درباره جعلیات تاریخی سریال مصری «حشاشین»
پخش سریال «حشاشین» به کارگردانی پیتر میمی که در ایام ماه مبارک رمضان با تبلیغات گسترده رسانه‌های عربی و نیز در فضای مجازی با تیترهایی مانند «خونریزترین فرقه اسلامی»، «خطرناک‌ترین گروه در تاریخ» و. . همراه بود باب بحثی مجدد درباره این گروه را پس از سال‌ها دوباره باز کرد.
  • ۱۴۰۳-۰۱-۲۵ - ۰۱:۱۴
  • 10
درباره جعلیات تاریخی سریال مصری «حشاشین»
تقابل اسلام‌ها حول محور خلیفه سلطان و امام
تقابل اسلام‌ها  حول محور خلیفه  سلطان و امام

سهیلا عباس‌پور، خبرنگار: پخش سریال «حشاشین» به کارگردانی پیتر میمی که در ایام ماه مبارک رمضان با تبلیغات گسترده رسانه‌های عربی و نیز در فضای مجازی با تیترهایی مانند «خونریزترین فرقه اسلامی»، «خطرناک‌ترین گروه در تاریخ» و. . همراه بود باب بحثی مجدد درباره این گروه را پس از سال‌ها دوباره باز کرد. صرف نظر از این تیترهای منفی و جانبدارانه که همسو با خود سریال در پی القای بی‌رحمی و خونریز بودن اسماعیلیان است در شرایط کنونی جهان اسلام و دشمنی با اسرائیل با آن، به‌ویژه پس از طوفان الاقصی و رویدادهای بعد که واکنش جهانیان را نیز در بر داشت، تولید و پخش چنین سریالی با تاکید بر پراکندگی و دشمنی میان گروه‌های گوناگون مسلمانان، نکته قابل تاملی است. این مجموعه تلویزیونی به افتراق بین سنی و شیعه و در واقع به دشمنی «اسلام‌ها» با یکدیگر در سه گونه اسلام عربی، ایرانی و ترکی می‌پردازد که حول مدیترانه شکل می‌گیرد.
اهمیت فرهنگی، تاریخی و استراتژیک محل این منازعه و نیز تقابل با جهان آن سوی مدیترانه (که بعدها استعمار نامیده شد)، ناخودآگاه ذهن را به تداوم نهضت‌های اسلامی به‌صورت امواج بنیادگرایی دینی، جهاد و انتفاضه و مبارزه علیه نفوذ هژمون‌ها در این محدوده مسلمان‌نشین 11 هزارکیلومتری می‌برد. تجزیه جهان اسلام از قرن یازدهم آغاز شد و با پدید آمدن استعمار شدت بیشتری گرفت که در پی آن تا دوران ما همچنان از سوی نهضت‌های اسلامی برای ایجاد وحدت سیاسی دنیای اسلام با وجود ناهمگونی‌های فراوان تلاش می‌شود و همزمان توام با نوعی رقابت است. در این محدوده اسلام‌ها به مثابه ایدئولوژی‌های گوناگون و به زبان‌های مختلف بیان می‌شوند. اندیشمندان بنا بر زمینه‌های جغرافیایی تاریخ اسلام، مساله دشمنی شبانان خانه به دوش و روستاییان مستقر را کنکاش کرده‌اند که تاثیر ژرفی در جهان اسلام داشت. پیوند سیاست و دین در جهان اسلام پایه وحدت سیاسی مملکت بوده است و این در دوران اقتدار خلافت اسلامی پیش از قرن یازدهم و در دوران شکوه اسلام موضوعیت داشت. بر این اساس برخی باور دارند که شکاف وحدت سیاسی جهان اسلام، متوجه استعمار و اروپاییان تنها نیست و همزمان نتیجه گسست میان شیعه و سنی و جدایی دو فرهنگ عرب و فرهنگ ایرانی است که پیامد آن ورود اقوام آسیای مرکزی و کسب رهبری سیاسی و نظامی بود که قدرت را از اعراب گرفت و جهان اسلام را دچار تغییراتی کرد و این رقابت همچنان ادامه دارد. آنچه دستاویز تحلیل‌ها و تفسیرهای متعدد از اسلام‌های گوناگون منطقه از سیاسی تا سکولار است اصل و محور بودن دین و تکثیر ایدئولوژی‌ها پیرامون آن است که اندیشمندانی مثل محمد ارکون بر آن تاکید دارند و حساب این دو را از هم جدا می‌کنند.
