
برخی دنبال خصوصیسازی نظام تعلیم و تربیت هستند. شما ببینید چند درصد مدارس آمریکا و کانادا خصوصی است. اصلا چنین چیزی وجود ندارد. در زمان وزارت بنده به ما گفتند هر چه مدارس در خارج از کشور داریم به اروپاییها اجاره دهیم تا آنها اداره کنند. این تفکر عین ۲۰۳۰ است. در جامعه ما از خیلی وقت پیش تفکر ۲۰۳۰ وجود داشت.
در جامعه ما از خیلی وقت پیش تفکر ۲۰۳۰ وجود داشت/ اگر بخواهیم کشور را نابود کنیم باید آموزش و پرورش را خصوصی کنیم

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، نیروی انسانی به عنوان یکی از مهمترین سرمایههای اجتماعی یک کشور محسوب میشود. از این رو سیاستگذاری برای نظام آموزش و پرورش جهت تعلیم نیروی انسانی از سنین پایین، اهمیت بالایی دارد. اما در جامعه امروزی شاهد کارا بودن نظام آموزشی در امر تربیت و یادگیری نیروی انسانی، بهگونهای که رسالت نظام آموزش و پرورش بر آن بنیان گذاشته شده است، نیستیم. این موضوع سبب شد با حمیدرضا حاجیبابایی، به عنوان وزیر سابق آموزش و پرورش و فردی که عضو هیاترئیسه و فراکسیون فرهنگیان مجلس بوده و نیز در کمیسیونهای تلفیق بودجه، اصل 90 و امنیت ملی و سیاست خارجی عضویت داشته است، به گفتوگو بپردازیم.
ابتدا نظر خود را درباره نظام تعلیم و تربیت ایدهآل بیان کرده و سپس بفرمایید آیا تغییرات مکرر در ساختار این نظام، با آموزش و پرورش ایدهآل سازگار است؟
نظام تعلیم و تربیت در کشور ما غریب است و مورد اعتنا قرار نمیگیرد. تاکنون هیچ دولتی روی کار نیامده است که اولویت اول خود را نظام تعلیم و تربیت قرار دهد. در صورتی که اگر هر دولتی اولویت اول خود را نظام تعلیم و تربیت قرار میداد، آن دولت، دولت ایدهآل جمهوری اسلامی ایران میشد. نمیخواهم بگویم دولتها در این حوزه کار نکردهاند؛ بلکه یک دولت کمتر و یک دولت بیشتر در حوزه آموزشی تلاش کردهاند. اما در مجموع حرف اول دولتها درباره آموزش و پرورش نبوده است. باید نظام تعلیم و تربیت بازیافت شود. نظام تربیت باید دارای قداست شود و جایگاه اجتماعی آن تغییر کند. هم در نگاه خواص و هم در نگاه مجلس باید جایگاه آموزش و پرورش تغییر کند.
امروزه کره، ژاپن و مالزی حرف اولشان آموزش و پرورش است. از سال 1367 مقام معظم رهبری اعلام کردند که این نظام تعلیم و تربیت به درد نمیخورد. در دهههای اخیر مقام معظم رهبری تاکید بیشتری بر تعلیم و تربیت داشتهاند. در طول دوران رهبری، ایشان هر وقت با مسئولان آموزش و پرورش مواجه شدند همیشه به جز سالهای 92-1391 سیستم آموزشی را مورد توبیخ قرار دادهاند. همین امر منجر به انتشار سندی برای نظام تعلیم و تربیت شد که البته امروز در امواج تاریخ آموزش و پرورش دفن شده است. نویسندگان آن سند تلاش کرده بودند یک سند اسلامی بنویسند؛ اما با انتصاب بنده در سال 1388 به عنوان وزیر آموزش و پرورش، در پژوهشهایی که در ارتباط با آن سند صورت گرفت، 70 درصد آن را تغییر دادیم. البته همه این تغییرات در زمان ما نبود. مقداری از آن را کمیته مشترک که بین آموزش و پرورش، حوزه علمیه که آن زمان در آن آقای اعرافی حضور داشت و شورای انقلاب فرهنگی، طی جلساتی تغییر دادند. اگر این تغییرات در سند انجام نمیشد، میتوانم بگویم چیزی کمتر از سند 2030 نداشت.
