مسعود امیرزاده، خبرنگار: کسانی که در ساحت اجتماعی اقدام به کنشگری میکنند با چنین پرسشی بسیار مواجه میشوند که راهحل خود شما برای مساله مورد انتقادتان چیست؟ این مواجهه خصوصا در عرصه مسائل مربوط به حفظ محیطزیست و رعایت حقوق طبیعت بهمراتب بیشتر است. احداث یک سد که عامل تخریب اکوسیستم رودخانهای است یا احداث جاده و معدن که عوارض و زخم آنها همواره بر پیکره طبیعت ماندگار خواهد شد، از طرف طراحان و مجریان بهمنزله امری اجتنابناپذیر معرفی میشود. هنگامی که منتقدان به این عوارض اشاره میکنند، از آنها راهحلهای جایگزین برای رفع ضرورتهایی که پیشران این پروژهها بودهاند، درخواست میشود. چنین واکنشهایی از جانبداران پروژهها در وادی امر منطقی به نظر رسیده و بعضا با عدم پاسخ از طرف منتقدان موجبات خاموشی و سرکوب فضای نقد میشود. این نوشته کوتاه بر آن است که بگوید چرا این مواجهه از اساس و در مرحله طرح پرسش از جانب مورد نقد گرفتگان، نادرست بوده و بعضا راه گریز در مقابل پاسخگویی مسئولانه است.
در ابتدا لازم است اشاره شود علیرغم اینکه منتقدان وظیفه یا مسئولیتی برای ارائه طریق نداشتند، حتی در مواردی که راهحلهای بهمراتب کمهزینهتری پیشنهاد دادهاند، از طرف مجریان پروژه جاری نادیده گرفته میشوند.
بپردازیم که چرا منتقدان مکلف به ارائه طریق و راهحل مسائل مورد اعتراض خود نیستند؟
نخست لازم به اشاره است که منتقد اجتماعی موظف به دریافت علائم درد و بیان آن بودند و این خود از اقدامات مهم در عرصه کنشگری است، بهطور مثال در حوزه محیطزیست در بسیاری از موارد آسیبدیدگان از گروههای بدون تریبون موثر و حتی فاقد زبان هستند. محیط طبیعی، ارزشهای منظر و هستومندهای غیرانسانی یا طبقات فرودست اجتماعی و حقوق عمومی از این دست آسیبدیدگان محسوب میشوند و نقش فعال مدنی در ترجمان و پژواک صداهای ناشنیده است. برای آنکه موضوع را واضحتر کنیم تمثیلی میزنم، اگر شخص بیماری پس از طی مراحل علاجبخشی توسط پزشک نهتنها بهبود نیافته، بلکه دچار مشکلات جدیتر در سایر ارگانها شود، صرفا مکلف به اطلاعرسانی و بیان بهتری از وضعیت شهودی خویش است. نه پزشک و نه هیچ متخصص دیگری مراجعهکننده را در مقابل طرح مشکل، ملزم همزمان به ارائه راهحل نمیکند.
هرچند در کشور ما دستگاههای تعبیهشده در نهاد قدرت مکلف هستند از صاحبان حق طبیعی و اجتماعی حمایت کنند و صدای تخریب محیطزیست و زیستمندان یا طبقات بیصدای اجتماعی در گوش پروژههای اصطلاحا عمرانی طنینانداز کنند، اما متاسفانه قصورات و عدم انجام تکالیف توسط این دستگاهها چون سازمان محیطزیست و منابع طبیعی بهمراتب بر پیشگیری از تخریب فزونی یافته است. از همین رو جامعه کنشگری و بدنه مدنی اجتماع این ناتوانی دریافتکنندگی را جبران کرده و پیامهای درد را بهساحت تصمیم و سایر بافتهای اجتماعی انتقال میدهد. بهعبارتی رسالت مدنی با انتقال پیام آسیبهای نادیده گرفتهشده به انجام رسیده و ارائه طرق جایگزین بهمنزله امری تخصصی از دایره مسئولیت و تواناییهای او خارج است. بدیهی است تجمیع تمامی تخصصهایی که مرتبط به ساحت گسترده نقد هستند در یک یا تعدادی از ناقدان مدنی امکانپذیر نیست و قرار نبوده برای هرچه در مورد آلام حاصل از آن گفتهاند راهحل نیز منضم کنند.
سه دلیل اصلی دیگری که باید به موارد بالا اضافه کرد، عبارتند از:
۱- چسبندگی مساله به مسیر مشخص (Path dependent)
در موارد متعددی مسائل توسط بخش تصمیم یا اجرا بهگونهای تعریف میشود که منتهی به راهحلهای مشخصی شود. ایشان بهگونهای ابعاد و فضای حالت مسائل را طراحی میکنند که بهترین و گاه تنها راهحل ممکن در قالب ساختارها و سازمانها و حتی توان فنی باشد که پیشتر نزد ایشان شکل گرفته است. بهطور مثال میتوانید مساله آب را بهگونهای طراحی کنید که راهحل آن صرفا در قالب یک پروژه انتقال آب خارج از حوضه مرتفع شود.
