فرهیختگان: موسی نجفی، مولف و تاریخپژوه معتقد است که با حمله روسها به ایران و وقوع جنگ جهانی اول، کشورمان در مرکز تحولات جهان قرار گرفت ولی در کشمکش قدرتهای بزرگ آن زمان بیاطلاعاتی دیپلماتها و اشتباهات فاحش طبقه روشنفکری باعث شد که نهتنها نتوانیم از بیثباتی اروپا بهره ببریم، بلکه کشورمان نیز بهعنوان مستعمره میان غربیها تقسیم شد و زیرسلطه استعمار رفتیم. استعماری که به تعبیر این عضو هیاتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در سطوح و مراحلی قابل بررسی است؛ یکی استعمار کهنه یا نظامی که بعد از انقلاب فرانسه جای خود را به استعمار نو یا براندازی نرم داد و در سومین مرحله به استعمار فرا نو یا استعمار فکری- فرهنگی نیز رسیده است.
این استاد دانشگاه در ادامه گفتوگویش با «فرهیختگان» تاکید دارد که در حال حاضر در قویترین مرحله بیداری اسلامی یعنی بیداری اسلامی تمدنی قرار داریم، پس به جای دعواهای سیاسی باید عمیقتر فکر و رفتار کنیم.
در ادامه گفتوگو نجفی گریزی هم به نسبت انقلابها با نظم جهانی زد. این استاد دانشگاه معتقد است انقلابها یا ذیل نظم جهانی هستند یا مانند انقلاب اسلامی ایران بر هم زننده نظم جهانی و مقابل استعمار نو. این استاد دانشگاه از طرف دیگر به جریان و اندیشهای اشاره دارد که بهعنوان حامیان نظم جهانی از نگاهش اندیشه ترقی خوانده میشوند و میتوان برای آنها 10 ویژگی بارز برشمرد.
این عضو هیاتعلمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی تاکید دارد که «ما نه معتقد به ارتجاع هستیم و نه ترقی، بلکه معتقد به جریان تعالی هستیم که همان جریان ترقی است با اصلاح 10 ایراد مذکور و حفظ شخصیت و هویت ایرانی اسلامی خود» به عبارت دیگر به تعبیر نجفی اندیشه تعالی، اندیشه ترقی را چشم و گوش بسته نمیپذیرد، بلکه امکان نقد، اجتهاد و انتخاب برای خود قائل است. بر این اساس جریان بیداری اسلامی هم که در مرحله تمدنی و مقابله با استعمار نو قرار دارد محتاج اندیشه تعالی در نقد اندیشه ترقی است.
آنچه در ادامه میآید مشروح گفتوگوی «فرهیختگان» با موسی نجفی است.
با وجود مشابهت تحولات فرهنگی سیاسی معاصر در غرب و ایران چه شد که ایران، پیش از انقلاب اسلامی، ابهت و استقلال خود را از دست داده و تحت تاثیر غرب قرار گرفت و به عبارتی دیگر زیرسلطه استعمار رفت؟
دوره جدید استقلال ایران 500 سال قبل، با ورود اسلام و روی کارآمدن صفویه شروع شد؛ در آن زمان عثمانیها، قدرت فائق جهانی بودند و غرب نیز اوایل رنسانس را سپری میکرد و وضعیت خوبی نداشت. ما تا 150سال نخست رنسانس، یعنی زمان شاه عباس اول برخلاف غرب رو به رشد بودیم، اما بعد از صفویه و با روی کار آمدن سلسله افشار، زند و قاجار، دوران عقبماندگی ایران آغاز شد، در حالی که غرب در این دوران با وقوع انقلاب فرانسه وارد دور جدیدی از تحولات شد.
با حمله روسها به ایران و وقوع جنگ جهانی اول، یک دفعه ایران در مرکز تحولات جهان قرار گرفت و در کشمکش قدرتهای بزرگ آن زمان یعنی روسیه، فرانسه و انگلیس، بیاطلاعاتی دیپلماتهای ما و اشتباهات فاحش طبقه روشنفکری باعث شد نهتنها نتوانیم از بیثباتی اروپا استفاده کنیم، بلکه کشورمان هم بین غربیها تقسیم شود و زیرسلطه استعمار برویم.
این همان مقطعی است که از آن میتوان با عنوان استعمار کهنه نام برد؟
بله، پس از وقوع انقلاب فرانسه، استعمار کهنه یا نظامی، به تدریج جای خود را به استعمار نو یا براندازی نرم داد. بهگونهای که کشورهای استعمارگر به جای براندازی نظامی، نظامهای سیاسی کشورها را به خود وابسته و از این طریق براندازی میکردند. پس از آن استعمار فرانو یا به عبارتی استعمار فکری- فرهنگی از راه رسید که بسیار پنهان، خطرناکتر و سختتر از انواع قبلی است.