این سند بنیادین هم یک سند تحول و هم یک برنامه تغییر و تحول رسمی است. این سند تحول بنیادین تعلیم و تربیت در آذر 1390 مصوب و بعد از آن به قانون تبدیل شد که بعد از آن، خدمت رهبری فرستاده شد و مقام معظم رهبری نیز در باره این سند فرمودند این نسخهای شفابخش است.
این سند 141راهکار دارد که باید اجرایی شود. سند تحول خود دارای 6 زیر سند است، که یکی از آنها برنامه درسی ملی است. برنامه درسی ملی 70 درصد سند را به خود اختصاص میدهد. در این بخش مشخص شده است که در کتابهای درسی باید چه گفته شود، ساعات کلاسی چگونه باید باشد و معلم چه چیزهایی باید بگوید. یعنی وقتی دانشآموزان وارد کلاس اول ابتدایی میشوند و باید ادبیات بخوانند، این ادبیات حاوی چه مطالبی است، از کجا باید شروع شود و بعد از 12 سال درس خواندن، دانشآموز در حوزه ادبیات باید به کجا برسد. به عنوان مثال یکی از موارد تغییر این بود که داستان پتروس را برداشتیم و به جای آن یکی از قهرمانان آبادانی خودمان را گذاشتیم. قرار بر این شد که در سالهای بعد قهرمانان خارجی که در کتابها مطرح شدهاند، به قهرمانان داخلی تغییر کنند. درس اسلامی، فقط صرف قرآن خواندن در مدارس نیست؛ بلکه این شیوه یادگیری به معنای اسلامی کردن مدارس است. اما برخی میگویند این آموزشها خشونتآمیز است. اما اینها قهرمانان ما هستند و دانشآموزان باید با آن آشنا شوند. براساس این سند درسی تعریف شده است که دانشآموز باید از نظر ریاضی و مسائل اجتماعی بعد از 12 سال درس خواندن به کجا برسد و چه مقدار آموخته داشته باشد. به همین سبب دیدیم در پنج سال ابتدایی این یادگیریها امکانپذیر نیست و برای یادگیریهای دوره ابتدایی باید 6 سال وقت گذاشته شود. مرحله اول آموزش و پرورش طرح سه، سه، ۶ و مرحله بعدی چهارتا سه، این چهارتا سه است که خود رسالتی برای سیاستگذاریهای آینده در آموزش و پرورش میشود. طرح سه، سه، ۶ را شورای عالی انقلاب فرهنگی مصوب، قانونی و اجرایی کرده است. عدهای هر مشکل و ایرادی در سیستم باشد سریعا گردن تغییر طرح میاندازند؛ در حالی که ما خود چند سال این شیوه را پیاده کردیم و با مشکلی مواجه نشدیم. برخی فکر میکنند تغییر از پنج سال به 6 سال بدون برنامه بوده اما برای این تغییر بررسیهای زیادی صورت گرفته است. در پژوهشها مشخص شده که سالهای ابتدایی از مهمترین و اثرگذارترین دورههای آموزشی برای دانشآموزان است. بنابراین پنج سال برای یادگیری کافی نیست. به همین سبب دوباره به 6 سال ابتدایی تغییر کرد. عدهای معتقدند این تغییر ساختار است اما باید گفت خیر این تغییر عین خود محتواست. رهبری در فرمایشات خود فرمودند که در آموزش و پرورش نمیتوان ساختار و محتوا را از هم جدا کرد. پس اگر شما 6 سال ابتدایی داشته باشید، این ساختار نیست؛ بلکه این یعنی شما یک سال محتوا را اضافه کردهاید. حتی اگر مدرسهای از دو معاونی به تک معاونی تغییر کند، این هم تغییر در ساختار نیست و تغییر در محتواست؛ چرا که در نگهداری و نظارت تعلیم و تربیت تغییر حاصل میشود. بنده در آموزش و پرورش هیچ چیز را ساختار نمیدانم؛ اصلا آموزش و پرورش همه محتواست.
