شما کم شد؟
من یک بسیجی بودم که به اقتضای کار فرهنگی فضاهایی را میدیدم و در خدمت ایشان بودم. من نه پاسدار بودم و نه عضو مجموعهای بودم که ارتباط دائمی داشته باشم. بعد از جنگ هم نسبت کاری با سردار قاآنی پیدا نکردم. ایشان در حوزهای مشغول بودند و من هم در مجموعه دیگری کار میکردم. در همین سالهای اخیر قرار بود سریالی در سوریه تولید کنم که به سبب آن باز به مجموعه قدس رجوع کردم و سردار قاآنی هم یک جاهایی از ما حمایت کردند.
حمایت ایشان به چه صورتی بود؟ مشاوره دادند یا در تامین بودجه و امکانات کمک کردند؟
مجموعه نیروی قدس بالاخره بخشهای مختلفی دارد که یک بخش آن رسانهای است و مجموعه رادیو و تلویزیون اسلامی است و حاجآقا ـ ک ـ رئیس آن هستند. در واقع ما به مجموعه آقای ـ ک ـ وصل شدیم و از کانال ایشان این کارها را پیش بردیم.
سردار سلیمانی بین شخصیتهای نظامی که میشناختیم نگاه ویژه و بازتری به حوزه فرهنگ داشت. میشود اینطور تصور کرد که اگر این تیپ تفکر داخل کشور هم وجود داشت، خیلی از اختلافات اصلا ایجاد نمیشد. تحلیل شخصی من این بود که چون ایشان به خارج از ایران رفته و با کشورهای مختلف برخورد داشته، به یک بلوغ فکری رسیده و تجربهای داشته که در برخی موارد میبینیم که اینطور با تسامح برخورد میکند. تیپ شخصیتی سردار قاآنی چطور است؟
آقای قاآنی از همان زمان جنگ چند خصلت برجسته داشتند. اولین و مهمترین مورد این بود که بهلحاظ اخلاقی بسیار بااخلاق و افتاده و خاکی هستند. یک بسیجی به معنی کامل و من نشنیدم در سالهای جنگ و حتی سالهای بعد از جنگ آقای قاآنی برای خود یک مقام یا درجه یا عنوان یا وضعیتی بالاتر نسبت به بسیجی ساده در نظر گرفته باشند. بهلحاظ اخلاقی بهشدت انسان والا و نمونهای بودند. همه فرماندهان زمان جنگ ازجمله آقای قاآنی آدمهای درجه یک بودند. به لحاظ قدرت فرماندهی، آقا اسماعیل کسی بود که سختترین عملیاتها را در پیچیدهترین زمان انجام داد و بهشدت صبور بود و اصلا اهل عجله کردن و شتابزده عمل کردن نبود. بهشدت صبور و منطقی و اهل مشورت بود. تصمیمگیریهایی کاملا باتدبیر داشت و باز اینها چیزهایی است که بچههایی که با او کار کردهاند میتوانند نمونههایی دربارهاش بیان کنند. به لحاظ فرهنگی نمیخواهم ایشان را با کسی مقایسه کنم، ولی ایشان هیچوقت بهلحاظ فرهنگی در حوزه تخصصی فرهنگ ورود مستقیم نداشته است، با این حال کاملا با فعالیتهای فرهنگی که در مجموعهشان قرار بود انجام شود همراه بود و زمان میگذاشت و صحبت و راهنمایی میکرد و بودجههای لازم و امکانات را میداد. در ارتباط با مجاهدان خارج از مرزهای ایران، سردار قاآنی قبل از ورود شهید حاج قاسم وارد این حوزه شده بود و کاملا این ارتباط برقرار شده بود.
ایشان ارتباط فرهنگی را شروع کرد یا فعالیتش نیرو گرفتن از کشورهای دیگر بود؟
سپاه بعد از جنگ در برخی کشورها فعالیتهایی را انجام میداد. طبیعتا ارتباط سپاه با نیروهای مجاهدی بود که در آن کشورها وجود داشتند و وارد میشد و کمک میکرد و ساختارهایی را آنجا ایجاد میکرد. افرادی همانند آقای قاآنی تقریبا بعد از جنگ درگیر این بخش از فعالیتهای سپاه شدند که بعدا در دهه 70 با ورود شهید حاجقاسم، پایه نیروی قدس سپاه گذاشته شد و کمکم تبدیل به چیزی شد که الان وجود دارد.