جریان بیداری اسلامی از چه زمانی آغاز شد و چه سیر تطوری داشت؟ آیا میتوان بیداری اسلامی را پاسخی به استعمار غرب دانست؟
بعد از حمله فرانسه به مصر، جریان بیداری اسلامی شروع شد، زیرا مصریها متوجه شدند حمله فرانسه صرفا نظامی نبوده و فرانسویها میخواهند شکل زندگیشان را هم القا کنند و انتقام جنگهای صلیبی را بگیرند، بر این اساس، در مقابل این تهاجم، موج بیداری اسلامی مصریها شکل گرفت که نظامی بود.
بیداری اسلامی در ایران از چه زمانی شکل گرفت و چه تفاوتی با موج بیداری اسلامی در مصر داشت؟
بیداری اسلامی در ایران به بیداری اسلامیِ سیاسی تبدیل و منجر به نهضت مشروطه شد؛ در مرحله بعد و همزمان با استعمار نو، بیداری اسلامی، فرهنگی شد و با شروع انقلاب اسلامی و تقابل آن با تمدن غرب، بیداری اسلامیِ تمدنی آغاز شد. مهدویت نیز تقابل فراتمدنی ایران با غرب خواهد بود، بنابراین میتوان گفت انقلاب اسلامی ایران هم معلول و هم علت بیداری اسلامی منطقه بوده است.
با توجه به موانع و مشکلات متعددی که دشمنان برای ایران بهویژه بعد از انقلاب اسلامی ایجاد کردهاند، نقشآفرینی جمهوری اسلامی ایران در رویارویی تمدنی با غرب را چگونه ارزیابی میکنید؟
اکنون ایران سردمدار بیداری اسلامی است چراکه جریان مقابله تمدنی فقط در ایران شکل گرفت و ایران این مهم را در مقابل استعمار فرا نو مطرح کرد؛ درگیری فعلی ما با غرب، صرفا سیاسی نیست بلکه دایره بزرگتری به نام تمدن غرب را دربر میگیرد که بسیار دقیق، عمیق و گسترده بوده و همه شئون زندگی ما را در برگرفته است و نظام اسلامی ایران باید با تمدن بزرگ اسلامی با آن مواجه شود؛ بر این اساس باید بتواند گذشته و آینده تمدن اسلامی را به هم متصل کند، چنانکه ایران در قرون پنجم و ششم و دوره صفوی نقش خوبی در تمدن اسلامی داشته است.
از سوی دیگر، در قویترین مرحله بیداری اسلامی یعنی بیداری اسلامی تمدنی قرار داریم یعنی از نظر تاریخی در مرحله رشد و اوج هستیم، بنابراین نباید صرفا به مشکلات اقتصادی توجه کنیم و سایر دستاوردها را نادیده بگیریم. اصولا انقلابها دو حالت دارند؛ یا ذیل نظم جهانی هستند یا بر هم زننده آن، مانند انقلاب ایران که نظم جهانی را بر هم زده و با ایستادگی مقابل تمدن غرب و استعمار نو، به دنبال جبران عقبماندگی 200سالهاش از غرب است؛ به یاد داشته باشیم اگر انقلاب ما در حالت دوم قرار دارد و چنین هدف کلانی را دنبال میکند، پس به جای دعواهای سیاسی باید عمیقتر فکر و رفتار کنیم. استعمار فرا نو را در جهانیسازی و روند تمدن غرب باید دید نهفقط سیاست غرب؛ یعنی همان فرهنگ غرب به علاوه نهادهایی که آن فرهنگ ساخته است. ما بهعنوان یک نظام سیاسی ولو از باب اکل میته، اگر نتوانیم از اینها استفاده کنیم، همین ابزارها را علیه ما تیزتر میکنند.
اشاره داشتید که انقلابها یا ذیل نظم جهانی هستند یا مانند انقلاب اسلامی ایران بر هم زننده نظم جهانی و مقابل استعمار نو. چه عنوانی را برای جریان و تفکر حامی نظم جهانی میتوان در نظر گرفت؟
کسانی که میخواهند ذیل نظم جهانی قرار گیرند، طرفداران اندیشه ترقی هستند که در ایران بعد از جنگ ایران و روسیه شکل گرفت. حامیان اندیشه ترقی از وضعیت موجود راضی بوده و تمایلی به جبران عقبماندگیهای 200ساله از رنسانس غرب ندارند. این گروه، پیشرفت و آزادی را از آن خود و در گرو کپیبرداری از الگوهای غربی دانسته و معتقدند خط ضد ما، خط ارتجاع است که دنیا و پیشرفتهای روز را نمیشناسد.