۲- ساختارهای مزاحم:
در زمانمندی حل یک مساله بهتدریج نهادها و ساختارهای شکل گرفته که در مسیر رسوب کرده و خود مبدل به بخشی از مشکل میشوند که میتوانیم آنها را ساختارهای مزاحم یا مداخلهگر lnterfering Structures بنامیم. بعضا راهحلهای نوین مستلزم حذف یا تعدیل نهادی و ساختاری است. بدیهی است در شرایطی که مساله با پیشفرض ماندگاری ساختارهای بعضا مزاحم مطرح شود، امکان راهحل سلب یا به دشواری آن افزوده میشود، بهطور مثال امکان حل مساله آلودگی هوا با الزام به بقای تولید داخلی ناکارآمد و ویژه خوار و ناروزآمد امری بعید به نظر میرسد.
۳- راهحلهای الگوریتمیک بهجای راهحلهای آنالیتیک:
بسیاری از مسائل در ساحت محیط طبیعی خصوصا هنگامی که با یک امر اجتماعی در هم تنیدگی دارد از جنس سیستمهای پیچیدهComplex system بوده، لذا روشهای بررسی و حل ویژههای خود را مطالبه میکند. این درحالی است که خصوصا در مواجهه مهندسی رویکرد به موضوع آنالیتیک Aanalytical solution و بر مبنای ساده انگاشتن سیستم رخ داده است. برای اینکه بهتر بتوانیم منظور خود را از این جابهجایی مشکلساز بیان کنیم مجبور به قدری توضیح هستیم.
در مکانیک کلاسیک قرون هجدهم و نوزدهم، پیشبینی به معنای پیشبینی دقیق مسیرها بود. معادلات حرکت اظهارات دقیقی در مورد تکامل آینده سیستمهای دینامیکی ساده ارائه میدهد.
در سیستمهای پیچیده، وضعیت کاملا متفاوت بوده، از آنجا که عدم قطعیتهای جدی هم بر اجزا و هم برهمکنش بین آنها وجود دارد. در این موارد تعاملات بین اجزا میتوانند خاص، وابسته به زمان، غیرخطی و غیرقابلپیشبینی شوند. در بسیاری موارد مشکلات اجتماعی در همبستگی با طبیعت و الزام به تغییر ساختارها و روندهای طبیعی ما را وارد یک وضعیت کاملا پیچیده و غیرقابلپیشبینی و نیازمند توامان تحلیلهای ریاضی و غیرریاضی دقیق میکند. با وجود این در عالم واقع شاهدیم، هنوز مواجهه به صورت تحلیلی و غیرالگوریتمیک است. جالب اینجاست که حتی وقتی به یک منتقد وضعیت برهمخورده طبیعی- اجتماعی گفته میشود، راهحل شما چیست؟ انتظار یک راهحل آنالیتیک دیگر برای مسالهای است که دیگر از اساس راهحل آنالیتیک نداشته و مبدل به موضوعی بدخیم Wicked problem شده است.
پارادایم تحلیلی بر مدلسازی نظری و مشتقهای ریاضی تاکید دارد، در مقابل، شیوه الگوریتمیAlgorithmic solution بر طراحی و پیادهسازی الگوریتمهایی برای بررسی مسائل با دستکاری دادهها از طریق محاسبات تمرکز دارد. الگوریتمها روشهای گامبهگامی هستند که برای پردازش اطلاعات و تولید خروجی استفاده میشوند. آنها بهویژه هنگام برخورد با سیستمهای پیچیده که در آن تکنیکهای تحلیلی سنتی ممکن است به دلیل پیچیدگی یا غیرخطی بودن سیستم اعمال نشود، موثرند. مسلما در برخورد با مسائل در عرصه دیسیپلین پیچیدگی ترکیبی از هر دو مسیر باید به کاربسته شود اما در خیلی مواقع روش کاملا بر مبنای مدلسازی تحلیلی و سادهنگاری سیستم است.
نتیجه، ورود مهندسی به مسائل طبیعت و جامعهشناسانه در مواجهه اولیه خود، بهجای اینکه رویکرد الگوریتمیک و کاملا مرحله به مرحله و با وارسی دقیق هر مداخله را داشته باشد با روشهای یکپارچه آنالیتیک جایگزین که سعی در حل یکپارچه و عجولانه مساله داشته است. از همین ناحیه است که بعضا مساله حتی از فاز قبلی عبور کرده و مبدل به امری بدخیم شده است و اصولا دیگر پرسش راهحل شما چیست؟ برای چنین دست مسائلی بیمعنی است. متاسفانه ما در اوج عدم تشخیص درست، مسائل پیچیده را سادهانگاشته و با بار کردن راهحلهای تحلیلی و فنی آن را پیچیدهتر ساخته و وارد فازهای بحرانیت کردهایم.
خلاصه کسانی که در دایره تصمیمات کلان و پروژهها بزرگ و اثرگذار هستند، توجه داشته باشند که در برخی موارد جامعه قادر به حس و ادراک عوارض سوءاقدامات آنهاست، نقد آنها را پذیرا باشند و از مغالطه طرح پرسش متقابل فاصله بگیرند.