سریال حشاشین از قسمت آغازین با نمایشی نقشه‌ای غیردقیق و پر از اشتباه تصویر ایران در دوران سلجوقی همراه است و تا قسمت‌های میانی آن تحریف‌ها و اشکلات ریز و درشت پرشمارش ادامه دارد.
در ادامه این متن، به بعضی از این جعلیات تاریخی اشاره می‌شود و برای تنقیح موضوع به مستنداتی که در مرکز مطالعات اسماعیلی لندن زیر نظر فرهاد دفتری منتشر کرده، ارجاع داده شده است. فرهاد دفتری ضمن پرداختن به تاریخ و عقاید اسماعیلیه، گزارش جامعی از روند پژوهش‌های صورت‌گرفته درخصوص این مذهب می‌دهد و نیز کتاب‌شناسی دقیقی از آنچه درخصوص اسماعیله موجود بوده و از بین رفته است ارائه می‌کند و آثار در دست موجود که در مرکز مطالعات اسماعیلی لندن جمع‌آوری شده است را معرفی کرده، باورهای خلاف و کذب و نیز سیر رواج شایعه و اطلاعات غیرواقعی نضج گرفته طی تاریخ درباره نزاریان را با تطبیق ادبیات و متون موجود بررسی کرده است.

حشاشین
اروپایی‌های سده‏هاى میانه، به نزاریان یا اسماعیلیان شرقی نام اساسین دادند. آنها از وجود اسماعیلی‌ها در دهه‏هاى آغازین قرن دوازدهم آگاه شدند؛ زمانی که جنگجویان صلیبى براى رهانیدن سرزمین مقدس از زیر سلطه مسلمانان، یعنى ساراسن‏هاى بى‏دین مولفان غربى، عزم جهاد کردند و با شاخه نزارى فرقه اسماعیلیه تماس یافتند. اما این تنها در نیمه دوم قرن دوازدهم بود که مسافران و سیاحان غربى و وقایع‌نگاران اروپایى جنگ‌هاى صلیبى آغاز به گردآورى اطلاعات و نوشتن درباره اعضاى عجیب این فرقه که پیروان رئیسى مرموز به نام شیخ الجبل‏بودند، کردند. عنوان «حشاشین» که برای سریال برگزیده شده است، جهت‌گیری سوء آن را که منطبق بر نوشته‌های ملل و محل‌نویسان غربی و صلیبی و تاریخ نگاران اهل سنت و سایر دشمنان اسماعیلیه به آنها اطلاق شده است، نشان می‌دهد. بنا بر آنچه پژوهشگران با استفاده از منابع و آثار به‌دست‌آمده درخصوص اسماعیلیه به آن استناد کرده‌اند در تاریخ این فرقه و به‌طور خاص درمورد اسماعیلیه نزاری ایران هیچ سندیت تاریخی و علمی برای آنچه درخصوص لفظ حشاش به معنای استفاده‌کنندگان از گیاهان مخدر و عصاره آن گفته می‌شود، وجود ندارد. گفته می‌شود که آنها از حشیش استفاده می‌کردند و هدف‌شان القای حس حضور در بهشت و نیز ایجاد آمادگی برای عملیات قتل و ترور بوده است.
این چیزی است که پل آمیر و برخی دیگر بیان کرده‌اند. همچنین واژه حشاش به معنی داروساز (دانستن خواص گیاهان و استفاده از آنها در داروسازی) و آدمکش ادعا می‌شود، اما برای این تعبیر هم هیچ سندی ارائه نشده است. در این سریال حسن صباح رهبر اسماعیلیه نزاری ایران در قالب یک درمانگر و داروساز نشان داده می‌شود و نیز گیاهان مخدر به‌عنوان علوفه انرژی‌بخش اسب‌ها استفاده می‌شوند.