نمونه این تفکر را در تاریخ اسلام هم میتوان جستوجو کرد؟ آیا میتوان برای این تفکر سطوح مختلف قائل شد؟
بله، نمونه این طرز تفکر را در تاریخ اسلام، میان اهل تسنن شاهد هستیم. در پاسخ به سوال دوم باید اشاره داشت که اندیشه ترقی در سه سطح فعالیت داشته و دارد که هر سه وابسته غرب هستند بهویژه در سطح سیاسی بهگونهای که حتی اولین دیپلماتهای ما که در زمان قاجار برای مذاکره رفتند، جذب لژهای فراماسونری شدند؛ با این وجود نمیدانم چرا برخی مسئولان اصرار دارند بگویند وابستگی به خارج توهم است، در حالی که تاریخ کشور پر از جاسوسها و عوامل وابسته است.
روزنامهنگاران از جمله میرزاصالح شیرازی، جریان فعال ترقی در سطح فرهنگی و میرزاملکمخان و فتحعلی آخوندزاده نیز عناصر فعال در سطح فرهنگی سیاسی بودند. تعجب میکنم چرا جریان روشنفکری ما این خائنان و خصوصا آخوندزاده را نقد نمیکند که در اثنای جنگ ایران و روس به سمت روسیه رفت و نامش را به «سرهنگ آخوندف» تغییر داد و در تحقیر فرهنگ ایرانی، رمان و نمایشنامه نوشت! اکثر اینها بهرغم شعارهای آزادیخواهی، در زمان مشروطه خود را به رضاخان فروختند.
با وجود این سابقه منفی و خیانتبار تاریخی، اندیشه ترقی امروز نیز در تصمیمات و سیاستهای کشور اثرگذار است و با هر چراغ سبزی از سوی غرب، دولت ما ذوق زده به آن سمت میرود.
صاحبان این تفکر چه ویژگیها و خصوصیاتی دارند؟
اندیشه ترقی و پیروان آن چند ویژگی بارز دارند؛ اول اینکه مخالفان خود را مرتجع میدانند، اندیشه ترقی در گذشته، حامی استعمار نو بود و اکنون حامی استعمار فرا نو؛ از این رو نخستین ویژگی اندیشه ترقی این است که چه در گذشته و چه در زمان حاضر، جریانات را به دو خط طرفدار و غیرطرفدار خود تقسیم کرده و خط دوم یعنی غیرطرفداران خود را مرتجع میداند.
ویژگی بارز دوم صاحبان این اندیشه این است که تمدن غرب را خوب نشناخته و فقط ظواهر آن را میبینند و هیجانزده میشوند، در حالی که ما بهواسطه انقلاب اسلامی و امام خمینی(ره)، در شناسایی تمدن غرب، دست برتر را داریم.
سومین ویژگی اندیشه ترقی این است که صرفا محاسن غرب را دیده و در توصیف آن بسیار مبالغه میکنند ولی از ملت خود، صرفا معایب و ضعفها را میبینند و دچار نوعی خودحقیربینی هستند که امروز نیز در اساتید دانشگاه ما تا مسئولان دیده میشود. آنها همچنین با اینکه خیانتها و خسارتهای قراردادهای استعماری را میبینند ولی هرگز استعمار را محکوم و عمیقا نقد نمیکنند. مگر در امضای برجام فرانسویها پلیس بد نبودند و ما را اذیت نکردند؟ چگونه است که حالا نقش پلیس خوب را ایفا میکنند؟ پس کی میخواهید به اینها اخم کنید؟!
تاریخ 40ساله انقلاب اسلامی و پیش از آن برای عبرت گرفتن از اعتماد به غربیها کافی است؛ وقتی دستگاه دیپلماسی کنونی کشور با وجود اطلاع از خسارتهای قراردادهایی چون ترکمانچای، گلداسمیت، معاهده پاریس و... ، برجام را به ملت تحمیل میکند ما حق داریم مطالبه کنیم که چرا اینقدر به غرب اعتماد میکنید، یاد بگیرید وقتی اشتباه میکنید عذرخواهی کنید و اشتباهتان را تصحیح کنید.