در پژوهشها مشخص شد که مخربترین دوره آموزشی در نظام آموزش و پرورش دوره پیشدانشگاهی است. این دوره مخرب آموزش و پرورش است. زمانی که نجفی وزیر بود پیشنهاد دوره پیشدانشگاهی را داد و آن را مصوب کرد. نگاه اینگونه بود که دانشآموزانی که معدل آنها بالای 14 است، میتوانند وارد دوره پیشدانشگاهی شوند و کسانی که نتوانستهاند به این حد برسند باید درس را رها کنند و به کار دیگری مشغول شوند. در آن زمان بنده در مجلس پنجم بودم. ما مانع این کار شدیم که فقط عدهای بتوانند وارد پیشدانشگاهی شوند. اگر این امر اجرایی میشد از همان زمان پدیده طبقاتی شدن آموزش و پرورش و بحث غنی و فقیر نمایان میشد. البته یکی دیگر از مسائل مخربی که برای آموزش و پرورش در نظر گرفته شد، بحث ترمی و واحدی کردن در مدارس بود. این مساله هم باعث از هم پاشیدگی نظام آموزشی میشد. یعنی دانشآموز دو ساعت بیاید سرکلاس، بعد این وسط دو ساعت خالی دارد که باید برود چرخی بیرون بزند و دوباره به مدرسه برگردد و دو ساعت سر کلاس بنشیند.
آموزش و پرورش ایدهآل یعنی زمانی که این سند تحول بنیادین تعلیم و تربیت کاملا اجرایی شود. همانطور که رهبری فرمودند این نسخه، نسخه شفابخشی برای نظام آموزشی ما خواهد بود. در برنامه ششم هر قانونی آموزش و پرورش نیاز داشته باشد، مصوب کردیم. وزرات آموزش و پرورش فقط موظف است سند تحول بنیادین را اجرا کند.
به نظر میرسد در مدارس، پرورش از آموزش و پرورش مورد مظلومیت واقع شده است. مثلا در اکثر مدارس مرسوم است که معلم پرورشی باید کسی باشد که هیچ درسی برای وی به منظور ارائه در نظر گرفته نشده است. به نظر شما این فرآیند درستی است که در آموزش و پرورش رواج یافته است؟
بله، این نکته کاملا درستی است. برای حل این مشکل در زمانی که مسئولیت داشتیم چند کار انجام دادیم. مدرسه را کانون فرهنگی محله تعریف کردیم، برخلاف سند 2030 که میگوید دانشآموز نباید با مسجد در ارتباط باشد، در سند تحول بنیادین گفته شده بود که باید کانون فرهنگی محله ایجاد شود و مدرسه با مسجد محل، مسجد با خانه، خانه با کوچه همه با هم مرتبط باشند و اداره این محله با مسجد، مدرسه، خانه و خانواده، پدر و مادر و همه با هم باشد. در کانون فرهنگی محله بررسی میکنند که پدر خانواده چه شغلی دارد. اگر مشکی در خانواده باشد، تلاش میشود آن مشکل حل شود.
مدارس قرآنی راهاندازی شد، اما الان خبری از آن مدارس قرآنی نیست. پنج هزار معلم ویژه قرآن مشغول فعالیت شدهاند اما امروز از آنها خبری نیست.
مدارسی را در برخی از نقاط تهران و بعضی شهرها احداث کردهایم. در این مدارس یک مدیر راهبردی حضور دارد. این دوره به چهار دوره، سه ساله تقسیم میشود. در دوره سه ساله اول پیشدبستانی، یک مدیر که باید لیسانس ابتدایی داشته باشد، حضور دارد. این مدیر کاری به آسفالت و برق و رنگ مدارس ندارد. این مدارس یک سالن ورزشی و استخر شنا دارند. حتی در این مدارس اولیا اگر پزشک هم باشند حتما باید دوره آموزشی را بگذرانند. به عنوان مثال زمانی که دانشآموز از اولیای خود میخواهد، مثالی برای یکی از حروف الفبا بزند، در دورههای آموزشی به اولیا یاد داده میشود که چگونه از مثالهایی که جنبه تربیتی برای دانشآموز دارد، استفاده کند.
هزینه زیادی سالانه برای آموزش و پرورش در کشور صرف میشود اما چرا متاسفانه مدارس نمیتوانند نیروی متخصص تربیت کنند؟ چرا استعدادیابی در مدارس در بخشهای مختلف علمی، فرهنگی و ورزشی رخ نمیدهد؟
این موضوع در سند تحول بنیادین آمده است. در دوره دبیرستان از نهم به دهم، دوساله بودن فنیوحرفهای را به سه سال تبدیل کردیم. حداقل 50 و حداکثر 70 درصد دانشآموزان باید وارد فنیوحرفهای شوند. در کشور ما نیاز است 70 درصد دانشآموزان وارد فنیوحرفهای شوند تا کار عملیاتی را یاد بگیرند و تنها 30 درصد نیاز است که وارد رشتههای دیگر شوند. این مورد در برنامه ششم نیز ذکر شده است که اگر اجرایی شود، مملکت نجات پیدا میکند.