در هر حال این پژوهشگر برجسته مطالعات اسماعیلی در مرکز مطالعات اسماعیلی لندن در بحثی مفصل به ذکر آثار و معرفی نویسندگانی اعم از اروپایی‌ها و مسلمانان پرداخته است که چگونه اصطلاح اساسین و بعدها حشاشین را رواج داده و انواع افسانه و نیز خرافه را درخصوص آن مطرح کرده‌اند، درحالی‌که حشاشین از نظر وی جنبه توهین و بی‌احترامی به اسماعیلیان را داشته است و ابتدا هم از سوی زیدیان ساکن کرانه‌های خزر به کار رفته است؛ ضمن اینکه وی توضیح می‌دهد این سفرنامه مارکو پولو بود که کاربرد لفظ حشاشین به معنای قاتل را بنا بر کلمه معادل ایتالیایی آن را گسترده‌تر کرد.
اما پس از فرمان برکیارق درخصوص قتل عام اسماعیلیان اصفهان در ۴۹۴ هجری قمری نزاریان ایران به نام‌هاى توهین‏آمیزى چون ملاحده و حشیشیه خوانده شدند که حاکی از احساسات شدید ضدنزارى در میان مردم بود. وی افزوده است: «نه متون اسماعیلى که در روزگاران اخیر به دست آمده است و نه هیچ منبع و مأخذ مهم اسلامى معاصرى به استعمال واقعى حشیش به وسیله فداییان، خواه به سودای باغ بهشت خواه بدون آن اشارتى ندارند. بنابراین چنانکه لویس و هاجسن دنباله بحث‌ها را گرفته‏اند روایات مختلف این قصه را که زمانى قبول عام یافته بود باید به‏عنوان داستانى افسانه‏آمیز درباره مصرف و تاثیرات حشیش در آن روزگار در نظر گرفت که کاملا شناخته شده بوده و استعمال کلمه حشیشیه خود بهترین شاهد بر آن است. بنابراین این دارو و ماده مخدر نمى‏توانسته است به سربازان توان ببخشد. به نظر مى‏رسد که نام حشیشیه بازتاباننده نوعى انتقاد و خرده‏گیرى از نزاریان است نه توصیف واقعى اعمال و رفتار پنهانى آنها. درواقع این نام حشیشیه بوده که مایه پدید آمدن قصه‏اى تخیلى درباره استعمال حشیش و باغ بهشت شده؛ قصه‏اى که رفتار و کردار نزاریان را که از جهاتى دیگر براى غربیان نامعقول و غیرمنطقى مى‏آمده توجیه ‏کرده است. اما برخلاف افسانه‏هایى که در قرون میانه نویسندگان بى‏اطلاع و دشمنان فرقه اسماعیلى جعل کرده‏اند، هیچ مدرکى از استعمال حشیش براى تحریک و انگیختن فداییان که احساسات و همبستگى شدید گروهى از خود نشان مى‏دادند در دست نیست.»

حسن صباح و صلیبیون
قسمت اول سریال حشاشین با صحنه ورود فرستادگان پادشاه صلیبیون به قلعه الموت آغاز می‌شود که با حسن صباح ملاقات می‌کنند و پیام پادشاه را به او ابلاغ می‌کنند. شرحی از این دیدار سفیران صلیبی با حسن صباح در جایی ذکر نشده و نخستین ارتباطات اسماعیلیه با اروپایی‌ها در دوران لویی نهم ذکر شده است که در قرن سیزدهم میلادی رهبر هفتمین جنگ صلیبی بود و در ضمن دیدار فرستاده صلیبیون هم با اسماعیلیون نزاری شام بود.