مرکب تاریخ به بازیهای سیاسی، زیاد سواری نمیدهد و سیاستمداران نمیتوانند پشت تاریخ پنهان شوند. بین امیرکبیر با کسانی که با انعقاد برجام خسارتبار خود را امیرکبیر مینامند، فاصله بسیاری وجود دارد؛ امیرکبیر با اینکه نه پشتوانه انقلاب را داشت و نه مردم را، غرور ملی داشت، با رفتار و گفتارش در دهان غربیها میزد و حتی به خاطر عدم رعایت سلسله مراتب، جوابشان را نمیداد.
برخی این شبهه را وارد میکنند که امیرکبیر طرفدار آمریکا بود و پای آمریکا را به ایران باز کرد. تا چه اندازه چنین چیزی صحت دارد؟
اصلا صحیح نیست و اشتباه است، زیرا آن زمان آمریکا بعد از روسیه و انگلیس، یک نیروی سوم در ایران محسوب میشد و سابقه استعماری نداشت. بعد از انقلاب اسلامی، این نیروی سوم در ایران، جایش را به چین داد که آنها هم نامردیهای عجیبی داشتند. در مجموع، نیروی سوم هیچگاه وفادار نیست و سر بزنگاهها ما را میفروشد.
سلطهپذیری به بهانه پیشرفت علمی ویژگی دیگر اندیشه ترقی است به این ترتیب که مدام از علم و پیشرفت علمی صحبت میکنند و این را دستمایه رابطه بیحدوحصر با غرب قرار میدهند، در حالی که حساب نیاز به علم با وابستگی سیاسی از هم جداست؛ اخذ علم از طرف مقابل، هرگز دلیل بر برتر بودن و سلطه داشتن او نمیشود، چنانکه اسلام آوردن ایرانیان به معنای پذیرش برتری عرب بر عجم نبود.
اشاره داشتید که حامیان اندیشه ترقی تمدن غرب را بهدرستی نمیشناسند، شناخت این تفکر نسبت به امور داخلی کشور چگونه است؟
اتفاقا یکی از ویژگیهای جریان ترقی عدم شناخت صحیح و واقعبینانه از نقاط ضعف و قوت کشور است؛ لذا در گذشته نیز برداشتشان از عقبماندگی ایران اشتباه بود، زیرا ایران حتی در زمان قاجار، در حد خودش قدرت منطقهای بود. در دوران مغول، فرهنگ ما توانست مغولها را چنان در خود هضم و متمدن کند که مسجد گوهرشاد را بسازند و دوره بعدی تمدن ما را در صفویه رقم بزنند. بنابراین اگر در یک زمینه عقب هستیم دلیل نمیشود همه عرصهها را عقب مانده بدانیم.
درک اشتباه و سطحی از علت پیشرفت غرب و تلاش برای تقلید عین به عین جایگاهها و نقشآفرینیها، دیگر شاخصه اندیشه ترقی است؛ با وجود برخی شباهتها، نه ایران اروپا بوده و هست، نه آخوندهای ایران، کشیش و نه اسلام، مسیحیت. لذا چهرههای این جریان در نقشآفرینیهای خود در کشور دچار اشتباه شدند.
از طرفی دیگر جریان ترقی دقیقا نمیداند که از غرب چه میخواهد در حالی که رابطه ما با غرب باید آگاهانه و مبتنیبر شناخت نیازها و توان داخلی و توان غرب و رعایت اولویتها باشد؛ من واقعا نمیدانم دولتمردان ما از غرب چه میخواهند که حاضرند از آنها جملات زننده و تحقیرآمیزی مانند «ما اجازه میدهیم نفتتان را بفروشید» بشنوند.
ویژگی دیگر جریان ترقی، عدم شناخت تمامعیار غرب و تحلیل تمدن غرب است که منجر به عدم امکان استفاده از تضادها و خلأهای غرب به نفع خود میشود.
میانه جریان ترقی و ارتجاع کجاست و چه جریانی میتواند راهگشا و تداوم بخش بیداری اسلامی باشد؟
ما نه معتقد به ارتجاع هستیم و نه ترقی، بلکه به جریان تعالی معتقدیم که همان جریان ترقی است با اصلاح 10 ایراد مذکور و حفظ شخصیت و هویت ایرانی اسلامی خود؛ اندیشه تعالی، اندیشه ترقی را چشم و گوش بسته نمیپذیرد، بلکه امکان نقد، اجتهاد و انتخاب برای خود قائل است؛ اگر هم به حوزههای فکری دیگر نظر میافکند، مسائل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را با اولویتهای خودش تطبیق میدهد، لذا مشکلات را حل میکند نه اینکه بر آن بیفزاید. بر این اساس، جریان بیداری اسلامی در مرحله تمدنی و مقابله با استعمار فرانو، محتاج اندیشه تعالی در نقد اندیشه ترقی است.