در خصوص ورزش، کل معلمان ورزش10 هزار نفر بودهاند که در دوره بنده به 31 هزار نفر افزایش پیدا کردهاند. آموزشهای ورزشی در سال اول و دوم ابتدایی مجزا از سالهای سوم ابتدایی به بعد بوده است. با کمک سازمان تربیت بدنی 640 استخر برای مدارس احداث شده که چیزی حدود یک میلیون دانشآموز در سال، دوره آموزش شنا را طی میکردند. مدرسه فوتبال احداث شد. ورزشهایی چون والیبال، فوتبال و کشتی باید از پایه شروع شود. ما پایه آنها را راه انداختهایم.
در آموزش و پرورش معلمان به عنوان مهمترین رکن نظام تربیتی باید در نظر گرفته شوند. معلمان باید هم از نظر دانشهای تربیتی و هم دانشهای تخصصی - علمی، با آخرین یافتههای علمی همگام باشند اما عموما دیده میشود که در کلاسها همان مطالبی آموزش داده میشود که سالها قبل تدریس میشد. علت این عدم همگام نبودن با پیشرفتهای نوین در امر آموزشی چیست؟
سند تحول بنیادین70 درصد در ارتباط با تحول نظام درسی است. 20 درصد این سند تحول مربوط به تعلیم و تربیت معلم است. یکی از زیرنظامهای آن دانشگاه فرهنگیان بود که آن را با 64 واحد درسی در این حوزه راه انداختهایم و 23 هزار دانشجو برای تربیت معلم سر کلاس درس فرستادهایم.
قلب تپنده سند تحول بنیادین، دانشگاه فرهنگیان است. این دانشگاه باید هر روز تقویت شود و هر سال باید بین 25 تا 30 هزار دانشجو بگیرد. یعنی در 30 سال باید 900 هزار دانشجو تربیت کند. اما بعد از دوره بنده، این میزان را به 400 یا 500 هزار دانشجو تقلیل دادند. به رهبری نامه نوشتند که ما ظرفیت تربیت این میزان دانشجو را در دانشگاه فرهنگیان نداریم و دانشجویان را در رشتههای دبیری به دانشگاههای دیگر فرستادند. این موشکی است که به قلب سند بنیادین خورده است و سبب تخریب نظام آموزش و پرورش میشود. در دنیا هم دانشگاه تعلیم و تربیت وجود دارد. ما در کشور دانشگاه مخصوص آب و فاضلاب داریم؛ آن وقت دانشگاه تربیت فرهنگیان نباید داشته باشیم. آن هم با این بهانه که هزینه زیادی دارد. کل هزینه دانشگاه فرهنگیان، اگر درست مصرف شود، 300 میلیارد تومان است، این در حالی است که بودجه آموزش و پرورش 36 هزار میلیارد تومان است، آن وقت نمیخواهیم۳00،۲00 میلیارد برای دانشگاه فرهنگیان که وظیفه تعلیم و تربیت جامعه را بر عهده دارد، هزینه کنیم. اگر دانشگاه مخصوص فرهنگیان داشته باشیم آنگاه چهار سال دانشجو را فقط برای تعلیم و تربیت آموزش میدهیم. دانشجویی که در 17 سالگی دیپلم گرفته است، وارد دانشگاه میشود، بعد از چهار سال درس خواندن تازه 21 ساله میشود و با اضافه کردن 30 سال سابقه خدمت به 51 سالگی میرسد. اما با روش موجود حقالتدریسی گاهی یک فرد 39 ساله استخدام میشود که بعد از 11 سال تدریس، به 50 سالگی میرسد و دیگر نمیتواند کلاس را خوب اداره کند. باید به برخیها که اعتقادی به دانشگاه فرهنگیان ندارند گفت چگونه وقتی حدودا پنج میلیون دانشآموز در کشور مشغول تحصیل بودند، یک میلیون و 200 هزار نفر معلم داشتیم. امروز هم که 10 هزار دانشآموز داریم همان تعداد معلم برای تدریس موجود است.