سرسپردگی و خودکشی نزاری‌ها
حین همین دیدار غیرواقعی حسن صباح با سفرای صلیبی است که یکی از سربازان اسماعیلی با اشاره و نگاه حسن صباح، به نشانه سرسپردگی خود را از دیواره قلعه الموت به پایین پرتاب می‌کند و از همین‌جاست که نمایش باورهای عوام و خرافه درخصوص خودکشی اسماعیلی‌ها آغاز می‌شود تا برسد به خوراندن شربت‌های مخدر و... این موارد بنا بر پژوهش‌های اخیر به هیچ وجه سندیت ندارد و یک دلیل رواج و اشاعه آن را می‌توان در خفا زندگی کردن و محصور بودن اسماعیلیون در قلعه دانست که آنها را برای مردم دنیای خارج از قلعه مرموز کرده بود تا جایی که بهشت‌های ساختگی و فسق و فجور را به نزاری‌ها نسبت دهند.

کودکی حسن صباح و انتخاب تاریکی
در سریال حشاشین می‌بینیم که حسن در کودکی به چاهی می‌افتد و در آن چاه مخیر است بین نور و تاریکی یکی را انتخاب کند و او تاریکی را برمی‌گزیند و فرشته تاریکی که نگهبان حسن بود بارها بر او ظاهر می‌شود و همزمان با حسن آن فرشته نیز پیرتر می‌شود. درحالی‌که پیشینه نور در فلسفه و عرفان ایرانی بر همگان مبرهن است. این انتخاب حسن که بعدها می‌خواهد آن را به پسرش حسین نیز القا کند از جنس خرافه و درواقع حرف‌های خنده‌دار است.
به نظر می‌رسد بیشتر رفتارها و رویکرد حسن صباح در تاویل اسماعیلی، ادعاها و رویا و... که معرف حسن صباح است، منسوب به حسن دوم باشد که چنین ادعاهایی داشت.

سه یار دبستانی و پیوستگی روایت
آنچه روایت زندگی حسن صباح را پیش می‌برد داستان سه یار دبستانی و عهد آنها با هم یعنی ابوعلی طوسی (خواجه نظام‌الملک)، عمر خیام و حسن صباح است. سه نفری که می‌توان گفت نماینده سیاست و تدبیر، علم و فلسفه و نیز شریعت هستند و تقابل سه نوع رویکرد را نشان می‌دهد. نظام‌الملک بسیار سیاس بوده و از خلافت سنی عباسیون که سلطان سلجوقی تابع آنهاست حمایت تام دارد. شخصیت‌پردازی نظام‌الملک که قائل به شأنیت والای دولت و حکومتی یکپارچه برای ملکشاه سلجوقی است و در این راه حتی به دوستان صمیمی خود حسن و عمر هم رحم نمی‌کند، شباهت زیادی به توماس مور دارد که دم از قانون و حفظ پادشاهی می‌زد و آخر در این راه کشته شد. عمر خیام بیشتر از آن که یک دانشمند اهل نجوم و فلسفه نشان داده شود شاعری است دهری که در هیچ قید و بندی نیست و مدام دم از آزادگی می‌زند و قائل به تشخیص حق و باطل بین حسن صباح و نظام‌الملک نیست؛ او به‌موقع شرب خمر می‌کند، عاشق می‌شود، راه بیابان را در پیش می‌گیرد و بی‌‌آنکه هدفی خاص پیش‌رو داشته باشد به‌اصطلاح در لحظه زندگی می‌کند. اینکه عمر خیام شاگرد ابوعلی‌سینا بوده نیز محل بحث و اختلاف است و گفته شده احتمال آن بسیار کم است.
این قضیه که حسن صباح به‌واسطه طوسی در دربار ملکشاه سلجوقی به کار گرفته شد هم هیچ سندیتی ندارد، به‌ویژه که از وی خواسته شد تقویمی برای ملکشاه درست کند. این قضیه جایی بیشتر زیر سوال می‌رود که توجه کنیم حسن بعد از بازگشت از مصر طبق شواهد به کار تبلیغ و یارگیری مشغول شد.
