اجازه دهید بهعنوان سوال اول از این منظر وارد اندیشه سیاسی شهید سیدحسن مدرس شویم که ایشان در دوره پایانی زندگی سیاسی خود با رضاخان پهلوی از زمانی که سردار سپه (وزیر جنگ) است تا زمانی که خود را بهعنوان شاه ایران معرفی میکند، درگیر است. اندیشه سیاسی مدرس در این دوران را چگونه میتوان تبیین کرد؟
درباره درگیری شهید مدرس و پهلوی اول به سه اصل میتوان اشاره کرد که به نظر میرسد با همین اصول میتوان اندیشه سیاسی مدرس را نیز تبیین کرد.
اولین نکتهای که در رابطه با علل و عوامل درگیری شهید مدرس با رضاخان باید گفت این است که براساس آنچه تا پیش از امام خمینی(ره) در تاریخ معاصر ایران اتفاق افتاده، اکثر مجتهدان و مراجعی که در حوزه ولایی و سیاست وارد شدند، نظام جایگزین - همچون ولایت فقیه- نداشتند و حداکثر معطوف به مشروطه بودند. با همه این تفاسیر اولین اصلی که نزد شهید مدرس مطرح میشود، اصل عدالتخواهی است.
در بررسی چیستی عدالت و چگونگی ورود شهید مدرس به مبارزه با رضاخان میتوان گفت شهید مدرس بهعنوان یکی از پنج نفر فقهای ناظر بر قوانین، وارد مجلس شورای ملی میشود و در همین زمان تغییر رضاخان از سردارسپه به شاه را مخالف این اصل تشخیص میدهد. ایشان معتقد بود که ایران برای همه ایرانیان است و این مبحث را زیر اصل عدالتخواهی مطرح میکند.
مدرس معتقد است که تعریف عدالت؛ یعنی اینکه هر چیزی سر جای خودش باشد. با این تعریف پس ایران برای همه ایرانیان است و همه باید برای ایران خدمت کنند و در جای خود قرار گیرند. بنابراین براساس اجرای همین اصل است که شاهد اولین درگیری شهید مدرس و رضاخان هستیم.
بهگونهای میتوان گفت بحث اصلی درباره این اصل براساس قرار نگرفتن رضاخان در جای خود است؟
درگیری شهید مدرس با رضاخان دقیقا براساس همین است که او در جای خود قرار ندارد. در زمان استیضاح سردارسپه در مجلس شهید مدرس نطق مهمی دارد که موید همین اصل است.
او میگوید که ما دو نوع شمشیر داریم؛ شمشیر پولادی و شمشیر مرصع. با شمشیر پولادی به جنگ میرویم و از شمشیر مرصع برای رژه و موارد تزئینی استفاده میکنیم؛ شمشیر مرصع شمشیری نیست که بتوان با آن به جنگ رفت. با این تمثیل مدرس سعی دارد به رضاخان بفهماند جایگاه او در مقام سردارسپه هیچ مشکلی ندارد اما مشکل از زمانی شروع میشود که رضاخان تصمیم میگیرد شاه مملکت شود.
شهید مدرس براساس اصل عدالتخواهی و تشخیصی که از مصادیق این اصل داشت جایگاه رضاخان را در اندازه پادشاهی نمیدید و به همین دلیل با او به مخالفت برخاست.
این مسالهای است که در روز استیضاح رضاخان نیز به آن اشاره میکند که رضاخان را بهعنوان سردارسپه قبول دارد اما بهعنوان پادشاه نه.
زمانی که میخواهیم از اندیشه سیاسی شهید مدرس صحبت کنیم اولین نکتهای که به ذهن میرسد، جداییناپذیری دیانت و سیاست در دیدگاه او است. این موضوع هم بهعنوان یکی از اصول درگیریهای مدرس با پهلوی اول میتواند مطرح شود؟
دقیقا. این موضوع اصل دوم است. اصل دومی که در فلسفه درگیریهای شهید مدرس و پهلوی میتوان بیان کرد بحث عینیت دین و سیاست است. به عبارتی میتوان این اصل را به اجرای احکام دینی خلاصه کرد. تمام دغدغه شهید مدرس اجرای احکام اسلامی است. شهید مدرس درباره این اصل میگوید که از عراق راهی ایران بوده و در نزدیکیهای کرمانشاه میبینید که عدهای از غربیها مشغول حفاری هستند. مدرس شب را در آنجا میماند و میگوید از احوال آنها فهمیدم که دین غربیها همراه با سیاست است اما به ما گونهای تلقین کرده و باوراندهاند که دینمان را از سیاست جدا کنیم. او معتقد است اگر ایران میخواهد نجات پیدا کند تنها راه آن ورود متدینین به صحنه سیاست است. به عبارت دیگر کسانی که وارد عرصه سیاست میشوند باید دغدغه اجرای احکام اسلامی را داشته باشند. اگر اجرای احکام اسلامی را دنبال کنند آنگاه مشکل ایران حل میشود.
سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که اصل عینیت دین و سیاست از نظر شهید مدرس چگونه در عصر ما رخ میدهد؟
اگر بخواهیم رفتار شهید مدرس را دنبال کنیم ایشان میگوید ما در حوزه اندیشه سیاسی دو زمان داریم. زمان اول زمانی است که حاکم از طرف خداوند - معصومین - منصوب شده است؛ که ما در آن دوران حضور نداشتهایم. زمان دوم عصر غیبت و عدم وجود معصومین است؛ در اینجا حاکم منصوب از جانب ملت است. یعنی وظیفه حاکم اجرای دستوری است که ملت به او میدهد. این دستور به حاکم از دیدگاه شهید مدرس از طرف قانون اساسی داده میشود. به عبارتی ایشان میخواهد اصل عینیت دین و سیاست را در پرتو قانون اساسی مشروطه اجرا کند. یعنی چون پهلوی اول مجری قانون اساسی مشروطه نیست مدرس با او درگیر میشود. مدرس تاکید میکند زمانی که پادشاه مملکت براساس قانون اساسی حکومت نکرد میتوان با او درگیر شد. البته منظور از قانون اساسی مشروطه همان قانونی است که مورد تایید اسلام است و پنج فقیه -که مدرس در یک دوره خود یکی از آنها بود- بر انطباق آن با اسلام نظارت دارند. در درگیری شهید مدرس و رضاخان -که پس از آن منجر به تبعید مدرس میشود- تبیین اصل عینیت دین و سیاست جای میگیرد. ایشان خواستار اجرای احکام اسلامی و جداییناپذیری دین و سیاست است. مخالفتی که با جمهوری رضاخانی نیز میکند بر همین اساس است. او میگوید که با اصل جمهوری مخالف نیست و این مبحث در صدر اسلام هم وجود داشته است اما علت مخالفت مدرس به این دلیل است که این جمهوری را کاذب و وسیلهای برای اجرا نکردن قانون اساسی میداند.
اصل سوم چگونه تبیین میشود؟
سومین اصلی که میتوان درباره درگیریهای مدرس با پهلوی اول به آن اشاره کرد، اصل موازنه عدمی است. مدرس این اصل را درباره سیاست داخلی و سیاست خارجی مطرح میکند. تبعات و پیامدهای این اصل بعدها با عناوین و صورت بندی دیگری در دوران مصدق تحت عنوان «موازنه منفی» و در جمهوری اسلامی با عنوان «نه شرقی نه غربی» شکل میگیرد. براساس اصل موازنه عدمی هر دولتی که بخواهد در امور مملکت ما دخالت کند، آن دولت را به کشور راه نمیدهیم و باعث میشویم یک توازن عدمی را نسبت به همه کشورها مراعات کنیم. براساس همین اصل است که مدرس با قرارداد 1919 وثوقالدوله مخالفت میکند. به عبارت بهتر این موازنه باعث میشود هر کشور بتواند خودش برای خودش تصمیم بگیرد.
امروز را بهعنوان روز مجلس نیز خواندهاند. حضور مدرس بهعنوان یک نماینده مجلس و رابطه او با این نهاد چگونه بوده است؟
شهید مدرس از دوره دوم تا ششم در مجلس شورای ملی حضور داشت. زمانی که دارایی شهید مدرس را پس از چند دوره نمایندگی بررسی میکنیم معلوم میشود که او تنها 36 ریال سرمایه دارد. میلسپو مستشار مالی خزانهداری ایران که آمریکایی است درباره مدرس از صفت سادهزیستی استفاده میکند.