در کشور برای اینکه مهندسی نیروی انسانی داشته باشیم باید معلمان جایگاه هیات علمی پیدا کنند. یعنی باید براساس سند تحول و نظام رتبهبندی معلمان و دانشگاه فرهنگیان الان 25هزار دانشجو جذب کنند که 17،18 هزار نفر از آنها در مقطع ابتدایی و مابقی در دیگر دورهها باشند. از یک منظر دیگر باید از این میزان دو سوم آقا جذب کنند. اگر این شیوه را اتخاذ کنند تا 10 سال دیگر نیرو در آموزش و پرورش تنظیم میشود. معلم اگر هر سال بخواهد بر اساس سند تحول بنیادین نمره بگیرد، باید مانند دانشگاه در گروه آموزشی مربوط به دوره خود، روش تدریس مخصوص ارائه دهد.
در سند تحول بنیادین ریشه و تحول دانشگاه فرهنگیان، معلمان هستند. قداستبخشی به آموزش و تعلیم و تربیت، قداستبخشی به معلمان است. معلم را باید در قله نگه داشت. در این باره یک بحث فلسفی وجود دارد؛ اینکه چگونه فردی چیزی را که ندارد میتواند آن را به دیگری بدهد. یعنی هرچقدر به معلم شأن و منزلت بدهیم، رشد میکند. این شیوه در تربیت و تعلیم دانشآموزان اثرگذار است. معلمی که پایینترین حقوق را میگیرد باید بالاترین سرمایه را که نیروی انسانی است، در جامعه تربیت کند. نباید شأن یک معلم حقالتدریسی اینگونه باشد که برای دستمزدش، جلوی مجلس تجمع کند و پلیس هم به آنها اعتراض کند. با این کار دیگر چیزی از شأن معلم باقی نمیماند.
رهبری فرمودند در آموزش و پرورش دو چیز را نباید حساب کنیم: یکی تعداد معلم و دیگری پول. اگر دو میلیون معلم هم الان فرستاده شود، باز کم است؛ چون معلمی کار سختی است. نگاهی که به آموزش و پرورش میشود این است که مثلا بچهها را در مهدکودک میبینند، آنگاه فکر میکنند کار سادهای است. آنها نمیدانند کار پزشک اطفال دشوارتر از پزشک بزرگسال است. عین نانوتکنولوژی است؛ هرچقدر کوچکتر، سختتر. مقطع ابتدایی دشوارتر از دانشگاه است. آموزش و پرورش نگاه بالاتری از نگاه به یک دولت میخواهد؛ بنابراین باید فراتر از یک وزارت برود. اگر وزیری نتواند با سرعت آموزش حرکت کند همه چیز از بین میرود.
آیا از نظر شما وضعیت عدالت آموزشی شرایط مناسبی دارد؟ آیا اینکه بهترین معلمان در تعدادی از مدارس محدود غیرانتفاعی گرانقیمت در تهران متمرکز شده باشند یا اینکه لازمه قبول شدن در کنکور شرکت در برخی کلاسهای آمادگی قبل از کنکور در موسسات خصوصی با هزینههای گزاف باشد، این موارد با عدالت آموزشی سازگار است؟
برخی دنبال خصوصیسازی نظام تعلیم و تربیت هستند. شما ببینید چند درصد مدارس آمریکا و کانادا خصوصی است. اصلا چنین چیزی وجود ندارد. در زمان وزارت بنده به ما گفتند هر چه مدارس در خارج از کشور داریم به اروپاییها اجاره دهیم تا آنها اداره کنند. این تفکر عین 2030 است. در جامعه ما از خیلی وقت پیش تفکر 2030 وجود داشت.
قبل از انقلاب یک دکتر ایرانی به آمریکا میرود تا در مدارس ابتدایی آنجا تدریس کند. اما اجازه این کار به او داده نمیشود. آمریکاییها به او میگویند هر دانشگاهی بخواهید ما این امکان را به شما میدهیم که در آنجا تدریس کنید اما در مقطع ابتدایی خیر، چراکه درصدد هستند در دوره ابتدایی به طور کامل از آمریکا دفاع شود. حال در کشور ما فرقی نمیکند؛ چه در مقطع ابتدایی و چه در مقطع راهنمایی، هر کسی میتواند تدریس کند.
من در مجلس به شوخی گفتم مجلس را بدهیم بخش خصوصی بهتر اداره میشود تا اینکه آموزش و پرورش را خصوصی کنیم. چراکه در مجلس میخواهند یک قانون را تصویب کنند اما در آموزش و پرورش میخواهند یک انسان را تربیت کنند. اگر قرار باشد همه چیز را خصوصی کنیم، مرحله آخر باید آموزش و پرورش باشد؛ چون اگر بخواهیم کشور را نابود کنیم باید آن را خصوصی کنیم.