افسانه سه یار دبستانی نیز به‌صراحت بیان شده است که واقعیت تاریخی ندارد زیرا خواجه نظام الملک از جهت سنی اختلاف زیادی با حسن صباح و عمر خیام دارد که گفته شاید درنهایت بتوان احتمال داد حسن و عمر خیام ‌مدرس بوده‌اند: «این داستان را اول بار رشیدالدین فضل‌الله نقل کرده و سپس چند مورخ ایرانى دیگر آن را تکرار کرده‏اند. در روزگار ما ادوارد فیتز جرالد (1883- 1809) در مقدمه خود بر ترجمه انگلیسى رباعیات خیام آن را به غرب شناساند. اما باید گفت که فیتز جرالد آن را از تاریخ میرخواند برگرفته که روایت دیگرى از قصه را بر پایه کتاب مجهولى به نام وصایا که به خواجه نظام‌الملک نسبت داده شده نقل کرده است. بنابر این داستان که به داستان سه یار دبستانى معروف است حسن صباح، نظام‌الملک و عمر خیام در کودکى هم‌درس بودند و در نزدیک استاد در نیشابور کسب دانش مى‏کردند. آنان با یکدیگر عهدى بستند بر این قرار که هریک از آنها نخست به مقام و مرتبه والایى رسید آن دو دیگر را کمک و یارى دهد. بعدها نظام‌الملک به وزارت مملکت سلجوقى رسید و یاران دبستانی‌اش پیش ‏آمدند و عهد قدیم را یادآور شدند. نظام‌الملک به هریک از آنان حکومت ایالتى را پیشنهاد کرد. اما آن دو هریک به دلیل علی‌حده‏اى این پیشنهاد را نپذیرفتند. خیام که علاقه‏اى به امور دولتى نداشت به گرفتن یک مقرری ماهانه از وزیر قانع شد، اما حسن که همتى بلند داشت مقام مهم‌ترى در دستگاه دولت سلجوقى درخواست کرد و خواجه نظام‌الملک خواهش او را برآورد. اما دیرى نگذشت که حسن رقیب سرسخت نظام‌الملک شد. خواجه علیه حسن توطئه چید و سرانجام موفق شد او را در نظر سلطان خوار و رسوا کند. حسن ناچار به رى گریخت و از آنجا با اندیشه انتقام در سر به مصر روان شد. کافى است بگوییم که این داستان به علت ناسازگارى سن و زمان رقیبان و نیز اینکه هر یک در جوانى در شهرى جدا مى‏زیستند و تربیت مى‏یافتند، از نظر بیشتر محققان‏ جدید اعتبارى ندارد و افسانه‏اى بیش نمى‏نماید.» اگر این افسانه و شاخ و برگ آن نبود معلوم نیست کارگردان مصری چگونه می‌خواست داستانی این چنین را پیش ببرد تا اهالی سیاست دانشمندان را تهدید کنند و هر جا نیاز به همراهی با شریعت بود از آن بهره بگیرند.

امام محمد غزالی
شخصیت‌پردازی غزالی در سریال به‌گونه‌ای است که او را بسیار منصف، معلمی کارآزموده و امامی روشن‌ضمیر و صادق نشان می‌دهد. کسی که از عاقبت خود هراسان است و راه مکه و حج گذاردن را درپیش می‌گیرد. اما آنچه این شخصیت‌پردازی جعلی را در سریال به‌سخره می‌کشاند کتاب «المستظهری» غزالی است که در مدت حضور او در مدرسه نظامیه در رد باطنیون اسماعیلی و به سفارش نظام‌الملک طوسی نوشته شد. در این کتاب، غزالی امام اهل تسنن و نماینده خلافت عباسی بغداد نسبت‌ها و اتهامات زیادی را به اسماعیلیون داده که بعدها در ساختن افسانه و خرافه در مورد حسن صباح و پیروانش بسیار موثر بوده و از منابع اصلی اهل سنت برای توهین به اسماعیلیون است. این شخصیت‌پردازی جانبدارانه و بنابر تعصب بوده؛ چه اینکه دشمنی غزالی که نماینده شریعت محض است با عرفان اسلامی و نیز فلسفه زبانزد است.