فعالیتهای حاجاحمد متوسلیان را ذیل همان حساب میکنید؟
فعالیتهای آقای متوسلیان که انشاءالله زنده هستند، در مقطع بخصوصی انجام شد، ولی چون همچنان درگیر جنگ تحمیلی بودیم، آنها ادامه نیافت. یعنی حضرت امام گفتند راه قدس از کربلا میگذرد و شما اگر بناست با نیروهای مجاهد منطقه و ضد اسرائیل کاری کنید، ابتدا مشکل عراق را حل کنید و آن اولویت دوم شود، بنابراین آن فعالیتها در مقطعی شروع شد و بعد کمرنگ شد و بعد از جنگ مجددا شروع شد که تا الان هم ادامه دارد.
تعدادی از نیروهای سپاه که آقای اسماعیل قاآنی هم جزء آنها بود، وارد این حوزه کاری شدند و بهلحاظ قدمت در حوزه برونمرزی، اینها از شهید قاسم سلیمانی قدیمیتر هستند. در کنار حاجقاسم هم همه این سالها آقای قاآنی حضور داشتند و قائممقام ایشان بودند و ارتباط اینها یک هفته هم با تشکیلات قطع نشد که باز برگردند و دائما پیوسته بود. اشراف بسیار کاملی نسبت به موضوع داشتند.
به نظر میرسد حضور ایران در منطقه یک تدبیر فرهنگی میخواهد که تاکید کند مشترکات ما و آنها چیست تا داخل آن کشورها اقناع صورت بگیرد؛ یا مثلا کسانی از خود آنها به زبان خودشان کار فرهنگی و زمینهسازی کنند و جلوی سوءتفاهمات را بگیرند.
همه اینها باید باشد؛ منتها نکته کلیدی این است که حضور ما در منطقه دو ویژگی برجسته داشت؛ ویژگی اول این بود که حضور ما با درخواست حاکمیتهای قانونی کشورهای دیگر اعم از لبنان و عراق انجام شد؛ یعنی اینطور نبود که حضور پنهانی و غیررسمی داشته باشیم. حضور ما شاید در برخی مناطق هنوز رسانهای نشود و نیازی هم نباشد که رسانهای شود، ولی هماهنگی با حاکمیت انجام میشد و دوم اینکه وجه مردمی داشت؛ یعنی اتکای ما به نیروهای مردمی بود. اینطور نبود که یکباره با سرویس اطلاعاتی یا با نیروی ارتش آن کشور همکاری کنیم. بعدا با این نهادها مثلا در سوریه هماهنگ میشد، اما پایه رفتار نیروی قدس روی مردم هر کشوری بود؛ مردمی که اعتقاد به این کار داشتند و رفتار، عقیدتی بود. رفتار مزدوری نبود که به یک عده مزد بدهند و اجیر کنند. آدمهایی که در هر کشوری بودند و بومی بودند و کار میکردند، همگی آدمهایی معتقدند و به خاطر عقیده پای کار هستند. کم یا زیاد ممکن است بهلحاظ معیشتی حمایتهایی از آنها بشود، ولی اصل قضیه اعتقاد است. وقتی عنصر اعتقاد را وسط بگذارید، کار، بعد فرهنگی مییابد ولو یک اموری نظامی یا امنیتی باشد.
یعنی جنبه فرهنگی در آن وجود داشته است؟
فرهنگ به معنای عام منظور است. وقتی میگوییم کار فرهنگی، کار تخصصی هنری و ادبی یک بحث است، فرهنگ به معنای عام نیز یک بحث دیگر. کمااینکه وقتی فرهنگ شهادت را از ماجرای حزبالله لبنان بگیرید، آیا میشود حزبالله لبنان با این وضع ایجاد شود؟ امکان نداشت. این به معنی کار کردن ذیل یک فرهنگ است. یعنی یک عنوان کلیتر و وسیعتری که میتواند خود کار سیاسی و نظامی و اقتصادی و هر کاری را ذیل خود بپذیرد، ولی گروه اصلی فرهنگ است. چون رفتار ما در منطقه رفتار عقیدتی بود و انگیزه اول تا دهم آدمهایی که با ما کار میکردند و میکنند بحث عقیدتی بود. طبیعتا این همکاری رنگ فرهنگی میگیرد.











