میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ: مکاتب و نحلههای نقد هنری فراوانند و حتی گاهی ممکن است بعضی از آنها با هم متناقض به نظر برسند. مثلا در یک دیدگاه گفته میشود که باید برای شناخت اثر به شناخت نهاد مولف آن برسیم و در نحله دیگر درست برعکس، صحبت از مرگ مولف میکنند و میگویند تنها و تنها باید با خود اثر مواجه شد. آنچه در ادامه میخواهیم به آن اشاره کنیم به تفاوت بنیادین نحلههای نقد هنری مربوط نیست، بلکه به نوع مواجهه ما با یک اثر و انتخاب روش نقد آن برمیگردد. در نقد آثار هنری غیر از اینکه ما به عنوان منتقد چه نوع دیدگاهی داریم، اینکه خود اثر چگونه و در چه شرایطی خلق شده و چه میگوید هم مهم است. مثلا یک فیلم را میتوان برونداد یک واکنش جمعی به رویدادی بزرگ از قبیل جنگ یا انقلاب دانست و نقد روانشناختی خالق اثر و بررسی آنچه در کودکی یا جوانی بر او گذشته راجعبه چنین اثری چندان کار نمیکند. درست برعکس این هم میتواند صادق باشد و گاهی با آثاری مواجهیم که به ما میگویند باید به درون نهاد خالقشان برویم و سعی کنیم شرایط تکوین آن را بررسی کنیم.
نقد روانشناختی هم میتواند به دو سویه متفاوت متمایل شود. هم میتوان مخاطبان اثر را به لحاظ روانشناختی یا روانشناسی اجتماعی نقد کرد و هم درونیات خالق اثر به عنوان ریشه خلق یک کار هنری قابل بررسی هستند. بعضی از آثار هنری به عنوان کلیشههای تجاری خلق میشوند و اگر راجعبه آنها بتوان از نقد روانشناختی هم استفاده کرد، باید جامعه مخاطبان اثر که این کلیشهها رویشان کار میکند و بابت آن پول میپردازند تحلیل شوند. مثلا در فیلمفارسی و فیلمترکی و بسیاری از گونههای عامهپسند سینمایی در جهان، به مخاطبان رویا میفروشند. از طریق بررسی مولفههای تکرارشونده در این آثار میتوان فهمید که در جامعه مخاطبان هدف آنها چه طیفهایی و با چه گستردگی و دامنهای وجود دارد و این افراد چه رویاهایی دارند. اگر در بسیاری از فیلمهای فارسی میبینیم که دختری ثروتمند و زیبا به پسری فقیر و معمولی علاقهمند شده، این یعنی طیفی از جامعه شهری آن دوره که سودا و رویای پیشرفت را در سر میپروراند، به امید صعودی یکشبه و بیزحمت دلش را خوش میدارد و بیشتر مخاطبان این آثار هم پسران جوان هستند.
در بررسی انواع دیگری از آثار میشود بهوضوح فهمید که قبل از هر چیز باید درونیات روان سازندهاش مورد بررسی قرار بگیرد. اگر چند اثر از یک نویسنده یا کارگردان سینما کنار هم قرار بگیرند، به دست آوردن تحلیلهای اینچنینی آسانتر هم خواهد شد. کنار هم قرار دادن چند مورد از آثاری که حامد عنقا نویسنده آنها بوده هم این دستمایه را فراهم میکند. از بررسی بعضی نظرات که در فضای مجازی منتشر میشوند میتوان فهمید حتی مخاطبان عادی آثار که نهتنها کارشناس روانشناسی نیستند، بلکه تخصصی در نقد هنری هم ندارند درمورد قصههایی که این نویسنده روایت کرده مساله را به درونیات خود او ربط میدهند. یک تحلیل چندخطی در فضای پلتفرم ایکس یا همان توییتر سابق سررشته را به دست باقی افراد داد و از آن به بعد همه روی همین خط حرکت کردند چون دقیقترین نکته و فوریترین نکتهای که هر ذهنی را در تحلیل آثار این نویسنده به اقناع درونی میرساند، از روی همین خط حرکت میکند. یک نفر در شبکه ایکس نوشت که حامد عنقا هر کاری مینویسد، اسم بازیگر مرد قصه را حامد میگذارد و زنی را در قصه نشان میدهد که عاشق و شیفته و شیدای حامد است. در چنین موردی این رویاهای مخاطب نیست که به او فروخته میشود، بلکه رویای خود خالق اثر است که در اثر تجلی پیدا میکند. نوع نگاهی که این نویسنده به مساله زن دارد پس از تکرار در چند اثر، حالا دیگر برای همه شکل شناختهشدهای پیدا کرده و البته باید توجه داشت که این تم تکرارشونده، از آن نوع تمهایی نیست که همدلی و همذاتپنداری غالب مخاطبان را برانگیخته کند و درست برعکس، شکلی بسیار زننده و پردافعه دارد. جایی که فیلمهای عامهپسند به گروه بزرگی از مخاطبان رویا میفروشند، عقدههای فروخورده جماعتی که این رویاها را باور میکنند و انگار به خواب رفتهاند، مورد نقد قرار میگیرد اما جایی که خالق یک اثر به خودش رویا بفروشد، مخاطبی که اساسا دغدغهاش آن رویای بهخصوص نیست از این حرکت به شدت زده میشود. بدتر از آن جایی است که مخلوط شدن کمپلکسهای جنسی و شخصیتی با ایدههای دست راستی در حوزههای اجتماعی و اقتصادی، معجونی پدید میآورد که اگر به آن مذهبی بودن هم اضافه شود، زشتترین و زنندهترین صورت از مذهبی بودن را پدید میآورد؛ چیزی که از آن تحت عنوان وهن مذهب هم میتوان یاد کرد و در تمام دورههای تاریخی ایران حتی از جانب مذهبیترین افراد منفور بوده است. امروز به آن صورتی میگویند، روزی دیگر بورژوای تسبیح به دست خوانده میشد، در دورهای که مذهب پیوند عمیقی با سیاست انقلابی پیدا کرده بود به آن اسلام آمریکایی میگفتم و حتی در سالهای دور ماضی، از آن تحت عنوان فرقه سالوس و ریا یاد میشد. آثار حامد عنقا را از جهات مختلف میتوان بررسی کرد و حتی ممکن است بتوان در بعضی از آنها درونمایههای جذابی از قصهگویی عامهپسند پیدا کرد اما این کمپلکس که بروندادشان در آثار او تمامشدنی نیست و به دال مرکزی قصه هم تبدیل میشود در آثار اخیر او روی تمام جنبههای دیگر سایه انداخته و حالا که این خصوصیت توسط مخاطبان به طور دقیق شناخته شده و روی آن حساسیت وجود دارد ادامه کار حامد عنقا را به این شکل بهشدت مشکل میکند.