حسن صباح، از پیشگویی کذاب تا فرماندهی مقتدر و کاریزماتیک
اغراق‌های زیادی درباره حسن صباح از کودکی تا رسیدن او به رهبری نزاری‌ها شده است. این اغراق‌ها از پیش‌بینی سرنوشت افراد تا در خدمت گرفتن دانسته‌های علمی برای نشان دادن ارتباط با غیب و امام پنهان، خیلی‌چیزها را شامل می‌شود و در مجموع نشان می‌دهد حسن صباح به اقتضای هر موقعیت، چگونه کیاست به خرج می‌دهد اما دست آخر این حجت عالم به نجوم، علوم طبیعی، فلسفه و شریعت خیلی به آسانی فرمان قتل صادر می‌کند. از قتل ابوسعید که موذنی مشهور در اصفهان بود و دعوت نزاری‌ها را استجابت نکرد تا صدها مخالف با کیش نزاری. حسن صباح در اعتراض به بی‌عدالتی خلیفه عباسی از ابومسلم خراسانی داعی یاد می‌کند که شاید البسه سیاه او نوعی تشبه سه زاهد نزاری الموت به سیاه‌جامگان است. حسن خود را کلید بهشت معرفی می‌کند و بهشت را به سربازان نزاری که در حالت نشئگی ناشی از خوردن شربت حشیش یا دیگر افیون‌ها هستند، تلقین می‌کند تا پاداش و اجر ترور را بدانند و به عملیات انتحاری‌شان ایمان داشته باشند. صباح تنها یک دغدغه دارد و آن گسترش نزاریون است. عرقی به ایران ندارد و سرسپرده دربار فاطمی مصر است که بعدها با ایمان به نزار راه انشعاب و اشتقاق درپیش می‌گیرد. بیننده هیچ‌گاه حسن صباح را درحال ادای نماز یا فرایض دینی به‌جز یک‌بار آن هم در روزه سکوت نمی‌بیند. هیچ نزاری‌ای اهل فرایض نیست، درحالی‌که لشکر سلجوقی به امامت خواجه نظام‌الملک نماز می‌خوانند و این حاصل عدم آگاهی نویسندگان سریال به مباحث امام‌شناسی اسماعیلی و دورهای آن تا قیامه‌القائمیه است. هیچ تصویر روشنی از عقیده اسماعیلی جز بحث ظاهر و باطن و ورود به بهشت ارائه نمی‌شود و زمان اسماعیلی و مراحل آن که اتفاقا اندیشه‌ای مترقی و نو است و... ارائه نمی‌شود. آنچه دست بیننده را می‌گیرد، تنها حرف از اعتقاد به امام صاحب عصر اسماعیلی است. اتفاقا یکی از جاهایی که غزالی در کلام با حسن صباح مجادله دارد عقیده تعلیم و اصل احتجاج است که صباح در این مسائل صاحب اندیشه بوده است. در مجلد سوم کتاب تاریخ و عقاید اسماعیلیه، نوشته فرهاد دفتری آمده است: «اسماعیلیان ایران از زمان حسن صباح و حتى در سال‌هاى مقدم بر جدایی‌شان از دولت فاطمى، پژوهش‌هاى عقیدتى خود را بر حقیقت امام و امامت، که متعالى از تاریخ و جهان جسمانى بود، متمرکز ساخته بودند. درحقیقت، از قدیم‌الایام ناظران سنى و دیگر خارجیان این احساس در وجودشان پدید آمده بود که نهضت نزارى تعلیم و دعوت جدیدى است؛ و از این ‏رو الدعوة الجدیده خوانده شد.» رساله کلامی فصول اربعه نوشته حسن صباح در این باره بوده که مورخان ایرانی به آن اشاره کرده‌اند و شهرستانی آن را شرح داده است.
