انتخابات ریاستجمهوری در سال 88 بعد از مقطعی برگزار شد که ایران موفقیتهایی در عرصههای مختلف به دست آورده بود. برای مثال در بحث منطقهای در دوران پس از جنگ 22 روزه و بهویژه جنگ 33 روزه بودیم که جبهه مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی به پیروزی شگرف و قدرتمندی رسیده بود و دوست و دشمن به نقش تعیینکننده جمهوری اسلامی در به ثمر رسیدن این پیروزی معترف بودند. از سوی دیگر پایداری ملت و نظام در پیشبرد دانش هستهای و موفقیتهای غیرقابل تصوری که در این خصوص به دست آمده بود، جمهوری اسلامی ایران را در شرایط ممتازی از نظر طرفهای خارجی – حتی دولتی مثل آمریکا- قرار داده بود. غربیها به محوریت آمریکاییها به این نتیجه رسیده بودند رویهای که در رابطه با ایران در پیش گرفتهاند موفق نیست و باید آن را عوض کنند؛ شاهد مثال آنکه در چهار سال گذشته منتهی به 88، اروپاییها تصمیم گرفته بودند به لحاظ ارتباط دیپلماتیک با روش بایکوت کردن، ما را تحت فشار بگذارند، نهتنها وزیر خارجهمان را نمیپذیرفتند بلکه در سطح معاون و مدیرکل وزارت خارجه نیز امکان مراودهای وجود نداشت و حداکثر تماس و ارتباط ما با طرفهای اروپایی محدود شده بود به خاویر سولانا مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، آن هم در بحث هستهای.
این نوع ارتباط هم با چه ادا و اطواری از سوی طرف خارجی روبهرو بود، اما چند ماه قبل از برگزاری انتخابات این وضع تغییر کرد و سولانا مرتب با طرفهای ایرانیاش تماس میگرفت. فرانسه در خردادماه از وزیر امور خارجه کشورمان برای سفر به آن کشور دعوت کرد، کشورهای دیگر از جمله آلمان هم شروع کردند به دعوت کردن. این تغییر رفتار تنها محدود به دولتهای اروپایی و اتحادیه اروپا نبود، بلکه دولت آمریکا که تا پیش از این به گفته وزیر امور خارجه اسبقش دنبال خشکاندن ریشه ملت ایران بوده و ما را محور شرارت نامیده بودند، در بیسابقهترین شکل، اقدام به تماس با جمهوری اسلامی ایران کرد؛ رئیسجمهور آمریکا در فروردین سال ۸۸ به رهبر معظم انقلاب نامه نوشت و از موضعی نرم خواستار همکاری در عرصههای مختلف شد.
مهمتر از این، نامه اوباما به حضرت آیتالله خامنهای در بیستم خرداد یعنی دو روز قبل از انتخابات است که به لحاظ زمانی معنای آشکاری دارد. حدسشان این بود که بعد از انتخابات، جمهوری اسلامی ایران وارد مرحله جدیدی از قدرت میشود که دیگر با جمهوری اسلامی قبل از انتخابات، به لحاظ افزایش قدرت فرق میکند، لذا تصور میکردند باید قبل از آنکه وارد آن مرحله شوند باب ارتباط را بگشایند. البته این منطق رفتاری دولتمردان غربی است و به مقامات آمریکایی یا انتخابات 88 اختصاص ندارد. بد نیست به خاطره یکی از نزدیکان رهبری انقلاب اشاره شود.
این خاطره مربوط به اواخر سال ۸۲ است؛ زمانی که جمعی از نمایندگان مجلس ششم رد صلاحیت شده بودند. در آن شرایط، یکی از نمایندگان عضو حزب مشارکت در مجلس ششم گفته بود که اتحادیه اروپا در قضیه رد صلاحیتها کوتاه نمیآید و اگر چنین شود آنها ارتباطاتشان را با ما قطع میکنند. در جریان یکی از پیادهرویهای رهبری در ارتفاعات، آقا از مسئول تیم حفاظتشان میپرسند چه خبر؟ او هم این خبر را برای ایشان نقل می کند و سپس میپرسد آیا آنها چنین میکنند؟ آقا میگویند خیر؛ اروپاییها دنبال منافع خودشان هستند.
البته اگر کسانی روی کار باشند که به غربیها چراغسبز نشان دهند، غربیها بدشان نمیآید آنها روی کار بیایند. شاید یک هفته یا بیشتر از 10 روز نگذشته بود که مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفت ما کاری با مشکلات داخلی ایران نداریم؛ ما با هرکس که در ایران قدرت در اختیارش باشد، ارتباط برقرار میکنیم، بنابراین چنانکه رهبر انقلاب بارها تاکید کردهاند، منطق رفتار دشمن واضح است؛ کوتاه آمدن در صورت اقتدار و فشار آوردن در صورت ضعف. به هر حال غربیها بر اساس اطلاعاتی که از آرایش انتخاباتی و موقعیتهای اجتماعی نامزدها داشتند به این نتیجه رسیده بودند که انتخابات منجر به تغییری در گفتمان حاکم بر ایران نخواهد شد، اگرچه داشتن این پیشبینی مانع آن نبود که برنامههای خودشان را هم دنبال کنند.
قبل از انتخابات، اروپاییها و آمریکاییها با تغییر رویه گذشتهشان و از موضع پایین شروع کردند به لغز خواندن برای ایران. مصطفی کواکبیان، دبیرکل حزب مردمسالاری میگوید: «پیش از انتخابات سال 88 برای شرکت در اجلاس اقتصادی مرتبط با کشورهای آسیایی و ماورای قفقاز به لهستان رفتم و یک سال بعد نیز مجددا در همان اجلاس شرکت کردم، دیدم نوع نگاهها و مباحث مرتبط با جمهوری اسلامی ایران در سال 89 نسبت به سال گذشته فرق کرده است و به خاطر حوادث پس از انتخابات الکی به مواضع ما گیر میدهند و معلوم بود که آن حوادث به اقتدار ما در حوزه سیاست خارجی ضربه زده است.»