در مورد خصوصیسازی آموزش و پرورش، مجمع تشخیص مصلحت نظام وقتی میخواست سیاستهای کلی را مصوب کند من به عنوان وزیر حضور داشتم. بحث بر سر این شد که در خصوصیسازی مدارس، آنها را به شهرداری بدهند. اما من مخالفت کردم که شهرداری دو سال دست نیروهای راستی است و دو سال دست نیروهای چپی. این مساله باعث میشود دیگر چیزی از آموزش و پرورش باقی نماند. با وجود مخالفت ما، طرح رای آورد و آن را خدمت رهبری فرستادند اما ایشان حاضر نشدند مدارس را دست شهرداریها بدهیم که اگر سپرده میشد اوضاع خوبی در آموزش و پرورش نداشتیم.
مدارس دولتی و نمونه دولتی، امید مردم مستضعف هستند. میخواهند همه مدارس را خصوصی کنند تا از هر دانشآموز 25 میلیون بگیرند. کاش میتوانستیم نام کسانی را که مدارس خصوصی دارند در روزنامه چاپ کنیم. مشکل اساسی ما این است که برخی فکر میکنند اگر مثلا 10 درصد مدارس خصوصی شوند آن وقت میتوانند هر کاری خودشان میخواهند، انجام بدهند و دیگر تغییر دولتها هیچ اثری روی آنها ندارد و میتوانند به کار خودشان ادامه بدهند.
مدیران مدارس، مدارس را به سختی اداره میکنند. زمانی که اعتراض میکنیم چرا وضعیت آموزش و پرورش اینگونه است میگویند باید مقداری از آن را بفروشیم تا اوضاع درست شود؛ یعنی بهترین راه را فروش میدانند. در هر جا میگویند باید فلان کارخانه یا فلان مسکن را بخریم اما وقتی به آموزش و پرورش میرسند حرف از فروش آن میزنند. ما باید این آدمها و این تفکرات را بفروشیم تا مملکت آسوده شود. در جمهوری اسلامی براساس آیات قرآن و فرمایشات مقام معظم رهبری، کسی نباید غصه بخورد که اگر مریض شد پول درمانش را از کجا بیاورد. کسی نباید غصه بخورد که بچه ۶ سالهاش را به کدام مدرسه بفرستد و پولش را از کجا بیاورد. باید شرایط به شکلی مهیا شود تا هر بچه مستعدی بتواند درس بخواند و رشد کند و نباید جلوی رشد دانشآموزان را بگیریم.
الان موسساتی داریم که با گرفتن 25 میلیون تومان از دانشآموزان در مقطع پیشدانشگاهی به آنها مدرک میدهند. اسم اینها موسسه آموزشی نیست؛ بلکه مغازه است. مدیر یک مدرسه که خودش مدیر همین موسسات کوچهپسکوچههای شهر است در تابستان دورههای پیشدانشگاهی مختلط میگذارد. در مهر ماه دیگر دانشآموز نمیخواهد سرکلاس بنشیند؛ چراکه همان نمرهای را که تابستان در آموزشگاه گرفته برای او لحاظ میکنند. مدیر یک مدرسه در تهران با دیوارکشی وسط مدرسه آن را دو بخش کرده بود؛ یک طرف مدرسه دولتی بود و طرف دیگر مدرسه خصوصی. مدیر، دانشآموزان را تحریک میکرد که در مدرسه خصوصی ثبتنام کنند. تمامی این موارد بیعدالتی در سیستم آموزشی است. بیعدالتی یعنی زمانی که فرزند شما به سن مدرسه رسید، نتوانید او را به مدرسه بفرستید. آن وقت آن پدر و مادر چه حالی پیدا میکنند؟ از طرفی ما متکفل صدها هزار بچه بیسرپرست هستیم؛ بچههایی که یا پدر آنها معتادند یا به هر علت بیسرپرست شدهاند؛ آموزش اینها چگونه است؟
باید مدارس دولتی را تقویت کنیم. عدهای فکر میکنند اگر مدارس دولتی را به خصوصی تبدیل کنند، این یعنی مدارس از نظام جدا شده و راحتتر میتوانند به برنامه 2030 برسند. زمانی که مدارس دولتی براساس سند تحول بنیادین شیوه آموزشی خود را جلو ببرند، شاهد پیشرفت روزافزونی در نظام تعلیم و تربیت کشور خواهیم بود.