فرهاد دفتری، حسن صباح را چنین معرفی کرده است: «به راستى مردى برجسته و شگرف بود. وى سازمان‌دهنده‏اى باکفایت و سیاستمدارى بااستعداد و بى‏نظیر بود و در همان حال متفکر و نویسنده‏اى بود که زندگى را به زهد و تقوى مى‏گذرانید. مورخان ایرانى ما، چند مورد از زهد و سختگیرى او را نقل کرده‏اند. وى از قرار معلوم بر دوست و دشمن یکسان سختگیر بود و در شیوه زندگى ساده و اسلامى که خود برگزیده و براى جامعه نزارى، به‌ویژه در رودبار، مقرر داشته بود، با هیچ‌کس مصالحه نمى‏کرد و از هیچ‌کس درنمى‏گذشت. به‌خصوص به رعایت وظیفه اسلامى و دینى امر به معروف و نهى از منکر اصرار داشت. در تمام این دوره هیچ‌کس آشکارا شراب ننوشید و نواختن آلات موسیقى قدغن بود. حسن صباح در فلسفه و نجوم عالم بوده است و هنگامى که به انجام فرایض شرعى نمى‏پرداخت وقت خود را به خواندن، نوشتن و اداره امور جامعه نزارى مى‏گذرانید.»
بهشت نزاریون و تمهیدات آن
ماجرای عاشقانه یحیی و نورهن که از اصفهان شروع شده با فروش دخترانی به‌عنوان کنیز از سایر مذاهب و کیش‌ها گره می‌خورد که در قلعه الموت نگهداری می‌شدند تا به آنها دلبری، رامشگری و رقص آموزش داده شود و در بهشت ساختگی حشاشین نزاری نقش حوری را برای سربازان انتحاری بازی کنند و حسن صباح خود شخصا از این موضوع مطلع است و می‌گوید تعداد این دختران باید افزایش یابد. این از موارد شاذ و افسانه‌ای پرداخته ذهن عوام و حاصل تبلیغات سلجوقیان و اهل سنت دشمن نزاری‌ها بوده و تا جایی که در آثار موثق آمده مکان نگهداری زن و فرزند نزاری‌ها در قلعه‌های دیگر بوده و در قلعه مرکزی آنها الموت، زن و دختری اعم از کنیز یا همسر نبوده است.

قاتل نظام‌الملک
قاتل خواجه نظام‌الملک که در بهشت حشاشین به تلقین رسیده، در سریال جوانی به اسم سعد معرفی می‌شود اما این برخلاف آن چیزی است که در تواریخ نوشته شده و ابوطاهر ارانی صراحتا قاتل نظام‌الملک نام برده شده است.
نزاری‌ها و قتل‌عام در اصفهان
مطابق شواهد تاریخی، همزمان با به تخت نشستن برکیارق به‌جای ملکشاه سلجوقی و تثبیت موقعیت و موفقیت حسن صباح در رهبری جامعه نزاری، دستور قتل‌عام هرگونه مخالف اسماعیلی‌ها از سوی صباح صادر می‌شود. درصورتی‌که حقیقت به‌گونه‌ای دیگر بود و ابتدا دستور قتل‌عام اسماعیلی‌ها از سوی برکیارق در اصفهان صادر شد و طبیعتا واکنش متقابل اسماعیلی‌ها را در دفاع و ارعاب برانگیخت و ادعایی که در این سریال مطرح‌شده نادرست است.
پسران حسن صباح
حسین و محمد، بنابر روایت تاریخ‌دانان پسران حسن بوده‌اند. در سریال هادی پسر حسن صباح است! این نیز به ضعف منابع مورداستفاده بازمی‌گردد. اینگونه تحریفات و اشتباهات فاحش ریز و درشت طبیعتا تا پایان روایت سریال حشاشین ادامه خواهد داشت. کافی است تورقی در منابع معتبر و مورد تایید تاریخی شود تا به این تحریفات گسترده و بنیادین مشخص شوند.

منبع
تاریخ و عقاید اسماعیلیه، فرهاد دفتری، چاپ پنجم، تهران: 1386

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